سکوت، ساده، واقعیت
ابلق نمونه مثال زدنی از فیلم هاییست که از جزء به کل
ساخت و پرداخت میشوند. این جزئیات نگاری را میتوان از فیلمنامه
تا آخرین مرحله آماده سازی یعنی تدوین به خوبی در اثر
شناسایی کرد. فیلم تازه نرگس آبیار بار دیگر اثبات میکند که
او فیلم به فیلم درحال رشد و تکامل مسیر فیلمسازی اش قراردارد به
نحوی که میتوان پس از تماشای آخرین اثرش ازآن به عنوان کاملترین
فیلم او یاد کرد.
ابلق طرح یکی از موضوعات مغفول و مبتلابه جامعه ما
به حساب میآید. مسئله تجاوز و تبعات پس از آن و از سویی
دیگر افشا و یا پنهان نگاه داشتن آن به نوبه خود دارای ابعاد
متفاوتی چه از حیث جامعه شناختی و چه در بعد دراماتیک است که
آبیار به خوبی توانسته در قالب روایتی سینمایی به دراماتیزه کرد
آن بپردازد. شناخت فیلمساز از طبقه و آدم های فیلمش از نکات قابل
بحث درباره اثر تلقی می شود چرا که جغرافیای فیلم خود دارای
یک قالب و چهارچوب ویژه ای ست که بدون شناخت و درمرحله ی بعد
ترجمان آن در پیکره اثر، به مسیری یکسر متفاوت از آنچه اکنون
هست منجر میشود.
یکی دیگر از نکات قابل توجه در ابلق پرداخت به اندازه
کاراکترهای مرد علی رغم جنسیت مخالف فیلمساز است که باعث نشده
شکلی جانبدارانه به خود گیرد کما اینکه حتی کاراکتر علی با بازی
درخشان و تاثیرگذار هوتن شکیبا به مراتب بیش از سایر آدم های فیلم
در یاد می ماند؛ همچنین است حضور فوق العاده الناز شاکردوست
دریک بازی کاملا متفاوت با مجموع نقش های پیشین که اینجا در سکوت
و از طریق نگاه می بایست تالم نهفته در وجودش را تبلور
بخشد.
دوربین و تدوین در این فیلم با تناسبی بسیار درست که قبل تر در
میزانسنها و جاگذاری آدم ها در جغرافیای لوکیشن قوام یافته اند؛
یکی از هارمونیک ترین اجزای ساختاری فیلم های دست کم یک دهه اخیر
سینمای ایران را پدید آورده که همه اینها ماحصل یک کارگردانی
ماهرانه است.
تک تیرانداز
سینمای جنگ به عنوان تنها گونه اصیل سینمای ایران همواره با
فراز و نشیب هایی در طول دوره های مختلف روبه رو بوده است. امسال
و در غیاب بزرگان این عرصه علی غفاری با دستمایه قراردادن یک
کاراکتر حقیقی و تاثیرگذار در دوره دفاع مقدس به سراغ تک
تیرانداز رفته است.
غفاری تجربیاتی در زمینه ساخت فیلم هایی با پروداکشن بزرگ نظیر
استرداد را در کارنامه دارد و اینجا نیز علی رغم پاره ای
کاستی ها در این بخش به شکل کلی موفق عمل میکند. اما با وجود
اینکه پرداختن به قهرمانان این عرصه فی نفسه قابل تقدیر
است امروزه و با وجود انواع مسیرهای دستیابی به تجربیات
رسانه ای در حوزه های مختلف، ساخت چنین آثاری بسیار متفاوتتر از
دهههای گذشته و حتی سالهای دفاع مقدس طراحیهای نو و شیوههای
متفاوتی از حیث ساختاری و اجرایی را طلب میکند.
کاری که فیلمساز در جلب مخاطب این نوع فیلم ها برعهده دارد به
مراتب سخت تر از سایر آثار در چنین حال و هوایی ست و اینجا لزوم
بازنگری در شیوه های مرسوم فیلمنامه نویسی و پردازش کاراکترها بیش
از پیش احساس میشود تا جایی که عناصر امروزین حتی به یکی از جنبه
های اصلی اثر تبدیل شد.
ستاره بازی
ستاره بازی می خواهد از مهاجرت و آلام آن بگوید. فیلمی
ست که بنای خود را بر بستری واقع گرایانه قرار می دهد و با
کمترین دخل و تصرف و به بیان صحیح تر بدون پرداخت دراماتیک که می
بایست ازحیث نقاط عطف بر بیننده برتری جوید مسیری معکوس را طی
مینماید به گونهای که از نیمه با فیلمی طرف هستیم که
پتانسیلهای آغازین را از دست میدهد و به اثری با کاراکترها و
روایتی بیافت و اخیز و قابل حدس تبدیل میشود.
اگرچه فیلمساز با تمهیداتی همچون نزدیک شدن به آدم ها و ایجاد
نوعی سمپاتی (خاصه در خصوص شخصیت دختر) و تلاش قابل اعتنای گروه
بازیگران درصدد است تا خلاهای موجود در بستر درام را پوشش دهد و
فیلمی با داعیه شخصیت محوری بسازد؛ اما به دلیل تبعیت از
همان الگوهای امتحان شده پیشین به موفقیت چشمگیری دست نمی
یابد.