ورود اسکندر مقدونی به آسیا و جنگ گرانیک

شخصی به نام فیلیپ به پادشاهی مقدونیه رسید (۳۵۹-۳۶۰ ق.م) و آنرا بزرگ و قوی کرد ، با دولتهای یونانی جنگید و آنها را تابع خود نمود سپس در سال ۳۳۶ ق.م فیلیپ تدارکات جنگ را برای حمله به ایران آماده نمود او قبل از اقدام به لشگرکشی شخصی را به معبد دلف فرستاد تا از نتیجهء این کار با خبر شود .

پیشگوی معبد دلف (ولی تی) جواب داد “گاوِ نر تاج بر سر نهاده و شخصی که باید گاو نر را بکشد منتظر است”

فیلیپ از این جواب خشنود شد و پنداشت مقصود از گاو نر شاه ایران است به همین دلیل جشنی را بر پا کرد و دستور داد برای خدایان قربانی هایی نثار کنند در هنگام جشن مهمانان آتنی او تاجی از رز به او هدیه دادند . این مراسم تا آن شب ادامه داشت و فردا نیز ادامه پیدا کرد . روز بعد وقتی فیلیپ در حال ورود به سالن جشن بود شخصی به نام پوزانیس قمه ای به بدن او فرو کرد و شاه مقدونیه افتاد و جان داد .

اسکندر

پس از فیلیپ پسرش اسکندر در ۲۰ سالگی به پادشاهی رسید در مورد اسکندر افسانه فراوان است و گفته شده که نسب او از طرف پدر به هرکول و از طرف مادر به آشیل ، قاتل هکتور پهلوان داستانی یونان در جنگ ترووا می رسد . در واقع خیال پردازان او را فرزند خدایان می دانستند . اسکندر پس از نشستن بر تخت بعد از مجازات قاتلین پدر شورش یونانیان را فرو نشاند و آنها را مجبور کرد که او را به عنوان سپهسالار کل یونان معرفی کنند .

در همین زمان داریوش سوم پادشاه تازهء پارس ها لشگری به مصر برده بود و شورش آنجا را فرو نشانده و در حال بازگشت به پایتخت بود که آتنی ها از او درخواست کردند برای مبارزه با اسکندر به یونان کمک کند اما داریوش با بی اعتنایی و غرور تمام به یونانی ها جواب رد داد . بعد از مدتی وقتی داریوش فهمید خطر اسکندر جدی است و خواست به یونانی ها کمک کند ، دیگر دیر شده بود و تمام یونان زیر سلطهء اسکندر در آمده بود .

ورود اسکندر به آسیا

اسکندر که فکر تسخیر آسیا را از پدرش به ارث برده بود در بهار ۳۳۴ ق.م به طرف تنگهء هلس پونت روانه شد . ( هلس پونت آسیا را از اروپا جدا می کند)

سرداران ایران یعنی حاکمان ولایات آسیای صغیر می بایست در کنار هلس پونت نیروهای خود را متمرکز می کردند تا نگزارند اسکندر وارد آسیا شود ولی آنها چندان قدرت اسکندر را جدی نمی گرفتند و وقتی رسیدند که اسکندر از هلس پونت عبور کرده بود سرداران ایران که این فرصت را از دست داده بودند به مشورت پرداختند که چه کنند . مِمْ نُنْ که یونانی بود عقیده داشت باید عقب نشینی کرد و تمام شهرها و دهات سر راه را آتش زد تا اسکندر آذوقه نداشته باشد زیرا آنها بیش از یک ماه آذوقه همراه خود نیاورده اند به این ترتیب سپاهیان مقدونیه مجبور به بازگشت خواهند شد . اما سرداران ایرانی این رأی را نپسندیدند و می گفتند باید جنگ کرد . به هرحال عقیدهء مم نن رد شد و لشگر ایران در کنار رود گرانیک مستقر شد .

Charles Le Brun (1619–۱۶۹۰) جنگ گرانیک که چارلوس له برون در سال ۱۶۶۵ به تصویر کشید

 

جنگ گرانیک

اسکندر وقتی فهمید که نیروهای ایرانی در سمت راست رود گرانیک موضع گرفته اند به سرعت حرکت کرد و اردوی خود را مقابل دشمن زد به طوری که فقط رودخانه بین دو دشمن فاصله ایجاد کرده بود . ایرانی ها در دامنهء کوهی مستقر شده بودند و حرکتی نمی کردند و منتظر بودند تا زمانی که نیروهای مقدونی در حال عبور از رود هستند به آنها حمله کند و ترتیب سپاه ایران به شکلی بود که سواره نظام ایران در صفوف مقدم و سپاهیان کمکی یونانی به عنوان ذخیره در عقب قرار داشتند وقتی مقدونی ها به فرمان اسکندر عبور از گرانیک را شروع کردند در ابتدا به نظر می رسید که پیروزی با ایرانی ها باشد ، تیراندازان ایرانی تلفات زیادی به دشمن وارد کردند ولی کم کم لشگر اسکندر از گرانیک عبور کرد . با عبور سواره نظام مقدونی از رود جنگ سختی در گرفت ، هردو طرف بشدت مبارزه می کردند و جرئت و جسارت آنها تزلزل ناپذیر بود : در این زمان مهرداد ، داماد داریوش از خود شجاعتی نمایان بروز داد او با چهل نفر از خویشانش به مقدونی ها حمله برد و عدهء زیادی از دشمن را مجروح و مقتول ساخت ، تا اینکه اسکندر به مقابلهء او آمد در این حال مهرداد نیزه خود را به طرف اسکندر پرتاب کرد ، ضربه آنچنان سخت و شدید بود که از سپر اسکندر عبور کرد و به بالای شانه ی او نشست اسکندر نیزه را بیرون کشید و اسبش را هِی کرد و با نیزه خود ضربه ای سخت بر سینهء مهرداد زد که زره را شکافت و به سینهء او نشست ، مهرداد بی درنگ شمشیرش را کشید و به طرف اسکندر تاخت ، اما وقتی به اسکندر رسید اسکندر با ضربه ای او را از روی اسب به زیر انداخت در این گیرو دار برادر مهرداد رسید و با شمشیرش ضربه ای به سر اسکندر زد شمشیر کلاه خود او را برید و همانجا گیر کرد ، اما قبل از اینکه ضربهء دیگری بزند یکی از یاران اسکندر دستش را قطع کرد . پس از این واقعه اقوام این دو برادر بر اسکندر باران تیر باریدند و با وجود اینکه دو تیر به زره و سینهء  او  ویک تیر به سپر او خورد اما سردار مقدونی مقاومت کرد و از میدان عقب نرفت پس از اینکه سرداران ایرانی از جمله مهرداد کشته شدند صفوف لشگر ایرانی ها شکست و کم کم نیروهایشان رو به فرار گذاشتند . سرداران ایران که قبل از جنگ گمان می بردند برای مقابله با دشمن فقط سواره نظام کافی است از پیاده نظام به موقع استفاده نکردند و زمانی که سواره نظام ایران در حال شکست بود پیاده نظام هم دچار وحشت شد ، در ضمن سواره نظام یونانی که به عنوان ذخیره در عقب سپاه بودند نتوانستند وارد معرکه شوند زیرا نظم سپاه مختل شده بود . پس از این جنگ تقریبا تمام قسمت های آسیای صغیر به استثنای چند جا تسلیم اسکندر شد سپاه مقدونی دیگر تا سوریه با مقاومت چندان جدی مواجه نشد .

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
11 نظرات
  1. AaG می گوید

    تو را به خدا کمک کنین!!!
    این اسکندر اشکانی که تازگیا میگن بوده و الکساندر مقدونی اصن یا نبوده یا اگرم بوده به ایران حمله نکرده و اینا!!چین اینا؟؟؟مات و مبهوت داشتم مطلبشو میخوندم!!!

    1. من می گوید

      این جور حرفا در ردیف اراجیف پورپیرار و زهتابی هست و هیچ نیازی تحریف تاریخ نداریم. اسکندر هم ارزانی دشمنان ایران باد.

  2. آلپای می گوید

    سلام این اسکندر مقدونه هست که درسال ۳۳۴ ق.م بوده و به ایران حمله کرده است

  3. ویشتاسپ می گوید

    آخ دلم سوخت مهرداد زره خوب نداشت
    یکی مثل موپالمو نبود واسه ایران اونوخ واسه اسکندر بود؟

  4. مهدی فتاحی می گوید

    سلام
    اول خسته نباشید عرض میکنم به همه فعالان سایت. سایت خیلی خوبی دارین و ما هم استفاده میکنم.
    یه درخواست دارم و اونم اینکه لطفا منبع مطالبی که منتشر میکنید رو بزارید.
    ممنونم.

  5. امیرحسین می گوید

    چرا ارزانی دشمنان ایران باد؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا همیشه در تاریخ به کسانی که بزرگ بودند و هوش زکاوت بالایی داشتند باید توهین کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

  6. منوچهر یوسفی می گوید

    سلام و درود :
    تاریخ رمز وراز بسیار دارد .حال تا نکا ت روشن برملاشود زمان میبرد . سه سال پیش به اتفاق چهار تن از مورخین و اساتید دانشگاه های ” کمبریج -اکسفورد- نظر بایف قزاقستان بنامهای ( الکساندر موریسن -پیتر دانمن – لوسی دانکین -جاستین و جولیا از سایت های تاریخی و باستانی ومجموعه پاسارگاد-تخت جمشید – بیشابور و فیروز اباد بازدید و خود اقای موریسن مورخ و نویسنده و مدرس تاریخ ایران باستان در دانشگاه نامبرده و پیتر متخصص خط فرس باستان (میخی ) و خانم لوسی متخصص هنر در دنیای باستان و نظراتشان بعنوان صاحبظران در تاریخ گذشته جالب بود . از جمله ارامگاه کورش در عین سادگی در دل دشت پر از شکوه ،و ماندگاری ان در دشت بدون حصار طبیعی خود رمزی برتر و خلاصه در مورد غار شاپور میگوید که احتمالا از ابتدا قبر شاپور اول در همین غار بوده و یا در درازنای تاریخ کاوش و از ان جا بیرونکشیده شده و به غارت رفته و شاید هنوز هم در جایی در دل غار براحتی ارمیده است . با تشکر از مدیریت و کار بران محترم

  7. شاپور مجد می گوید

    امیر حسین عزیز.بیشتر مردان بزرگ بواسطه دروغ و عدم مطالعه و حوادث تاریخ که ما از انها اطلاعی نداریم بوجود امده اند .با کمی مطالعه از خعرافیای یونان متوجه خواهید شد که کشور فقیر یونان قادر به ایجاد چنین حماسه ای نخواهند بود .حتی جنگ مارتون نیز دروغ بزرگی بوده که مورخان بعد از سلسله هخامنشیان ساخته و پرداخت کرده اند .از شما و دیگران تفاضا دارم اسکندر دروغ بزرک را طالعه و سپس قضاوت کنید

  8. محدثه می گوید

    باسلام ازلطف بی دریغ شمادرشناخت تاریخ خواستم بگم که طبق سخنان استادمامرگ فیلیپ به دست همسرخودش المپاس وپسرش اسکندررخ داده وبه گونه ای اون هاباتوطئه ودسیسه که اسکندربخوادبه تخت بشینه اونوبه قتل رسوندند

  9. محمدمهدی می گوید

    سلام.

    لابد شنیده اید که میگویند تاریخ را فاتحان مینویسند{یا نوشته اند}

    البته من قصد ندارم بگویم چی واقعی ست و چی غیر واقعی اما ..

    اما عقل سلیم من فعلا نمیتواند به این راحتی و سادگی چنین داستان یا واقعه ای را قبول نموده و بپذیرد.

    یک سپاه بزرگ از یک امپراطوری بسیار بزرگ و وسیع در مقابل سپاهی نه چندان زیاد از یک کشور کوچک و پادشاهی که هنوز شاه نشده و کسیکه حتی حرف و حدیثهای زیادی هم راجب اصالتش وجود دارد تاب مقاومت نیاورده و لذا شکست سختی خورده و نابود میشود ..؟؟

    ۱ یا اسکندری و مقدونیه ای و از این دست افراد و نامها در تاریخ وجود نداشته و اینها فقط خلاقیت ذهن خلاقی بنام هرودوت است که بعدها در ایران هم بخوبی بعنوان یک واقعیت سینه به سینه نقل شده است …

    ۲ و یا اسکندری وجود داشته اما یا یک سردار ایرانی یا نطفه ای ایرانی داشته که در مهمترین جنگهایش با طالع و اقبالی عظیم روبرو شده ….

    یا اسکندری بوده و شاید مقدونیه ای هم بوده و احتمالا بر لشکر و سپاه بزرگ ایران آنزمان هم پیروز هم شده اما ..

    اما نه از طریق یک جنگ عادلانه و منصفانه و بصورت مرام مردانگی آنزمان و بلکه با یک دسیسه و زیرکی و نامردی و ناجوانمردی تمام عیار.

    یعنی چی؟

    یعنی اینکه وقتی این اسکندر مقدونیه ای ، مقابل خودش با یک سپاه بسیار بزرگ بنام ایران یا پادشاهی جنگاور بنام داریوش روبرو میشود با همراهان رده بالای خود و هم پیمانانی که احتمالا قبلا هم پدرش را بدستور او کشته بودند ، دست به اجرای دیپلماسی دسیسه ای میزنند که احتمالا خیلی قبل با اطرافیان خود آنرا تمرین نموده بودند و از اینرو احتمالا ابتدا خود را دوستداران و عاشقان ایران و شاه هخامنشی معرفی مینمایند که برای پیوستن و خدمت به شاه ایرانی و سپاه بزرگ ایران به ایران امده اند{به این دلیل که بسیاری از سربازان و حتی سرداران و مشاوران نظامی شاه هخامنشی و آن زمان از ملل مختلف و منجمله یونان بوده اند}

    لذا و احتمالا سرداران ایرانی یا شاه ایران ابتدا با یک دسیسه و سیاست و بناحق شکست خورده اند تا با یک جنگ معمول و عادی و آنگونه که درتاریخ نوشته شده..

    {واقعا وقتی در داستان سیصد ، سپاه و لشکر کشور متمدنی مثل ایران و خشایارشاه شاه ایران را چنان وحشی و بی تمدن نشان داده و معرفی مینمایند دیگر چه توقعی که یک فرد یا فرزند یک پادشاه کوچک و عادی را یک سردار و جنگجو و جوانمرد نشان ندهند یا تاریخ را اینگونه تحریف و دستکاری ننمایند؟}
    و حتی در تاید دروغهای این داستان یا دلیل این فتح احتمالا ناجوانمردانه همین بس که خود اسکندر هم زمانی که جنازه داریوش سوم شاه ایران را پیدا میکند احتمالا دچار عذاب وجدانی سخت و تلخ از این پیروزی غیر انسانی خود شده و لذا او را با احترام دفن مینماید و فقط خدا میداند در ان لحظه چه عذاب وجدانی از این جنگ و فتح غیر انسانی او را مجبور به این تعظیم و سر فرود اوردن در مقابل شخصیتی نمود که او ، او را با حیله و نیرنگ شکست داده بود نه با انسانیت و مردانگی.

    {بنابراین به این دلیل یا دلایل بود که گفتم نبایست چنین داستانهای تاریخی را که ضد فرهنگ و کشورمان ایران و احتمالا بیشتر تحریف شده اند تا نقل یا انتقال، به این راحتی و مخصوصا با سادگی هر چه تمام پذیرفت}

    1. بابک می گوید

      آفرین گرامی که نظر سنجیت به واقعیت زیاد است. دقیقا به یاد ندارم چه کتابی بود پیش از انقلاب اهریمنی خوانده بودم البته کتاب یونانی به زبان انگلیسی بود که میگفت روزها و هفته ها بود لشکر اسکندر پشت مرز ایران مانده بودند تا شاه ایران اجازه دهد آنها از خاک ایران بزرگ عبور کنند به هند آن هم نه برای جنگ! که مثل جنگ های دیگر خودمان بیشتر از دشمن برای خرابی تلاش کردیم و میکنیم. پاینده ایران زمین همیشه پیروز!

ارسال یک پاسخ