نویسنده: یزدان صفایی
نام سرمتی را یونانیان و رومیان در مورد طوایفی به کار می بردند که به تدریج سکاها را از نواحی جنوب روسیه بیرون راندند.(۱)
در نوشتههای اسطورهای و دینی ایرانی، فریدون که شاه آریاییان بود، سرزمین خویش را میان ۳ فرزند خود سَلم، تور و ایرج بخش کرد نام سلم در نوشتههای باستان به صورت «سئیریم» و «سرم» آمده است هر یک از بخشهای مُلک فریدون به نام فرمانروایانشان، سرمان، توران و ایران نام گرفتهاند. نام سرمان در تاریخ به صورت «سرمت» و در لاتینی «سرمتای» آمده است(۲)
گومیلوف بر این باور است که چینیان در روزگار باستان، اقوام سرمت را «یان» و «یان – تسای» Ian –tsai می نامیدند.(۳)
خاستگاه سرمت ها
سرزمین سرمتها در شرق از دریاچه آرال تا رومانی و مجارستان امروزی در غرب ادامه داشت(۴)
قبایل سرمتی گوناگونی که با لهجه های مختلف ایرانی سخن می گفتند، از بخش های شرقی «دن» آمدن گرفتند و تا زمان «بتلمیوس» همه ی جنوب روسیه را سرزمین سارماتیا(sarmatia)می نامیدند…ایرانیان در اروپا نفوذی بزرگ یافتند که بیشتر آن از راه جنوب روسیه بود.. چنین می نماید که سرمت ها مخترع مهمیز بوده اند..ایرانیان نه تنها در جنوب روسیه و شمال قفقاز جنبشی داشتند، بلکه در سیبری و آلتایی و ترکستان چین و روس نیز فعالیت می کردند.(۵) بیشتر مردم سرمتی میان ولگای سفلی و رود دنیتر، بیابان گردی میکردند.(۶)
سرمتها در نخستین سده پیش از میلاد، سکاها را از سواحل شمالی دریای سیاه عقب راندند و خود در آنجا نشیمن گزیدند.(۷) حرکت مغول ها به سمت غرب، عامل رانده شدن سرمت ها به سوی سرزمین سکاها بود.(۸) سرمت ها تا تنگه بسفر، قفقاز و آسیای مقدم پیش تاختند و با امپراتوری روم و دولت اشکانی به نبرد پرداختند و در بخشی از سرزمینهای آنها نشمین گزیدند. در سرزمینهای یاد شده، واپسین سده های پیش از میلاد تا سده چهارم میلادی را عصر سرمتیان نامیده اند. پس از تصرف کرانه های شمالی دریای سیاه، این سرزمین «سرمتیا» نامیده شده است.(۹)
پس از فتح دشت اوراسیا Urasia غربی، بر منطقه ای که امروزه در جنوب روسیه ی اروپا واقع است، تسلط سیاسی کامل خود را بر قرار ساختند.(۱۰)
گروهی دیگر از این قوم وجود داشته که مورخان آنها را «سرمت های شرقی» نامیده اند، ایشان با مردم خوارزم در پیوند بوده اند.(۱۱)
وجود نیزه که حربه اختصاصی و سلاح مخصوص سارمات ها بوده، در گورهای «پروخوروفکا Prokhorovka» در منطبقه «اورانبورگ Orenbourg» نزدیک کوههای «اورال» ثابت می کند که این قوم و قبیله برای نخستین بار گام در روسیه اروپایی گذاشتند.(۱۲)
سرمتها در زمانی که وارد صحنه تاریخ شدند، در حاشیه ی شرقی سکائیه باستانی می زیستند. هرودوت که نخستین شخصی است که از آنها نام می برد، میگوید: « پس از عبور از رودخانه تانائیس Tanais دیگر در خاک سکائیه نیستیم، نخستین منطقه به سرمت ها تعلق دارد که از دریاچه ی مایوتیس Maeotis آغاز می شود و نواحی شمالی را به مسافت پانزده منزل در بر می گیرد و همگی فاقد درختان وحشی یا کاشته شده هستند.(۱۳)
هیپوکتراس Hippocrates 460-377 پیش از میلاد، نویسنده ی دیگر یونانی، محل اقامت آن ها را نزدیک دریای آزوف می داند. کاوشهای باستانشناسی از سال ۱۹۳۰ به بعد نشان داده است که محل سکونت سرمت های نخستین نیز، شامل کوه های جنوبی اورال و علفزارهای شرق رود اورال بود، اما یافته های باستانشناسی در اراضی وسیع به سوی شرق یعنی سرزمین خلنگزار قزاقستان یا کوههای آلتایی و بخش هایی از آسیای مرکزی نیز شبیه یافته های مربوط به سرمت های اورال جنوبی و ناحیه ی سفلای ولگاست و معلوم می شود که این نواحی در روزگاری محل اقامت اقوامی بوده که به سرمت ها شباهت بسیار داشته اند. بیشتر آنها نیاکان طوایف سرمتی بودند که بعدها به سوی شرق و ناحیه ی شمالی دریای سیاه رفتند. نویسندگان باستانحضور آن ها و نام طوایفشان را ذکر کرده اند.(۱۴)
تاریخ سرمت ها
تاریخ سرمت ها را به چهار دوره تقسیم کرده اند : دوره اول، از سده ششم تا سده چهارم پیش از میلاد ادامه یافت، و در طی آن سرمت ها از آسیا به مهاجرت پرداختند و به دامنه های غربی سلسله جبال اورال نفوذ کردند. در پایان این دوره روکسولان ها به سوی رودخانه ولگا پیش رفتند و آلان ها در دره ی رود کوبان Kuban اقامت گزیدند.بیشتر آنها در این نواحی، و بعضی از آلان ها به ناحیه اوستیا Ossetia نفوذ کردند، و در آن جا به صورت جامعه ای تا حدود سده نهم میلادی باقی ماندند.(۱۵)
سرمت ها تا سده پنجم پیش از میلاد، بر دشتی که میان کوههای اورال و رود دون گسترده است، تسلط یافتند. این پیروزی آنان را تشویق کرد که به فشار خود علیه سکاها بیافزایند، و در سده ی چهارم پیش از میلاد، از رود دون گذشتند و وارد سکائیه خاص شدند. این پیشرفت سریع ممکن است مصادف با انحطاط قدرت سکاها بوده باشد که آن هم از قتل آتئاس Ateas پادشاه سالخورده آنان در نبرد با فیلیپ دوم پادشاه مقدوینه در ۳۳۹ پیش از میلاد ناشی شده باشد. در این صورت، این امر ممکن است دلیل پیشرفت سریع سرمت ها به شمار آید.(۱۶)
این تهاجم آغاز دوره دوم در تاریخ سرمت ها از سده چهارم تا سده ی دوم پیش از میلاد است و اغلب پروخوروف Prokhorov نامیده می شود که با توجه به گورهای مهمی به همین نام که در این دوره پیدا شده، معروف گشته است. به نظر می رسد که سده ی دوم پیش از میلاد، دوره ی بحرانی توسعه سرمت ها در جنوب روسیه بوده است، هر چند شواهد باستان شناسی و چند عبارت تاریخی نشان می دهد که از مدت ها پیش طوایف سرمتی به تدریج به سوی غرب در حرکت بودند، ولی نخستین آگاهی درباره سرمت ها در حنوب روسیه مربوط به سده ی دوم پیش از ملاد است. سرمت ها در ۱۷۹ پیش از میلاد میان دون و دنیپر سوکنت اختیار کرده بودند. با توجه به سهم پادشاه سرمت ها، در حوادث سیاسی این دروه، معلوم می شود که تا سال ۱۷۹ قدرت سرمت ها میان دون و دنیپر مستحکم شده و قدرت سکاهای کریمه را خنثی کرده بودند. این تاریخ را استرابون تأیید کرده است. روکسولان ها در آغاز به همراه دیگر سرمت ها به سکاها حمله بردند و از جنوب علیه آنان اقدام کردند. در پایان این دوره، هنگامی که سرمت ها موقعیت خود را در قلمرو سکاهای سلطنتی تثبیت کردند، روکسولان ها از اتحاد با آنان سرباز زده و جهت حمله به شهر های یونانی مجاور دریای سیاه به سکاها پیوستند.(۱۷)
در دوره سوم از سده اول پیش از میلاد تا سده اول میلادی، سرمت ها همه ی سرزمین های سکاها به جز کریمه را تسخیر کردند، و به حمله به شهرهای یونانی پایان دادند. و در آغاز امپراطوری نرون، به متصرفات رومی ها در بلغارستان کنونی تاختند.پیشرفت سرمت ها به آن سوی دانوب رومیان را مجبور به حمله کرد، در ۶۲-۶۳ میلادی ، یکی از سرداران نرون به نام پلوتیوس سیلوانوس Plautius Silvanus، سرمت ها را شکستی سخت داد و آن ها را وادار به عقب نشینی کرد. پس از این، سرمت ها که با ژرمن ها متحد شده بودند، تهدیدی برای رومیان در غرب به شمار می آمدند.(۱۸)
سرمت ها و متحدین ژرمنی آنها در واپسین مرحله تاریخی خود، یعنی از سده ی دوم تا چهارم میلادی، وارد داکیا شدند، و شروع به حمله به نواحی سفلای دانوب کردند، ولی در سده ی سوم حمله ی گوت ها Goths به استقلال آنان پایان داد. با این وجود سرمت ها، بسیاری از مقام و نفوذ خود را تحت فرمان گوتها نگاه داشتند و برخی دیگر به آن ها پیوستند و در کنار آنها به اروپای غربی حمله بردند.اما پس از ۳۷۰ میلادی، موج هون های مهاجم به موجودیت سرمتیه پایان داد. برخی از باقی ماندگان سرمت ها در میان دیگرانی چون اسلاو ها حل شدند اما بیشتر آنان به غرب گریختند و تا سده ی ششم میلادی به دوام خود ادامه دادند.(۱۹)
نژادشناسی سرمت ها
سرمت ها مردمی ایرانی نژاد بودند(۲۰) و با سکاها هم نژاد و مانند آنها صحرانورد بوده اند با این وجود به طرز آشکاری از آنان جدا بوده اند.(۲۱) آنان با مادها، پارس ها و پارت ها پیوستگی نزدیکی داشتند.(۲۲)
سرمت ها هرگز قومی همگون نبودند و از طوایفی تشکیل می یافتند که نامشان در کتابهای باستانی آمده است و تا اندازه ای با یکدیگر فرق داشتند. بنابراین یکسان شمردن همه ی سرمت ها اشتباه است.(۲۳)
جنبه ی آمیختگی سرمت ها بر اثر تصاویر باستانی و بررسی های مردم شناسی از بقایای استخوان بندی، به ویژه استخوان جمجمه، آشکار شده است.گونه ای از نژادهایی که بیشتر در سرزمین قزاقستان به چشم می خورد نژادی است که آن را گونه نژادی «آندرونووو» Andronovo می نامند و شبیه اروپاییان بودند. استخوان های این نژاد در بخش سفلای ولگا و وابسته به دوره های نخستین تاریخ سرمتی به دست آمده که شبیه نژاد مدیترانه ای بوده است. در نیمه ی دوم سده ی پنجم پیش از میلاد، یک عنصر نژادی تازه در منطقه جنوبی اورال پدید آمد که از گونه ی «پامیر و فرغانه» و خاص بخش هایی از آسیای مرکزی بود و به گونه ی «ارمنی مانند» به عقیده ی مردم شناسان غربی، شباهت داشت.(۲۴)
قوم شناسی سرمت ها
اقوام سرمت شامل گروه روکسولان ها (Roksolan)، آلانها، سیراکها (Sirak)، آئورسها Aors و دیگران بود. روکسولان ها و آلانها عمده ترین این قبایل بودند و در رأس آنها قرار داشتند.(۲۵) دیگر اقوام سارماتی عبارتند از : یازیگ ها Yaziges و آنتاها Antae.(26(
نخستین قوم شناخته شده سرمتی آنهایی بودند که در بعضی مدارک باستانی، سوروموت ها نامیده شده اند.(۲۷)هرودوت سورومات های مقیم در مصب رودون را مخلوطی از نژاد سکاها و آمازون ها قلمداد می کند که به زبانی شبیه سکاها سخن می گفتند و احتمال دارد که سورومات ها (سرمت های کهن) پیشقراولانی باشند که سکاها را در هنگام مهاجرتشان مدتی پیش از مهاجرت سرمت ها به سوی شمال درای کاسپی در آن جا دیده اند.(۲۸) این نام (سورومت) از سویقدما به همه طوایف و قبایل خویشاوندی گفته می شد که احتمالاً آلان ها نیرومندترین آنان بودند و نامشان بعدها جایگزین اصطلاح باستانی سرمتی شد و همه گروه شرقی را در بر می گرفت.(۲۹)
روکسولان ها از سال ۶۲ میلادی در سمت مغرب رود دون سفلی، می گردیدند و یازیگ ها نیز از سال ۵۰ میلادی ، دشت واقع میان تیزا Tisza و دانوب را اشغال کرده بودند.(۳۰) روکسولان ها به جنگجویی نامور بوده اند و از یازیگ ها نیز با نامهای یاکساماتاها Iaxamatae، ایکسی باتاها Ixibatai یاد شده است. سراک ها نیز در دره کوبان و منطقه استپی شمال غربی قفقاز می زیستند. استرابون می گوید که در حدود ۶۶-۶۳ پیش از میلاد، آبه آکوس Abeacus، پادشاه آنها تنها ۰۰۰/۲۰ سواره نظام در اختیار خود داشت. سرزمین سیراکها در مجاورت اراضی دولت سلطنتی بوسفور بود و بعدها خراجگزار روم شدند. گروه آئورس ها در دوره ی میانه سرمتی در ولگای سفلا و ناحیه اورال جنوبی در میان اقوام باستان به آئورس ها نامدار بودند. (۳۱)
این اقوام، فرهنگ سرمتی را با چنان شدتی گسترش دادند که سلیقه و نفوذ آنان در سواحل دریای سیاه و در غرب احساس شد.(۳۲)
ساختار اجتماعی سرمت ها
نویسندگان باستان درباره ی ساختار اجتماعی سرمت ها کمتر سخن گفته اند اما بدون تردید، این ساختار، مانند ساختار زندگی و اجتماعی سکاها بوده است. طوایف سرمتی برده نداشتند زیرا که هیچ نویسنده باستانی از حضور بردگان در میان آنان سخن به میان نیاورده است.(۳۳)
طوایف سرمتی غربی در آخرین سده های پیش از میلاد، و سده های نخستین عیسویت، پادشاهان یا رؤسایی داشتند.(۳۴)
نقش زنان در میان سرمت ها بسیار جالب توجه است. زنان سواره به نبرد می پردازند و به همسران خود در جنگ می پیوندند و جامه ای چون مران در بر می کنند. در گورستان های سرمت ها در بخش مرکزی شمال کوهپایه های قفقاز، زنان مسلح، دیده می شوند.(۳۵) گویا در میان سرمت ها نظام مادرسالاری بر قرار بوده است.(۳۶) هیپوکراتس بر این باور است که زنان سرمتی علاوه بر جنگجویی، غیبگو نیز بوده اند. در میان گروهای برخی از نان سوروماتی، محرابهای سنگی پایه دار یا ظروف سنگی مدور با حاشیه های بر آمده دیده شده است.(۳۷)
سرمت ها هنگامی که به جنوب شرقی اروپا نفوذکردند، سوارکاران ماهری شده بودند، آنان روش زندگی بدوی را پیش گرفتند و اوقات خود را صرف شکار و چوپانی کردند. مدارک موجود نشان می دهد بعضی از آنها، به نوعی کشاورزی ابتدایی، اشتغال ورزیدند ولی تاکنون تعداد کمی از اقامتگاه های سرمت ها مورد بررسی قرار گرفته است.به تدریج به همان نسبت که طبقه مرفه به وجود آمد، این طایفه وارد یک مرحله انتقالی شد و طی آن، رؤسای طوایف جای زنان را به عنوان فرمانروا گرفتند و سرانجام پادشاهانی بر امور مسلط شدند. روی کار آمدن پادشاهان، شاید در نتیجه ی تشکیل سپاهی از سوارکاران سنگین اسلحه باشد، زیرا سرمت ها، رماب فلزی و پس از چندی مهمیز را اختراع کردند. بدین ترتیب روش های جنگی، در افزایش قدرت نظامی سرمت ها، بسیار مؤثر بود. رومی ها به تدریج بعضی از فنون آنان را اقتباس کردند.(۳۸)
قرابت میان سکاها و سرمت ها، یا توجه به جنبه های مشترک، از حیث لباس، سلاح و سازمان های اجتماعی و سیاسی آن ها معلوم می گردد. آن چه بیشتر جلب توجه می کند، اختلافات میان این دو گروه است که نشان می دهد، سرمت ها روابط منظمی با سکاها نداشتند و سرمت ها به طور مستقل از سکاها، در جایی در آسیای مرکزی تکامل یافتند و سپس به عنوان فاتح به جنوب روسیه آمدند و آداب و عادات مشخصی با خود آوردند. ساز و برگ و فنون نظامی آن ها غیر سکایی بود. سکاها تیراندازان ماهری بودند: سلاح های عمده ی آنان تیر و کمان بود. تنها پس از در هم شکستن مقاومت دشمن از دور با تیرهای زهرآگین بود که با حمله ی گاز انبری پیش می رفتند و با دشمن به نبرد تن به تن می پرداختند و از دشنه های کوتاه استفاده می کردند. اما فنون سرمت ها کاملاً متفاوتبود. سلاح عمده ی آن ها عابرت از نیزه ای سنگین و بلند مانند نیزه ی جنگجویان قرون وسطا بود. سواران و اسب های زره پوش، همه با هم و در یک صف حمله می کردند و قوای دشمن را با این حمله سواره خود در هم مش شکستند؛ سپس به جنگ تن به تن می پرداختند و ضمن آن از شمشیر های دراز با نوک های تیز استفاده می نمودند. نقش تیر و کمان فرعی بود. استفاده از کلاه خودهای آهنین و رکاب که سکاها از آن اطلاعی نداشتند، ساز و برگ سرمت ها را تکمیل می کرد.(۳۹)
زنان سرمتی نسبت به زنان سکایی در وضعیت اجتماعی بهتری به سر می بردند و دوش به دوش مردان خود می جنگیدند و این که تبار از نَسَب مادر در میان سرمت ها وجود داشت ولی در میان سکاها اینگونه نبود.(۴۰)
سرمت ها صنعتکاران ماهری بودند و اگر چه از این لحاظ به پای سکاها نمیرسیدند، ولی فلزکاران برجسته ای به شمارمی رفتند و ظروف سفالین بهتری می ساختند. سارمات پوست را نیز به خوبی سکاها به عمل می آوردند، بدین ترتیب توانستند روابط تجاری مهمی که سکاها با شهرهای یونانی ساحل شمالی دریای سیاه برقرار کرده بودند، حفظ کنند و به تجارت پوست، غلات، عسل ، ماهی و فلزات بپردازند. همچنین با منطقه سیحون (سیردریا) و نواحی مجاور چین و کشور سلطنتی خوارزم، روابط بازرگانی برقرار ساختند.(۴۱)
دین سرمت ها
آبایف به اختلاف دینی تورانیان و ایرانیان توجه کرده، و ضمن اشاره به عدم نفوذ آیین زردشت در باورهای دینی مردم اوستیا(آسها)یادآور شده است که اقوام سکایی و سرمتی تنها اقوامی از تیرههای ایرانی بودند که آیین زردشت به سرزمینشان راه نیافت(۴۲)
به نظر می رسد که آنان خورشید و آتش را می پرستیدند و به ویژگی تطهیر کنندگی آن باور داشتند. این باورها و رسوم، ظاهراً از نیاکان آن ها در عصر مفرغ و حتی عصر نو-سنگی به آنها رسیده بود. این مطالب از آتش هایی که نزدیک گورها یا روی آنها بر می افروختند و مربوط به سوزاندن جسد بوده است و با مشاهده ی قطعات زغال که به درون گور می افکندند یا در پیرامون آن می پراکندند، معلوم می گردد. بعدها در دوره عیسویت، به نظر می رسد که آیین زرتشتی در میان سرمت ها پیروانی پیدا کرده باشد.(۴۳)
سرمت ها به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و آن را ادامه ی زندگی دنیوی خود می دانستند. این موضوع از مراسم تدفین و مشاهده ی وسایل درون گورها معلوم می شود. برای فرد مرده، وسایل لازم برای مسافرت به جهان دیگر را فراهممی ساختند. در مراسم تدفین هیچ گونه هماهنگی وجود ندارد. نحوه قرار گرفتن جسد در گور، سمتی که سر بدان جهت برگردانده می شده و پیدن وسایل درون گور، بنا بر آداب و رسوم طوایف گوناگون سرمتی در دوره های مختلف، فرق می کرد.(۴۴)
زبان سرمت ها
زبان سرمت ها جز زبانهای ایرانی (۴۵) و وابسته به زبان اوستایی بود. لا اقل آن گروه از سرمت ها که هرودوت از آنها نام برده و غربی ترین شعبه ی سکاها بوده، به یک گویش سکایی سخن می گفتند.(۴۶)
زبان آس ها در قفقاز مرکزی که از گویش های باستانی سرمتی-آلانی منشعب می شد به منزله نوعی از سرمتی جدید به شمار می آید.(۴۷)
هنر سرمت ها
در گورهای دوره اول (سده ۶ تا ۴ پیش از میلاد)، چون به ندرت اشیایی در گور نهاده میشد، تپه های بزرگی ایجاد نمی کردند، گورهای دوره دوم (سده چهارم تا دوم پیش از میلاد) محتوی اشیای گرانبهایی است. گورهای دوره سوم (سده اول پیش از میلاد تا سده اول میلادی) نیز پیشرفت یک روش زندگی پیچیده تر را نشان می دهد که نتیجه تسلط بر طوایف گوناگون و تجارت پر رونقی بود که سرمت ها بر قرار کرده بودند. در این دوره نمونه ی فرهنگ واقعی سرمت ها تکامل یافت و بر سراسر منطقه چیره شد. در آخرین مرحله (سده دوم تا چهارم میلادی) نفوذ ژرمن ها سبب متداول شدن اشیایی مانند سنجاق سینه و تغییر در لباس شد.(۴۸)
هنر سرمت ها نیز مانند هنر سکاها، بر همان اساس ترسیم حیوانات است اما سلیقه ای بیشتر از آنها در تزئینات و نازک کاری دارند. میناهای رنگارنگ روی الواح فلزی رسم می کردند و به طور کلی میتوان گفت که یک واکنش «شرقی» بسیار نمایانی در ترسیم گل و گیاه که خاص مصنوعات یونانی و رومی بود، به عمل آمده است. هنر سرمتی مقدمات هنر و صنعت ماقبل قرون وسطی در اروپا بود و این همان هنر زیبایی است که سرمت ها به قبایل «گوت» دادند.(۴۹)
گورهای منطقه اورنبرگ Urenburg شبیه گورهای سکاها، تپه مانند است. در این گورها، تعدادی پیکان های سه گوشه و تعداد پلاک های مفرغی به شکل جانور، از زین و یراق اسب و یک دندان گراز که آن را در طلا نشانده بودند، به دست آمده است. ساختمان این گورهای شکل بسیار ساده ای داشته است و عبارت از خندق مربع یا بیضی یا مدوری بوده که در یکی از دیوارهای آن ها طاقچه ای ساخته اند، اجساد را در تابوت نمی نهادند، بلکه در جبه هایی از چرم یا پوست می پیچیدند و گاهی نیز شاید حصیری زیر آن می اندااختند.(۵۰)
اشیاء بسیار فراوانی که در «الکساندرپول» نزدیک «اکاترینوسلاو Ekaterinoslav» به دست آمده نشان می دهد که در آغاز سده سوم پیش از میلاد، هنر سکاها به هنر سرمت ها تبدیل گردیده است. هنر سرمت در سده سوم و دوم پیش از میلاد در روسیه جنوبی داخل و مستقر شد.جواهرات «بوئرواموژیلا Buerova Mogila» و «آختامیسوفکا Akhtanizooka» و «آناپا Anapa» و «استاوروپول Stavropol» و «کازینسکویه Kazinskoye» و «کوردهیپس Kurdzhips» در قوبان و در قفسه یسرمتی در شهر «الیزاوتوفسکایا» نزدیک دریای «آزوف» و همچنین کمربند سیمین و مینا کاری معروف «مایکوپ» و تصویر یوزی که دارد یابویی را می درد، جملگی از هنرهای سرمتی و مربوط به سده دوم پیش از میلاد می باشد.همین سبک و شیوه در روی الواح سرمتی که از دوران بعدی در «تاگانروگ Taganrog» و «فدولوو Fedulovo» نزدیکی مصب گوبان (سده دوم و یکم پیش از میلاد) و سده یکم میلادی در «نووچرکاسک Novotcherkask» نزدیک دریای آزوف و «اوست لابیسکایا Oust Labinskaya» و مزرعه «زوبوف Zoubov» و «آرماویر»در قوبان بدست آمده ادامه می دهد.(۵۱)
پوشاک سرمت ها
سرمت ها به طور کلی سوارانی دارای نیزه هستند که کلاه آنها، خودی مخروطی دارد و به جای لباس فراخ، زره بر تن دارند.(۵۲)
پوشاک نظامی ایشان، شامل کلاهخودی مخروطی و جوشن هایی مرکب از صفحات مکرر یا پولک های آهنین بود که هم سواران وهم اسبان را محفوظ می داشت.(۵۳)
پانویس
۱-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶٫
۲-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان ، رویه ۵۹
۳-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۱۴۹
۴-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۹۰٫
۵-میراث باستانی ایران، به نقل از ایران بزرگ، رویه ۹۴-۹۵٫
۶-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۱۴۶٫
۷-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۵۹٫
۸-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶-۶۷٫
۹-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۹۰٫
۱۰-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶٫
۱۱-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۵۹٫
۱۲-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۸-۴۹٫
۱۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۱٫
۱۴-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۱٫
۱۵-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۷٫
۱۶-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۷
۱۷-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۷-۶۸٫
۱۸-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۸٫
۱۹-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۸٫
۲۰-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۵۹-۶۳؛ امپراطوری صحرانوردان، رویه ۱۴۶؛قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶٫٫
۲۱-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۹٫
۲۲-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫
۲۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫
۲۴-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲-۶۳
۲۵-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۹۰٫
۲۶-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫
۲۷-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫
۲۸-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۸٫
۲۹-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫
۳۰-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۱۴۶٫
۳۱-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۲۵۰٫
۳۲-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶٫
۳۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۳٫
۳۴-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۳٫
۳۵-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۳٫
۳۶-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۸٫
۳۷-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۸۱٫
۳۸-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۰٫
۳۹-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۹٫
۴۰-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۸٫
۴۱-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۰-۷۱٫
۴۲- ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۶۳-۶۴٫
۴۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۴٫
۴۴-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۵٫
۴۵-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه۵۹
۴۶-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫
۴۷-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫
۴۸-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۱٫
۴۹-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۹٫
۵۰-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۱٫
۵۱-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۵۰-۵۱٫
۵۲-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۹٫
۵۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۰٫کتابنامه
رقیه بهزادی، ۱۳۸۶٫قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، انتشارات طهوری.
رضا، عنایت الله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، انتشارات علمی و فرهنگی.۱۳۸۴٫
رنه گروسه، ۱۳۸۷٫امپراطوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، انتشارات علمی و فرهنگی.
امید عطایی فرد، ۱۳۸۴٫ایران بزرگ، انتشارات اطلاعات.
besyar ziba bood.az aghaye safayi gerdavarandeye in negareh sepasgozari konid
ما از او سپاس گزاریم : )
به نظر من جوان ما امروز از تارخ کشور خود هیچ جیزی نمی داناند یا کمتر می داناند باعث این هم خانواده هستند من خودم کمتر درباره ایران باستان اطاعات دارم کمی هم جوان خودما مقسر هستند.
به نظر من جوان ما امروز از تاریخ کشورمان خود هیچ جیزی نمی داناند یا کمتر می داناند باعث این هم خانواده هستند من خودم کمتر درباره کشورمان اطاعات دارم کمی هم جوان خودما مقسر هستند.
salam
kheili kheili aali va kamel bod, , vali man dost dashtam bedonam ke aya in neveshteha be zabane lahestani ham mojod hast ya na? agar hast mishe address webistesh ro baram ersal konid lotfan ya age ketabi dar in rabete be zabane lahestani? :)M