فرصت ۱۴ مهر برای تهران
اگر روزی تهران تصمیمگرفت از روستا به شهر و در روزگار دیگر از شهر به پایتخت و در روز دیگر از پایتخت به کلان شهری درحال رشد، دست پیدا کند، امروز که ابرشهری با چالشهایی بزرگ است و هیچ ایدهای نسبت به آینده خود ندارد، باید به این بیندیشد که میخواهد در آینده چه باشد؟ زیرا ایده گذشته مبنی بر شهری بزرگ و مدرن بر مبنای الگوی غربی، بهدلایل مختلف دیگر در مورد تهران پیش نمیرود و باید نقشه راه دیگری را برای ادامه مسیر خود ترسیم کند.
تصویر شکل گرفته امروز این شهر و فضای رسانهای که حول آن شکل گرفته است، ما را به خوبی با آنچه روبهرو هستیم و دلایل آنچه از آن با تیتر به پایان رسیدن استراتژی شهر بتن و ماشین، یاد میکنیم، رهنمون میکند. تیترهای همچون « تهران متروکهای در آینده!»، «تا ۱۰ سال دیگه تهران نابود میشود» یا «تهران، شهری ناایمن» شهروندانش را هر روز نگران و نگرانتر میکند.
پیمایشی توسط ایسپا که دادههای آن در بازه زمانی ۱۳ مهر تا ۲۰ آبان سال ۹۸ گردآوری شده، نتایج جالبتوجهی از برخی مؤلفههای زندگی در تهران و نظر اهالی پایتخت درباره این شهر را به دست ما میدهد.
بخش مهمی از یافتههای این پیمایش تازه، درباره آینده تهران است. ۷۱ درصد معتقدند اگر تهران در همین مسیر پیش برود، برای زندگی جای بدتری خواهد شد و فقط ۱۴درصد معتقدند که اگر تهران در همین مسیر پیش برود، در آینده جای بهتری برای زندگی خواهد بود.»
اگر بخواهیم از زاویه دیگر یعنی نه از گزارههای واقع و حسی امروز که از گزارههای علمی و تئوری نیز بخواهیم بهره ببریم، تهران شهری است که از منظر مولفههای مختلف بلوغ حداکثر خود را گذرانده و بهلحاظ کالبدی به حداکثر فربگی خود رسیده است و دچار بحرانها و مسائل متعددی است که در اکثر موارد این مسائل یا بهتر بگویم بیماریها به همین فربگی و بزرگ شدگی ابعادی و حجیم بودگی اش مربوط است. بهخاطر همین فربگی بیش از حد و بیاندیشگی و بیتوجهی به زیرساختهای فرهنگی، اجتماعی، عمرانی و زیستی است که این شهر به نقطه عطف دیگری در حیات خود رسیده است.
تهران در گسترش فیزیکی و کالبدی، در ایمنی و تابآوری، در مدیریت منابع انسانی، در حفظ زیستبوم شهری و حفاظت از محیطزیست و حتی در برساختههای مدرن خود از هنر تا صنعت و علم، نتوانسته به برآیند و هدفگذاری مشخصی برسد و یک طرح کلی و ایده انسانی را پیروی نکرده است. برای روشن شدن باید بگویم تهران امروز مثل کارخانهای است که انسان یعنی کارگر در آن هیچ اهمیتی ندارد و مدام درحال ساختن چیزهای تکراری و شکل دادن مظاهر مدرن و بیارتباط با بوم و فرهنگ و زیست جغرافیای است؛یعنی بازتولید آنچه بارها تولید شده است.
در این میان تعیین یک روز به نام تهران (۱۴ مهر) و بعدها گسترش آن بهعنوان هفته بهانه خوبی به دست همه اهالی یک شهر میدهد تا پیرامون شهری که در آن زندگی میکنند، شهری که به روزمرگی دهشتناک و باری به هر جهت افتاده است، به گفتوگو بنشینیم. شهری که یک روز رسیدن به آن برای هر ایرانی رویا محسوب میشد و امروز در رفتن از آن به گواه آخرین نظر سنجیهای صورت گرفته برای بیش از نیمی از اهالی آن به رویا بدل شده است.
روز تهران از همین منظر بهترین مجال برای گفتوگو از شهر رویایی هر شهروند تهرانی و به تبع آن رسیدن به یک تصویر مشترک از آینده شهری است که در آن زندگی میکنیم. شهری که امروز پیش از هر اقدام ساختوسازی به اندیشگی و تغییر زاویه نگاه و ترسیم یک مسیر تازه نیازمند است. مسیری که میتواند این شهر را از ذیل انبوهی از مسائل لاینحل نجات دهد و از شهر ماشین محور به شهر انسان محور و بستری برای زندگی بدل سازد.