مقایسه نقش زنان در فرهنگ هلنی و در ایران پیش از اسلام

 در بررسی ابعاد گوناگون فرهنگ و تمدن اروپای قدیم و در این مورد یونان باستان، نقش زنان نیز در مواردی سرنوشت ساز ارزیابی شده است. در چارچوب زمانی هلنیسم ازفلیپ مقدونی همان آغاز هر چند به روایتی در حاشیه، ولی در بررسی و ارزیابی علمی آن در متن جامعه هلنی زنان نقشهای کلیدی و اساسی را ایفا می کرده اند. در آغاز المپیاس (Olympias) دختر پادشاه اپیروس (Epirus) همسر فیلیپ مقدونی (Phillip d.Makedone) که به روایتی مادر اسکندر بزرگ دانسته شده است، قرار دارد. المپیاس زنی حسود، جاه طلب، بیرحم و ماجراجو معرفی شده است. او ارسطو را به عنوان مربی و معلم پسرش اسکندر برگزیده است. این زن در قتل همسر خود فیلیپ دوم که مورد سوء ظن او بود، شرکت مستقیم داشت. این زن علاقه مند بود که با برداشتن شوهر خود از سر راه، در زمام داری در کنار پسر خویش سهیم شود. وقتی اسکندر در سال ۳۲۳ پیش از میلاد بر اثر تب مالاریا ه که در جنوب شرقی ایران در منطقه بلوچستان عارض وی شده بود، درگذشت، هشت سال بعد المپیاس قربانی همین قدرت طلبیهای خود شد و در سال ۳۱۵ پیش از میلاد در حالی که افزون بر شصت سال از عمر وی می گذشت ولی هنوز سرزنده و هوشیار و فعال بود، به کام مرگی سهمگین کشیده شد.

 دومین زنی که در تاریخ جهان باستان به آب و تاب از او نام برده شده است و سهم و نقش بسزایی در گسترش هلنیسم در سرزمین متمدن مصر داشته است، کلئوپاترای هفتم (Kleopatra VII) است. وی نیز زنی هوشیار، خطیبی زبردست و سیاستمدار بوده و آن گونه که در منابع تاریخی آمده است، وی آمادگی داشته است تا جهت تعقیب اهداف سیاسی خود، به هر کاری دست بزند و تاریخ او را دارای استعدادی کم نظیر و حافظه ای بی مانند معرفی کرده است. به وی نسبت داده شده است که زبانهای یونانی (Griechisch)، لاتین (Latein)، عربی (Arabisch)، فارسی (Persisch)، آرامی (Aramaisch)، نوبی (Nubisch) و حبشی (Athiopisch) را به خوبی و کمال می دانسته است. او سوارکار ماهر و شناگری قهّار و کم نظیر معرفی شده است. کلئوپاترا استاد سیاست و دیپلماسی بوده و شخصاً در نبرد فرماندهی ناوهای جنگی را علیه دشمنان به عهده داشته است. او در سال ۳۰ پیش از میلاد مسیح خود را کشت (Gorlitz, W., 1976, Ideen machen S.48…). پژوهشگران بر این باوراند که با مرگ کلئوپاترا هلنیسم نیز در مصر به پایان کار خود رسید و از آنجا رخت بربست.

تاریخ جهان باستان این دو زن را پیش آهنگان برابری حقوق زنان و مردان در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی نظامی می داند (Emanzipation). شاید تا پیش از مرگ اسکندر مقدونی تنها بتوان در یونان باستان از معدود زنانی نامکلئوپاترا هفتم برد که آن هم در عرصه های فرهنگی و ادبی در کسوت شاعران جلوه می کرده اند و این گروه از مردم یونان دارای نقش سیاسی در جامعۀ یونان باستان نبوده اند. سافو (Safo / Saphho) کاهنۀ معبد لسبوس (Lesbos – Altar) نمونه ای از این زنان است که در تمدن هلن، اشعار اخلاقی و معنوی می سروده است (خدادادیان، اردشیر، ۱۳۷۸، سلوکیان، به دید، ص ۱۶۷). نمونه دیگری از این زنان معنوی گرا میرای بیزانسی (Myra von Bysanz) است که حماسۀ زئوس (Zeus – Epos) را سروده و اشعاری نیز در وصف و مدح ارباب انواع دریاها و اقیانوسها چون پوزئیدون (Puseidon) از او به یادگار مانده است. وی نیز در عرصۀ شعر و ادبیات فعال بود و دارای حقوق اجتماعی برابر مردان نبود (Gorlitz, 1976, S.58). در تمدن هلن (هلنیسم) عرصۀ علم و دانش، شعر و ادبیات و همانند آن در انحصار مردان قرار و تعلق نداشت، بلکه باور به برابری حقوق زن و مرد و به رسمیت شناختن زن در جامعۀ یونان باستان و به ویژه در مقطع زمانی اوج اعتلا و گسترش هلنیسم، امری بدیهی بود و این جریان به اندازه ای اهمیت و اعتبار داشت که زنان در سپاه یونان و بعدها در میان لشگریان رومیان حضور یافته و به دفاع از میهن خود برخاسته اند.

در نبردهای رومیان و بعدها بیزانسیها با ایرانیان در عصر اشکانیان و ساسانیان به استناد و منابع تاریخی نوشته شده توسط مورخان یونانی و رومی شمار چشمگیری از زنان نظامی رومی به اسارت سپاهیان ایران درآمده بودند که جزو غنائم جنگی متعلق به دولت ایران چه دولت اشکانی و چه دولت ساسانی به شمار می آمدند. اشکانیان و ساسانیان ضوابط خشن و جدی را در مورد ایرانیهایی که به این زنان اسیر چشم می دوختند و به آنان طمع می کردند، به اجرا می گذاشتند. چنین خطایی بخشودنی نبود و می توانست کیفر مرگ به دنبال داشته باشد. بازگردیم به معرفی زنان شاعر و حماسه سرا در تمدن هلن آنیته (Anyte) از اهالی تگا (Tegea) که در حدود ۳۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می زیست به عنوان سراینده اشعار و ابیات مقدس و آیینی شناخته و معرفی شده است (Gorlitz, W. 1976, S.58). در برخی منابع آمده است که وی نوازندۀ زبردستی نیز بوده است و اشعار و ابیات حماسی – دینی خود را با آوای خلوت (Flote) عرضه می کرده است. همین آنیته اهل تگا به پاره ای مناسبات انسانها و جانوران پرداخته و از قدرناشناسی برخی انسانها نسبت به جانوران اندوه خود را در قالب ابیات حزن انگیز بیان کرده است.

مثلاً یکی از این تراژدیهای منظوم «سوگنامۀ یک دلفین» (Poseie der Toteklage eines Delphins) است و آن حکایت می کند از دلفینی که بر عرشه یک کشتی مسافران و بینندگان را سرگرم کرده و سرانجام او را به ساحل پرتاب کرده اند و جان داده است. منظومه غمبار دیگر او داستان مرگ سه دختر جوان کلتی (سلتی، Keltisch / Celtisch ) که از میلت (Milet) بدانجا فرار کرده بودند و به گونه ای غم انگیز جان خود را از دست دادند. آنیته مرگ این سه دختر جوان را خونین نوشته است. موارد بیشمار دیگری از این دست در منابع تاریخی آمده است. در تاریخ ایران نیز نمونه هایی از زنان را میتوان با عملکردی متفاوت با زنان هلنی معرفی کرد. یکی از آنها موزا (تئاموزا اوراینا،Thea Mosa Urania )اتوسا ( دختر کورش کبیر و همسر داریوش بکم) کنیزک ایتالیایی همسر فرهاد چهارم پادشاه اشکانی است که از سال ۳۷ پیش از میلاد تا یک سال پس از میلاد مسیح سلطنت کرد. موزا با پسر خود فرهاد پنجم ملقب به فرهاد کوچک (۱ تا ۲ میلادی) که کمتر از دو سال پادشاهی کرد همدست شد و همسر خود را به قتل رساند و چون فرهاد پنجم هنوز کم سن و سال بود، خود زمام امور را در دست گرفت (پیرنیا، حسن، ۱۳۱۳، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان، ص ۱۵۶). پیش از عصر اشکانیان و در دورۀ هخامنشیان آتوسا (Atossa) دختر کوروش و همسر داریوش یکم توطئه جایگزینی آرتوبازان (Artobazanes) فرزند مشترک داریوش و یکی از کنیزکان او به جای خشایارشا (xerxes) پسر داریوش و آتوسا که پادشاه قانونی کشور بود را در برابر مجلس هخامنشیان خنثی کرد. در عصر هخامنشیان دو زن دیگر به نامهای پریستاتیس (Pristatis) که همان ملکه پروشات (Prosat) زن داریوش دوم و استاتیرا (Statira) همسر اردشیر دوم حکم اعدام کوروش کوچک برادر اردشیر دوم را لغو و علناً در امور مهم کشور مداخله و قوانین هخامنشیان را نقض کردند. کوروش کوچک و اردشیر دوم هر دو فرزندان داریوش دوم بودند.

 موارد مشابهی از این دست را می توان در زمان هخامنشیان معرفی کرد که در حوصلۀ این مقاله نیست. ناگفته نماند که همین مداخله های زنان درباری در امور سیاسی و امنیتی کشور پایه های تخت شاهی هخامنشی را در اواخر عمر آن سلسله لغزان و لرزان کرد (احتشام، مرتضی، ۱۳۵۵، ایران در زمان هخامنشیان، ص ۴۶ +  پیرنیا، حسن، ۱۳۱۳، ص ۱۰۳ + خدادادیان، اردشیر، ۱۳۷۸، ص ۲۰۵). و می توان از زنانی در دورۀ ساسانی نام برد که حتی به خاطر فقدان مردان کارآمد و صاحب صلاحیت در خاندانی شاهی، به مقام پادشاهی ایران رسیده اند.

از آن جمله اند بوراندخت (Burandokht) دختر خسرو دوم (پرویز، ۵۹۰ تا ۶۲۷ میلادی) و خواهر شیرویه (قباد دوم) که در سال ۶۳۰ میلادی تنها چند ماهی سلطنت کرد و با دادن امتیازات زیاد به رومیان با آنان صلح کرد. و نیز آزرمیدخت که وی نیز دختر خسروپرویز و خواهر بوراندخت و شیرویه بود. این بانوی ناتوان و نازپرورده نیز بیش از چند ماه در سال ۶۳۱ میلادی نتوانست تاج و تخت شاهی را حفظ کند. وقتی مقایسه می کنیم که زنان در یونان و روم قدیم از چه نقشهای سازنده و نوآوریها، ابتکارات و شهامتهایی برخوردار بوده اند و با عملکرد زنان ایرانی در عصر هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان مقایسه می کنیم به این نتیجه می رسیم که کشور کوروش و داریوش و اردیکم فاتح روم و شکست دهندۀ کراسوس (Crassus) و مهرداد کبیر و فرهاد چهارم شکست دهندۀ مارک آنتوان (Marcus Antonius) قیصر روم و شاپور یکم از پای درآورندۀ والریانوسکراسوس قیصر روم (Valerianus) ابتدا چگونه به دست اسکندر مقدونی افتاد و فساد و تباهی دولت ساسانی چگونه به زوال آنها منجر گردید. نمی توان در بررسیهای منطقی، عقلانی و علمی مسائل تاریخی تسلیم احساسات شد و واقعیات تاریخ ایران پیش از اسلام را نادیده انگاشت. یونانیان و حتی اسکندر مقدونی پس از فتح ایران، بسیاری از ابعاد فرهنگ، سیاست و قوانین و رموز کشورداری و حتی مواریث علمی و اخلاقی ایرانیان را مورد تحسین و احترام قرار داد و دستور داد تا از بایگانیهای دولتی و آرشیوهای سلطنتی هخامنشیان آن دسته از نوشته های علمی و اخلاقی که برای یونانیان سودمند و آموزنده است به آتن انتقال داده و برای آگاهی یونانیان و به ویژه دولتمردان و دانشمندان یونانی ترجمه کنند.

اسکندر وقتی در مقابل نظم و قوانین و رموز کشورداری هخامنشی به جای مانده از زمان کوروش و داریوش قرار گرفت سر تعظیم و تسلیم و احترام فرود آورد و اجرای مقررات ایرانیان را به خاطر صحیح بودن آنها برای این مغلوبان مقرر گردانید. هرچند انگیزه حمله اسکندر به ایران بیشتر جنبۀ انتقام جویی داشت، ولی فاتح بزرگ مقدونی دلاوریها و پیروزیهای ایرانیان را هیچ گاه ناچیز نشمرده، گویند وقتی اسکندر مقدونی پس از تسخیر پایتختهای هخامنشیان و تصاحب گنجینه های به جای مانده از آن سلسله در شوش به هنگام مشاهده مجسمه عظیم خشایارشا فاتح آتن و ویران کنندۀ معابد یونانی به نام آکرویول (Akropolis) با او چنین گفت : تو فاتح بزرگی بودی و من شهامت تو را نه تنها ناچیز نمی شمرم، بلکه آن را تحسین می کنم. هر چند به یونان حمله کردی و اهانتهای بزرگ روا داشتی، اکنون من نمی دانم که تو را به زمین بیفکنم و یا تو کماکان با قامتی راست و استوار برپا باشی. روایت شده است که کوتاه زمانی پس از عبور اسکندر از برابر تندیس عظیم سنگی خشایارشا، همراهان و قراولان وی که فاتح مقدونی را بدرفه کرده و به دنبال او در حرکت بودند، مجسمه خشایارشا را با خشونت بر زمین افکنده و آن را درهم شکستند


منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. Baal می گوید

    عالیه

ارسال یک پاسخ