یادگار زریزان » کهن ترین تعزیه نامه ایرانی
«یادگار زریران کهنترین تعزیهنامه ایرانی است که به ما رسیده است. بخشی از این نمایشنامه گفتگوی بازیگران و به سخن دیگر آنچه شنیدنی است و بخشی دیگر، یعنی شرح کارهای آنان که باید به نمایش گذارده شود (آنچه دیدنی است) به نثر.
یادگار زریران حماسه و یلنامه غم انگیزی است که از روزگار ساسانیان بجا مانده و بر پایه نوشتهای کهن و اصیل از روزگار پارتیان است. بنابر این ریشههای تاریخی نمایش سنتی سوگناک که امروزه به ما رسیده در پیش از اسلام وجود داشتهاست. با گذشت زمان و دگرگونیهایی که از سوی نوحهسرایان و شبیهسازان هر عصر در نمایش، شبیهخوانی پدید آمده و با رویداد تاریخی و آیینی عاشورا، این گونه نمایش در روزگار صفوی به اوج خود رسیدهاست. یعنی سیر و پویه تکاملی شبیه خوانی از سوگواریهایی که بر سیاوش و پهلوان–نامه یادگار زریران میشده، آغاز شده و با کشته شدن امام حسین (از پیشوایان شیعهها) و رویداد عاشورا ادامه یافتهاست. داستان زریر قهرمان یادگار زریران همانندی شگرفی دارد با داستان عباس برادر امام حسین در دشت کربلا. این کتاب یکی از منابع و آبشخورهای شاهنامه فردوسی بودهاست.
ملک الشعرای بهار و صادق هدایت نیز در زمینه برگردان این متن به فارسی امروزی کار کردهاند.
——————————————————————————
و اما متن زریران :
این یادگار را که زریران خوانند، بدان گاه نوشته شد که گشتاسپشاه با پسران و برادران و شاهزادگان و ملازمان خویش این دین پاک مَزدیَسنان را از هرمزد پذیرفت.
سپس ارجاسپ، سرور هیونان، آگاه شد که گشتاسپشاه با پسران، برادران و شاهزادگان و ملازمان خویش این دین پاک مزدیسنان رااز هرمزد پذیرفت. آنگاه ایشان را گران دشواری بود و بیدرفش جادوگر و نامخواست هزاران را با بیست هزار سپاه گزیده و به پیغامبری به ایرانشهر فرستادند. پس جاماسپ، پیشینیانسالار، زود اندرون اندرشد و به گشتاسپشاه گفت که «از ارجاسپ، سرور هیونان، دو فرستاده آمد که اندر همه کشور هیونان از ایشان نژادهتر نیست. یکی بیدرفش جادوگر و دیگری نامخواست هزاران است. بیستهزار سپاه گزیده با خود دارند و نامه به دست دارند و گویند که “ما را اندر پیش گشتاسپشاه هلید”».
گشتاسپشاه گفت که «ایشان را اندر پیش هلید». اندر شدند و به گشتاسپشاه نماز بردند و نامه بدادند. ابراهیم، بزرگ دبیران، بر پای ایستاد و نامه را بلند خواند. اندر نامه اینگونه نوشته شده بود که «شنیدم که شما خدایگان این دین پاک مزدیسنان را از هرمزد پذیرفتید و اگر که آن را بازننهید، نزد ما گران زیان و دشواری از آن شاید بودن. اما اگر شما خدایگان را پسند افتد و این دین پاک را بهلید و با ما همکیش شوید، آنگاه شما را به سروری پرستیم، آنگاه شما را سال به سال بس زر، بس سیم و بس اسب نیکو و بس تختگاه شهریاری دهیم؛ و اگر این دین را نهلید و با ما همکیش نشوید، آنگاه بر شما رسیم، غله تر را خوریم و خشکها را بسوزانیم و چهارپای و دوپای از کشور شما بَرده کنیم و شما را به بندِ گران و دشواری کار فرمائیم.»
پس گشتاسپشاه را -چون آن سخن ایشان شنوده شد – گران دشواری بود. پس آن تهمِ سپاه دلیر، زریر، چون دید که گشتاسپشاه ترسان شد، زود اندرون اندر شد و به گشتاسپشاه گفت که «اگر شما خدایگان را پسند افتد، من این نامه را پاسخ فرمایم کردن». گشتاسپشاه فرمان داد که «نامه را پاسخ کن». آن تهم سپاهبد دلیر، زریر، نامه را پاسخ چنان فرمود کردن که «از گشتاسپشاه، شاه ایران، به ارجاسپ، هیونانشاه، درود. نخست، ما این دین پاک را نهلیم و با شما همکیش نشویم و این دین پاک را از هرمزد پذیرفتیم و بـِنَهلیم و با شما دیگرماه انوش خوریم. آنجا به بیشه هوتُس و مَرغِ زردشتان که نه کوه بلند و نه دریای ژرف دارد، بدان دشت هامون نتیجه کار با اسبان تیزپی است. شما از آن سوی آیید تا ما از ایدر آییم و شما مارا ببینید. ما شما را ببینیم و به شما نشان دهیم که چگونه دیو به دست ایزدان نابود میشود».
ابراهیم دبیرانمِهِست نامه را مهر کرد و بیدرفش جادوگر و نامخواست هزاران نامه را بپذیرفتند و به گشتاسپشاه نماز بردند و برفتند.
… ناتمام.
—————————————————————-
توضیحات :
یکی از آثار به جا مانده از زمان ساسانیان کتابی است به نام «یادگار زریر» یا در زبان پهلوی (پارسی میانه): «ایاتگار زریران». این کتاب دربارهی جنگ میان گشتاسپ و ارجاسپ تورانی و بیان دلاوریها و جنگاوریهای زریر و پسرش بَستور در این نبردها است.
زریر نام برادر گشتاسپ بود و هر دو پسر لُهراسپ بودند. لهراسپ در اصل به صورت «اَئووَرتَهاسپه» بوده به معنای دارندهی اسپ تندرو. ائوورته همان است که به صورت اروند (رود تندرو) و الوند درآمده است. ائوورتهاسپه به صورت لورتهاسپ و لرهاسپ و سپس لهراسپ درآمده است. لهراسپ چون به سن پیری رسید خود را بازنشسته کرد و کشورداری را به پسران خود سپرد. گشتاسپ شاه شد و زریر فرمانده ارتش. در شاهنامه چنین آمده است:
چو گشتاسپ را داد لهراسپ تخت ——— فروآمد از تخت و بربست رخت
در زمان شاهی گشتاسپ، زرتشت پیامبر بر او درمیآید و او را به دین خود میخواند. که در واقع دین زرتشت اصلاحاتی در دین آریایی مزداپرستی بود. گشتاسپ دین او را میپذیرد و دیگران را نیز به دین زرتشت دعوت میکند از جمله ارجاسپ تورانی را. اما ارجاسپ از پذیرش دین زرتشت سرباز میزند و چنین پاسخ میدهد:
که ای نامور شهریار جهان ————– فروزندهی تاج شاهنشه
ان سرت سبز باد و تن و جان درست ————- مبادت کیانی کمرگاه سست
شنیدم که راهی گرفتی تباه ————— مرا روز روشن بکردی سیاه
بیامد یکی پیر مهتر فریب —————- ترا دل پر از بیم کرد و نهیب سخن
گفتنش از دوزخ و از بهشت ————— به دلت اندرون هیچ شادی نهشت
تو او را پذیرفتی و دینش را ————– بیاراستی راه و آیینش را
برافگندی آیین شاهان خویش —————– بزرگان گیتی که بودند پیش
رها کردی آن پهلوی کیش را ——————– چرا ننگریدی پس و پیش را
سپس جنگی درمیگیرد و زریر در این جنگ به دست یک تورانی به نام «بیدرفش جادو» کشته میشود. بخش گشتاسپنامه در شاهنامه که سرودهی دقیقی توسی است در واقع بر پایهی نسخهای از «یادگار زریران» است و فردوسی آن را بر اثر خوابی که دید و در آن خواب دقیقی از وی درخواست کرد، در شاهنامهی خود گنجاند. البته دکتر ذبیحالله صفا معتقد است که دقیقی از شاهنامهی منثور ابومنصوری استفاده کرده نه یادگار زریران اما آن شاهنامهی منثور خود بر پایهی یادگار زریران بوده است.
صورت فعلی یادگار زریران به زمان ساسانیان برمیگردد و کتابی است به نثر. در سال ۱۹۳۲ م. / ۱۳۱۱ خ. امیل بنونیست (Emile Benveniste)، استاد فرانسوی زبانهای ایرانی کهن، ثابت کرد که این کتاب در اصل به صورت نظم حماسی و متعلق به دوران اشکانیان بوده و در زمان ساسانیان پس از افزوده شدن توضیح و تفسیرهایی به صورت نثر درآمده است. سپس خود به بازیابی و بازسازی صورت اصلی آن پرداخت و موفق شد پس از چند سال کوشش شکل اصل آن به صورت شعرهای شش هجایی را بازسازی کند. گویا خود این شکل اشکانی نیز از روی منظومهی دیگری در زمان هخامنشیان سروده شده است.
به نوشتهی دکتر ذبیحالله صفا، اهمیت یادگار زریران در این است که واسطهی میان منظومههای حماسی پشتها و حماسههای پارسی است و نشان میدهد که اندیشهی ایجاد منظومههای پهلوانی از دورهی یشتها همواره در ایران وجود داشته است. دکتر صفا متن حماسی یادگار زریران را در شمارههای ۶ تا ۱۰ سال اول مجلهی سخن منتشر کرد. این هم نمونهای از این برگردان:
بَستور، پسر خردسال زریر، به کینخواهی پدر به رزم میرود و چنین میگوید: رزم ایران بینم / و این که آن سپهبد دلیر / پدر من زریر / زنده است یا مرده / پیش خدایگان بازگویم / پس ویشتاسپ شاه / گفت تو مشو! / چه تو اَپورناکی [=نابالغ] / و پرهیز رزم [=روش دفاع] ندانی / و تیر ندانی افکند / و خیونان [=تورانیان] ترا کُشند / آنگاه خیونان دو از من برند [=زریر و بستور] / …
اما بستور به پنهانی / به آخور سردار گفت / ویشتاسپ فرمان داد / آن اسپ که زریر را بود / به بستور دهید / آخورسردار اسپ زین فرمود کردن / و بستور برنشست / و اسب فراز هِلید / و دشمن بکشت / تا بدان جایگه رسید / که پدر مرده را بدید / و گفت ای پدر نامور! / خون تو که ریخت؟ /… / کام تو همه آن بود / که کارزار کنی / اما اینک کشته افتادهای / چون مردم بیتخت / و این موی و ریش تو / از باد بیاشفته است / تن پاکت خسته و خاک بر گردنت نشسته است / من اکنون چه میتوانم کرد؟ / اگر فرود آیم / و سر تو بر کنار گیرم / و خاک از سرت بسترم / از آن پس، بر اسپ / نشستن نتوانم /…
- (نقل از کتاب کیانیان ترجمهی ذبیحالله صفا)
- درباره یادگار زریران: سعید عریان، یادگار زریران: متون پهلوی، ۱۳۷۱.
- متن از: بهار، مهرداد: پژِوهشی در اساطیر ایران، پاره نخست و دویم، چاپ سوم، نشر آگه، تهران ۱۳۷۸.
- انی کاظمی
- ملک الشعرای بهار
درود بر شما
همیشه سپهسالارانی بوده اند
که از این خاک نگهبانی کرده اند و افسوس که امروز به نام دیگران سینه میزنیم
به نام قبله ی تاریخ……..
زنده باد ایران و ایرانی
همیشه
سلام به پرچم داران سرافراز این مرز وبوم که که یادشان همیشه دلها را زنده میکند وباعث غرور وعظمت ملت های ایریانی در همه جا است.
شاید این سخن به مذاق بسیاری از عزیزان شیعوی و متعصب خوش نیاد ولی باید باور کنیم و قبول داشته باشیم که داستان حسین بن علی امام سوم شیعیان در واقع چنین که میگویند نبوده است . در زمان صفوی این داستان درست شد تا مردم با این داستان های سوزناک بیشتر به اسلام و شیعه پایبند بمانند و همچنین حکومت ایران در برابر سنی ها و مسیحی ها چیزی برای گفتن داشته باشد . حضرت حسین خروج کرد ، با یارانش جنگ کردند و کشته شدند اما نه به این شکل . اگر بدون تعصب به این جریانات نگاه کنیم میفهمیم که این یک سوژه ی مناسب برای یک داستان حماسی و تلخ بود که صفویان از آن استفاده کردند و با استفاده از چنین داستان هایی(مانند اینی که در بالا خواندید) به آن شاخ و برگ بخشیدند.
من حرف شما قبول دارم.
اضافه هم میکنم صفویان از بستر داستان سیاوش برای این کار استفاده کردند و به نوعی “سیاوش رو اسلامی کردن”
بله تیر سه شاخ وجود نداشته چرا چون ایرو دینامیک نیست بابا به هرچی که هست قسم می خورم نیست این خرافاته شما یک تیر سه شاخ بساز پرت کن ببینم تا کجا می خواد بره ؟!؟!؟!؟!؟!…
حماسه ی کربلا در انحصار من و شمای ایرانی نیست که با این خیال بافی های شخصی، آن را از حافظه ی شیعیان جهان محو کنیم. شما به فرض مرا فریب دادی، با شیعه ی عراقی و لبنانی و یمنی و افغانی و پاکستانی و کشمیری و سوری و حجازی چه معامله ای خواهی کرد؟ در عصر صفویه علمایی چون شیخ بهایی و شیخ لطف الله و امثالهم از جبل عامل لبنان به ایران آمدند و تشیع را تقویت کردند. این ها که از تعزیه های قبل از اسلام خبر نداشتند. از طرفی عزاداری شهیدان کربلا در عصر ائمه(ع) وجود داشته است و در دوره ی آل بویه علنی شده است. کاشان و قم و سبزوار و مرو از شهرهای شیعی آن روزگار بوده اند. شما مذهب دیگری داشته اید به خودتان مربوط است!!
این حرف شما کاملا اشتباه است.
اگر ایرانیان این داستان ها را از خودشان در آورده اند پس باید این عقیده (یعنی طرز شهید شدن امام حسین) فقط مال ایرانی ها باشد. اما تمامی شیعیان و حتی بسیاری از علما ی اهل تسنن در جای جای جهان به این گونه شهادت امام حسین علیه السلام را نوشته اند آنان که کتاب یادگار زر ایران را نداشتند.
شاید حماسه داوود و غول یاد در تورا ( تورات ) از حماسه یادگار زریران ( زاری ران ) اقتباس گردیده باشد و یا بر عکس. بستور ( با ستور ) خرد سال فرزند زریر نقش داوود و پهلوان جادوگر نقش غول یاد را بازی کرده اند و یا بر عکس. اما از همه مهتمر این سوال است که قبل از پیدایش زرتشت و آئین مزدیسنا، ایرانیان و تورانیان پیرو چه آئین کهن تری بوده اند ؟