خاموشی فریاد یا فریاد خاموشی؟
پیمان شوهان، دبیر زبان و ادبیات فارسی، در مطلبی که در ادامه میآید و آن را در اختیار خبرگزاری تاریخ ما گذاشته به مقایسه ادبیات پایداری و ایستادگی در دو قصیده از سیف فرغانی و ملک الشعرای بهار پرداخته است.
در بخش ادبیات پایداری در کتابهای فارسی پایه دهم و فارسی پایه دوازدهم دو قصیده از سیف فرغانی با عنوان «بیداد ظالمان» و ملک الشعرای بهار با عنوان «دماوندیه» ارایه شده و در آنان به پایداری و ایستادگی در برابر ظلم و جور مغولان و پادشاهان قاجاری اشاره شده است. با توجه به شرایط روزگار و عصر سیف فرغانی و حمله ویرانگر قوم مغول شاعران به تصوف روی آوردند و دچار انزوا شدند و روحیهای سرشار از تسامح و تساهل داشتند و… گرچه با توجه به فضای خفقان خیلی سخت بود که به اوضاع حاکم بر جامعه انتقاد و اعتراض کرد و از این نظر کار سیف بسیار شایسته هست اما اینکه سیف بر این عقیده است که در برابر تیر جور و ستم این حاکمان مستبد باید سپری از تحمل داشت درخور تأمل است و شاید در زمان امروزی چنین امری زیاد پذیرفته شده نیست.
با توجه به مفهوم ابیات پایداری که به معنی ایستادگی و مقاومت در برابر ظلم و ستم بیگانگان است باید در نظر داشت مقاومت با تحمل تا حدودی متفاوت است. اما در قصیده دماوندیه با توجه روی آوردن شاعران به غزل اجتماعی و فضای خاص حاکم بر زمان شاعر صدای اعتراض بهار بسیار برجستهتر از اعتراض خاموش سیف فرغانی است اما باید زمان هر دو شاعر را نیز در نظر داشت. قصیده سیف با همه زیبایی خود از نظر پیام شاید بیشتر متناسب زمان حال او باشد ولی در عصر کنونی کمتر انسان آزادهای چنین مقولهای را میپذیرد که در مقابل ظلم و ستم بیگانگان سکوت اختیار کند.
دیرگاهی است که تحریف و دگرگونی واژگان در کتابهای درسی از جمله کتب فارسی دغدغه صاحبنظران منتقدان و اهل فن بوده است که این تغییر و واژگونی واژگان بنا به دلایل مختلفی از جمله نگاههای خاص مولفین، ناآگاهی و یا عدم دسترسی به نسخههای مختلف متنهاست و همیشه از بحثهای چالشبرانگیز صاحب نظران بوده است و آخرین دستاورد و شاهکار مولفین کتابهای درسی که اخیرا جنجال زیادی به پا کرده است تغییر و تحریف واژه «ری به «وی» در درس پنجم کتاب فارسی پایه دوازدهم در قصیده «ماوندیه» است. در بیت نهم قصیده یاد شده ملک الشعرای بهار میفرماید «ای مشت زمین بر آسمان شو/بر وی بنواز ضربتی چند» که طبق متن کتاب، مرجع ضمیر وی در بیت مورد نظر آسمان است که مظهر حاکمان و انسانهای ظالم و ستمگر است که در ابیات پیش از این بیت بهار به آن پرداخته است اما گویا این «وی» در نسخههای کهنتر واژه «ری» بوده است و خطاب بهار با شهر ری و تهران که جزو توابع آن بوده است و یا تمام بر تختنشینان مستبد است که ظاهراً به خاطر عدم آگاهی مولفین کتابهای درسی و مراجعه نکردن آنان به متنهای کهنتر، سالیان سال واژه «وی» بجای واژه «ری» به کتابهای درسی راه پیدا کرده است و البته شایان ذکر است در اینجا قصد پرداختن به همچین موردی را نداریم.
اما مطلبی که قصد پرداختن به آن داریم، بررسی و مقایسه درس پنجم فارسی پایه دهم با عنوان «بیداد ظالمان» و درس پنجم فارسی پایه دوازدهم با عنوان «دماوندیه» است.
در این دو درس که در قسمت ادبیات پایداری از آنها یاد شده است میخواهیم از رخسار مضمون این دو درس پرده برداریم و با نگاهی روشن و امروزی و متناسب با زمان حال چراغی از بینش و آگاهی بر زوایای تاریک آن بر افروزیم که آیا در این دو درس فریاد اعتراض شاعران را در برابر جور و جفا مشاهده میکنیم؟ یا خو گرفتن و عادت به ظلم و ستم به امید روزی که دست ویرانگر فنا و نیستی حلقوم ظالمان تزویر کار را بفشارد و جام نیستی را به آنان بنوشاند؟
برای سنجش و مقایسه دقیقتر پیام این دو درس لازم است که متر و معیار و تعریف درستی از «ادبیات پایداری» داشته باشیم و چه سنجشی بهتر از تعریف گروه مولفین کتاب درسی؟ بنابراین اگر به تعریف ادبیات پایداری طبق نص صریح کتاب فارسی پایه دهم در صفحه ۳۰ نگاه کنیم مشاهده میکنیم که در تعریف و توضیح آن آورده شده است: «در این فصل، متنهایی را میخوانیم کـه در آنها نویسـنده یا شـاعر، تفکـر آگاهیبخـش یا انتقادی خویش را درباره دادگری، عدالتخواهی بیدادگری، ستمستیزی، آزادی و حقجویی، بازگو میکند. بـه این گونه متنهـا که در حقیقت فریـاد مظلومیت آزادیخواهان را به گوش میرساند و خواننده را بـه ایستادگی، مبارزه و سازشناپذیری در برابـر ظلم فرامیخواند «ادبیات پایداری» یا «ادب مقاومت» میگویند.»
اما با توجه به تعریف کتاب در ذیل «ادبیات پایداری» آیا همچین نگاه و دیدگاهی مبنی بر ایستادگی و پایداری در برابر ظلم و ستم در متن این دو درس مشاهده میشود؟
حال اگر نگاهی به ابیات سیف فرغانی در قصیده «بیداد ظالمان» بیندازیم مشاهده میکنیم که شالوده ذهنی شاعر در این ابیات صدای خاموشی است که در برابر ظلم سپاهیان مغول و یا هر حاکم مستبد سروده شده است و به آنان یادآوری میکند که سرانجام روزی کاخ ستمشاهی شما نیز دچار خذلان و خواری میگردد و به خرابهای بدل میشود که سرا و آشیانه جغدهاست و با اشاره به باور گذشتگان مبنی بر تاثیر ستارگان و آسمانها بر سرنوشت آدمیان، به هر روی طالع سعد آنان نیز دچار اضمحلال و فروپاشی میگردد، اما با توجه به قرار گرفتن این درس در بخش ادبیات پایداری پیامی که ما از این قصیده برداشت میکنیم ایستادگی و پایداری در برابر جور نیست و فقط اعتراضی خاموش در برابر سردمداران ستمگر است و بیشتر یادآور سخن و حدیث «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» که حتی برخی از حدیث پژوهان انتساب آن را به معصوم (ع) نیز انکار کردهاند.و شاید بیشتر برای تسکین و دلخوشی روحیه تظلمخواهی ما بوده است به امید در سر پروراندن فنای جور و ستم و اضمحلال حاکمان ستمگر و در این سودا عمر گرانبها سپری کردن.
گرچه نباید در نظر دور داشت که در بحث نقد ادبی باید به تمام زمینههای بررسی یک متن از جمله نقد تاریخی، زندگینامهای و اوضاع سیاسی ـ اجتماعی حاکم بر زندگی صاحب متن، پرداخت و به دور از انصاف است که حمله ویرانگر مغول و در پی آن به انزوا رفتن و سرخورده شدن شاعران، نویسندگان و مشاهیر قرن هفتم و هشتم و روی آوردن آنان به تصوف را از نظر دور داشت و همین امر زمینهساز پیدایش ظهور روحیه تسامح و تساهل، ظلم و ستمپذیری در اهل هنر میشود و در نگاه آنان دنیای دنی را چندان اعتباری نیست که به خاطر آن دل خلق را بیازارند؛ گرچه ریشههای چنین دیدگاهی را باید حتی از قرنهای پیشتر از حمله دهشتناک مغول و در آیین «زروانیگری و…» جستجو کرد که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. در هر روی، سیف فرغانی در «بیداد ظالمان» به ما یادآوری میکند که پایان کار بنای ظلم و ستم، ویرانی است و آن را بقایی نیست اما سیف ایستادگی در برابر ظالمان را به ما یادآوری نمیکند و تنها به بیان این مطلب بسنده میکند که جور و جفا سرانجام روزی پایان خواهد پذیرفت و شکوه و عظمت آن جاودانه نیست. گرچه از نظر زیبایی و فخامت قصیده «بیداد ظالمان» یکی از شعرهای تاثیرگذار تاریخ ادبیات ماست که همیشه به آن پرداخته شده است اما شاید از نظر مضمون، محتوا و پیام آن تنها مختص به زمان شاعر و آن دوران پر از فترت و سکون باشد که در برابر حمله ویرانگر قوم مغول راهی جز این نداشتند که روحیه سازش و تسامح داشته باشند و هر از گاهی هم که صدای اعتراضی از گوشه و کنار برخاسته میشود، ناله بسیار ضعیف و خاموشی است از وانفسای روحی دردمند که بیشتر در پی تسکین آلام خود است و این گونه دردمندی و عدالتجویی روح آدمی را سر میدهد که «کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک/رهنمونیم به پای علم داد نکرد».
اما صدای غرا و اعتراضی در خور در مقابله با جور و جفا نیست بلکه فریاد خاموشی است و بیشتر ما را به منفعل بودن و سکوت و سازش در برابر ظلم فرامیخواند و از نظر مضمون با ادبیات پایداری و تعریفی که خود مولفین کتب درسی به آن اشاره کردهاند تعارض دارد.
حال با این متر و معیار به بررسی پیام ملک الشعرای بهار در قصیده «دماوندیه» میپردازیم.
در قصیده دماوندیه دماوند نماد انسانهای آگاه و روشنفکری است که در برابر ظلم و تعدی حاکمان نالایق قاجار از جمله محمدعلی شاه سکوت اختیار کردهاند و در برابر این جور و جفا پیشه بیتفاوتی در پیش گرفتهاند و عزلت و گوشهگیری را بر پنجه کشیدن بر نقاب تزویر و ستم ترجیح دادهاند و نسبت به سرنوشت خود و مردم جامعه بیتفاوت هستند و اینجاست که ملک الشعرای بهار چنین عزلت و انفعالی را برنمیتابد و از آنان میخواهد در برابر حاکمان ظالم و استبدادگر سکوت اختیار نکنند و آتش خشم خود را در خرمن جور و جفای این بیدادگران شعلهور سازند و آنان را به قیام و ایستادگی در برابر این تزویر و ریاکاری فرامیخواند.
ای مادر سرسپید بشنو/این پند سیاهِ بخت فرزند
اما پیام و پند این فرزند سیاه بخت (ملک الشعرای) خطاب به کوه دماوند چیست؟
شو منفجر ای دل زمانه/و آن آتش خود نهفته مپسند
پنهان مکن آتش درون را/زین سوخته جان شنو یکی پند
گر آتش دل نهفته داری/سوزد جانت به جانت سوگند
آری پیام بهار چنین است که باید ریشه بنای ظلم و ستم را برکند و آه فرو خورده قرنهای متمادی انسانهای خردمند را از این حاکمان استبدادگر گرفت و دست از سازش و ستمپذیری برداشت. بنابراین زمانی که قصیده «بیداد ظالمان» و «دماوندیه» را بررسی میکنیم مشاهده میکنیم که صدای نهفته در گلوی سیف فرغانی صدای خاموشی است و پذیرفتن ظلم و جور به امید روزی که پیمانه عمر این ظالمان سراید و نیستی و فنا آنها را دربربگیرد و نقاب مرگ بر چهره مستبد آنها سایه بیفکند در واقع «بیداد ظالمان» به نوعی پذیرفتن روحیه سازشکاری در برابر ظلم و جفاست و شاید انسان امروزی چنین مقولهای مبنی بر دعوت به سکوت و سازش در برابر اجحافی که در حق او میشود را برنتابد و به تندی نیز با آن مقابله کند چراکه با خود چینن میاندیشد «چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد/من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک». پس نه تنها سر سازش در برابر تعدی و ستم فرونمیآورد بلکه به مقابله با آن نیز برمیخیزد.
اما در قصیده «دماوندیه» خاموشی فریاد را مشاهده میکنیم و برنتابیدن چنین سکوت، انزوا و عزلتی را از طرف شاعر. در واقع ملک الشعرا میکوشد این تن خو گرفته به ظلم و ستم را که سالیان سال است به این جور و جفا عادت کرده است و به سستی و رخوت تمایل دارد به تکاپو و تلاش وادارد و او را ترغیب و تهییج میکند که بر سرحاکمان مستبد فریاد اعتراض برآورد و آنها را از سریر و اورنگ تزویر و ستم پایین آورد و کاخ پوشالیشان را در هم بکوبد.
پس با مقایسه بین دو درس اشاره شده میتوان چنین نتیجه گرفت که پیام ایستادگی و پایداری در برابر ظلم و ستم رویکرد و کارکردی متفاوت در دو قصیده ذکر شده دارد؛ یکی ایستادگی در برابر آن و برنتابیدن جور و جفا و دیگری اعتراضی خاموش همراه با پذیرفتن آن.
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گرچه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین میناگریها کار تست
این چنین اکسیرها اسرار تست
(مثنوی، دفتر دوم )
پایان خبر / تاریخ ما