ترکان خاتون، نامی آشنا در تاریخ حکومتداری ایران به شمار میآید. سدههای میانه
تاریخ ایران، زنانی قدرتمند در گستره حکومتداری به خود دیده است که تَرکان نام داشتهاند؛ ترکان خاتون دختر طمغاچ خان از ملوک خانیه، همسر ملکشاه
سلجوقی، دختر محمدارسلان خان صاحب ماوراءالنهر و همسر
سلطان سنجر سلجوقی، مادر سلطانشاه پسر ایل ارسلان بن اتسز، همسر سلطان قطبالدین فرمانروای کرمان و سرانجام مادر سلطان محمد خوارزمشاه. این آخری اما نامی پرآوازه و ماندگار در روزگار دیرینه ایران برشمرده میشود؛ زنی که به خودکامگی و سنگدلی شهره بود و بسیاری از پژوهشگران، یورش ویرانگر مغولان به ایران را نتیجه برخی اقدامات او میدانند. برخی تاریخنگاران، او را به خردمندی و بخشندگی و برخی دیگر به خودخواهی، قدرتطلبی و خودکامگی شناساندهاند. او اما هر که بود و هر چه کرد، نام خود را با یکی از بزرگترین یورشهای تاریخ بشری پیوند زده است.
ترکان خاتون؛ او عامل یورش مغولان بود؟
بسیار مشهور است که اگر بیتدبیری خوارزمشاهیان در اواخر سده ششم و اوایل سده هفتم هجری نبود، مغولان، خاک بخشهایی بزرگ از سرزمین ایران را به توبره نمیکشیدند؛ هرچند برخی پژوهشگران برآناند که یورش ویرانگر آنان، تقدیر محتوم تاریخ بود. اگر فرضیه نخست را بپذیریم، نام یک زن قدرتمند
تاریخ ایران به میان میآید؛ تَرکان خاتون، مادر سلطان محمد خوارزمشاه! خوارزمشاهیان، دودمانی
ترکتبار بودند که پس از کوچ از سرزمین مادری در آسیای مرکزی از سال ۴۹۱ تا سال ۶۱۶ هجری، بیش از یک سده بر سرزمین پهناور ایران حکم راندند. سلطان محمد خوارزمشاه واپسین حکمران این دودمان، بر اثر پارهای بیتدبیریها، سرزمین ایران را به مغولان واگذارد؛ رخدادی که آینده این تمدن کهن آسیای غربی را دگرگون کرد؛ مادر سلطان در این میانه اما نقشی مهم برعهده داشت. آنگونه که منابع تاریخی روایت کردهاند این زن که نژاد خود را به ترکان بیابانگرد آسیای مرکزی میرساند، از همان زمانه حکمرانی همسرش، علاءالدین تَکِش خوارزمشاه به تندخویی و خونریزی نامبُردار بود. برخی منابع تاریخی روایت کردهاند ترکان خاتون به دلیل گرایشهای صوفیانه، در سلک مریدان شیخ مجدالدین بغدادی، شاگرد شیخ نجمالدین کبرى، عارف و صوفی پرآوازه تاریخ ایران، درآمده بود. این ارتباط حتی به روایت برخی تاریخنگاران با اتهامی غیر اخلاقی به آنان همراه شد؛ شکی که در این میانه برآمد، سلطان محمد خوارزمشاه را بر آن داشت دستور قتل شیخ مجدالدین را بدهد.
بخشی از قدرتگیری ترکان خاتون را در چرخه حکومتداری خوارزمشاهیان، به سستیهای سلطان محمد، فرزندش نسبت دادهاند. دستهای از تاریخنگاران نیز جایگاه بیبدیل این زن قدرتمند را در دوره پادشاهی خوارزمشاهیان، از آنرو دانستهاند که بیشتر سپاهیان این سلسله از ترکان قپچاق و قبیله قنقلی بودند که ریشه ترکان خاتون به آنان بازمیگشت؛ همین مساله موجب شده بود او احساسی فراتر از مادر نسبت به سلطان محمد و جایگاهی فراتر از یک ملکه در چرخه حکومتداری داشته باشد؛ او در واقع پادشاهی در سایه بود اما با قدرتی افزونتر از پادشاه رسمی! سلطان محمد خوارزمشاه نیز دریافته بود که بیپشتوانه مادر و سپاهیانی که همقبیله وی بودند، قدرتی نخواهد داشت، از اینرو آگاهانه وی را در حکومت به شراکت گرفته بود؛ شراکتی که بنیان حکومتاش را سرانجام بر باد داد، خودش را آواره کرد، مادر را به اسارت مغولان داد و خاک بخشهایی از سرزمین ایران به توبره کشیده شد.
زنی با قدرت شاهانه
ترکان خاتون، در خوارزم، همچون شاهان میزیست و روزگار میگذراند. دیوانسالاران و سپاهیانی زیر او، دستگاه پرطمطراقاش را اداره میکردند. او همچنین طغرا و نشانی ویژه داشت. طغرای او بر فرمانها «عصمه الدنیا و الدین اُلُغ ترکان خاتون ملکه نساءالعالمین» و نشاناش «اعتصمت بالله وحده». او به روایت بیشتر منابع تاریخی روزگار خوارزمشاهی، بیشتر امیران سپاه و دیوانسالاران دولت را برمیگزید. او نقشی چشمگیر در تعیین جانشین سلطان محمد خوارزمشاه داشت. وزیر سلطان نیز باید با نظر ترکان خاتون به کار گمارده میشد. سلطان، نظامالملک محمد بن صالح را که در دستگاه ترکان خاتون پرورش یافته بود، به وزارت برگزید؛ فردی که به روایت تاریخ بیصلاحیت و رشوهگیر بود و سرانجام بر اثر همین ویژگیها وزارت را از دست داد. ترکان خاتون اما از پای ننشست؛ نظامالملک را نزد خود به خوارزم فراخواند و دستگاهی پرتجمل به وی واگذاشت و وزارت اوزلاق، پسر و ولیعهد سلطان را که در خوارزم بود، به وی بخشید.
غایر خان، برادرزاده ترکان خاتون، بر شهر اُترار، به عنوان مرکزی بازرگانی در شرق ایران حکومت میکرد. او با هدفی نامشخص، شاید وسوسههای اقتصادی، داراییهای دستهای از بازرگانان
مغول را گرفت و پس از واردآوردن اتهام جاسوسی به آن، همهشان را به قتل رساند. سلطان محمد خوارزمشاه پیش از آن با انعقاد یک معاهده، پیوندی دوستانه با مغولان پدید آورده بود. این رخداد نابهنگام، روابط ایران و مغولستانِ در جستوجوی آوازه و سرزمین را شتابان تیره کرد. خوارزمشاه به تحریک ترکان خاتون، از تسلیم غایر خان به مغولان خودداری ورزید. اینگونه، ایران به وسوسهای برای انتقامجویی قدرت نوخاسته صحراگردان آسیای مرکزی بدل شد؛ سیل ویرانگر مغولان که آمد، همه را با خود برد؛ این زن قدرتمند نیز نتوانست در برابر آنان بایستد؛ نیمه تاریک تاریخ، او را در خود بلعید.
از حکمروایی در خوارزم تا رنگرزی در مغولستان
خودکامگیها و خودخواهیها گاه به بهای ویرانی یک سرزمین و تمدن و مردماناش پایان مییابد؛ تاریخ روایتهایی بیشمار از این بیتدبیریها دارد و روزگار دیرینه ایران نیز از این مساله برکنار نمانده است. یورش مغولان را چه ناگزیر، چه قابل پیشگیری بدانیم، نقش ترکان خاتون را در این میانه نمیتوانیم نادیده بگیریم؛ او با بیتدبیریها و قدرتطلبیهایش، یا مغولان را به هجوم تحریک کرد یا در دستیابی آنان به هدفشان یاری رساند … هرچه بود این یورش ویرانگر با نام او پیوند خورد؛ هرچند فرجامی نیک برایش نیاورد.
ترکان خاتون سرنوشتی یافت که شاید بسیاری از خودکامگان و شیفتگان قدرتِ بیاندازه را در هزارههای گذشته انتظار کشیده است. تاریخ، درسی به یادماندنی به وی داد. هرچند روایتهایی گوناگون درباره فرجام وی به دست رسیده است، بسیاری از منابع اما برآناند که پس از یورش مغولان و فرار سلطان محمد خوازمشاه و مرگ وی در جزیره آبسکون در دریای خزر، سپاهیان مغول به دژ ایلال روی آوردند که ترکان خاتون و وزیر معزول سلطان در آن پناه گرفته بودند. محصوران تا ۴ ماه توانستند در برابر آنان بایستند؛ موجودی آب قلعه که ته کشید، ناچار تسلیم شدند. مغولان پس از کشتن مردان به ویژه وزیر نالایق سلطان، ترکان خاتون را به همراه زنان و کودکان نزد چنگیز خان فرستادند. خان مغول پس از بخشیدن زنان و دختران به افراد سپاه، هنگام بازگشت به مغولستان، زن قدرتمند پیشین سلسله خوارزمشاهی را به شیوهای خفتبار با خود همراه کرد. به روایت بسیاری از تاریخنگاران همچون عطاملک جوینی و پژوهشگران همچون بارتولد، ترکان خاتون روزگاری سخت در مغولستان ازسرگذراند؛ او به روایتی حتی به رنگرزی مشغول شد تا این که در سال ۶۳۰ هجری درگذشت.
مغولان به تمام کشورها حمله کردند ایران هم یکیش . اما در ایران ضد زن و زن ستیز عمدا این را می گویند که غلط است . حمله مغولان قطعی و پیروزی آنها حتمی بود چون شگرد جنگی داشتند و چنگیز یا نابغه نظامی بود .