خاموشی طلاست…
دکتر امیر الهامی، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی در یادداشتی با موضوع «سکوت» که در اختیار خبرگزاری تاریخ ما قرار داده، آورده است: «تجلّی سکوت و خموشی در آثار نظم و نثر ادب فارسی از زوایای مختلفی قابل تأمل است. در فرهنگ ما، بزرگان اندیشه و خرد، بیش از همه زوایا، سکوت و خموشی را در برابر پُرگویی ستودهاند و بر مفهوم رایج «گر سخن نقره است، خاموشی طلاست»، با تعابیر شاعرانه و حکایتهای خواندنی، زیور و پیرایهای بر کلام آویختهاند. هرچند سکوت و خموشی به عنوان یک فضیلت دینی در متون ادبی از انعکاس بالایی برخوردار بوده است و به همین سبب، اکثر پارسیسرایان در این باب سخن گفتهاند، اما بدیهی است که پرداختن به این مفهوم تربیتی در کلام شاعران عارف و سرایندگانی که در حوزه ادبیات تعلیمی قلمفرسایی کردهاند، بیشتر است. عطار معتقد است که فقط به فرمان خدا باید سخن بگوید «ای برادر گر تو هستی حقطلب/ جز به فرمان خدا مگشای لب. گر خبر داری ز حی لایموت/ بر دهان خود بنه مهر سکوت. ای پسر پند و نصیحت گوش کن/ گر نجاتی بایدت خاموش کن. هرکه را گفتار بسیارش بود/ دل درون سینه بیمارش بود. عاقلان را پیشه خاموشی بود/ پیشه جاهل فراموشی بود. خامشی از کذب و غیبت واجب است/ ابله است آن کو به گفتن راغب است». نمیخواهم از مفهوم تربیتی سخن دور شوم، بنابراین بدون مقدمه باید بگویم که قافلهسالار پردازش به مفهوم سکوت، با همان رویکرد تربیتی سعدی است. او از لحاظ کمی و کیفی در ابعاد مختلف سکوت با این زاویه دید سخن گفته است.
در گلستان سعدی –هرچند که به گفته دکتر وحیدیان کامیار، الزاماً صد درصد با داستانهای آن باب همخوانی ندارد– یک باب در فضیلت خاموشی آمده است. سعدی در باب چهارم گلستان، از زوایای مختلف با حکایات زیبا در طریق ستایش خموشی گام برداشته است. گاهی خموشی را دری بر سرای ندانستهها دانسته است. در جواب پدری که سخنگفتن پسر دانشمندش را خواهان است میگوید «ترسم بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم» و گاهی سیاست درهای بسته را از طریق خموشی دنبال میکند. دستور بر پنهانکردن مصیبت ورشکسته میدهد تا مردمان زبان طعن بر فرد خسرانزده باز نکنند «بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. پسر را گفت نباید این سخن با کسی در میان نهی. گفت: ای پدر! فرمان تو راست؛ نگویم، ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلّع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود. یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. مگوی انده خویش با دیگران/ که لاحول گویند شادیکنان.» سعدی در بوستان هم از زوایای مختلف، سکوت و خموشی را به عنوان یک اصل تربیتی بررسی کرده است و در آغاز باب هفتم بوستان، ضمن برشمردن ارزش سکوت و دعوت به سنجیدهگویی، نصیحتپذیری را فقط برای خموشان میداند: «اگر پای در دامن آری چو کوه/ سرت ز آسمان بگذرد در شکوه. زبان درکش ای مرد بسیاردان/ که فردا قلم نیست بر بیزبان. صدفوار گوهرشناسان راز/ دهان جز به لؤلؤ نکردند باز. فراوان سخن باشد آکنده گوش/ نصیحت مگیرد مگر در خموش. چو خواهی که گویی نفس بر نفس/ حلاوت نیابی و گفتار کس. نباید سخن گفته ناساخته/ نشاید بریدن نینداخته.» سعدی در عرصه قصاید و غزلیات نیز ستایشگر سکوت و خموشی است: «نظر کردم به چشم رای و تدبیر/ ندیدم به ز خاموشی خصالی».
ساحت دیگر سکوت، سکوت عارفانه است. سکوتی است که عارف پس از مقام قرب الهی و دیدار معشوق در برابر دیگران دارد. سکوتی که ریشه در مفهوم «مَن عَرف الله کَلَّ لسانه» دارد «هر که را اسرار حق آموختند/ مُهر کردند و دهانش سوختند». سکوتی که ریشه در حیرت دارد «حیرت آن روی آتشناک مُهر لب شده است/ ورنه صد فریاد دارد هر سپند خال او» که البته صائب با رویکردی زمینیتر از این حیرت میگوید «اگر صائب از آن آینهرخسار رویابد/ زند مُهر خموشی بر دهن حرفآفرینان را». سنایی میگوید «سکوت معنویان چیست عجز و خاموشی/ لباس مدّعیان چیست گفت و گوی دراز». عطار در همین فضا میگوید «چون برسی به کوی ما/ خامشی است خوی ما». در ادبیات فارسی گاهی سکوت نشان بیحوصلگی و دلمردگی است. صائب میگوید «خموشیم اثر شکر نیست چون صائب/ دماغ شکوهام از اهل روزگار نماند» و یا فاضل نظری که سروده است «باز میپرسمت از مسئله دوری و عشق/ و سکوت تو جواب همه مسئلههاست».
پایان خبر / تاریخ ما