در اوستا پسر ویونگها است، نخستین کسی که هوم را مطابق آیین میفشارد و این سعادت به او میرسد که صاحب فرزندی به نام جم درخشان یا جمشید شود. جم شخصیتی است هندو ایرانی و بانام یِمه در هند نخستین کس از بیمرگان است که مرگ را برمیگزیند، راه مرگ را میپیماید تا راه جاودانان را به مردمان نشان دهد. او سروَر دنیای گذشتگان میشود.
جم در طی جابهجایی اسطورهها، در ایران به شخصیتی بسیار محبوب و محترم تبدیل میشود. در اسطورههای ایرانی، جم باصفت شید به معنی درخشان همراه است. در اوستا و در متنهای پهلوی دارای صفت«زیبا» و «خوب رمه» (دارند گله و رمه خوب) است. در متنهای دینی آمده است که اورمزد نخست به او پیشنهاد میکند که دین به (آیین مزدیسنایی)۱ را به جهان ببرد. جمشید از انجام چنین کاری اظهار ناتوانی میکند و آن را نمیپذیرد؛ اما در مقابل به اورمزد قول میدهد که جهان او را رشد دهد، آن را فراخ سازد و از آن پاسداری کند. برای بهجای آوردن چنین وظیفهای اورمزد به جمشید حلقهای زرّین تازیانهای زرنشان میدهد که نشان پادشاهی او باشد و بدین گونه جمشید برجهان سروری مییابد.
در فرمانروایی او آرامش وجود دارد و نعمت فراوان است. نه بادِ گرم هست و نه باد سرد، نه مرگ و نه درد. کسی پیر و فرتوت نمیشود و پدر و فرزند هردو چون جوان پانزدهساله به نظر میآیند. جهان در زمان او آبادان و سرشار از سعادت میشود. مردمان و چهارپایان خرد و بزرگ و سگان و مرغان و شعلههای سرخ آتش چنان همهجا را فرامیگیرند که ناگزیر با خواهش جمشید و یاری اورمزد، زمین در سه نوبت، که هر نوبتی سیصد سال طول میکشد، گستردهتر میگردد و مردمان در نه سده فناناپذیر میشوند.
آفریدگار به او هشدار میدهد که مردمان گرفتار زمستان هراسانگیزی خواهند شد و براثر آنهمه مردمان و حیوانات روی زمین نابود خواهند گشت و جم را وامیدارد که«وَر»ی (دژی) بسازد. جمشید این دژ را که به وَرِ جَمکَرد (دژساخته جمشید) معروف است بنا میکند. در نهرهای آن آب روان میکند؛ مرغزارها و چراگاههای زیان ناپذیر فراهم میآورد. به این وَرِ روشن از درون، از مردان و زنانی که در این جهان از همه برتر و نیکوترند نمونهای میبرند و از جانوران آنچه بزرگت و بهتر خوش نژادتر؛ از گیاهان آنچه بلندتر و خوشبوتر و خوش دانهتر؛ از آتشها، سوزان تر؛ و از خورشها، گواراتر. از هرکدام جفتی فراهم میکنند و بدین دژ میبرند تا آفت اهریمنی نتواند نسل این پدیدهها را از میان بردارد و زمانی که زمستان هولناک با حمله ملکوس دیو در سدههای پایانی جهان بر گیتی مستولی شد و با خود نابودی آورد، تخمه و نژاد همۀ پدیدهها حفظ شود و بهخصوص نسل آدمی ادامه یابد.
این اسطوره احتمالاً به دوران پیش از ظهور زردشت تعلق داشته است و سپس در تلفیقهای بعدی جزء داستانهای دینی درآمده است.
دو اسطوره باستانی
آبادانی های بسیار، آموزش هنرهای گوناگون، ساختن ابزار جنگ، نرم کردن آهن، تهیۀ لباسهای بزم و رزم، رشتن و بافتن و شستن و دوختن، برقراری طبقات اجتماعی (دین مردان، ارتشتاران، برزگران و دست ورزان)، ساختن خانه و ساختمان و گرمابه و کاخ و ایوان، شکافتن سینۀ سنگ، دستیابی به گلاب عود و عنبر و سرانجام برقراری مدنیت و خوشبختیهای بسیار دیگری را به جمشید و دوران او نسبت دادهاند.
اما جم گناهکار میشود. در متنهای دینی آمده است که زردشت او را سرزنش میکند که برای خشنودی مردمان، خوردن گوشت گاو را به آنان آموخته است. در متنهای دیگری آمده است که جمشید ازاینرو گناهکار میشود که غرور بر او چیره میگردد و دروغ میگوید و با ادعای بیهوده همسانی باخدا، خود را در معرض نفرین قرار میدهد و بهاینترتیب، فرّه۲ از او میگریزد. این فرّه در سه نوبت و در سه بخش به شکل مرغی به پرواز در میآید. بخش اول را مهر دریافت میکند که بر همۀ سرزمینهای اهورایی سلطه مییابد. دومین بخش نصیب فریدون میشود که بر اژدی دهاک پیروز میشود. سومین بخش را گرشاسب دلاور که اژدهای شاخدار و زیانبخش دیگر را نابود میکند، نصیب میبرد. این تقسیمبندی را میتوان نشاندهندۀ نقشهای سهگانه جمشید
دانست، یعنی نقش سلطۀ جهانی او که به مهر میرسد، فرّه شاهی او که به فریدون، و فرّه پهلوانی او که به گرشاسب داده میشود. بنا به توجیهی دیگر، این روایت نموداری از ساخت سهگانه جامعهای است که جم پایهگذاری کرده و بر آن فرمانروایی داشته است.
ازاینپس ایزدان و فرشتگان حامی جمشید دست از حمایت او میکشند و اژی دهاک یا ضحاک بر او چیره میشود.
در برخی از متنها آمده است که چون فرّه از جمشید میگریزد، ضحاک آن را به دست میآورد (آذر فرنبغ بعدها این فرّه را از دست ضحاک نجات میدهد). ضحاک بر جمشید چیره میشود و تمام فرمانروایی و خدموحشم و ثروت و شبستان او را به چنگ میآورد.
شخصیتی که در متنهای ودایی و پهلوی جمشید را همراهی میکند جمی یا جمیک، خواهر – همسر اوست.
پایان زندگی جمشید نیز تا حدی مرموز است و با گریز و پنهان زیستن و سرانجام مرگ، داستان زندگی او به سر میرسد. قتل او به دست «سَپستوَر» نامی انجام میشود که در برخی از متن ها برادر جمشید بهحساب آمده است.
جمشید بااینکه گناه میکند، در سنت ایرانی همواره شخصیتی شایستۀ ستایش باقی میماند. سقوط او به سر رسیدن دوران طلایی است. این اندیشه که جم خود را خدا فرض میکند اندیشۀ نسبتاً متأخری است.
۱.آیین مزدیسنایی یا مزدیسنی آیینی است که در رأس خدایان آن اهورامزدا قرار دارد و بهعبارتدیگر همان دین زردشتی است. دین زردشتی متداول در دورۀ ساسانی را اصطلاحاً دین مزدایی یا مزدیسنایی مینامند.
۲.فر یا فرّه یا خوره یا خورنه نیرویی آسمانی است که در وجود هر انسانس به ودیعه گذاشته شده است تا او را در انجام اعمالی که وظیفه و حرفه آدمی مطابقت دارد یاری کند. فرمانروایان، موبدان، آریاییها، زردشت و … فرّه مخصوص به خوددارند. تا زمانی که فرّه ایزدی با فرمانروایان همراه باشد، پیروزی با آنان یار است و بهمجرداینکه فرّه از آنان بگریزد، بخت از آنان روی میتابد. این فرّه نخست به هوشنگ پیشدادی پیوسته بوده است؛ ازآنپس به تهمورث دیوبند و سپس به جمشید رسیده است. پس از گریز فرّه، دیوان ضحاک و افراسیاب در طی دوران تلاش میکنند که آن را به دست آورند.در مقابل، ایزدان نیز سعی بر این دارند که نگذارند فرّه به دست اهریمنیان افتد. این فرّه به شاهان کیانی میرسد و به کی گشتاسب، حامی زردشت میپیوندد و در پایان جهان به سوشیانت یا سوشیانس خواهد پیوست.