تقابل امپراتوران و پاپ ها در قرون وسطی
نقش پاپ و امپراتور در قرون وسطی
در آغاز قرونوسطی نوعی تقسیم قدرت میان دیانت و حکومت بهطور غیررسمی صورت گرفته بود. به این معنا که پادشاه ضمن محترم و مقدس شمردن کلیسا ،فقط به امور دنیایی بپردازد و پاپ به امور معنوی و آخرتی مردم .اما رفتهرفته به دلیل توسعه شهرنشینی -گسترش بازرگانی و ثروتمند شدن اروپا ،هم سیاست و هم دیانت علاقه و حرص بیشتری برای به دست آوردن سهم بیشتری از قدرت و ثروت از خود نشان دادند.با ظهور طبقه بورژوازی درپی شکلگیری پدیده شهر از قرن یازدهم در سواحل ایتالیا ،قدرت طبقه فئودال کاهش یافت. چون فئودالیسم زیرساخت اقتصادی -سیاسی کلیسا بود. بنابراین کلیسا نیز دچار ضعف شد.
بورژوازی که نیازمند امنیت بود به پادشاه نزدیک شد و زمینه جنگ میان امپراتور و پاپ فراهم گردید. جنگ میان این دو ، بیشتر جنگ بر سر زعامت کلیسا بود.زیرا چنانچه پادشاه رهبری و تعیین مقامات کلیسا در سرزمین خود را به دست میآورد اولاً از ارسال عواید کلیسایی به رم جلوگیری میکرد. ثانیاً انواع مالیاتهای دینی را محدود میکرد. ثالثا از دخالت حوزه دینی در حوزه عرفی و سیاسی جلوگیری به عمل میآورد. اختلاف میان این دو حوزه از لحظه امپراتوری شارلماین (ژانویه ۸۰۰ )شروع شد،ولی به دلیل نیاز متقابل از بروز جنگ جلوگیری شد و یا اینکه هر دو طرف ضعیف بودند که جرات جنگ با یکدیگر نداشتند و یا اینکه یکطرف بهقدری ضعیف بود و از طرف مقابل اطاعت میکرد که دیگر ضرورت جنگ به وجود نمیآمد. است بنابراین نقطه عطف این اختلاف این بود که از این دو قدرت کدام «آقا» و ارباب است و کدام بایستی از دیگری اطاعت کند :
-پاپ خود را نماینده خداوند بر روی زمین و واسطه بهحق میان حضرت مسیح و مردم میدانست.
-امپراتور اصطلاح «ظل الله »را مطرح میکرد که حکومت کردن را یک حق الهی میدانست.
مرحله اول. جنگهانری چهارم امپراتور آلمان و پاپ گریگوار هفتم
هانری در سال ۱۰۵۶ و در سن ۶ سالگی تاج امپراتوری را بر سر گذاشت. در سال ۱۰۷۵ پاپ بیانیهای بر ضد وضع مناصب منتشر کرد. اعلام کرد تقسیم و تعیینکنندگان مناصب کلیسا که امپراتور بزرگترین آن است حق ندارد اسقفها و کشیشها را تعیین کند. بنابراین هر اسقفی که از انگشتر و عصای صلیب را که نشانه شغل اسقفی بود از دست امپراتور بگیرد مورد تائید پاپ نیست و تکفیر خواهد شد. گریگوار اضافه کرد در صورت مقاومت و ممانعت امپراتور،او را نیز تکفیر خواهد کرد. زیرا تمام آنانی که در کسوت روحانی هستند خدمه کلیسا هستند نه امپراتوری.
گریگوار هفتم یکی از قدرتمندترین پاپهای تاریخ قرونوسطی بود. هانری چهارم نیز امپراتور لایقی بود .به همین دلیل جنگ میان این دو در کانون توجهات تاریخ قرونوسطی قرار گرفت. بعد از مکاتباتی که میان دو طرف رخ داد و بالاخره به فحاشی ختم شد، مقدمات جنگ نیز فراهم گردید .پاپ دست به تحریکاتی در میان فئودالهای آلمانی علیه امپراتور زد.درحالیکه امپراتور صرفاً به قدرت نظامی خود میبالید .اما هانری قبل از اینکه به جنگ پاپبرود اسیر جنگ با فئودالهای امپراتوری خود شد. هانری برای حفظ تاجوتخت خود ناچار شد با پای پیاده به همراه خانوادهاش به زیارت و عذرخواهی پاپ بهرود( ۱۰۷۷ ).این همان سالی است که در تاریخ قرونوسطی به« توبه کا نوسا» شهرت دارد .هانری چهارم در پیشگاه پاپ اظهار ندامت و تعذر حقیرانه کرد و پا پ پس از گذاشتن از تقصیر او طی نامهای از فئودالهای آلمان خواست که بار دیگر او را به امپراتوری بپذیرند.
اما توافق بین پاپ و امپراتور موافقی بود،زیرا امپراتور هانری چهارم پس از بازگشت به آلمان فئودالیهایی را که از پاپ حمایت کرده بودند در یک جنگ بیرحمانه نابود کرد. وی پنهانی با یکی از اسقفهای آلمانی برای جانشینی پاپ وارد مذاکره شد.با یک سیاست پلیسی ، مخالفین داخلی را سرکوب و با ارتش قدرتمندی بهسوی ایتالیا برای برکناری پاپ حرکت کرد.این بار گریگوار هفتم نتوانست از ابزارهای قدرت خود به دلیل تکرار و درک مردم از اینکه این از جنگ ،مبارزه بر سر قدرت است ، استفاده کند .از سوی دیگر سرمایهداران شهری نیز این بار به حمایت از امپراتور برخاستند.
پاپ پسازاین که فتوای که لعن و تکفیر علیه هانری چهارم صادر کرد،متوجه شد که این بار حریف او نمیشود،لذا به کمک به قلعهای پناهنده شد.هانری رم را تصرف کرد.مردم به کمک نورمنها پاپ را آزاد کردند ورم را از هانری پس گرفتند . اما دست به قتل و غارت زدند و پاپ از غصه در سال ۱۰۸۵در اسارت نورمنها مرد. هانری پنجم جانشین هانری چهارم با پاپ (پاسکال) موافقتنامهای امضا کردند دایر بر تقسیم قدرت .بر این اساس پاپ قدرت دنیایی امپراتوری و تسلط اوبر کلیه مناصب را پذیرفت و قرار شد پاپ تاریخ امپراتور را برسر هانری پنجم بگذارد.(در مواقع همان مفهوم سنتی، سلطنت هدیهای است که از طرف خداوند به پادشاه داده میشود تحقق پیدا کرد).
اگرچه این توافق نیز پایدار نماند و موافقتنامههای دیگری میان دو طرف امضاء شد که گاهی تقدم وبرتری با پاپ و زمان دیگر برعکس میشد ، اما رقابت و خصومت میان این دو حوزه قدرت همچنان باقی ماند ،طی سه مرحله عمدهترین برخوردها میان آن دو را بررسی خواهیم کرد.مرحله اول که ذکر آن به اینجا ختم شد، اما دو مرحله دیگر را متعاقباً توضیح خواهیم داد.
مرحله دوم.جنگ میان فردریک باربرس امپراتور آلمان وسن برنارد
این مرحله مصادف بود با جنگهای صلیبی که دوران اعمالنفوذ پاپها بود و به دلیل توسعه شهرنشینی و رشد بورژواری که حامی سلطنت بود ، جنگ میان آن دو بیشتر رنگ سیاسی- اقتصادی داشت و آلمان و ایتالیا در مسیر ترقی بیشتری قرارگرفته بودند.
این مرحله در عصر سلسله هوهن شتوفن و در زمان دو امپراتور قدرتمند این خانواده یعنی کنراد سوم وفردریک باربروس(باربارسا) که پس از شارلماین بزرگترین امپراتور در تاریخ هزار ساله قرونوسطی بود ،رخ داد.
یکی از مواردی که این مرحله را کاملاً از مرحله اول جدا میکرد ،ورود قوامین رمی به جامعه آلمان بود که مورد استقبال امپراتور –بورژوازی و متفکران قرار گرفت .از اوایل قرن دوازدهم دانشگاهها تأسیس و دانشکده حقوق برای تدریس حقوق رم گشایش یافت (دانشگاه پاریس در سال ۱۲۰۰ شروع به کارکرد ).در قوانین رم اصل «الهی بودن حکومت » مطرح بود و پادشاه در رفیعترین جایگاه سیاسی و دینی قرار داشت .حوزه دیانت و سیاست هر دو در اختیار امپراتور قرار داشت .(همانگونه که در امپراتور بیزانس رایج بود ،اسقف اعظم را امپراتور تعیین میکرد .کلام امپراتور هم قانون بود و هم شبه وحی ).
در همین زمان (۱۰۹۱-۱۱۵۳)یکی از مقامات برجسته کلیسای کاتولیک به نام برنارد مقدس علیه بهکارگیری حقوق رم قیام کرد .وی تمام جریانهایی را که قدرت و وحدت کلیسا را به هم میریخت سرکوب نمود . در مقابل رافضییت وارتداد، به گسترش جنگهای صلیبی دامن میزد .زیرا هر قدرت جنگ دینی ادامه پیدا میکرد به نفع کلیسا بود. در طول جنگهای صلیبی شهرهای ساحلی ایتالیا مثل ونیز –جنواو خصوصا سیسیل به دلیل بازرگانی گسترده با سرزمینهای اسلامی ثروتمند شدند .در سال ۱۱۲۷ ژرژسیسیلی بر ناپل وسیسیل حکومت میکرد .در این منطقه نژادهای مختلفی ازجمله نورمنها – هلنها .لاتینها و مخصوصا مسلمانان با هم زندگی میکردند .این منطقه تحت تأثیر فلسفه اسلامی رشد فراوان فکری کرد که این رشد مغاید کلیسا بود .
در شمال ایتالیا شهرهایی مثل بو لوین –فلورانس وجنوا غیر از رشد بازرگانی تحت تأثیر افکار فلاسفه جدید که طرفدار استدلالی کردن دین و تقویت علم و فلسفه در مذهب بودند قرار گرفتند.شکل حکومت در این شهرها مشابه شهر-دولت های آتنی بود وهر شهری صاحب پارلمان بود و فرمانروای شهر که به کنسول شهرت داشت توسط پارلمان انتخاب میشد .میلان نمونه بارز شهر-دولت ایتالیایی بود. هرگاه دشمن خارجی یکی از این شهر –دولتها را تهدیدمیکرد،همگی باهم متحد میشد .
حادثه مهمی که در این دوره رخ داد (اولیل قرن یازدهم )شکلگیری روحیه استقلالطلبی شهر –دولتهای شمال ایتالیا بود .اهداف جنبش ،اصلاحات در کلیسا و در حکومت واختلاقیات اجتماعی بود .این حادثه قطعاً نخستین جنبش ملی در جهت کسب وحدت ایتالیا و کوتاه کردن نفوذ متولیان کلیسا در حوزه سیاست و امور اجتماعی بود . گرچه این جنبش با اتحاد پاپ و امپراتور (فردریک باربروس)به شکست انجامید ،اما انگیزه روح استقلالطلبی و وحدت خواهی از بین نرفت طرح رساله «شهریار» توسط ماکیاول در جهت تحقق این اهداف تدوین شد.
میلان مرکز جنبش استقلال طلبانه بود . امپراتور فردریک فرمان داد تا میلان را تخریب و جمعیت آن رابین شهرها تقسیم کنند.مردم میلان با پاپ دستبهیکی کردن و جنگی میان او و امپراتور درگرفته (۱۱۵۹).پاپ طی صدور بیانیهای اعلام کرد:تاج امپراتور هدیه ایست از طرف پاپ به او اعطاشده و هر قدرتی خارج از حوزه کلیسا نامشروع است .دقیقاً یکصد سال پس از ماجرای قصر کانوسا(۱۰۷۷)این بار سرنوشت به نام فردریک باربروسر رقم خورد.زیرا امپراتور در تصرف رم ناکام ماند و از ترس تفکیر ،در قصرسن مارک به دست بوس پاپ رفت .
وی درحالیکه تمام نشانههای امپراتوری را از تن درآورده بود با وضعی حقیرانه از پاپ تقاضای بخشش نمود (۱۱۷۷)این پیروزی فقط به عظمت پاپ مربوط نمیشد ، بلکه موجب قدرتمندی شهرهای شمال ایتالیا نیز شد.
مرحله سوم .جنگ میان فردریک دوم و پاپ انیوسان سوم
این جنگ بیشتر مربوط به دخالت یک شاهزاده خانم به نام کنستانس در امر حکومت و سیاست میشد .این شاهزاده خانم حاکم دوسیسیل بود و فردیک باربروس برای تصاحب سرزمینش او را به عقد ازدواج فرزندش هانری درآورد.اینیک موفقیت برای امپراتور بهحساب میآمد،زیرا دو سیسیل با تکیهبر ثروت و قدرت نظامیاش همیشه مدافع پاپ در مقابل امپراتور بود.
در مرحله اول و دوم تقریباً در نزاع بین طرفین ، پیروزی نسبی با پاپ بود ، اما امپراتوری نیز همچنان قدرتمند باقی ماند .در آغاز مرحله سوم،امپراتوری به دست هانری ششم فرزند با ربروس افتاد.او که مردی خودخواه بود تصمیم داشت امپراتوری مقدس رم-ژرمن را با متحد کردن آلمان و ایتالیا زیر نظر امپراتور جدید،احیاءکند.زیرا او از ایتالیاواز مقر پاپ میتوانست بر سراسر اروپای کاتولیک سلطنت کند.هدف دیگری هانری ،موروثی کردن امپراتوری (بهجای انتخابی بودن) در خانواده خود بود. اگرچه بزرگان آلمان از هدف دوم امپراتور بهمنظور باثباتی و یکدست شدن قدرت از این هدف دفاع میکردند ،اما تحقق نیافت .
در سال ۱۱۹۷ فردریک دوم بعد از مرگ پدر به امپراتوری رسید .یک سال بعد نیز یکی از پر شر و شورترین پاپ به نام «اینوسان سوم» بر مسند پاپی تکیه زد.او در خطابه رسمی که روز بر تخت نشستن قرائت کرد گفت :من بین خدا و خلق خدا قرار دارم .از خدا پایینتر و از مخلوق بالاترم.من تنها کسی هستم که در مورد خلق قضاوت میکنم ، زیرا حکومت کلیسا هم بر آخرت وهم بر دنیای همه حق دخالت و نظارت دارد.اینو سان سوم تا حدود زیادی به اخطار خود عمل کرد. زیرا ژان سانتر پادشاه انگلستان را که راه نافرمانی و عصیان علیه او را در پیشگرفته بود تکفیر و از کار برکنار کرد و فیلیپ اگوست پادشاه فرانسه را مأمور اشغال واداره انگلیس کرد. اما با تضرع و تغذر ژان سان تر ،این امر واقع نشد و پادشاه یکبار دیگر در لندن به تخت نشست .اینوسان ،فیلیپ اگوست را که همسرش را طلاق داده بود وادار به رجوع کرد،زیرا درکاتولیک این موضوع باب نبود،چنانچه پادشاه دست به این عمل خلاف کلیسا میزد،قطعاً میان مردم رایج میشد .
فردریک دوم از مشهورترین امپراتوران تاریخ قرونوسطی واز شخصیتهای برجستهای بود که از زمان خود جلوتر و پیشتر حرکت میکرد .وی با محافل علمی –فلسفی و سیاسی و مذهبی شرق اسلامی ارتباط گسترده داشت و دست به تبادل آثار فرهنگی میان دنیا مسیحیت وجهان اسلام زد.او دانشگاه ناپل و دانشگاه پزشکی سالرنو را در ردیف دانشگاه پاریس واکس فورد بود تأسیس کرد.
فردیک حکومت کاملا مطلقه برقرار کرد – قدرت نجبا را در هم شکست و رعایت احترام پاپ و کلیسا ، اجازه دخالت در امور سیاسی را به پاپ نمیداد.هانری هشتم انگلیس ولویی یازدهم پادشاه فرانسه در اداره امور مملکت تحت تأثیر فردریک قرار گرفتند، زیرا فردریک توانست سیاست دینی و مذهبی را هماهنگ کند.
باوجود روابط خوبی که میان پاپ و امپراتور وجود داشت .اما بر سر عدم شرکت فردریک در جنگهای صلیبی اختلاف بین طرفین به وجود آمد و پاپ امپراتور را تکفیر کرد. فردریک به دلیل حضور شخصیتهای دیوانی وعلمی مسلمان در دربارش (دوسیسیل) و روابط بازرگانی نزدیکی که با سرزمینهای اسلامی داشت ،از رفتن به جنگ علیه مسلمانان خودداری میکرد .اما در پی تکفیر، امپراتور ناچار شد اقدام به اعزام چندین کشتی حامل کالا و جنگجوی صلیبی به شرق کند تا موجب نرمش پاپ شود .خود امپراتور نیز کشتیها را تا نیمهراه همراهی کرد.اما زمان بازگشت به دو سیسیل متوجه شد که شوالیههای پاپ سرزمین او را اشغال کردهاند .اما بدون زحمت شوالیهها،دو سیسیل را ترک کردند.(۱۲۳۰)
دور دوم نزارع میان پاپ و امپراتور زمانی شروع شد که اتحاد پاپ با شهرهای شمالی ایتالیا هنوز ادامه داشت فردریک درحالیکه کوشش داشت که از آزادی شهری شمالی جلوگیری ویا آزادی آنان را از مین ببرد با پاپ روبرو شد. نجبای فئودال نیروهای خود را بهصف فردریک وارد کردند.پاپ در هر جا موردحمایت نظامات جدید فرانسوی بود. خارج از ایتالیا ودر اغلب شهرها دسته طرفداران امپراتور به نام گیبلن ها و دستههای هوادار پاپ به نام گلفها وجود داشتند و منازعات آنان تا زمان از بین رفتن علت اصلی ادامه یافت.
در ادامه نزاع هر دو طرف اقدام به تخریب شخصیت یکدیگر کردند. امپراتور خطاب به پادشاهان سراسر اروپا اعلام کرد:«این نزارع مربوط به همه شما است ،پس اگر من سقوط کنم دیگر چه کسی قادر است که در مقابل پاپ بایستد.پس همه به من ملحق شوید».
این مبارزه با مرگ فردریک در سال ۱۲۵۰ به پایان رسید .اگرچه فرزندان فردریک برای کوتاهمدت قدرت را در دست گرفتند،ولی با مرگ فردریک عملاً عمر سلسله هوهن شتوفن به پایان رسید و در این مبارزه پاپ بر نظام امپراتوری پیروز شد،ولی درواقع نظام پاپی نیز ضعف و رکود شده بود .تمام این ماجراها در طول جنگهای صلیبی رخ داد. شکست کلیسا در جنگها و منازعات کلیسا و دربار هردو طرف را دچار بیاعتباری کرد. محصول جنگها ،ظهور ورشد سرمایهداری بود که از یکسو موجب زوال فئودالیسم واز جهت دیگر باعث افول قدرت پاپ شد. سرمایهداری ترجیح میداد در برابر قدرت پاپ از قدرت امپراتور دفاع کند بهشرط آنکه امپراتور نیز در خود اصلاحاتی را صورت میداد.