سازمان ملل باید در موضوع صلح افغانستان نقش محوری داشته باشد

به گزارش خبرگزاری تاریخ ما، محمدرضا بهرامی کارشناس مسائل افغانستان و سفیر پیشین ایران در کابل در این یادداشت آورده است: یک سال از انعقاد توافق دوحه میان ایالات متحده آمریکا و گروه طالبان می گذرد اما در عمل شاهد پیشرفتی در استقرار صلح و برقراری ثبات در افغانستان نیستیم. هیچ سرباز و یا پیمانکار آمریکائی در طول این یک سال کشته نشده اما عملیات طالبان و دیگر گروه‌های تروریستی در مقابل مردم عادی و بویژه جامعه مدنی و خبرنگاران افغان گسترش یافته، مذاکرات درون افغانی در دوحه و در میانه راه پیشرفتی نداشته و با نوعی از سکون و بن بست مواجه است و در عین حال ناامیدی عمومی نسبت به آینده مجددا در حال افزایش است. مشکل کجاست و چرا توافق دوحه موفق به تامین صلح و ثبات در این کشور نگردید؟

در واکاوی توافق دوحه تردید کمی در مورد ابهامات عدیده آن خصوصا در ایجاد عدم توازن بین دو کنشگر اصلی داخل افغانستان و همچنین در محیط منطقه‌ای وجود دارد اما نمی توان زمان را به عقب برگرداند تا اشکالات را برطرف کرد. بر طرف کردن نقاط ضعف توافق دوحه و قرار دادن روند صلح افغانستان در مسیر مناسب نیازمند توجه به سه موضوع زیر است.

اول به نظر می رسد باید برداشت و ذهنیت طالبان (که البته آنها واقعیتی انکار ناپذیر در محیط افغانستان می باشند)، از وضعیت موجود با واقعیت ها همسو گردد. طالبان توافق دوحه را پیروزی برای خود تفسیر می کنند، بر فعالیت های نظامی خود افزوده‌اند، موقعیت خود را ارتقا یافته می بینند، کماکان دولت افغانستان را غیر مشروع تلقی می کنند، به مذاکرات میان افغانی نگاهی تاکتیکی با هدف خرید زمان داشته و توقع تکمیل اجرای بخش اول توافق دوحه شامل: آزادی حدود 7000 زندانی باقیمانده، خروج نام رهبران و فرماندهان شان از لیست تحریم سازمان ملل متحد و دیگر کشورها و همچنین خروج کامل نیروهای نظامی خارجی از افغانستان را تا اول ماه می 2020 دارند. طبیعی است بدون تغییر این برداشت، امکان دستیابی به توافق سیاسی بین طالبان و مجموعه حاکمیت جمهوری اسلامی افغانستان بسیار دشوار و تقریبا غیر ممکن خواهد بود. به همین منظور باید برای طالبان این نکته واضح گردد که اولا امکانی برای موفقیت از طریق نظامی ندارند. ثانیا تکمیل توافق دوحه نیازمند همراهی آنان در پذیرش آتش بس در آغاز دور جدید مذاکرات، نهائی سازی فرآیند دستیابی به توافقی سیاسی از طریق مذاکرات میان افغانی و همچنین تضمین های قابل راستی آزمائی برای عدم امکان حضور و فعالیت گروه‌های تروریستی در مناطق تحت تسلط این گروه خواهد بود. در مورد زمان برقراری آتش بس، نباید استمرار فشار نظامی طالبان در شرایطی که بخش های اول و دوم توافق دوحه مورد توجه و رعایت دو طرف امضا کننده آن است، بعنوان عاملی برای فشار به مجموعه حاکمیت افغانستان و تاخیر در دستیابی به توافق سیاسی در مذاکرات آتی میان افغانی با هدف کسب امتیازات بیشتر از طریق نظامی گردد.   

دوم، دولت افغانستان اگر چه برآمده از انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری است، اما اختلافات عمیقی در مورد جزئیات انتخابات مذکور ایجاد و در نتیجه نوع دیگری از تقسیم وظایف بر مبنای توافقی سیاسی انجام و چالش های حکمرانی همانند سال های بعد از انتخابات 2014 که آن هم برخواسته از توافقی سیاسی بود ادامه یافت. از سوی دیگر اجماع سیاسی بین رهبران و شخصیت های مطرح افغان در یکی از دشوارترین حالات بعد از سال 2002 بوده و مجموعا شرایط نیازمند ایجاد تغییری سازنده می باشد، اما هرگونه تحولی را لزوما باید از طریق چارچوب های قانونی جستجو نمود تا از پایداری برخوردار باشد. ساده ترین روش ارائه تعریفی از توافق سیاسی جدید و فراقانونی در محیط پراکنده فعلی برای عبور از شرایط موجود است. این تصمیم می تواند ثبات سیاسی نسبی موجود در مجموعه حاکمیت جمهوری اسلامی افغانستان را نیز با بر هم زدن نظم فعلی دچار مخاطره کند، خصوصا در شرایطی که اطمینانی برای استقرار نظم جدید که تصویری واقعی هم از آن در دست نمی باشد، وجود ندارد. نمی توان با توافقی فراقانونی توقع پایبندی به قوانین را ولو برای دوران گذار داشت. این بهترین روش نیست و در مورد پایداری آن هم نمی توان با اطمینان صحبت کرد. نباید با سست کردن پایه های قانونی موجود در مسیری قدم گذاشت که هر لحظه می تواند تکرار شده و منجر به استمرار بی ثباتی گردد. 

سوم کشورهای منطقه و خارج از منطقه فاقد اجماع در مورد نحوه همکاری با افغانستان می باشند. مجموعه رفتارهای موجود بدون جمع جبری مشترک و در فضای رقابت آمیز شکل گرفته است. اصولا ساز و کار قابل قبولی که بتواند رقابت های بعضا ژئوپلتیک طرف های بیرونی را حول محوری مشترک جمع و تا حد ممکن کنترل نماید وجود ندارد. مناسبات پراکنده با دولت افغانستان، دیگر نیروهای سیاسی تحت پوشش جمهوری اسلامی افغانستان و همچنین طالبان برخواسته از یک هدف گذاری مشترک نیست و به دلیل برداشت های متفاوت تولید شده، چرخه سوءتفاهم و استمرار رقابت های غیر سودمند ادامه دارد.

به نظر می رسد همه در منطقه و خارج از منطقه باید به این درک برسند که امکانی برای برتری و شکل دهی به موازنه‌ای جدید از طریق افغانستان برای هیچ طرفی میسر نبوده و تنها منجر به عمیق تر شدن بحران های موجود خواهد شد. بنابراین نیازمند تعریف روشنی از پیوستگی معنادار سیاست های منطقه و خارج از منطقه در مسیر استقرار ثبات و آرامش در افغانستان می باشیم.  

در این راستا تسهیل و نظارت بر روند مذاکرات میان افغانی و نیز ایجاد هماهنگی و اجماع بین کنشگران منطقه‌ای و فرامنطقه ای نیازمند حضور و محوریت واقعی نماینده خاص دبیرکل سازمان ملل متحد برای موضوع صلح افغانستان می باشد. مکانیزم همکاری جمعی تحت محوریت این نماینده قابلیت شکل گیری دارد. در یک فرآیند برخوردار از حمایت بین المللی است که امکان قرار گرفتن روند مذاکرات میان افغانی در مسیر مناسب، ایجاد اجماع بین کنشگران بیرونی و همچنین بازدارندگی در مقابل بر هم زنندگان فرآیند مهیاتر خواهد شد. 

پایان خبر / تاریخ ما

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.