اشغال ایران، فرار رضاخان و گرداب قحطی و طاعون
در روزهایی که بر ما گذشت، از هشتادویکمین سالروز خلع رضاخان از حکومت و فرار وی از کشور عبور کردیم.
ایران در آستانه جنگ دوم
شرایط ایران در آستانه جنگ جهانی دوم و بررسی اقدامات متفقین، از سرفصلهای مهم در ارزیابی وقایع شهریور ۲۰ در ایران قلمداد میشود. در آن دوره، ایران گرفتار یک دیکتاتوری باطل، فاسد و درندهخو بود. در پشت صورتکی به نام «ایران مدرن»، در واقع هیچ چیز وجود نداشت. ظاهراً در ایران رژیم سلطنتی مشروطه با پارلمان منتخب برقرار بود، اما رژیم ایران در دوره رضاشاه، در واقع دیکتاتوری فردی بود. ظلم و ستم و تجاوز به حقوق مردم و فساد و بیدادگری دولت چنان بود که هر کسی که «ایران مدرن» را نمیشناخت، به تعبیر کاردار امریکا در تهران «مات و مبهوت» میشد! برنامه «نوسازی» شهری، فقط دستاویزی بود برای محروم کردن مردم از ملک و املاک و خانه و کاشانهشان. کارگران را به کار اجباری در مزارع و کارخانههای متعلق به شاه میبردند و تقریباً مثل برده، از آنان کار میکشیدند. همه فعالیتهای اقتصادی مهم مثل خرید غله از کشاورزان در انحصار دولت بود. دولت غله را به قیمت پایین از کشاورزان میخرید و با قیمت بالا و با سود سرشار، به خارج صادر میکرد و درآمد حاصله، همه به حسابهای بانکی شاه در خارج سرازیر میشد. در شیوه حسابداری و حسابرسی بودجه کشور و خزانه نیز فساد و تقلب بیداد میکرد. به ویژه درآمدهای نفتی ایران اصلاً در بودجه و حساب خزانه منظور نمیشد. درآمدهای نفتی ایران به جای اینکه به خزانه واریز شود، به بهانه خرید تسلیحات، به حسابهای بانکی رضاشاه در اروپا و امریکا واریز میشد! در آن هنگامه تقلب و فساد و بیحساب و کتابی، فقط اعداد و ارقام و آمارهای مالی دستکاری نمیشد. همه آمارهای دیگر هم مطابق میل دولت دچار تغییر و تحول میشد. اساساً «عدد» به تمسخر گرفته شده بود. به عنوان مثال، بر اساس سرشماری در جولای سال ۱۹۳۹، از جمعیت ۴۶ هزار نفری کاشان، فقط ۲۰ نفر بیکار بودند. این نمونهای از «شواهد و مدارک» ساختگی و دروغپردازی، درباره ترقی، توسعه، رفاه و رونق چشمگیر ایران در عصر «اعلیحضرت رضاشاه پهلوی بنیانگذار ایران مدرن» بود.
امروز به یمن گزارشهای بسیار خوب و گویای سفارت امریکا در تهران، اطلاعات دقیقی از شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر ایران در زمان رضاشاه داریم. ایران در دوره رضاشاه به هیچ روی آماده رویارویی با مشکلات و چالشهای ناشی از بحران قریبالوقوع و جنگ نبود. ایران در آن زمان در نتیجه سیاستهای غلط دولت در زمینه قیمتگذاری و صادرات دچار فقر و قحطی و کمبود مواد غذایی بود. ذخایر مواد غذایی ایران به آلمان و روسیه صادر میشد و در همان حال، مردم در نقاط مختلف کشور دچار گرسنگی بودند! در آن دوره رضاشاه، در نظر مردم ایران بسیار منفور بود و بریتانیا تصمیم گرفته بود خود را از شر او خلاص کند، چون مردم ایران او را عروسک خیمهشببازی انگلیس میدانستند. مردم ایران رضاشاه را عامل و در نهایت انگلیس را مسئول واقعی گرفتاریها و بدبختیهای خود میدانستند.
روابط ایران با قدرتهای بزرگ در آستانه جنگ
بررسی روابط ایران با قدرتهای بزرگ در آغاز جنگ جهانی دوم، از دیگر موضوعات مهم در باره این رویداد به شمار میرود. کمی پس از آغاز جنگ، بریتانیا، اتحاد جماهیر شوروی و آلمان، نمایندگان سیاسی تازهای به ایران اعزام کردند. ورود سفرا و وزرای مختار این کشورها به تهران فرصتی بود برای کورنلیوس ون اچ. انگرت تا نگاهی به روابط سیاسی و اقتصادی ایران با این قدرتها بیندازد. پیمان هیتلر- استالین در سال ۱۹۳۹ میلادی و اندکی بعد، آغاز جنگ، رژیم رضاشاه را شدیداً نگران کرده بود. ایرانیان بر این باور بودند که هیتلر، دست استالین را در خاورمیانه باز گذاشته است و از اشغال و تقسیم آسان و بیمانع لهستان میان آلمان و روسیه نیز سخت به وحشت افتاده بودند. اتحاد شوروی شاید برای آنکه نشان دهد سیاست تهاجمیتری در پیش گرفته است، در سپتامبر ۱۹۳۹، سفیر کبیر تازهای به تهران فرستاد. پس از آن نیز وابسته نظامی به تهران اعزام کرد. این هر دو سمت، سالها بود که خالی مانده بود.
ایران هراسناک از همکاری و توطئه شوروی و آلمان به بریتانیا نزدیکتر شده بود. در اکتبر ۱۹۳۹، احمد متین دفتری به جای محمود جم، به نخستوزیری منصوب شد. محمود بدر وزیر مالیه طرفدار آلمان برکنار و رضاقلی امیر خسروی به جای او منصوب شد. مدت کوتاهی پس از این تحولات، سر ریدر ویلیام بولارد وزیر مختار جدید بریتانیا وارد تهران شد. دولت ایران برای جلب نظر انگلیس، تمام اتباع آلمان و شوروی را از خوزستان، محل میدانهای نفتی و حوزه عمل شرکت نفت انگلیس و ایران اخراج کرده بود. همچنین برای گرفتن اعتباری به مبلغ ۵ میلیون پوند با بریتانیا وارد مذاکره شده بود. مدت کوتاهی پس از اتخاذ این مواضع که سمت و سوی انگلیسی داشت، اروین اتل وزیر مختار تازه آلمان وارد تهران شد. اتل از نازیهای دوآتشه بود و انتخاب او، فیالواقع در مخالفت با دولت ایران صورت گرفته بود. همچنانکه دولت آلمان برای نشان دادن نارضایتی خود از رژیم رضاشاه، با انتصاب علیاصغر حکمت به وزیرمختاری ایران در برلین نیز موافقت نکرد. حکمت از طرفداران سرسخت بریتانیا بود. شوروی خیلی زود، فشار بر ایران را شروع کرد. دولت روسیه به سرعت، با اعطای امتیاز نفت به شرکت استاندارد اویل نیوجرسی، نه تنها در شمال ایران، بلکه در هر بخش از کشور به مخالفت برخاست و جلوی آن را گرفت. روسیه خواستار آزادی زندانیان کمونیست شد و پس از شهریور ۱۳۲۰، به این خواسته خود هم رسید، از این مهمتر اتحاد جماهیر شوروی خواهان حق استفاده از فرودگاههای ایران شده بود. ظاهراً ایران با این تقاضای شوروی موافقت کرد. در همان زمان اتحاد جماهیر شوروی خواست «حقوق مسلمش» در آذربایجان ایران و گیلان تأیید و تصدیق شود. ایران که از تسلیم شدن فنلاند در نبرد با شوروی ترسیده بود، نگران از نیات و مقاصد شوروی و نامطمئن از توانایی بریتانیا در کمک به ایران، در اواخر سال ۱۹۳۹ به ایالات متحده امریکا رو آورد و وزیر مختار تازهای به واشنگتن اعزام کرد. ایران از سال ۱۹۳۶، در واشنگتن وزیرمختار نداشت. محمد شایسته وزیرمختار جدید ایران در واشنگتن، در بهار سال ۱۹۴۰ به محل مأموریت خود رسید. ایران همچنین در پی خرید هواپیماهای جنگی از امریکا بود.
اتمام حجت روسیه و انگلستان با ایران
در ۱۶ آگوست ۱۹۴۱، نمایندگان بریتانیا و شوروی در تهران، در اتمام حجت (اولتیماتوم) مشترکی که به دولت ایران دادند، خواستار اخراج فوری اتباع آلمانی از ایران شدند. ایران باید تا ۱۹ آگوست ۱۹۴۱، به این درخواست پاسخ میداد. این اتمام حجت، دولت ایران را در محذور سختی قرار داد. در یک طرف آلمان بود که نیروهایش بسیاری از سواحل دریای سیاه را گرفته بودند و فشار میآوردند تا راه خود را به قفقاز باز کنند و ایران احساس میکرد نمیتواند با اخراج اتباع آلمان، طریق غیردوستانه با آن کشور را بپیماید. در طرف دیگر روسیه و بریتانیا بودند که واحدهای نظامی خود را در نزدیکی مرزهای شمالی و غربی ایران مستقر کرده بودند و ایران هیچیک را نمیتوانست نادیده بگیرد. در ۱۹ آگوست ۱۹۴۱، ایران شفاهاً و دو روز بعد کتباً به درخواست روس و انگلیس پاسخ داد. پاسخ رسمی ایران این بود که خواست روسیه و انگلیس با بیطرفی ایران مغایرت دارد و اجرای آن عملی نیست. در ۲۰ آگوست ۱۹۴۱، رضاشاه در سخنرانی خود در مراسم فارغالتحصیلی دانشجویان دانشکده افسری، از تازه فارغالتحصیلان خواست: «برای هرگونه فداکاری آماده باشند.» مرخصی این دانشجویان هم «به دلایلی که بعداً معلوم خواهد شد» لغو شد! دولت ایران در عین حال که در ظاهر، موضع رسمی و سفت و سخت خود را حفظ کرده بود، به طور خصوصی به دو قدرت اطمینان داد که بهزودی بسیاری از آلمانیها را بیسروصدا اخراج خواهد کرد.
ناتوانی حکومت رضاشاه در جلوگیری از حمله به ایران
امروز که به گذشته نگاه میکنیم، به روشنی درمییابیم که در آن زمان، دولت ایران هر کاری میکرد، هر حرفی میزد و هر موضعی میگرفت، نمیتوانست از حملهای که در راه بود و از اشغال کشور به وسیله روس و انگلیس جلوگیری کند. تلگرام ۱۵ آگوست ۱۹۴۱ دریفوس که در آن گزارش میدهد قرار است روز بعد انگلیس و روسیه اتمام حجتی به دولت ایران بدهند، گویاترین، روشنترین و صریحترین سند در این باره است. در این تلگرام، دریفوس سقوط رضاشاه را در آینده بسیار نزدیک پیشبینی کرده بود. این پیشبینی دریفوس، یک ماه بعد به حقیقت پیوست. در همان دوره، اما واشنگتن با تکذیب مطالب مطبوعات که ایالات متحده هم از اولتیماتوم روس و انگلیس خبر داشته و هم با خواست آن دو دولت موافق بوده است، تلاش کرد از ماجرای اولتیماتوم فاصله بگیرد. با این همه از ۲۲ آگوست ۱۹۴۱، روزنامهها پیشبینی میکردند «در چند روز آینده» به ایران حمله میشود.
ساعت چهار بامداد روز ۲۵ آگوست ۱۹۴۱، نمایندگان سیاسی روسیه و بریتانیا در تهران در خانه علی منصور نخستوزیر ایران حاضر شدند و با اعلام اینکه پاسخ ایران به اولتیماتوم به کلی غیرقابل قبول بوده است، در یادداشتهای جداگانهای، ورود فوری قوای کشورهای متبوع خود به ایران را اعلام کردند. گفتنی است با اینکه وزیر امور خارجه امریکا به طور ضمنی با اقدام انگلیس و روسیه موافقت کرده بود، اما مشارکت روسها در حمله به ایران در وزارت امور خارجه امریکا موجب تعجب و نارضایتی زیادی شد
جنگ هشتاد ساعته
رسانههای امریکایی ماجرای حمله به ایران را «جنگ هشتاد ساعته» نامیدهاند، زیرا «جنگ» از ساعت ۲ بامداد ۲۵ آگوست تا ۱۰ بامداد ۲۸ آگوست ۱۹۴۱ طول کشید. در ۲۸ آگوست ۱۹۴۱، ایران به نیروهایش دستور «ترک مقاومت» داد و این دستور از ساعت ۱۰ صبح همان روز به اجرا درآمد. به نظر میرسد که با وجود اتمام حجت مشترک روسیه و انگلیس به ایران باز هم ارتش ایران با حمله نیروهای روس و انگلیس کاملاً غافلگیر شده بود. همچنین گفتنی است که مسیرهای تهاجم سال ۱۹۴۱، همان مسیرهای تهاجم در جنگ جهانی اول بود. در نوامبر ۱۹۱۴، نیروهای بریتانیایی قبل از ورود به عراق، آبادان و پالایشگاه نفت را اشغال کردند. در بهار سال ۱۹۱۵، پس از شکست عثمانی در شیبه در حومه بصره، بریتانیا بخشی از نیروهای خود را برای تصرف محمره (خرمشهر) گسیل کرد و پس از تصرف آن شهر در آوریل ۱۹۱۵، به سرعت اهواز و میدانهای نفتی را اشغال کرد. این سناریو در آگوست ۱۹۴۱ تکرار شد. هرچند این بار بریتانیا برای تکمیل اشغال آبادان، خرمشهر و بندر شاهپور، فقط ۳۶ ساعت وقت صرف کرد و در ۲۸ آگوست سال ۱۹۴۱، نیروهای بریتانیا اهواز را گرفته و میدانهای نفت را به طور کامل اشغال کرده بودند. مسیر تهاجم در غرب ایران در سال ۱۹۴۱، همان مسیری بود که در ۱۹۱۸، انگلیسیها پیموده بودند: خانقین، قصرشیرین، کرمانشاه و همدان. در واقع در پارلمان بریتانیا حس نوستالژی و تحسین بسیاری پدید آمده بود که نیروهای ژنرال ویول در سال ۱۹۴۱ همان مسیری را پیمودهاند که ژنرال دنسترویل در ۱۹۱۸ پیموده بوده است.
در جنگ جهانی اول، روسها از سه محور به ایران حمله کردند: تبریز، انزلی ـ رشت و مشهد. در سال ۱۹۴۱ نیز مسیر حمله آنها همین سه محور بود. به نظر میرسد که ایرانیان یا انتظار حمله را نداشتند یا واقعیت را انکار میکردند یا مقاومت در برابر نیروی کوبنده و توانفرسای متفقین را اساساً بیفایده میدانستند و تن به قضا داده بودند. از همان آغاز، دولت ایران از دو قدرت تقاضا کرد حمله را متوقف کنند. در ۲۷ آگوست ۱۹۴۱، کابینه جدیدی در ایران روی کار آمد. روز بعد دولت جدید اعلام کرد: از آنجا که ایران «کشوری صلحدوست» است، یکجانبه اعلام «ترک مقاومت» میکند! با این حال متفقین به پیشروی در خاک ایران ادامه دادند و دو ارتش در ۳۱ آگوست ۱۹۴۱ در قزوین به هم رسیدند. ناظرانی که از نزدیک ناظر اوضاع ایران بودند، از جمله موس و دریفوس، حداکثر انتظار و برآوردشان از ارتش ایران «مقاومتی نمادین» بود. بر فرض که ارتش ایران از نظر وضعیت، امکانات، انگیزه و تمایل و توانایی در دفاع از کشور (و رژیم رضاشاه)، در بهترین حالت بود، باز هم تأثیری در آن شرایط نداشت. روسها و انگلیسیها با چنان نیرویی به ایران حمله کرده بودند که به قول گزارشگر نیویورک تایمز – که خود شاهد و راوی دست اول ماجرا بوده است- با حملات آلمان در اروپا موسوم به «حمله برق آسا» (blitzkriegs) قابل مقایسه بود. ارتش کوچک و بیتجهیزات ایران، نمیتوانست مانع حمله متفقین شود یا حتی از سرعت پیشروی آنان بکاهد، اما در نتیجه عدم مقاومت در برابر تهاجم، اعتبار و مشروعیت رژیم رضاشاه بیش از پیش از دست رفت و همین تاج و تخت لرزان او را محکوم به فنا کرد.
ایران در روزهای پس از اشغال
حوادث تهران در طول دو هفته سرنوشتساز پس از حمله در بسیاری از منابع شرح داده شده است. ایرانیان اخبار اولیه حمله را با آرامش نسبی دریافت کردند و مطمئن بودند که این مسائل میتواند دوستانه بین شاه و دوستان صمیمی انگلیسیاش حل و فصل شود. در موقع حمله، مغازهها، ادارات و دفاتر باز و اوضاع عادی و آرام بود. ترس و وحشت در ۲۷ آگوست ۱۹۴۱ بروز کرد، یعنی زمانی که مشخص شد شاه درنهایت، ممکن است نتواند موضوع را حل و فصل کند و پیشروی نیروهای انگلیس و روسیه همچنان ادامه دارد. علاوه بر این معلوم شد که شاه خانوادهاش را به اصفهان فرستاده است. در ۲۸ آگوست ۱۹۴۱، کابینه جدید به ریاست محمدعلی فروغی یکجانبه اعلام «ترک مقاومت» کرد و خواهان مشخص شدن شرایط متفقین شد، اما پیشروی نیروهای متفقین و بمباران شهرهای بیدفاع ادامه یافت. در ۲۹ آگوست ۱۹۴۱، شایع شد که ارتش روسیه به تهران نزدیک میشود. در نتیجه تهران را هرج و مرج گرفت و اوضاع پایتخت در هم ریخت. شاه نیز به فکر فرار یا پناهندگی به سفارت انگلیس افتاد.
بر اساس اسناد موجود در بایگانیها، رضاشاه، ابراهیم قوام پدرشوهر دخترش اشرف را نزد وزیرمختار بریتانیا فرستاد تا پرسوجو کند که آیا شاه میتواند به سفارت بریتانیا پناهنده شود یا خیر؟ بولارد به شاه اطمینان داد و از او خواست در تهران بماند و جایی نرود. گفتنی است که این حوادث نیز مشابه رویدادهای نوامبر سال ۱۹۱۵ بود. در آن زمان نیز نزدیک شدن ارتش روسیه به تهران باعث وحشت عمومی شده بود. براساس گزارش جان ال. کالدول وزیرمختار امریکا، احمدشاه نیز در اندیشه فرار یا پناهندگی به سفارت امریکا بود، اما وزیر مختار امریکا این فکر را از سر او به در کرده بود؛ و سرانجام تغییر شاه
یکی از مهمترین و در عین حال مبهمترین بخشهای تاریخ معاصر ایران، کنارهگیری رضاشاه و جانشینی پسرش محمدرضاست. ۷۰ سال است که همگان بر این باورند که رضاشاه، چون طرفدار آلمان نازی بود، برکنار و تبعید شد. به یمن اسناد وزارت امور خارجه امریکا و گزارش بسیار عالی و گویای ری براک خبرنگار نیویورک تایمز معلوم شده است که افسانه طرفداری رضاشاه از آلمان نازی، هیچ پایه و اساس واقعی ندارد. انگلیسیها رضاشاه را به این دلیل که دیگر نمیتوانستند او را بر تخت سلطنت حفظ کنند، برداشتند. برکناری او، برای حفظ رژیم پهلوی لازم بود. در اول سپتامبر ۱۹۴۱، ری براک خبرنگار نیویورک تایمز در آنکارا وارد تهران شد. وی در طول سه هفته بحرانی بعدی، گزارشهای بسیار مهم و گویایی درباره اوضاع کشور، فساد، ظلم و استبداد تقریباً قرون وسطایی، عدم محبوبیت رضاشاه و جریان سقوط او تهیه و ارسال کرد. گزارش براک به وسیله خبرنگارانی، چون آر. ای. نودرر، خبرنگار شیکاگو دیلی تریبون، تکمیل و غنیتر شده است. با استناد به گزارشهای دریفوس و براک، روشن میشود که بریتانیا مایل بود رضاشاه را بر تخت سلطنت نگه دارد. در حدود ۷ سپتامبر ۱۹۴۱ بود که بریتانیاییها به این رسیدند که نگه داشتن رضاشاه دیگر ممکن نیست. از این به بعد روند حوادث شتاب گرفت. رادیوهای لندن (بیبیسی) و دهلی به حملات تبلیغاتی خود ادامه دادند و زمینه را برای خروج رضاشاه آماده کردند. رضاشاه تا آخرین دقایق امیدوار بود که تاج و تخت خود را حفظ کند. در شب ۱۵ سپتامبر سال ۱۹۴۱، او کسی را (به احتمال زیاد ابراهیم قوام) به سفارت انگلیس فرستاد تا بلکه انگلیسیها را راضی به ماندن خود کند. اما بولارد به فرستاده شاه گفت: استعفا تنها گزینه اوست و هیچ راه دیگری هم وجود ندارد. روز بعد رضاشاه استعفا و به اصفهان فرار کرد. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۴۱، ارتش متفقین برای تضمین جانشینی پسر رضاشاه و نشاندن او بر تخت، وارد تهران شد. مردم ایران از خروج رضاشاه، بسیار خوشحال شدند. موج شادی و سرور، برای مدتی کوتاه بر یأس و سرخوردگی مردم ایران از این واقعیت که هنوز یکی دیگر از اعضای خاندان پهلوی بر تخت سلطنت نشسته است، سرپوش گذاشت. دستگیری و محاکمه شاه سابق خواستی همگانی بود. با افزایش و تشدید این خواست، معلوم شد که شاه جدید برای حفظ تاج و تخت خود، با دستگیری پدرش موافق است، اما انگلیسیها به سرعت شاه سابق و دیگر فرزندان او را به جزیره موریس بردند و از خشم مردم نجات دادند. همانطور که اشاره شد، شاه سابق و فرزندانش در مارس ۱۹۴۲ در راه کانادا بودند که در آفریقای جنوبی وی بیمار شد و دیگر نتوانست به سفر خود ادامه دهد. او چند سال بعد، در محلی دور افتاده که حتی پیشتر نام آن را نیز نشنیده بود، درگذشت و جنازهاش در مصر به امانت گذاشته شد.