آیتالله علوی قزوینی؛ مرد مردمی و دینمدار آزاده
آیتالله حاج سید علیاصغر علوی قزوینی آخرین رکن باقیمانده از هیئت علمیهٔ قزوین، مقارن ظهر ۲۴ خرداد ۱۴۰۰ خورشیدی برابر با سوم ذیالقعده ۱۴۴۲ قمری چشم از جهان فروبست و شاهباز سدرهنشین روحش از نشیمن خاکدان این جهان رهایی یافت و به ضیافت جاودانی اجداد طاهرینش در ملکوت اعلی پیوست.
خاندان او همگی عالمان دین بودند و به زهد و تقوی و تواضع در میان همگنان شناخته میشدند. پدرش مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید محمدباقر علوی قزوینی (۱۲۳۱- ۱۳۶۴ ق) بود که از دانشآموختگان برجستهٔ حوزهٔ علمیه نجف به شمار میآمد و جزو خواص شاگردان سید محمدکاظم یزدی صاحب عروه و آخوند ملامحمدکاظم خراسانی صاحب کفایه (رهبر فکری و معنوی جنبش مشروطیت ایران) محسوب میشد. وی پس از بازگشت از نجف اشرف در قزوین، سیادت و مرجعیت علمی داشت و شاگردان فراوانی تربیت کرد. معظمله با دعوت مرحوم آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم مهاجرت کرد و پس از وفات آن مرجع مؤسس بر پیکر وی نماز گزارد که از جایگاه ممتاز او در بین بزرگان قم نشان دارد. مرحوم حاج سید محمدباقر علوی قزوینی در کنار آیات عظام محمدتقی خوانساری، سید صدرالدین صدر و حجت کوهکمرهای از مراجع نامبردار قم بود و حوزهٔ درسی معتبری در مسجد عشقعلی واقع در بالاسر حضرت معصومه سلاماللهعلیها داشت و عالمان دینی بسیاری در مکتب او بالیدند و پرورده شدند.
زندهیاد سید علیاصغر علوی در سال ۱۳۰۶ خورشیدی به دنیا آمد و در دامن مادری با تقوی و پرهیزگار و تحت تعلیم و تربیت والد ماجدش پرورش یافت و دانشهای مقدماتی زبان و ادبیات عرب، منطق و فقه و اصول را فرا گرفت و سطوح عالی و خارج فقه را نزد مدرسان و مراجع علمی آن روزگار بهویژه از محضر امام خمینی (ره) آموخت و تفسیر قرآن کریم و حکمت را به درس از علامه سید محمدحسین طباطبایی (ره) بهرهمند شد.
وی در سال ۱۳۴۶ به قزوین بازگشت و منشاء خدمات اجتماعی و مذهبی فراوانی شد. عضویت در هیئت علمیهٔ قزوین که هر یک از آنان مفاخر دینی و سلوک اجتماعی و مردمداری در این شهر به شمار میآمدند از افتخارات اوست که تا سال ۱۳۶۰ تداوم یافت. آن مرحوم یکچندی در اعتراض به تندرویهای مرسوم آن روزگار، عزلت و خانهنشینی اختیار کرد و پس از وفات مرحوم آیتالله حاج سید عباس ابوترابی و همشیرهزادهاش سردار آزادگان مرحوم حاج سید علیاکبر ابوترابی به اصرار مردم، امامت جماعت مسجد جامع عتیق را پذیرفت و با حفظ مواضعش، خدمات دینی و اجتماعی خود را ادامه داد.
در این مجال کوتاه با نگاهی گذرا به چند ویژگی برجسته آن عالم راستین، به قول بیهقی «لختی قلم را میگریانم» و آن خصوصیات را که در زمانه ما نایاب و دست نیافتی است یادآور میشوم:
ظلمستیزی: مرحوم حاج سید علیاصغر علوی قزوینی با عمل به وصیت مولایش امیرالمؤمنین (ع) که فرمود: «کونا لِلظّالِم خصماً و لِلمَظلومِ عَونا» یار ستمدیده و دشمن ستمگر باشید (نهجالبلاغه- نامه ۴۷) همواره خود را در مبارزه با ظلم و بیداد میدید و نستوه و خستگیناپذیر، نه تنها خود تن به ستم نمیداد بلکه با تمام وجود از اهل ظلم دوری میجست و با ستمگران سر ناسازگاری داشت. همراهی او با مبارزات مردمی علیه دیکتاتوری از امضای نامهای به همراه هیئت علمیه قزوین در ۱۵ مهر ۱۳۴۱ و نقد حاکمیت در نادیده گرفتن حقوق ملت و نقص قانون اساسی آغاز میشود و به گواهی اسناد ساواک ادامه مییابد و تا آخرین روزهای حیات پر برکتش به همان رهنمود نهجالبلاغه پایبندی نشان میدهد و از همگامی با ستم و قانونشکنی یکسویه حاکمان میپرهیزد.
وارستگی: آن مرحوم با پیروی از مکتب امیرالمؤمنین و سیدالشهدا علیهماالسلام، آزادگی و وارستگی از تعلقات دنیوی را نصبالعین خود قرار داده بود. با آنکه وجوهات فراوانی توسط تجّار و اصناف به او میرسید زندگیاش در زهد محض میگذشت و سادهزیستیاش زبانزد خاص و عام بود. وی حتی به لباس و صورت روحانیت نیز اعتنایی نداشت و زمانی که تشخیص داد باید از همه عناوین اجتماعی و حتی مذهبی کناره بجوید به اجتهاد و عقلش تکیه کرد و از همهٔ دار و ندارش گذشت تا حرمت دین محفوظ بماند و در عین حال اعتراضش را نیز بیان کرده باشد.
مردمداری: شخصیت مردمی و آزادهاش، مرحوم علوی را یکی از تکیهگاههای مردم ساخته بود و اهالی قزوین خانه او را که هیچگاه درِ آن به روی مردم بسته نشده پناهگاه خود میدانستند. به یاد دارم در روز عید غدیر سال ۱۳۸۲ مرحوم شهید مسعود امامی استاندار فقید و سختکوش قزوین که نگارنده توفیق مشاورت فرهنگی وی را داشت همچون همیشه به دیدار مرحوم علوی رفت، معظمله گفت: «آقای استاندار! عیدی من به شما این است که خود را فقط بندهٔ خدا بدانید و خدمتگزار مردم باشید و از هیچکس و ناکسی نهراسید.» خود نیز چنین بود و پیوندی ناگسستنی با تودهٔ مردم داشت.
خدمات اجتماعی او در کنار سایر اعضای هیئت علمیهٔ قزوین در حوادث طبیعی، به خصوص بروز زلزله و سیلهای خانمان برانداز، دستگیری از مستمندان و درماندگان و رسیدگی مستمر به کارگران واحدهای صنعتی قزوین، نمونه اعلای عمل صالح است که هیچگاه فراموش نخواهد شد و مصداقی آشکار از مردمداری و همنوایی با خلق خداست.
قانونمندی: شاید یکی از سرچشمههای آزادگی و کنارهجویی مرحوم آیتالله علوی قزوینی از عرصههای اجتماعی، مشاهدهٔ قانونشکنی و نادیده گرفتن حقوق مسلّم مردم توسط برخی از مسئولان بود و پایبندی وی به قانون برای نظم اجتماع و تأمین رفاه مردم موجب مرزبندی او با مدّعیان به شمار میرفت. مرحوم علوی بهواسطه رفاقت قدیم نگارنده با فرزند شهیدش زندهیاد سید احمد علوی و ارادت دیرین بنده به خاندان علوی و ابوترابی، لطف و مرحمتی بیحساب داشت. زمانی که مدیر میراث فرهنگی بودم و تنی چند از جوانان نورسیده بازار، اقدام به ساخت بالکن، حفر زیرزمین و باریک کردن جرزها و دیوارهای حجرهها میکردند و با ممانعت همکارانم روبهرو میشدند به وساطت یکی از محترمین بازار، مرحوم علوی را به دفتر میراث فرهنگی آوردند تا به توصیه وی از پیگیری قضایی و تخریب مداخلات آنان در پوستهٔ بازار سنتی قزوین جلوگیری کنند. وقتی بنده موازین قانونی، وضعیت فنی و ضرورت حفظ بازار و امنیت عابران و کسبه را یادآور شدم وی با برافروختگی به آن فرد رو کرد و گفت: «از من میخواهید مانع اجرای قانون بشوم؟» و به بنده اظهار کرد: «شما طبق قانون نگذارید بازار و باغستان سنتی قزوین را تخریب کنند و محکم بایستید حتی اگر در این دنیا برای شما و همکارانتان پاپوش و حرف و حدیث درست کنند ولی در نزد خدا حجّت داشته باشید و بگویید من در راه اجرای قانون این ملامتها را شنیدم».
روشنبینی: در حدیثی از امام صادق (ع) آمده که: «العالِمُ بِزَمانِهِ لَم یَهتَجِمُ عَلَیه اللَّوابِس» کسی که زمانهاش و مقتضیات آن را بشناسد ناپاکیها بر وی چیره نمیشوند (میزان الحکمه، ج ۲-ص ۱۱۵۸). یکی از مهمترین ویژگیهای مرحوم علوی روشنبینی و شناخت دقیق از جهان و جامعه بود که به دور از سنّتگرایی با تکیه بر خرد و اصول عقلی و دینی تصمیم میگرفت. در سال ۸۱ برخی از اعضای نوجوان بسیج مسجد جامع عتیق و حجتالاسلام مهراندشت مانع ورود بانوان گردشگر و به خصوص توریستهای خارجی به حیاط مسجد جامع میشدند و گاه این ممانعت به درگیریهایی با آنان و تورلیدرها میانجامید. برخی از مؤمنین و نمازگزاران موجّه نسبتاً کهنسال مسجد جلسهای را با حضور معترضین و اینجانب تشکیل دادند و از مرحوم علوی که در طاقی آقا سید عباس ابوترابی نماز میگزاردند درخواست کردند نظر شرعی خود را بیان کنند. برادر عزیزم آقای حاج سیدصادق سیاهپوش که آن هنگام عضو شورای شهر بود نیز حضور داشت. قبل از آنکه بنده بخواهم توضیحی بدهم وی با تغیُّیر و تحکّم گفت: «این تحجّر را کنار بگذارید. باید در این مملکت گردشگری رونق بگیرد تا اشتغال ایجاد شود و اقتصاد کشور بگردد. کسی نباید در امور شخصیّهٔ مردم تفحصّ کند یا مانع ورود بندگان خدا به خانهٔ خدا بشود. در شهرهای دیگر مثل اصفهان و شیراز، مساجد تاریخی و اماکن مذهبی دارند مگر توریستها نمیروند؟ چرا آبروی مردم قزوین را میبرید؟» سپس به شواهدی از قرآن و حدیث استناد کرد که جای هیچ انکاری را باقی نگذاشت. سخن وی آنچنان سنجیده و محکم بود که من از هرگونه توضیحی صرفنظر کردم و در دلم به روشنبینی، واقعنگری، عقلانیت و در عین حال دینمداری معظمله آفرین گفتم.
افسوس که این گوهر ارزشمند در گمنامی و عزلت از دست مردم رفت و قزوین باید با یکی دیگر از عالمان راستین دین و مردان جوهردار استوارش وداع گوید.
بزرگ بود، بزرگِ تواضعِ خود بود/ وجودش آینهٔ هر چه عشق میشد بود
کنار مردم این شهر مینشست، ولی/ مقیم خلوت و همسایهٔ تجرّد بود
پایان خبر / تاریخ ما