دانلود کتاب تختخوابت را مرتب کن
تختخوابت را مرتب کن
ترجمه اختصاصی
نویسنده:ویلیام اچ. مک ریون
مترجم:فاطمه غلامی
۷۱ صفحه
فرمت پی دی اف
بخشی از متن کتاب:
پادگان پایه ی سیل،یک ساختمان سه طبقه است در ساحل کوروناد، در کالیفرنیا، که با اقیانوس آرام تنها صد متر فاصله دارد. این ساختمان تهویه مطبوع ندارد و اگر پنجره ها باز باشد، صدای امواج به گوشتان میرسد. اتاق های ساختمان ساده و بدون تجمل هستند .در اتاق افسر که من و سه نفر از همکلاسیهایم در آنجا میماندیم، چهار تخت و یک چوب لباسی برای آویزان کردن لباسهای فرممان وجود داشت. بغیر از آن هیچ وسیله دیگری در آنجا وجود نداشت. تنها کاری که صبح ها بعد از بیدار شدن از خواب انجام میدادم، مرتب کردن تختم بود. این اولین کار من در شروع روز بودو بعد از آموزشهای من ، بازرسی
یونیفرمم و شناهای طولانی ، دویدن در مسیرهای طولانی، عبور از مانع و انجام دستورات پی در پی افسرهای پادگان بود .
نماینده کلاس فریاد زد: خبردار! در همان لحظه استوار دانیل استیوارد وارد اتاق شد. من که در کنار تخت ایستاده بودم ، سریع به خودم تکانی دادم و صاف ایستادم.او به سمت من آمد. این استوار اخمو و عصا قورت داده ، با چک کردن گرد و خاک کلاه و یونیفرم ما شروع کرد تا مطمئن شود که پوشش ما تمیز و مرتب است. با دقت از بالا تا پایین لباسهایمان را چک میکرد ، انگار خطهای راه راه لباسهایمان را میشمرد وانتظار داشت سگگ شلوارمان برق انداخته شود. آیا پوتین هایمان به اندازه کافی واکس خورده بودند؟ و وقتی خیالش از استانداردهای لباس و پوشش ما راحت شد به طرف تختمان رفت تا آنها را هم چک کند. تختخوابهای فلزی ما ، ساده بودند و با یک تشک روی آن و یک ملحفه ، بررسی زیادی نمیخواست.یک پتو برروی تخت قرار داشت و یک پتوی دیگر هم بسیار مرتب تا شده بود و در زیر تخت قرار گرفته بود، تا در شبهای سرد شهر سندیگو بتوانیم
خودمان را با آن گرم کنیم . بالشی که بوسیله لایت هاوس فوردبلایند در بالای تخت قرار گرفته بود، با پتوی زیر تخت در زاویه نود درجه قرار گرفته بود. اینها استاندارد بودند.اگر این کارهای لازم انجام نمیشد باید مجازات میشدیم:به داخل آب میرفتیم و در ساحل آنقدر غلت میزدیم تا تمام هیکلمان از شن و ماسه پوشانده شود . به این نوع مجازات بیسکوییت شکری میگفتند.
دانلود کتاب تختخوابت را مرتب کن
من در حالی که کاملأ بیحرکت بودم، زیرچشمی استوار را میپاییدم. خسته شد و به تختم نگاهی انداخت . خم شد. گوشه های ملحفه را نیز نگاهی انداخت. پتو و بالش هم در جای خود هستند . حالا از جیبش سکه ای بیرون آورد و آنرا چند بار بالا و پایین انداخت. مطمئن شد که فهمیده ام همیشه بررسی اینها انجام میشودو برای آخرین بار سکه را آنقدر بالا انداخت که
روی تشک تخت من افتاد. اما استوار آنرا در هوا گرفت. به سمت من چرخید و سرش را برایم بعلامت تایید تکان داد. چیزی نگفت ، قرار هم نبود بگوید، من برای مرتب بودن تختم تحسین نمیشدم. این کار اولین کار من در شروع روز بود و من کاملا به آن مسلط بودم. این موضوع توجه مرا جلب میکرد، به اینکه من کاری را در طی روز بطور مداوم و مرتب انجام میدهم و این به من انگیزه میداد.هرچند یک کار کوچک و جزئی بود، اما چیزی بود که میتوانستم به آن افتخار کنم .در تمام زندگیم در دوران نیروی دریایی ، من وظیفه ای ثابت و همیشگی داشتم و آن مرتب کردن تختم بود. من بر روی تخت چهار طبقه ای میخوابیدم ، زیرا من یک ناوگان دوم جوانی بودم ودر بهداری کشتی اقامت داشتم .یک دکتر سالخورده ای در آنجا مدیر بود و من به اصرار او همیشه وسایلم را مرتب نگه میداشتم.بنظر او وقتی تختخواب و وسایل ما مرتب نباشد ، چطور ملوانان از ما انتظار مراقبتهای بهداشتی داشته باشند؟
من بعدها متوجه شدم این عقیده بهداشت و پاکیزگی،در تمام جنبه های زندگی نظامی اعمال میشود . سی سال بعد ساختمانهای دوقلوی نیویورک ریزش کردند وپنتاگول بهم ریخت.در پنسیاوانیا، افراد شجاع آمریکایی در هواپیما مردند. من در روزهای حملات ، بدلیل سقوط با چتر نجات زخمی شدم و دوره نقاهتم را در خانه گذراندم. من تختی در اتاقم داشتم و
بیشتر روز را روی آن دراز میکشیدم.آن مرا خسته کرده بود و خیلی دلم میخواست از دستش هر چه زود تر خلاص شوم.دلم میخواست مانند همرزمانم ، در میدان جنگ باشم. بعد از مدتی برای اولین بار از تختم پایین آمدم و تمام تلاشم را برای مرتب کردن تختم کردم ، میخواستم تختم آنقدر مرتب باشد که هرکسی که آن را میبیند بنظرش خیلی آراسته و مرتب بیاشد. به این طریق نشان دادم که بر بیماری ام غلبه کرده ام و زندگی هنوز هم ادامه دارد . چهار هفته بعد از حادثه یازدهم سپتامبر ، من به کاخ سفید منتقل شدم و دوسال بعد خدمتم را در اداره مبارزه با تروریسم گذراندم،که تازه شروع به کار کرده بودند. ما چند ماه اول ،تا اکتبر ۲۰۰۳ که در دفتر فرماندهی عراق و فرودگاه بغداد بودم، در کیسه های ارتشی میخوابیدیم . با این حال ، هرردز صبح زود که از خواب بیدار میشدم ، کیسه خوابم را جمع میکردم و بالشم را در بالای آن جاسازی میکردم و برای انجام کارهای روزانه ام آماده میشدم . در دسامبر ۲۰۰۳ ، ارتش ایالات متحده صدام حسین را دستگیر کردند و زمانی که زندانی ما بود ، او را در یک اتاق خیلی کوچک نگه داشته بودیم. او هم مانند ما در کیسه خوابی میخوابید ، اما ملافه و تشکش بسیار لوکس بودند. من تصمیم گرفتم یکبار با او ملاقات کنم تا از رفتار درست سربازانم با او مطمئن شوم.وقتی به دیدنش رفتم متوجه شدم که کیسه خوابش را مرتب نکرده استو تمایلی به جمع کردن ملحفه مچاله شده اش ندارد