صد سال مبارزه اشکانیان علیه سلوکیان
قرن سوم قبل از میلاد، قرن حساسی است. نفوذ فساد در ساختار سیاسی سلوکیان، مداخله زنان در مسائل سیاسی و اختلافات شدید کارگزاران سلوکی همه اینها دست به دست هم داد و دولت سلوکی را تضعیف کرد و به سوی انحطاط کشاند. در زمان سلوکیان، مقدونیها و یونانیهایی که به ایران آمدند، فرهنگ و تمدن خود را نیز به کشور ما آوردند و فرهنگ یونانی در میان بعضی از بزرگان ایرانی طرفدارانی پیدا کرد.
بدین ترتیب با وجود آن که سلوکیان دهها سال در ایران حکومت کردند و مدعی برتری بر ایرانیان بودند اما تاثیری قابل توجه بر فرهنگ و تمدن این سرزمین نکردند و پس از آْن که از ایران رانده شدند، پس از چند قرن چیزی از آنان باقی نماند.
در حدود ۷۰ سال پس از تاسیس دولت سلوکیان، یکی از پهلوانان سرزمین پارت با نام اشک، علیه آنان قیام کرد. اشک در میان پارتها مقام فرمانروایی داشت و مورد احترام بود. انگیزه قیام او علاوه بر استقلالطلبی و بیگانهستیزی، تنفر شدیدی بود که او از رفتار زشت و خودپسندانه حکام سلوکی داشت. خوراک تبلیغاتی اشک و برادرش تیرداد ایستادگی در برابر فرهنگ و سلطه بیگانگان بوده است، یعنی این دو برادر به مردم میگفتند ای مردم شما ایرانی هستید و خودتان فرهنگی و تمدنی داشتید و این بیگانگان بر شما تسلط یافتهاند و دو سه نسل هم بر شما حکومت کردهاند پس ای مردم برخیزید و فرهنگ و تمدن خود را احیا کنید. بدین ترتیب اشک و برادرش تیرداد از طریق احیای تمدن و فرهنگ ایرانی توانستند حکومتی را ایجاد کنند که حدود ۴۷۶ سال دوام آورد. (۲۵۰ ق.م تا ۲۲۶ م.) احیاگر استقلال ایران در برابر سلوکیان، قوم پارت بود. این قوم از جمله اقوام ایرانی ساکن در شمال شرقی فلات ایران بود. سرزمین آنان که در سمت مشرق دریای مازندران قرار داشت و تا شمال خراسان امتداد مییافت. پرشوه (Parthava) نامیده میشد. کار اصلی پارتها دامداری بود و مانند نخستین سالهای ورود آریاییها به ایران، زندگی کوچنشینی و رمهگردانی داشتند. به همین جهت جامعه آنان متشکل از عشایر و قبایل بود. آنان در به کار بردن تیر و کمان هنگام اسب تاختن مهارت بسیار داشتند. به همین جهت سوارکاران و نیروی سواره نظام که به آنان اسواران میگفتند در میان پارتها مقام مهمی داشتند. جنگاوران بر طبق رسوم پارتها بایستی علاوه بر مهارت در فنون جنگ، دارای اخلاق و صفات پسندیده و از خانوادهای اصیل و معروف میبودند. به گروهی از جنگاوران، پهلوان میگفتند. پهلوانان که برگزیدگان و فرماندهان نظامی قبایل پارت بودند، در میان پارتها احترام فراوانی داشتند. اشک نیز یکی از همین پهلوانان بود. قیام اشک در زمان بسیار مناسبی آْغاز شد. زیرا یکی از مهمترین استانهای دولت سلوکیان به نام استان باختر (باکتریا) نیز ادعای استقلال کرده بود. استان باختر در مشرق قلمرو پارتها قرار داشت و حاکم آن یکی از سرداران دولت سلوکی بود. هنگامی که اشک قیام کرد، دولت سلوکی نیروی بزرگی برای درهم شکستن او اعزام کرد. اما سواره نظام اشکانی به آسانی و با مهارت به نواحی بیابانی عقبنشینی کرد و سپاه سلوکی پس از مدتی سرگردانی در بیابانها ناچار به بازگشت شد.
عدم همراهی دولت باختر با سلوکیان در رهایی پارت، از خطری که آنان را تهدید میکرد بسیار موثر بود. پس از اشک برادرش تیرداد به مبارزه علیه سلوکیان ادامه داد و به احترام او خود را اشک نامید. پادشاهان پس از او نیز بر خود نام اشک نهادند. در نتیجه دولت و سلسلهای که اشک بنیان گذارد به سلسله اشکانی معروف شده است.
از هنگام قیام اشک تا اخراج کامل سلوکیان از ایران بیش از صد سال طول کشید. زیرا دولت سلوکیان با تمام توان برای ادامه حکومت خود بر ایران تلاش میکرد و بارها با اشکانیان جنگید. با این حال اشکانیان به تدریج از نواحی شرقی ایران به سوی مرکز کشور پیشروی کردند و پس از یک رشته جنگ سخت بر نواحی غربی ایران یعنی نواحی کوهستانی زاگرس مسلط شدند. پیشروی سواره نظام اشکانی در غرب ایران چون با حمله حکام مصر به دولت مصر به دولت سلوکی همزمان شد سرعت بیشتری یافت، سلوکیان که از سمت مصر مورد حمله قرار گرفته بودند به تدریج سراسر ایران را از دست دادند و سرانجام در حدود سال ۱۴۰ ق.م با شکست از اشکانیان به غرب رودفرات عقبنشینی کردند. بدین ترتیب سلوکیان از ایران رانده شدند و سلوکیه پایتخت سابق آنان مقر دولت اشکانی شد. دولت سلوکی که در این احوال گرفتار یک دشمن پرقدرت جدید به نام روم شده بود، دیگر نتوانست کاری علیه اشکانیان انجام دهد و سرانجام به دست رومیان منقرض شد.
پیروزی نهایی اشکانیان بر سلوکیان توسط ششمین پادشاه اشکانی به نام مهرداد صورت گرفت. مهرداد علاوه بر فتح نواحی غربی ایران توانست قلمرو خود را در سمت شرق نیز گسترش دهد. در این زمان اقوام صحراگرد به دولت باختر حمله کرده بودند. مهرداد از این فرصت استفاده کرد و به دولت باختر حمله برد و نواحی وسیعی از شرق ایران را تصرف کرد، بدین ترتیب حدود قلمرو اشکانیان را به مرز هند رسانید.
منابع:
1. دکتر اردشیر خدادادیان، تاریخ ایران باستان، اشکانیان، مجموعه پنجم، نشر بهدید و قلم آشنا، تهران، ۱۳۸۰.
2. دیاکونوف، تاریخ ایران (اشکانیان)، ترجمه کریم کشاورز، چاپ دوم، تهران ۳۵۱.
محمدجواد مشکور، پارتیها یا پهلویان قدیم، جلد اول، انتشارات دانشسرای عالی، تهران،
زنان در دوران هخامنشی هم در امور سیاسی مشارکت بسیاری داشتند ولی عامل انحطاط سلسله هخامنشی نبودند و حتی یکی از عوامل آن هم نبودند!
لطفا اصلاح فرمایید
با سپاس
عامل شکست هخامنشیان نبودند اما عامل انحطاط آنها بودند.دخالت های بی مورد پریزاد و دیگر ملکه های هخامنشی باعث ضعف پادشاهان هخامنشی و در نتیجه انحطاط و شکست آنان از اسکندر بود.و بعد از شکست نیز همین بزرگ زادگان زن بودند که گول اسکندر را خوردند و با سرداران او ازدواج کرده و محل پنهان کردن گنج های سلطنتی را به آنها گفتند.
آقا جان این حرفا که به ارشک و تیرداد نسبت میدی که به مردم می گفتن شما فرهنگ و تمدن داشتید حالا بیاید احیا کنید بر اساس چه منبعیه ؟ ما اصلا همچین منبعی درمورد اشکانیان نداریم اطلاعات درمورد اشکانیان فوق العاده محدوده و صرفا یه سری نقل قولا هست که تو کتابای یونانی و رومیا درموردشون هست هیچی دیگه نداریم مشکل اصلی ایرانیای باستان که واقعا آزاردهندست فقر منابعه که هیچ موقع تاریخمون رو ننوشتیم برای همین دستمون الان خالیه هم در مورد هخامنشیا هم درمورد اشکانیا مثلا درمورد هخامنشیا همه منابع یه طرفست پس لطفا دروغو قاطی راست نکنید چون همون راستشم میره زیر سوال بدرود
یکی از دلایل سقوط امپراطوری کبیر هخامنشی قدرت گرفتن خواجه ها بعد از داریوش کبیر بود که عامل قدرت یافتن انها قدرت بیش از حد زنان دربار بود که اوج این قدرت را در زمان داریوش دوم و پریزاد شاهدیم که موجب دو دستگی در امپراطوری بایت مساله بین ادرشیر دوم و کورورش شد