وضعیت سیاسی حکومت سامانیان

امیر اسماعیل پس از ۱۶ سال ( ۲۷۹- ۲۹۵ ه.ق) فرمانروایی قدرتمند و تثبیت پایه های حکومت سامانیان دارفانی را وداع گفت. پس از فوت وی پسرش ابونصر احمد به جانشینى او نشست و – مکتفى – خلیفه عباسی رسما فرمان امارت ماوراء النّهر و خراسان را به نام او فرستاد.(پیرنیا، اقبال آشتیانى‏، ۱۳۸۰: ۲۲۲) هم چنین پس از وی، فرزند باهوش و باتدبیر او، نصر بن احمد به حکومت رسید. طبری در خصوص به قدرت رسیدن احمد به اسماعیل می نویسد: «« در این سال، در ماه صفر، چهارده روز رفته از آن ماه، ابو ابراهیم، ابراهیم بن- احمد، عامل خراسان و ما وراء النهر درگذشت و پسرش احمد بن‏ اسماعیل‏ جانشین پدر شد و کارهاى وى را عهده کرد.
گویند که چهارده روز رفته از ماه ربیع الاخر مکتفى بنشست و به دست خویش پرچمى بست و آنرا به طاهر بن على سپرد و او را خلعت داد و دستور داد که پرچم را بنزد احمد بن‏ اسماعیل‏ برد.»»(طبری، ۱۳۷۵، ج۱۵: ۶۷۷۲) به جانشینی رسیدن فرزند اسماعیل مسئله ای بسیار مهم در منطقه و سیاست آینده حکومت سامانی به حساب می آمد؛ با این رویداد قدرت در خاندان سامانی برای مدت بیش از صد سال تثبیت شد. ملکم در چند خط به توصیف کلی اوضاع حکومت سامانی در زمان احمد بن اسماعیل می پردازد: «« مع القصه، احمد بن‏ اسماعیل‏ جاى پدر گرفت و او مردى بدخوى و ظالم بود، با عم و برادران و سایر اقرباى خویش بر سر ملک پدر نزاع کرد، و بعد از هفت سال سلطنت به دست بعضى از غلامان به قتل رسید. گویند دو شیر هرشب بر در خوابگاه او پاس مى‏داشتند، و چنان اتفاق افتاد که، در شب جمعه ۲۳ جمادى الاخرى سنه ۳۰۱ هجرى، از بستن شیران غفلت کرده بودند، و در همان شب غلامان فرصت یافته او را کشتند.»»(ملکم، ۱۳۸۰، ج۱: ۱۸۸) این توصیف تا حدی اوضاع آن دوره را نمایان می سازد؛ اما در کل زمان حکمرانی وی، دولت سامانی از قدرت کافی و خوبی در منطقه برخوردار بود.

الف. شورش اسحاق بن احمد:

پس از مرگ اسماعیل سامانى ۲۹۵ ه.ق در نقاط مختلف، شورش هایى پدید آمد.(راوندی، ۱۳۸۲، ج۲: ۲۲۷) احمد بن اسماعیل که بلافاصله پس از بر تخت نشستن درصدد تصرف شهر ری برآمد؛ برای اطمینان خاطر خویش به سرکوب شورش عموی خود پرداخت. ظاهرا حاکم سامانی به توصیه ابراهیم بن زیدویه به این امر پرداخته است؛ وی به احمد چنین گفت که بهتر است؛ نخست سمرقند را تسخیر کند و عموی خویش اسحاق‏ بن‏ احمد را بگیرد که مبادا در مدت غیبت امیر، او قیام و تمرد نماید و حکومت را مشغول به سرکوب شورش کند.

امیر احمد نیز به نصیحت او عمل نمود. عموی خود را به بخارا فراخواند و او را در بند کرد. سپس راه خراسان را گرفت و از رود گذشت.(ابن اثیر، ۱۳۷۱، ج۱۹: ۷۲؛ گردیزی، ۱۳۶۳: ۳۲۶) راوندی در خصوص این قیام می نویسد: «« در اوایل پادشاهى احمد بن‏ اسماعیل‏، عم او، اسحق بن احمد سامانى در سمرقند قیامى برپا کرد که پس از یک جنگ خونین پایان یافت‏.»»(راوندی، ۱۳۸۲، ج۲: ۲۲۷) در روایتی دیگر به قول اقبال آشتیانی، احمد در اوّل کار خویش، لشکر به سمرقند برد و آن جا را که از طرف پدرش به اسحاق بن احمد سپرده شده بود؛ گرفت و اسحاق را به اسارت به شهر بخارا برد.(پیرنیا، اقبال آشتیانى‏، ۱۳۸۰: ۲۲۴) هر سه روایت در اصل موضوع با هم کی هستند؛ اما دو روایت آخر در بیان حوادثی که رخ داده با نقل قول اول اختلاف دارند. با این وجود این موضوع نشان می دهد که در درون خاندان سامانی مخالفت هایی با به حکومت رسیدن فرزند اسماعیل، احمد وجود داشته است و گسترش این موضوع می توانست؛ بنیان های حکومت تازه تاسیس سامانی را متزلزل سازد؛ به همین دلیل تطمیع و اطاعت اعضای خاندان، بسیار مهم و ضروری به نطر می رسید.

ب. تصرف ری:

پیش از این در مقاله امیر اسماعیل ذکر گردید که شهر ری در معاملات سیاسی مابین حکومت سامانی و علویان طبرستان حائز اهمیت فراوانی بود و خلافت عباسی نیز به خاطر اهمیت فوق العاده این منطقه، نظر ویژه ای نسبت به این شهر داشت. در سال ۲۹۶ ه.ق احمد بن اسماعیل ناچار شد بر ضد حاکم رى، که طغیان کرده بود، لشکرکشى کند. این حمله به دست ابو العبّاس محمّد بن صلعوک صورت پذیرفت. پس از فتح شهر، حاکم سامانی، صعلوک را به والیگری ری انتخاب نمود و خود در سل ۲۹۶ ه.ق به خراسان بازگشت.(گردیزی، ۱۳۶۳: ۳۲۶؛ پیرنیا، اقبال آشتیانى‏، ۱۳۸۰: ۲۲۴) در همین شهر نماینده خلیفه جدید عباسی – مقتدر – به نزد امیر احمد آمد و منشور حکومت را به وی تسلیم کرد.(فروزانی، ۱۳۸۸: ۷۵) حضور نماینده خلیفه در این شهر، نشان از اهمیت بالای این منطقه از سوی خلیفه عباسی دارد؛ که پس از فتح ری، نمایده ویژه او منشور حکومت سامانی را تقدیم امیر احمد نمود.

ج. روابط با شاهزادگان صفاری:

فتح سیستان و به زیر اطاعت درآوردن حکومت صفاریان یکی از مسائل بسیار مهم و بغرنج زمان احمد بن اسماعیل بود؛ به همین دلیل وی پس از تثبیت پایه های حکومت خویش و فتح شهر ری هم خویش را مصروف صفاریان و تسخیر سیستان قرار داد. پیش از شروع این بحث باید گفت که عمرولیث به سال ۲۸۷ ه.ق در جنگی از امیر اسماعیل بن احمد شکست خورده بود.(ملک شاه حسین، ۱۳۸۳: ۶۰) به همین خاطر شیرازه حکومت صفاریان در این موقع از هم پاشیده شده بود. تا حدود ده سال پس از آن شاهزادگان صفاری هر یک برای به دست آوردن قدرت با یکدیگر درگیر بودند و این مسئله فرصتی مناسب را نصیب حاکم سامانی نمود. در این موقع پس از گرفتاری لیث بن علی و فرستادن وی به بغداد، مردم سیستان با برادر او ابو على محمّد بن علی بیعت کردند. البته امیر تازه صفاری تنها بر سیستان و قسمت شرقى ممالک صفّارى یعنى بست و کابل و غزنین امارت حکومت داشت؛ چرا که خراسان را امیر اسماعیل سامانى از زمان غلبه بر عمرو لیث تصرّف کرده و فارس و کرمان را هم سبکرى به نام خلیفه مقتدر اداره می نمود.(پیرنیا، اقبال آشتیانى‏، ۱۳۸۰: ۲۱۳)

خلیفه عباسی مقتدر از این فرصت استفاده لازم را برد و پس از غلبه سبکری بر لیث بن علی، برای خلاص شدن از دست شاهزادگان سرکش صفاری، امیر احمد بن اسماعیل را به طمع قدرت و سرزمین بیشتر در سال ۲۹۸ ه.ق روانه سیستان کرد. به همین دلیل امیر احمد، – حسین بن علی مرورودی – سردار خویش را روانه سیتان نمود.(تتوى و قزوینى، ۱۳۸۲، ج۲: ۱۶۹۵) این موضوع به زیبایی در تاریخ سیستان ذکر شده است: «« پس احمد بن‏ اسماعیل‏، حسین بن مت‏ را با فوجى سوار بطلب محمد بن على فرستاد و بر خد اندر و رسیدند و بگرفتند و بند کرده به بست اندر آوردند، و احمد بن‏ اسماعیل‏ بلب هیرمند فرود آمد و عدل و سیر نیکو بر مسلمانان بگسترید و همه مال و املاک ایشان بدیشان باز داد، ولایت بست حاتم بن عبد اللَّه الشاسى‏ را داد، و این حاتم مردى مسلمان عادل بود و اندر میان مردمان سنّت مصطفى (ص) تازه گردانید، و احمد بن‏ اسماعیل‏ آنجا چهار بیستگانى سپاه را داد و بدان خواست تا سیم اندر بست فراخ شود که ایشان همه چیز بسیم خریدندى تا کاه و هیزم، باز فرمان داد که همه کالاى که محمّد بن على از آن مردمان بر گرفتست بخداوندان باز دهند، هر چه خداوندان بدانستند برگرفتند، دیگر بگذاشتند، و هشتاد و پنج روز به بست بود که اندر میان سپاه او هیچ ندیدند مگر نماز شب کردن و روزه داشتن و جماعت و بانک نماز و قرآن خواندن، و اینجا بسیستان معدل بن على حصار گرفت و حسین بن على با سپاه بحبساباد فرود آمد بر در کرکوى روز شنبه دوازده روز گذشته از رجب سنه ثمان و تسعین و مائتین، و معدل‏ على منجنیقها بر نهاد و حرب آغاز کرد و بر مردمان‏ شارستان حرب آغاز کرد، و دست عیّاران بر رعیّت گشاده کرد، باز حسین بن على بربض اندر آمد بدر آکار، و سیمجور مولى.»»(ملک شاه حسین، ۱۳۸۳: ۲۹۳)
تسخیر سیستان تا تسلیم معدل بن علی به حسین مرورودی به سال ۲۹۸ ه.ق طول کشید. احمد بن اسماعیل سپس منصور بن اسحاق پسر عموی خویش را به والی گری سیستان انتخاب نمود.(ابن اثیر، ۱۳۷۱، ج۸: ۶۱؛ ملک شاه حسین، ۱۳۸۳: ۲۹۴) نگاهی به حوادث روی داده بین دو دولت سامانی و صفاریان، آشفتگی اوضاع در منطقه جنوب شرقی ایران – سیستان – و قدرت نطامی احمد ین اسماعیل را در برخورد با مخالفانش نشان می دهد؛ و در این بین با توجه به توفیق تسلط سامانیان بر این ناحیه؛ بیشترین منفعت را در این بین، خلیفه عباسی مقتدر از درگیری دو حکومت برده است.
البته تسلط سامانیان بر سیستان به این شکل باقی نماند.‏ابو صالح منصور و لشکریانش او به مردم سیستان ظلم و ستم بسیار کردند. در این میان یک نفر از میان فرقه خوارج که مردى آزادمنش و استقلال‏خواه به نام محمد بن هرمز بود؛ از این استخفافها عاصى شده.(پیرنیا، اقبال آشتیانى‏، ۱۳۸۰: ۲۲۴) محمد بن هرمز معروف به مولی صندلی( از نظامیان احمد بن اسماعیل) از اوضاع استفاده و با یکی از اعقاب خاندان صفاری ابوحفض عمرو بن یعقوب بن محمد بن عمرو بر ضد سامانیان بیعت نمود.(باسورث، ۱۳۸۱: ۳۳۳) ملک شاه حسین در خصوص معرفی مولی صندلی می نویسد که وی از موالى محمد بن عمرو بود و در مورد اوضاع سیستان گفت که رسم نیست که حکومت مال زیاد بخواهد و لشکرى به لشکر آورد که مردمان را زنان و دختران باشد و مردم این دیار بیگانه به منزل و سراى آزاد مردان واجب نباشد.(ملک شاه حسین، ۱۳۸۳: ۲۹۷) این شورش در شرایطی که سیستان جزو قلمرو سامانیان به حساب می آمد؛ بسیار مهم و حساس بود.
در این میان حاکم سامانی، منصور بن اسحاق از شورشیان شکست خورد. بر این اساس قدرت سامانیان در سیستان برای مدتی از میان رفت. شورشیان حاکم سامانی منصور بن اسحاق را بگرفتند و در زندان حبس نمودند و خطبه به نام عمرو بن یعقوب خواندند. پس از این اتفاق احمد بن اسماعیل از ماجرا خبر یافت و حسین بن على مرورودی را باردیگر به سیستان روانه کرد. جنگ میان دو گروه حدود نه ماه به طول انجامدید. در میان نبرد، مولى صندلى رئیس شورشیان بر گوشه حصار آمد و گفت: – بگویید ابو الحسن عارض را، که فرمان تو کردم و رباطى گرفتم، دیگر چه فرمایى؟ -، با آثار شکست بر نیروی سپاهیان شورشی و یا صفاری، عمرو بن یعقوب و پسر حفار، از حسین بن مرورودی زینهار خواستند. وی نیز ایشان را امان داد و منصور بن اسحاق را بازپس دادند.(گردیزی، ۱۳۶۳: ۳۲۷) بنابراین باردیگر سیستان در سال ۳۰۰ ه.ق به اطاعت احمد بن اسماعیل در آمد و به عنوان یکی از ولایات سامانیان به حساب آمد.
پس از پیروزی دوم مرورودی در تسخیر سیستان، احمد بن اسماعیل بازهم وی را به حاکمی آن جا انتخاب نکرد و سمجور را برای این نامزد کرد. سیمجوریان از غلامان ترک سپاهى سامانیان بودند که در زمان احمد بن اسماعیل با واگذاری سیستان به سیمجور دواتدار اعتلاء و اهمیّت یافتند.(باسورث، ۱۳۸۱: ۳۳۹) اما در این میان نکته بسیار مهمی در اداره کردن سیستان از سوی سامانیان وجود دارد. اقبال آشتیانی می نویسد: «« اگرچه سیستان از تاریخ سال ۳۰۰ از نو مسخر سامانیان شد و از جانب ایشان و خلیفه بغداد هرچند گاهى کسى بحکومت آنجا نامزد میشد امّا مردم سیستان که همواره یادگارهاى عهد یعقوب و عمرو را در خاطر داشتند و از استیلاى بیگانگان بر مملکت خود افسرده بودند هر وقت فرصتى مى‏یافتند بر گماشتگان خارجى مى‏شوریدند.»»(پیرنیا، اقبال آشتیانى‏، ۱۳۸۰: ۲۱۵) به این صورت تغییری در نوع اداره کردن این منطقه صورت گرفته است که در ظاهر سیتان جز سامانیان بوده و در اساس هر روز مردم آن جا به دنبال استقلال بودند. این روند تا پایان زندگی و حکومت احمد بن اسماعیل ادامه یافت و هم چنان سیستان در تقسیمات اداری و سیاسی جز قلمرو سامانیان به حساب می آمد.
در مورد اهمیت ترکان در دوره سامانیان باید گفت که این افراد پس از اسیر شدن، تعدادی از آن ها را به کارهای نظامی گری می بردند که با ارتقای درجه آن ها به مرور زمان حائز اهمت و قدرت فراوانی می شدنند که نوادگان همین افراد در آینده نقش تعیین کننده ای در سرنوشت خاندان سامانی داشتند. برای نمونه می توان به نخستین کس از این امرا که در حقیقت مؤسس سلسله غزنوى محسوب می شود؛ – ابو اسحاق البتکین – اشاره کرد که وی توسط احمد بن‏ اسماعیل‏ سامانى خریده شد و در زمان امیران آینده سامانی به قدرت رسید.(پیرنیا، اقبال آشتیانى‏، ۱۳۸۰: ۲۵۲)

د. قتل احمد بن اسماعیل:

در مورد قتل امیر احمد بن اسماعیل که پس از قتل به امیر شهید معروف شد؛ نظرات گوناگونی در منابع تاریخی وجود دارد. بر همین اساس مورخان و محققین نیز نظریات گوناگونی را ارائه کرده اند. نکته بسیار مهم اینکه نوع رفتار امد بن اسماعیل با زیردستانش بود. وی در حدود دوهزار و هفتصد غلام ترک داشت که نسبت به غلامان ترک خود اهانتهاى عجیب روا مى‏ داشت.(راوندی، ۱۳۸۲، ج۳: ۵۶۴) نکته مشترکی که می توان در تمامی منابع دست اول در مورد قتل احمد بن اسماعیل پیدا کرد؛ کشته شدن وی به دست غلامانش می باشد. برای درک بهتر مطلب به نمونه ای از این گزارش ها خواهیم پرداخت. طبری می نویسد که: «« و هم در این سال، احمد بن‏ اسماعیل‏ بن احمد فرمانرواى خراسان و ما وراء النهر کشته شد. یکى از غلامان ترک وى که نزدیکترین غلامانش بود، سرش را برید، با دو غلام دیگر که در قبه‏اش به نزد وى رفتند، سپس گریختند و یافت نشدند.»»(طبری، ج۱۵: ۶۷۸۰) در تاریخ رویان آمده که: «« در راه غلامان فتک و غدر کرده، سرش را ببریدند »»(آملی، ۱۳۴۸: ۱۰۴) و ابن اثیر نیز می نویسد که: ««نیز در این سال گزارش رسید که فرمانرواى خراسان احمد بن‏ اسماعیل‏ بن احمد در کرانه رودخانه بلخ به دست غلامان خود کشته شده.»»(‏ابن مسکویه، ۱۳۶۹، ج۵: ۸۶) این روایات حاکی از توطئه ای بر ضد امیر را نشان می دهد که به دست غلامان وی – ترکان – اجرا شده است.

اما قتل امیر احمد در موقعی که وی درصدد دفع شورش علویان در طبرستان بود؛ اتفاق افتاده است. چنین مشهور است که چون نامه ابو العبّاس محمّد بن صلعوک والى طبرستان دایر بر قیام ناصر کبیر به او رسید؛ چنان متزلزل شد که از خدا طلب مرگ کرد و از قضا در همان ایّام هم در شکارگاه چند تن از غلامان در جمادى الاخرى سال ۳۰۱ او را کشتند و به همین علّت پس از قتلش بر او نام امیر شهید نهادند. البته هر شب شیرى بر در اقامتگاه احمد بن اسماعیل بود، تا هیچکس جرات نزدیک شدن نداشته باشد. آن شب آن شیر را نیاوردند، و دیگر کسان از اصحاب بر در نیز نخفتند. پس اندر شب چندى از غلامان او اندر آمدند، و گلوى او ببریدند، و این حال روز پنجشنبه بود بیست و یکم (۱۷۶) جمادى الاخرى سنه احدى و ثلثمائه.(ابن اثیر، ۱۳۷۱، ج۱۹: ۱۳۱؛ پیرنیا، اقبال آشتیانى‏، ۱۳۸۰: ۲۲۵)
در مورد انگیزه قتل وی در منابع اطلاعات بیسار کمی وجود دارد و تنها چند منبع محدود به دلایل این اقدام پرداخته اند.
گردیزی می نویسد که پس از دفن احمد بن اسماعیل، گروهی را در پی غلامان فرستادند که تعدادی از آن ها را گرفتند و کشتند. هم چنین به ابوالحسن نصر بن اسحاق الکاتب تهمت زدند که وی با غلامان هم عقیده بوده است برای کشتن امیر، بنابراین او را گرفتند و بر دار کردند.(گردیزی، ۱۳۶۳: ۳۲۹) ابولحسن یکی از درباریان امیر شهید بود که پیش از کجازات از سوی امیر سامانی به خاطر کارهای خلاف قانونش به این عمل دست زده است. هم چنین در کتاب تاریخ رویان نیز آمده که :«« خبر (شورش) سید الناصر به بخارا رسید. پادشاه احمد بن‏ اسماعیل‏ با چهل هزار مرد روى به طبرستان نهاد. قضا را، در راه غلامان فتک و غدر کرده، سرش را ببریدند و آن عزم خراب شد و طبرستان بر سید ناصر قرار گرفت و اصفهبد شروین ملک الجبال با ناصر صلح کرد.(آملی، ۱۳۴۸: ۵-۱۰۴) در اینجا آملی انگیزه قتل وی به توطئه سیاسی از سوی ناصر کبیر نسبت داده شده است.
اما در تاریخ نگارستان به مطلب دیگری اشاره شده که احمد بن امیر اسماعیل مراعات طبقه فضلا را بیش از دیگران می نمود و اکثر اوقات با ایشان ملاقات می کرد و هم صحبت آن ها بود. به همین دلیل فرقه ای از غلامان از این اقدام رنجیده و چون هم در آن چند روز به شکار رفته بود؛ معاودت نمود آتش در آن منزل که نزول نموده بود زدند در خلال آن احوال خبر اختلال ملک و شورش از هر جانبى بمسامع جلال امیر رسید باز مراجعت فرموده در منزل سوخته فرود آمد همگنان آنرا بفال بد گرفته.(غفارى کاشانى، ۱۴۱۴: ۹۹؛ راوندی، ۱۳۸۲، ج۲: ۲۴۵)
بر این اساس می توان گفت که در پشت پرده توطئه ای سیاسی بر ضد حاکم سامانی احمد بن اسماعیل صورت گرفته بود که بهترین راه به سرانجام رساندن آن، تحریک غلامان بر ضد وی بود؛ به همین دلیل غلامان درگاهی وی عامل اجرایی این قضیه شدند و در سال ۳۰۱ ه.ق امیر احمد به قتل رسید و به امیر شهید معروف شد. با این وجود تا پایان حکومت وی، دولت سامانی از قدرت زیادی برخوردار بود و هم چنان دوران اوج خود را سپری می کرد تا در زمان پسر وی نصر بن احمد به اوج خود رسید.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱-کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی.

منابع و ماخذ:
۱. آملى، اولیاء الله، ۱۳۴۸، ‏تاریخ رویان‏، مصحح منوچهر ستوده‏، تهران، بنیاد فرهنگ ایران‏.
2. ابن اثیر، جزری، ۱۳۷۱، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلى، ابو القاسم حالت‏، تهران، مؤسسه مطبوعات علمى‏.
3. ابن مسکویه، احمد بن على، ۱۳۶۹، تجارب الامم، ترجمه ابو القاسم امامى و على نقى منزوى‏، تهران، سروش و توس.
4. باسورث، ادموند کلیفورد، ۱۳۸۱، سلسله‏هاى اسلامى جدید راهنماى گاهشمارى و تبارشناسى‏، ترجمه فریدون بدره اى‏، تهران، مرکز باستان شناسى اسلام و ایران‏.
5. پیرنیا، حسن و عباس اقبال آشتیانى‏، ۱۳۸۰، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه،‏ تهران، ‏خیام‏.
6. تتوى، قاضى احمد و آصف خان قزوینى‏، ۱۳۸۲، تاریخ الفی‏، ج۳، مصحح غلام رضا طباطبایى مجد، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى‏.
7. راوندی، مرتضى، ۱۳۸۲، تاریخ اجتماعى ایران‏، ج۲، تهران‏، انتشارات نگاه‏.
8. طبری، محمد بن جریر، ۱۳۷۵، تاریخ طبری، ج ۱۲، ترجمه و مصحح ابو القاسم پاینده، تهران‏، اساطیر.
9. غفارى کاشانى،‏ قاضى احمد بن محمد، ۱۴۱۴، تاریخ نگارستان‏، مصحح مرتضى مدرس گیلانى‏، تهران، کتابفروشى حافظ.
10. فروزانی، سید ابوالقاسم، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، تهران، انتشارات سمت.
11. گردیزى، ابى سعید عبد الحى بن الضحاک بن محمود، ۱۳۶۳، مصحح عبدالحى حبیبى‏، تهران‏، دنیاى کتاب
12. ملکم، سر جان، ۱۳۸۰، تاریخ کامل ایران‏، ج۱، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت‏، تهران،انتشارات افسون‏.
13. (ملک شاه حسین) ملک غیاث الدین محمد بن شاه محمود سیستانى، ملک شاه حسین، ۱۳۸۳، احیاء الملوک، تاریخ سیستان تا عصر صفوى‏، محقق منوچهر ستوده‏، تهران‏، انتشارات علمى و فرهنگى.‏

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ