فیلمی بدون تنفس
در فیلم ابلق تازهترین ساخته نرگس آبیار اگر چه فیلمساز
تلاش کرده است با حرکت دوربین، نماهای نامتعارف و دکوپاژ
چکشی به التهاب درونی داستان فیلم نزدیک شود اما باید گفت که
انگار از آن طرف بام افتاده است و به قدری تنش دوربین در
فیلم زیاد است که مخاطب را زده و از دویدن دنبال دوربین ِبدون
توقف، خسته میکند.
ابلق بیش از هر چیز به سکوت نیاز دارد، به ایستادن
و اجازه تامل به مخاطب دادن. در ابلق اگرچه تلاش بسیاری
در خلق تصاویر و ارائه میزانسن های پویا شده است اما حرکت دوربین
و میزانسن بیش از حد از قاب اثر بیرون می زند و اتفاقا بر خلاف
تلاش فیلمساز از لحظاتی به بعد نتیجه عکس داده و فیلم به یک
ضرباهنگ تکرار شونده نزدیک می شود.
ابلق اما در مضمون و فیلمنامه به دور از هر گونه
نگاه فمینیستی و جانب دارانه اثری است قابل تامل که نیازمند شنیده
شدنِ بیشتری از سوی کارگردان ِاثر بود، اما آبیار بیش از آنکه به
صدای درونی فیلم و سکوت کاراکتر اصلی آن یعنی
راحله با بازی الناز شاکردوست توجه
کند، اسیر جلوه های بصری و قاب های متزلزل دوربین شده است و همین
باعث می شود تا در ارائه نگاه اصلی ِاثر، ناکام بماند.
در این همه شتابزدگی فیلم، در بیان روایت خود، تنها بازی
خوب الناز شاکردوست است که قدری
از هیجان های کاذب به دور است و در لحظاتی ترمز فیلم را می کشد و
می توان آن را دید.
بی شک پرداختن به موضوعات مردسالارانه، فقر فرهنگی، طبقات پایین
اجتماعی و رگ گردنهای از غیرت ورم کرده، مضمون تازه ای در
سینمای ایران نیست اما آنچه که در اثر آبیار با آن روبرو
هستیم، انتخابی است که راحله کاراکتر اصلی
فیلم با آن مواجه است، تصمیمی بسیار سخت که بر لبه تیغ است و در
هر صورت ویران کننده؛! از آن انتخاب ها که انگار نه راه پس هست و
نه راه پیش و در آخر بازهم این کاراکتر زن است که با تصمیم خود
قربانی دنیای تمامیت خواه مردسالارانه می گردد
و اتفاقا همین سکانس است که توانسته است
فیلم ابلق را از یک سوژه تکرار شده نجات دهد.
البته آبیار در آخرین ساخته سینمایی خود همچون، فیلم قبلی
اش. شبی که ماه کامل شد نشان داده است که در
فضاسازی، هدایت درست بازیگران و خلق طراحی صحنه پویا و
کاربردی به یک بلوغ سینمایی نزدیک شده است که می تواند با تامل
بیشتر زبان ِخود در سینما را پیدا کند.