بازی با زمان در «خواب در فنجان خالی»

نغمه ثمینی نویسنده، روزنامه‌نگار، نمایش‌نامه‌نویس و منتقد ایرانی است که فعالیت حرفه‌ای خود را در سال ۱۳۸۴ با سینما آغاز کرد. وی در سال ۱۳۸۵ با نگارش فیلم‌نامه «خون‌بازی» موفق به کسب سیمرغ بهترین فیلم‌نامه از بیست‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر شد. ثمینی در زمینه متون نمایشی نیز آثاری از خود به جای گذاشته که یکی از معروف‌ترین و موفق‌ترین آن‌ها، نمایش‌نامه «خواب در فنجان خالی» است که درباره تاریخ و تکرار چندباره آن است.

این نمایش‌نامه داستان زنی به نام مهتاب را روایت می‌کند که از بی‌مهری‌های همسرش به ستوه آمده و در این میان به یکباره دست‌نوشته‌ای از ماهرخ پیدا می‌کند که او را تا سرحد جنون می‌رساند. در ادامه تاریخ دوباره تکرار می‌شود و شخصیت‌ها به گذشته برمی‌گردنند. مهتاب در قامت ماهرخ و فرامرز که همسر مهتاب است، به علت ویژگی‌های شخصیتی‌اش به همان فرامرزخان در گذشته تبدیل می‌شود. این چرخش شخصیت‌ها و تبدیل شدن آن‌ها به کاراکترهای دیگر یکی از منحصر به فردترین ویژگی‌های این نمایش‌نامه است.

این اثر بر اساس تکرار و بازی‌های زمان طراحی شده و از تکنیک فلش‌بک استفاده نکرده است، اما در کنار این‌ها، نغمه ثمینی برای جزئیات کوچکی همچون تاریخ ازدواج مهتاب و فرامرز یا تاریخ مرگ فرامرزخان، از اعدادی استفاده کرده است که دارای معانی خاصی هستند و برای درک آن‌ها باید با بعضی از وقایع تاریخی آشنا بود. همچنین در این نمایشنامه، نغمه ثمینی با زیرکی تمام به رگه‌هایی از مردسالاری در جامعه ایران کنابه زده است و عده‌ای منتقدان اهالی صاحب‌نظر در زمینه نویسندگی، عمارت اشرافی این نمایش‌نامه را نمادی از جامعه ایرانی دانسته که مردانش اگرچه به‌دنبال آزادی در جامعه هستند، اما مایلند در خانه همچنان حکومت مردسالاری برقرار باشد و کسی جز خودشان تصمیم گیرنده نباشد.

داستان این نمایش‌نامه در دو لایه شکل گرفته است و برای فهم قصه و احساسات هر یک از شخصیت‌ها باید با گذشته شوم این خانواده آگاه بود. خانواده‌ای که در آن ماهرخ و ماه‌لیلی دو خواهرند و فرامرزخان همسر ماه‌لیلی است که ماهرخ به او علاقه دارد. این عشق به همسر خواهرش سرانجام او را به جنون کشانده و در طی داستان او باعث مرگ فرامرزخان می‌شود. با این‌ وجود پس از مرگ فرامرزخان، ماه‌لیلی که به «عمه آقا» نیز معروف است، بزرگ‌ترین فرد زنده این خاندان است که در ابتدای نمایش‌نامه جان خود را از دست می‌دهد. با این‌حال، اما در کمال ناباوری در ادامه عمه آقا، بر اثر یک اتفاق نادر پزشکی مجدداً زنده شده و این امر، سیر طبیعی زمان را معکوس کرده و او مدام جوان‌تر می‌شود. یکی از نکاتی که در زمان خواندن این نمایش‌نامه باید به آن توجه کرد این است که بتوانیم مرزهای باریک بین زمان حال و گذشته را پیدا کنیم، چرا که سرنوشت شوم این خانواده در حال تکرار شدن است.

از نگاه سبک‌شناسی، می‌توانیم بگوییم که «خواب در فنجان خالی» به سنت روایی داستان‌های قاجاری متعلق است که مخاطب ایرانی سال‌ها آن را در قالب سریال‌های تلویزیونی، فیلم سینمایی، نمایش‌نامه و رمان‌های ایرانی دیده و کاملاً با آن آشناست. این‌گونه داستان‌ها معمولاً بر محور یک جنایت مخفی رخ می‌دهد و کلیت داستان به مفاهیم نظیر استبداد فئودالی و اشرافی اشاره دارد.

در این‌گونه داستان‌ها، زبان معمولاً به‌ عنوان یک امر تزئینی و در خدمت ساختار روایی داستان، استفاده می‌شود. همچنین جنایت‌ها و هوس‌بازی‌های ددمنشانه، همیشه در قالب گذشته‌نگرهای تکان‌دهنده در متن گنجانده می‌شود و شخصیت‌های آزادی‌خواه و روشن اندیش غالباً اسیر توطئه‌ها و دسیسه‌های دیگران می‌شوند. خشونت و عقده‌های جنسی و روانی در بستر داستانی پر رمز و راز و در فضای هزارتوی خانه‌های قجری و خواجگانی که شاهدان خاموش حوادث خانوادگی هستند، همگی از عناصر سبک داستانی قاجاری است که «خواب در فنجان خالی» در تمام شاخصه‌ها به این سبک، پایبند می‌ماند.

با کمی دقت در متن نمایش‌نامه متوجه می‌شویم که حتی انتخاب اسامی نیز بر حسب تصادف نبوده است و ثمینی با زیرکی و نگاه هنرمندانه خودش، تضاد و عناد میان اسامی هر یک از شخصیت‌ها و سرنوشتشان را به زیبایی به رشته تحریر درآورده است. به‌ عنوان مثال «ماهرخ» که به معنای زنی زیبارو است، از زیبایی بهره‌ای ندارد. همچنین اسم «ماه‌لیلی» که از دو بخش تشکیل شده و «لیلی» به معنای شب بسیار تاریک است و ترکیب آن با «ماه»، معنای ماه تاریک‌ترین شب سال را تداعی می‌کند، به داغ و سیاهی یک خانواده بدل می‌شود. «فرامرز» نیز -که در شاهنامه نامش به‌عنوان پسر رستم آورده است و به کین‌خواهی سیاوش به پا می‌خیزد- در این نمایش‌نامه بانی درد و رنج اهالی یک عمارت است.

این نمایش‌نامه حجم اندکی دارد و انتخاب مناسبی برای کسانی‌ است که فرصت کافی برای مطالعه کتاب ندارند، چرا که در ۱۱۸ صفحه چاپ شده است و به‌ صورت میانگین با ۲۰ دقیقه مطالعه روزانه می‌توان آن را در عرض پنج روز مطالعه کرد.

در بخشی از این نمایش‌نامه می‌خوانیم: «مدتی گذشته است. جسد آقاعمه را میان ملحفه پیچیده‌اند و گرداگرد او شمع روشن کرده‌اند. مهتاب و فرامرز هر دو سیاه پوشیده‌اند و پشت میزگرد نهارخوری نشسته‌اند. به نظر می‌رسد که مهتاب همچنان گیج و آشفته است، اما فرامرز حس و حال خوشی دارد. فرامرز از روی کاغذی که درد دست دارد می‌خواند.

فرامرز: گواهی فوت؟

مهتاب: خودم نوشتم. می‌دم فردا صبح یکی از دکترای بخش‌مون امضا کنه.

فرامرز: می‌شه همین امشب زنگ بزنی به یکی‌شون و…

مهتاب: (گیج) نه! بذار فقط یک شب دیگه توی خونه‌ش بمونه…

فرامرز: (خوددار) خب… بعدی…(از روی کاغذ می‌خواند) خرید قبر؟

مهتاب: چند ساله اون‌جا مثل یک چاله گرسنه منتظره آقاعمه رو ببلعه.

فرامرز: (پوزخندی می‌زند.) حیف که این جسد زیاد خوش خوراک نیست.

مهتاب: (نمی‌خندد.) بعدی…

فرامرز: (از روی کاغذ می‌خواند.) خرمای نارگیلی، خرما با گردو، خرمای دارچینی, حلوا سه نوع با مغز پسته و بادام و گردو … شیرینی تلخ و شکلات سیاه؟

مهتاب: همه رو خودم درست می‌کنم. دونه به دونه… شمع و نوارهای مشکی و گل‌های داوودی سفید… حلوا توی سینی نقره ناصرالدین شاهی. چای توی استکان‌های کمر باریک پایه آب طلا، خرما توی ظرف‌های دست دلبر فیروزه‌ای، قهوه… این از همه مهم‌تره؛ تلخِ تلخ…»

پایان خبر / تاریخ ما

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.