خسرو پرویز چگونه بر تخت پادشاهی نشست؟
بعد از کشته شدن هرمزد چهارم به دست برادر زنان وی و همچنین همکاری خود خسرو پرویز، پسرش خسرو دوم معروف به خسرو پرویز بر اریکۀ شاهی تکیه کرد. (۵۹۰ میلادی)
خسرو پرویز هنگامی که تاج بر سر نهاد نامه ای به بهرام چوبین سردار ایرانی که در دوران هرمزد چهارم بنابر دلایلی که خود هرمزد چهارم در آن بی تقصیر نبود علم طغیان برافراشته بود، خواست تا در دربار حاضر شود و کدورت ها را کنار بگذارد و وعده داد که بلندترین مقام دولتی را به او واگذار خواهد کرد. بهرام به حضور در نزد شاه خرسندی نداد و گفت خسرو باید شخصا نزد او برود و در خواست پوزش کند. خسرو در صدد بر آمد تا به نحوی دیگر از سرداری که جان او را در زمان پادشاهی پدرش در شورش آذرآبادگان نجات داده بود، دلجویی کند، ولی نتیجه ای به دست نیاورد. بهرام چوبین هم با مشورت با فرماندهان خود، سپاهش را به سوی تیسفون راند و خسرو پرویز نیز ناچار سپاهش را به جنگ وی فرستاد ولی این سپاه نیز به بهرام چوبین پیوست و بهرام نیز بدون هیج زحمتی به پشت دیوار های تیسفون رسید و آن را به محاصره درآورد.
در طول محاصرۀ تیسفون خسرو پرویز توانست با کمک دایی های خود به نام “بندوی” و “ویستهُم” پنهانی از شهر خارج شود و به پیشنهاد دایی هایش به امپراتوری روم پناهنده شد. آنگاه خسرو از دجله گذشت و یه شهر سیرسیزیوم، که از توابع روم شرقی(بیزانس) رفت. فرماندۀ شهر مزبور او را مورد استقبال قرار داده و از قسطنطنیه خواستند تا خسرو را مورد حمایت و پشتیبانی قرار دهد. موریس سردار رومی که اکنون بر مسند امپراتوری تکیه زده بود، حاضر شد خسرو را فرزند خویش دانسته و تا رسیدن به سلطنت از او جانبداری کند، به شرط آن که وی در برابر این خدمت، ارمنستان ایران و همچنین شهر استراتژیک “دارا” (شهری در بین النهرین) را به امپراتوری بیزانس واگذارد. موریس حتی دختر خود ماریان را به ازدواج خسرو در آورد. سپس یکی از فرماندهان مشهور روم به نام “نارسیس” را با ۷ لژیون رومی (حدود ۴۵ هزار سوار و پیاده) به همراه خسرو به ایران فرستاد.
بهرام چوبین که پس از فرار خسرو ، توانست تیسفون را مسخر کند، اکنون بر جای خسرو بر تخت نشسته بود. پس از آگاهی حرکت ارتش روم که خسرو فرماندهی آن را بر عهده داشت، به فراهم آوردن لشکر پرداخت. به سال ۵۹۱ میلادی خسرو با سپاه رومی که موریس امپراتور روم در اختیار وی گذاشته بود، از دجله گذشت. در این هنگام سپاه آذرابادگان(آذربایجان) هم به سپاه خسرو پیوست (خسرو در هنگام ولیعهدی ساتراپ آذرآبادگان بود و مردم آن سرزمین به او علاقه فراوانی داشتند) و در نبردهایی که میان سپاه رومی و آذرآبادگانی از یک طرف و نیروی بهرام از سوی دیگر در گرفت، بهرام شکست خورده و هزیمت نمود و نزد خاقان ترکستان رفت.
خسرو پس از این پیروزی وارد تیسفون شده و بر تخت نشست، خسرو که این پیروزی را تماما مدیون سردار رومی یعنی نارسیس می دانست. سپس خسرو کسانی را که در خلع و قتل پدرش شرکت داشتند را به کیفر رسانید که از جملۀ آن ها می توان به دایی های او بندوی و ویستهم اشاره کرد. خسرو سپس توطئۀ موفقیت آمیزی ترتیب داد و در نتیجۀ آن بهرام چوبین از میان برداشته شد. یکی از علل ناکامی بهرام چوبین در جنگ با خسرو، آن بود که بیشتر بزرگان و فرماندهان سپاه او با وی همدل نبودند و در هنگام جنگ بهرام چوبین با خسرو، سپاهیان بهرام به یکباره به سپاه خسرو پیوستند. این امر از این عقیده ناشی می شد که تنها ساسانیان شایستگی آن را دارند که بر جای هخامنشیان تکیه زنند و تنها شاهانی از نژاد کیان، میتوانند بر تخت پادشاهی ایران زمین بنشینند. (۵۹۱ میلادی)
نبردهای خسرو پرویز با بیزانس
این جنگ ها از سال ۶۰۳ تا ۶۲۷ به طول انجامید. البته در دوران فرمانروایی موریس، دو دربار ایران و روم با یکدیگر رابطه ای صمیمانه داشتند. اما در سال ۶۰۳ میلادی موریس به وسیلۀ یکی از سردارانش به نام فوکاس کشته شد. پس از بر تخت نشستن فوکاس، روابط ایران و روم رو به تیرگی گرایید. البته دسیسه های همسر رومی خسرو پرویز که به روم بازگشته بود، در این عمل بی تاثیر نبود، طوری که که فوکاس به خسرو پرویز اعلان جنگ داد. خسرو پرویز که در این هنگام درگیر جنگ در شمال غربی ایران بود، پیش دستی کرده و نارسیس سردار بزرگ رومی را که به دلیل قتل موریس به برای انتقام از فوکاس غاضب به سپاه ایران پیوسته بود، را با ۵۰ هزار سوار و پیاده به بین النهرین اعزام کرد. نارسیس در اولین قدم شهر مستحکم “سنگارا” را به تصرف در آورد و بعد از تصرف آن شهر به جانب شهر استراتژیک دارا حرکت کرد. نارسیس در سال ۶۰۵ میلادی شهر دارا را پس از دو ماه و چند روز به تصرف در آورد. نارسیس در این بین سپاهی را که از قسطنطنیه به فرماندهی یکی از فرماندهان امپراتوری روم به نام “وارک” شکست و متواری ساخت و به پیشروی خود به سوی شهر مستحکم “آمیدا” یا “آمد” (که نام امروزی آن دیار بکر است) ادامه داد و پس از چندین ماه و مشکلات فراوان و تلفات بسیار توانست شهر آمیدا را هم به تصرف در آورد. نارسیس پس از چند ماه استراحت در شهر آمدیا، به طرف دیگر استحکامات رومی در بین النهرین حرکت کرد و توانست شهرهای اُدِس(اورفۀ امروزی) و کاره(حران) و دیگر استحکامات امپراتوری به تصرف در آورد.
فوکاس که می دید شهرهای مستحکم امپراتوری روم در بین النهرین یکی پس از دیگری سقوط می کند مجلس مشاوره ای تشکیل داد که قرار بر این شد که یکی از فرماندهان بزرگ روم به نام “آلبینوس” به همراه دو فرماندۀ مشهور روم به نام های “رومانیوس” و “آلکسیوس” با ۳۵ هزار سوار و پیاده از طریق ارمنستان، بر ایران حمله برد و سپاه ایران را از پیشروی در بین النهرین باز دارد. خسرو پرویز هم از این حمله آگاه شده و شهربراز سردار نامی خود را با ۲۵ هزار سوار و پیاده به ارمنستان فرستاد. شهربراز در این جنگ توانست سردار رومی یعنی آلبینوس را در جنگی تن به تن به هلاکت برساند. پس از کشته شدن فرماندۀ سپاه روم شکست خورد ولی رومیان جنگ را تا تاریکی هوا ادامه داده و سپس با استفاده از تاریکی هوا به قسطنطنیه بازگشتند. خسرو پرویز برای این که امپراتوری روم را بیش از پیش زیر فشار قرار دهد، شاهین بهمن زادگان را با نیرویی حدود ۳۸ هزار سوار و پیاده مامور حمله به شهرهای آسیای صغیر کرد. خسرو به این هم اکتفا نکرده شهربراز را هم یا ۴۵ هزار سوار و پیاده مامور حمله به شامات کرد.
در دمشق و اورشلیم چه گذشت؟
شهربراز سردار نامی ایران تمام شامات را درنوردیده و دمشق و اورشلیم را به تصرف در آورد و غنایم بسیاری به دست آورد و از مهم ترین آن غنایم می توان به صلیب حضرت عیسی اشاره کرد. شهربراز پس از آن هم به سوی مصر رهسپار شد و از کویر حائل میان شامات و مصر را پشت سر گذاشت و در سال ۶۱۶ میلادی توانست مصر را پس از سالیان درازی دوباره به تصرف در آورد. این پیروزی در جهان آن روز اثر زیادی به جای گذاشت، زیرا مصر از چندین قرن پیش از آن از تصرف ایران خارج شده بود، و شاهان ساسانی همواره میل داشتند مرزهای کشور ایران را به حدود زمان هخامنشیان برسانند.
شاهین بهمن زادگان سردار نامی ایران شهرهای آسیای صغیر را یکی پس از دیگری تصرف می کرد. شاهین توانست تمام ایالات آسیای صغیر و شهرهایی نظیر مازاکا، بی تی نی، و حتی شهر کالسدون را که در نزدیکی قسطنطنیه قرار داشت به تصرف در آورد. هراکلیوس زمانی که شاهین مشغول تصرف شهر کالسدون بود با سردار ایرانی یعنی شاهین دیدار کرد و پیشنهاد صلح کرد، و سفیری را برای مذاکره پیرامون صلح به دربار خسروپرویز گسیل داشت. اما این کار نتیجۀ مطلوبی به بار نیاورد، زیرا پیروزی های بزرگ و پی در پی خسرو پرویز را مغرور ساخته بود. خسرو پرویز نه تنها به مذاکره با فرستادۀ روم رضایت نداد، بلکه او را به زندان انداخت و حتی شاهین سردار خود را به سبب آن که هراکلیوس را دست و پا بسته و به غل و زنجیر کشیده در نزد او نیاورده بود، تهدید به مرگ کرد. پس از سقوط شهر کالسدون قلمرو ایران تقریبا به حدود دوران سلطنت هخامنشیان رسید.(۶۱۷ میلادی)
در این هنگام بیزانس وضع رضایت بخشی نداشت، زیرا از یکسو ارمنستان روم، قلعه های رومی در بین النهرین، تمام آسیای صغیر، سوریه و فلسطین تسخیر گردیده بود و خود قسطنطنیه نیز در معرض تهدید قرار داشت، و از سوی دیگر شاهین با قبایل آوار متحد شده و در راه قسطنطنیه پایتخت روم بود. نابسامانی اوضاع روم تا بدان پایه شدید بود که هراکلیوس امپراتور روم در آغاز قصد داشت از پایتخت فرار کند و این مطلب را با برادر خود تئودور در میان گذاشت، و بدین منظور خزانۀ روم را از راه دریا به کارتاژ(قرطاجنه) فرستاد. ولی برادر وی این مطلب را با بزرگان روم بازگفت و روحانیان که می دیدند با رفتن امپراتور سقوط شهر حتمی است، از رفتن او جلوگیری کردند و او را وادار کردند که در قسطنطنیه بماند و خزائن و نفایس کلیسا ها از جمله خزائن کلیسای سانتا سوفیا(مسجد ایا صوفیۀ امروزی)، را صرف مقاصد نظامی کند.
جنگ های هراکلیوس با سپاه ساسانی
هراکلیوس پس از آن از ترک قسطنطنیه منصرف شد، با طلاهایی که روحانیان در اختیار وی گذاشتند به جمع آوری سپاه در ایالات اروپایی روم پرداخت و سرداران او در اندک مدتی توانست حدود ۶۵ هزار سوار و پیاده و در شهر تراس گرد آورند، سپس هراکلیوس در سال ۶۲۲ میلادی از هلسپونت گذشت و و شهرهای آسیای صغیر را یکی پس از دیگری به تصرف در آورد و در نزدیکی ارمنستان با سپاه ایران به فرماندهی شهربراز روبه رو شد. در این جنگ هراکلیوس توانست با نیروی حیله بر سپاه قدرتمند شهربراز فایق آید و پس از این پیروزی به قسطنطنیه بازگشت. هراکلیوس در سال ۶۲۳ میلادی با قبایل خزر از سوی لازیکا(گرجستان) به ایران هجوم آورد. وقتی این خبر به خسرو پرویز رسید چون تمام سرداران ایران در آن زمان در آسیای صغیر ، آفریقا و بین النهرین پراکنده بودند، خسرو پرویز خود تصمیم گرفت به مقابله با هراکلیوس بشتابد. خسرو پرویز با ۴۵ هزار سوار و پیاده رهسپار آذرآبادگان (آذربایجان) شد. هراکلیوس که با قبایل خزر متحد شده بود سپاهی بیش از ۱۰۰ هزار نفر در اختیار داشت و سپاه ایران نتوانست در مقابل آنان پایداری کند و شکست سختی خورد و باقی ماندۀ سپاه ایران ناچار به پایتخت بازگشت. هراکلیوس هم شهر گنزگ (شیز) را تسخیر کرد و آتشکدۀ بزرگ آذر گشنسب را ویران کرد . خسروپرویز در موقع فرار از این شهر، به دستان خود آتش مقدس آن آتشکده را به همراه خود برد و تنها فیروزان یکی از سرداران ایران، با دو هزار تن از سربازان زبده به اختیار خود برای دفاع از شهر در آنجا باقی ماندند و شاجاعانه تا آخرین تن کشته شدند.
در سال ۶۲۴ میلادی خسرو پرویز بر آن شد تا به اران(شمال آذربایجان کنونی) جایی که هراکلیوس و سپاهش در حال گذراندن زمستان در آن جا بودند، حمله برد. و بدین منظور سه اردو تشکیل داد که هر کدام می بایستی جداگانه حرکت کرده و در اران به یکدیگر بپیوندند. دلیل این کار خسرو آن بود که نیرویی در اختیار نداشت که بتواند به یکباره به جنگ هراکلیوس برود و تمام نیروهای ایران پراکنده بودند. خسرو پرویز سه سپاه را به فرماندهی؛ شهربراز، رازاتِس و سارابلاکاس به آن حوالی فرستاد. اما هراکلیوس که از این موضوع آگاهی یافته بود پیشدستی کرده و سه سپاه مزبور را قبل از این که به یکدیگر بپیوندند به طور جداگانه شکست داد. هراکلیوس پس از این پیروزی ها به بین النهرین و شهر آمد شهر “آمیدا” حرکت کرد، شهری که ۱۵ سال پیش به تصرف ایران در آمده بود. ولی غافل از این که شهربراز پس از شکست در اران، هم به آمیدا آمده است، پیش از رسیدن هراکلیوس از شهر خارج شد و به جمع آوری نیرو پرداخت. هراکلیوس در اندک مدتی توانست شهر آمیدا را متصرف شود. پس از تصرف شهر هراکلیوس قصد داشت به شهرهای ایران حمله کند، ولی شهر براز به تعقیب او پرداخته و دو بار با ارتش روم جنگید . گرچه شهربراز نتوانست پیروز شود ولی توانست تلفات زیادی بر ارتش روم وارد آورد و به همین دلیل هراکلیوس برای تقویت ارتش خود مجبور شد به قسطنطنیه بازگردد.
ایرانیان تا قسطنطنیه پیش رفتند
خسرو پرویز پس از شکست های پی در پی از ارتش روم، حسرت آن را می خورد که چرا با امپراتوری روم صلح نکرد و اوضاع را به این جا کشاند که دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. در این هنگام خسرو تصمیم گرفت که ضربت قاطع را بر رومیان وارد آورد و بدین منظور دو اردوی بزرگ تشکیل داد. نخستین اردو باید به شاهین که در آسیای صغیر به سر می برد، می پیوست تا قسطنطنیه را محاصره و به یاری آوارها که با ایران متحد شده بودند، آن را تسخیر کند، و اردوی دیگر می بایست به فرماندهی شهر براز با شخص امپراتور بجنگد. هراکلیوس در این هنگام دفاع از قسطنطنیه را به برادرش تئودور سپرد و خود به لازیکا (گرجستان) شتافت. در این جا هراکلیوس شکست سختی از شهر براز خورد. از سوی دیگر پادگان قسطنطنیه مورد هجوم سپاهیان شاهین قرار گرفت. ولی تگرگ و تند بادی در جهت مخالف ایرانیان باریدن و وزیدن گرفت و آنان را مجبور به عقب نشینی کرد، و از سوی دیگر شهر قسطنطنیه با داشتن برج و باروی مستحکم در مقابل ارتش ایران به خوبی مقاومت می کرد. آوارها هم که متحد شاهین به شمار می رفتند با مشاهدۀ ناکامی در حمله به شهر، او را ترک کردند. پس از جدایی آوارها از ایرانیان، تئودور از شهر بیرون تاخته و با سپاه شاهین درگیر شد. در این جنگ شاهین به سختی از ارتش روم شکست خورد و به درون شهر کالسدون عقب نشینی کرد. شاهین هم پس از این شکست به بستر بیماری افتاد و از غم شکست از رومیان درگذشت(یا به دستور خسرو پرویز به دلیل شکست مسموم شد). یکی از دلایل ناکامی در فتح قسطنطنیه ، فقدان نیروی دریایی بود که در این جنگ بسیار ضرورت داشت. سپاه شاهین در شهر کالسدون هم به شرط خروج خودشان به تئودور تسلیم کردند و خود به پایتخت بازگشتند.
جنگ دستگرد
در سال ۶۲۷ میلادی هراکلیوس در صدد برآمد تا دستگرد یعنی اقامتگاه خسرو را که در ۷۰ کیلومتری تیسفون قرار داشت، مورد حمله قرار دهد پس با سپاهی که تعداد آن نزدیک به ۵۰ هزار نفر بود راهی آن دیار شد. خسرو هم رازاتس سردار خود را با ۴۰ هزار سوار و پیاده به مقابله با او فرستاد. در ۱۲ سپتامبر آن سال در نزدیکی نینوای قدیم بین دو طرف برخورد شدیدی روی داد. گرچه “رازاتِس” فرمانده نیروهای ایرانی در این جنگ کشته شد، ولی سربازان او شکست نخوردند، بلکه فقط به سنگرهای خود که فاصلۀ کمی با میدان نبرد داشت عقب نشنی کردند، و در آنجا سپهسالار ایران گشنسب اسپاذ با ۱۲ هزار نفر به آنان پیوست. هراکلیوس بر فشار و تلاش خویش افزود. خسرو پرویز که از آیندۀ این جنگ بیمناک بود خود با یک سپاه ۳۰ هزار نفری به طرف میدان جنگ شتافت. ولی هنگام رسیدن به آنجا و آگاه شدن از مرگ رازاتس سردار ایرانی خود را باخته و دستگرد را رها کرده و به سوی پایتخت گریخت. اما علی رغم این وضع، نیروهای ایران پایداری ورزیده و از حملۀ سپاه روم به داخل ایران جلوگیری به عمل آوردند. هراکلیوس هم به غارت دستگرد اکتفا کرده و به گنزک یا شیز بازگشت.
برانداختن دودمان لخمیها در حیره و جنگ ذوقار
لخمی ها قبایل عرب نژادی بودند که در جنوب عراق زیر نظر مستقیم ساسانیان در آن سرزمین ها حکومت می کردند که پادشاه آن سرزمین در زمان خسرو پرویز شخصی به نام نعمان بود و به دلیل نافرمانی از خسرو پرویز به دستور وی زندانی و سپس کشته شد. پس از این موضوع اختلافی بین دربار ایران و قبیله بنی شیبان درگرفت که طی آن خسرو پرویز مجبور شد سپاه کوچی را روانه جنگ با این قبیله بکند ولی در این جنگ که به جنگ ذوقار معروف است سپاه کوچک ایران به دلیل خیانت سپاه حیره که در سپاه ایران حضور داشتند، شکست می خورند که این شکست بسیار کوچک چنان بازتاب بزرگی در عربستان داشت که هفته ها برای آن پیروزی به شادی و جشن پرداختند و پیامبر اسلام پس از آن پیروزی فرمودند که امروز عرب داد خود را از عجم باز ستاند.
این پیروزی خفیف گرچه در نظر خسرو بسیار بی اهمیت بود ولی در آینده، جنگهای ایران و اعراب بسیار تاثیر گذاشت چرا که اعراب همیشه ارتش شاهنشاهی ساسانی را شکست ناپذیر می انگاشتند و این پیروزی هر چند کوچک به آنان جرات حمله به مرز های ایران را در زمان یزدگرد سوم آخرین پادشاه ایران را داد.
دو اتحاد بزرگ در زمان خسرو پرویز
ترکان آسیای مرکزی مردمانی زردپوست بودند که همواره در آن سرزمین ها مشغول تاخت و تاز به کشورهای مجاور بودند و در زمان ساسانیان، رفته رفته، این ترکان به دو خاقانات شرقی و غربی تبدیل شدند. خاقانات شرقی ترک با امپراتوری چین دشمنی داشت و خاقانات غربی ترک راه جنگ با ساسانیان را در پیش گرفته بودند. اما پس اندکی رقابت و دشمنی بسیار شدیدی میان دو خاقانات شرقی و غربی پدید آمد.
امپراتوری چین که خاقانات شرقی را دشمنی بزرگ برای خود میدیدند با خاقانات غربیمتحد شدند. بدین ترتیب بود که خاقانات غربی و امپراتوری چین و امپراتوری بیزانس با یکدیگر متحد شدند و بر ضد ایران نقشه های بسیار بزرگی را طرح ریزی کردند.
چندی بعد خزران که در کنار رود ولگا زندگی میکردند به این اتحاد پیوستند و یک اتحاد چهارگانه را بر ضد امپراتوری ساسانی تشکیل دادند.
امپراتوری ساسانی نیز با آگاهی از این اتحاد با مذاکره با خاقانات شرقی متحد شد. خسرو پرویز پس از این اتحاد کوشید که متحدی در بند قفقاز پیدا کرده و مانع از تاخت و تاز های دشمن شود و بدین منظور با آوار ها متحد شد. آوار ها مردیمی جنگجو خونریز بودند که در شمال قفقاز زندگی به سر می بردند.
بدین ترتیب در یک سوی میدان امپراتوری چین، خاقانات غربی ترک، خزران و بیزانس اتحاد چندگانه ای به وجود آوردن و در سوی دیگر میدان: ایران، آوارها و خاقانات شرقی ترک متحد گشتند.
نامه پیامبر (ص) به خسرو پرویز
در واپسین سال های حکومت خسرو پرویز پیامبر نامه ای به امپراتوری های ایران و روم وی نوشته و آنانرا به دین اسلام دعوت کرد. خسرو پرویز با آگاهی از مضمون نامه با خشم نامه را پاره کرد و حتی دستور داد تا ساتراپ یمن یعنی “بازان” پیامبر (ص) را دستگیر کرده و او را به تیسفون بفرستد. این دستور بعد ها به دلیل مرگ خسرو پرویز نا تمام ماند.
پیشرفت موسیقی
در زمان پادشاهی خسرو پرویز در زمینهٔ موسیقی یک دوره طلایی به حساب می آید. البته پیش از وی نیز انوشیروان بزرگ، بهرام گور، و حتی اردشیر یکم نیز به موسیقی علاقهٔ بسیار خاص نشان داده اند اما اوج پیشرفت موسیقی ساسانی مربوط به دوره پادشاهی خسرو پرویز شد. در بین این نام آوران موسیقی این عصر نام باربُد، سرکش، سرکب و نکیسا به عنوان استادان کلاسیک موسیقی ایران به جای مانده است.
خسرو پرویز در ادبیات پارسی
داستان عشق خسرو به شاهزاده ارمنی یعنی شیرین، و سپس ورود فرهاد به داستان و سپس دزدیده شدن شیرین توسط خسرو پرویز که موجب جنگ بین سپاه ایران و فرهاد میشود و سرانجام کار نیز خسرو با فریب و خبر دروغین شیرین، فرهاد را به خود کشی وا میدارد…
داستان این عشق همواره مورد توجه شاعرها بوده است و اشعار بسیار زیادی در مورد این داستان توس شاعرهای مختلف سروده شده است.
برکناری و قتل خسرو پرویز
رها کردن پایتخت در چنگال دشمن غارتگر و ترس بیجا و فرار بزدلانۀ خسرو پرویز از معرکۀ نبرد، حیثیت و آبروی او را شدیدا خدشه دار کرد و بزرگان و مردم را از وی بیزار ساخت. توهینی که خسرو پرویز بر جنازۀ شاهین سردار نامی ایران روا داشت، تنفر مردم را نسبت به وی افزون تر کرد. و به طوری که نوشته اند خسرو بیشتر فرماندهان خود را از میان برداشت و قصد داشت شهربراز را هم به آنان ملحق کند. خسرو پرویز کار ستم و بیداد را به جایی رسانید که به زادان فرخ رئیس پاسداران ویژۀ خود فرمان داد تمام زندانیان را که شمار آنها به ۳۶ هزار نفر می رسید قتل عام کند.
اکنون همۀ اوضاع و احوال و شرایط و مقدمات برای طغیان بر علیه شاه و خلع او آماده بود. خسرو پرویز که علاوه بر درک وخامت اوضاع از ناراحتی جسمی نیز رنج می برد. در این هنگام پسر او شیرویه که از همسر رومی او متولد شده بود با دستیاری سپهسالار ایران “گشنسب اسپاذ” و تعدادی از بزرگان تصمیم به خلع خسرو گرفتند. بنا به روایات:
همان شب نگاهبانان سلطنتی از قصری که خسرو در آنجا خفته بود، بیرون رفتند و سپیده دم از هر سو این بانگ برخاست «کواذ شاهنشاه» خسرو هراسان و بیمناک پای به گریز نهاد و خود را در باغ قصر پنهان کرد ولی او را یافته و دستگیر کردند و در خانهای که موسوم به خانهٔ هندو بود و انبار گنج محسوب میشد جای دادند گویند یکی از کفشگران در راه به آن جماعت که خسرو پرویز را میبردند مصادف شد و شاه را در دید که روی او را پوشانده بودند، او را شناخت و با قالب کفشی که در دست داشت ضربتی به او نواخت اما سربازی که همراه شاه بود، از این کار بخشم آمد و شمشیر کشیده، سر از تن کفشگر جدا کرد.
محاکمه خسرو پرویز
خسرو از سلطنت خلع شده و در روز ۲۳ یا ۲۴ فوریه ۶۲۸ میلادی محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ جواب قسمتی از اتهامات خود را داد. اتهامات و دفاعیات خسرو پرویز، در تاریخ طبری ثبت شدهاست. پس از زندانی شدن خسرو بزرگان پارس پیش شیرویه آمدند و گفتند یک کشور دو شاه نباید داشته باشد یا بگو خسرو را بکشند، تا بندگان و فرمانبران تو باشیم و یا تو را خلع کنیم و فرمانبردار خسرو شویم. شیرویه متحیر شد و دانست که اگر خسرو پرویز به قدرت بازگردد، همان آن که بنشیند، او را بکشد، پس تصمیم به کشتن پدر گرفت. خسرو پرویز آخرین پادشاه باشکوه ایران باستان بود و پس از مرگ او کشور ایران دیگر روی خوش ندید.