قصه مردی که آماده یک کار بزرگ نبود
به گزارش خبرگزاری تاریخ ما، در سرمقاله روزنامه ایران ورزشی آمده است: «کمتر از ۲۴ ساعت بعد از برکناری محمود فکری عدهای و بهخصوص طرفداران وی میگویند به او فرصت لازم داده نشد و او مغلوب حاشیهها شد و علیه وی توطئههایی صورت گرفته بود ولی باید پرسید آیا حاصل کار «فنی» وی طی ۱۵ بازی همان چیزی بود که از سرمربی استقلال و از تیمی دارای این گونه مهرههای قوی و شاخص توقع میرود.
میتوان این بازیها و توجیهها را بیش از این پیش برد و هواداران کاپیتان اسبق آبیهای پایتخت حتی میتوانند بگویند که نقصانهای فنی آشکار و وسیع آنان طی زمامداری مخدوش وی محصول سلب آرامش فکری او بود و نگذاشتند که وی کارش را به درستی انجام بدهد و بدخواهان حیطه عمل وی را تنگ کرده بودند. حتی میتوان به حرفهای اثبات نشده خود فکری نقب زد و مثلاً از زبان خود او پرسید که آیا یک اتاق فکر سرشار از دیدگاههای منفی مشغول خرابکاری دائمی و در تلاش همیشگی برای برکناری او نبود و آیا او به سبب تنندادن به آن چه خودش معادلات ناسالم فوتبال مینامید، قربانی نشده است.
سرمربی این فصل استقلال که پس از نجاتدادن تیم نساجی در نیم فصل دوم لیگ نوزدهم قابلیت اداره استقلال و به واقع انجام یک کار بزرگ را هم از منظر مدیران این باشگاه کسب کرده بود، بارها مدعی شد که چون سالم است و تن به جریانات ناپسند و ارتباطهای تاریک رایج در فوتبال نمیدهد، کمر به خلع وی بسته و به قول امروزیها توی کارش گذاشتهاند اما میتوان پرسید آیا او طی این مدت نسبتاً طولانی به اندازه کافی در مسائل فنی موفق بود و آیا توانست ترکیبها و آدمهایی را در زمین بچیند که به فراخور شرایط هر حریف و وضعیت هر مسابقه مناسبترین افراد و فرمولها برای حل و رفع کاستیها و کسب نتایجی معقول و مثبت باشند.
سؤالات بیپایان
آیا «فکری» ارنجهایی مناسب و ماندگار و موفق را برگزید و آیا توانست به بهترین ترکیب ممکن دست یابد و آیا هر یک از تغییراتش در ترکیب فقط زاییده احتیاج و محصول سلسله مسائلی بود که در فوتبال متداول است. آیا فکری در جریان هر یک از ۱۵ مسابقه نیم فصل اول لیگ بیستم همان رهبر و راهنمای گوش به زنگ و هوشیاری نشان داد که در سطح باشگاهی مثل استقلال به آن نیاز است و آیا او برتابنده همه نیازهای فنی تیمش بود و قادر به اتخاذ روشها و تبیین ترکیبهایی شده بود که برای کسب نتیجه در هر مسابقهای به آن نیاز است.
میتوان سؤالها را همچنان ادامه داد و پرسید چرا مهدی قایدی در عین زدن گل بسیار حساس و ارزشمند تساویبخش در دقیقه ۹۴ داربی چندی پیش تهران هرگز در نظامهای کاری و روشهای انتخابی فکری به همان کارآیی و بلوغی نرسید که در نظامهای استراماچونی و مجیدی رسیده بود. به چه سبب فکری هرگز بهترین ترکیب را برای مرکز خط دفاعی استقلال نیافت و بارها و بارها دانشگر، غلامی، مرادمند و یزدانی را در این منطقه جابهجا کرد و هرگز نفهمید که کدامیک از آنها بهترین ترکیب و آرایشاند. چرا فکری در مرکز خط میانی هم مردد عمل کرد و هر هفته ترکیب و آدمهای تازهای را در این نقطه چید و اگر در خط حمله شیخ دیاباته همان قدر خوب است که فصل گذشته و در دوره استراماچونی و مجیدی نشان داده بود، به چه سبب در این فصل این قدر کم و بد به کار گرفته شد و بیلان کارش در قیاس با فصل پیش که آقای گل لیگ شد، چیزی نزدیک به صفر بود. چرا فکری از میلیچ استفاده احسن نکرد و او را با نحوه برخوردهای عجیب و ناهمگوناش از ایران فراری داد و به چه سبب درست در موقعی حسین حسینی را به درون دروازه تیم برگرداند که ناظران مطمئن شده بودند رشید مظاهری با «سیو»های فوقالعادهاش در دیدارها و هفتههای قبلی تمامی دلایل ممکن را برای ابقا درون دروازه به دست داده است. (پیامد آن تغییر غیر معقول گل به خودی غریب حسینی در دیدار با نفت مسجدسلیمان بود) فکری حتی از کارآیی ارسلان مطهری هم کاست و فرشید اسماعیلی و فرشید باقری هم به رغم برخی جرقه زدنهایشان طی فصل هرگز استمرار گذشته را نداشتند و همانهایی نبودند که در نظامهای کارهای مربیان قبلی استقلال نشان داده بودند. برای فکری بیش از ۱۰ هفته طول کشید تا سرانجام تشخیص بدهد میتوان از بابک مرادی هم در سمت چپ میدان سود جست و او هرگز نتوانست از «مسعود ریگی همیشه خوب» نیز بازیهایی را بگیرد که اسلافاش گرفته بودند.
دور ماندن از حقایق
البته میتوان اذعان داشت که مرادی مدتی محروم بود و حق بازی نداشت و دیاباته چند مرتبه مصدوم شد و مظاهری دو گل بد در شهرآورد تهران خورد و میلیچ بیش از حد شرط و شروط برای ابقایش در تهران میگذاشت و باقری همیشه «حاشیه» داشته و قایدی هم اخیراً طاقچه بالا گذاشته و دائماً ارتقای مبلغ قراردادش را طلب میکرد. مصدومیتها و بدقلقیهای دانشگر و ناسازگاریهای غفوری هم لابد بهانههایی برای وجود فرآیندهای منفی مورد اشاره در استقلال است و سرمربی برکنار شده استقلال حتی میتواند مدعی شود که مرادمند و رضاوند هم اغلب زیر سطح خود توپ زدهاند اما فکری تا چه حد سهم خود را در این همه فرآیند منفی میپذیرد و تا چه حد حاضر است اعتراف کند که تنزلها و نتایج بد و لغزشهای مکرر تیمش محصول عملکرد خود وی در حوزه مسائل فنی و نتیجه انتخابهای خود او بوده و او نتوانسته است از آدمهای فوق یک زنجیره موفق بسازد. مادامی که فکری نپذیرد ایراد اصلی استقلال در لیگ بیستم نحوه کار خود وی در حوزههای فنی بوده و همچنان به اتاق فکری بتازد که اگر هم وجود داشت در صورت کار فنی خوب وی منکوب و منهدم میشد، اظهارات و دفاعیههای ناکامل وی نیز ادامه خواهد یافت و او دور از حقایق تلخی خواهد ماند که در درجه اول و آخر محصول عملکرد خود او در حیطههای فنی بود. مدیران هم همیشه در این گونه موارد بدون سهم نیستند ولی در این مورد خاص ایراد بزرگ وارده به سران باشگاه آبی این بود که امسال فردی را برای رهبری استقلال برگزیدند که در تضاد با نامش آمادگی فکری برای انجام این کار دشوار و پیچیده و نفسگیر را نداشت و به همین سبب آشکارا کم آورد و سرانجام مغلوب و رفتنی شد.»
پایان خبر / تاریخ ما