شهر بابل / از آنندراج
بابل . [ ب / ب ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در وسط عراق و عراق وسط عالم است پس به این اعتبار بابل مرکز دایره عالم باشد و از مداین سبعه عراق عرب است و در کنار فرات بر جانب شرقی واقع شده و از اقلیم سیم باشد و آنرا قینان بن انوش بن شیث علیه السلام بنا نموده بود، و طهمورث دیوبند پیشدادی تجدید عمارتش کرد، و بعد از آن نمرود و ضحاک علوانی آنرادارالملک خود ساختند و ضحاک در آنجا قلعه ای ساخته بود و آنرا کندز و بهشت گنگ نام نهاده و بعد از ضحاک ملوک کنعان آنرا دارالملک خود کردند و بعد از آن نیز خراب شد. سکندر ذوالقرنین تجدید عمارتش کرد و اکنون باز خرابست و از توابع شهر حله است و بر سر تلی که قلعه ٔ آن شهر بود چاهی است عمیق . گویند هاروت و ماروت در آن چاه محبوس اند . (برهان قاطع). نام شهر قریب کوفه و در مصطلحات نوشته که نام شهری است از عراق و در آنجا چاهی است که هاروت و ماروت در آن معذب اند. قال عزوجل «ببابل هاروت و ماروت » و بعضی اهل لغت بضم سوم نیز نوشته اند و شعرا هم آورده اند، ظهوری گوید:
در دکن آن چشم پیدا میشود
باج خواه ساحران بابل است .
سلیم آرد:
در ره عشق ای دل از سحر و فسون ایمن مباش
خانه هر مور این صحراست چاه بابلی .
بنای قافیه هر دو غزل بر ضمه است . (از غیاث ). و صاحب منتخب نوشته که بابل شهریست نزدیک کوفه که سحر و شراب را بدان نسبت دهند و الحال خرابست . شیخ شیراز:
بدین کمال ندارندحسن در کشمیر
چنین بلیغ ندارند سحر در بابل .
(از آنندراج ).