یا رضا گفتمُ وا شد به نگاهت گره‌ها…

ای آقا! هرکس که سراغت آمده دست خالی به خانه‌اش بازنگشته و لطفت شامل حالش شده، همچون آن آهویی که از ترس شکارچی سراغت آمد و پناهش دادی. ما نیز دل‌هایمان را به تو سپرده‌ایم و مطمئن هستیم که مراقبش هستی، اسرارش را پیش خود نگه‌ می‌داری و بر روی زخم‌های آن مرحم می‌گذاری. مخصوصاً ما مشهدی‌ها که در زیر سایه‌ات زندگی خود را سپری می‌کنیم و از حال و روزمان باخبری، سایه بزرگواری و کَرَمت همیشه بر سر ما بوده و به ما و شهرمان اعتبار و هویت بخشیده است. به رویمان نمی‌آوری، اما خودمان خوب می‌دانیم که شهر ما بدون حضورت، شهری غیرقابل تصور می‌شد؛ شهری بدون زائر، بدون رونق و بدون معنویت که در تاریکی مطلق به سر می‌برد. پس چه زیبا بیان می‌کند آن شاعر مشهدی که در شعر محاوره‌اش می‌گوید «تو میزبانی و این شهر مهمونه؛ مشهد بدون تو چارتا خیابونه». 

می‌دانیم که از ما گله‌مندی، بابت تمام بی‌معرفتی‌ها، کم‌لطفی‌ها و کارهایی که باید برایت انجام می‌دادیم و از زیر بارش شانه خالی کردیم، اما همیشه هوایمان را داشتی و حواست به ما بوده، حتی آن زمان که خود نمی‌دانستیم، اما دستت بر روی شانه‌مان قرار داشت و برای ادامه راه زندگی به ما امید می‌بخشید. ما دقیقاً مانند آن کودک نوپایی هستیم که باید دست‌هایمان را بگیری و به راه درست هدایتمان کنی تا زمین نخوریم، آسیب نبینیم و از موانع سر راهمان نترسیم، همان‌قدر ضعیف و ناتوان و همان‌قدر محتاج به یاری‌ات. 

اکنون  که دو سال است که با بیماری منحوس کرونا مواجه شده‌ایم و به همین دلیل مردم ایران شاید نتوانستند آن‌طور که باید، تو را زیارت کنند و کم سعادت بودند. نمی‌دانم… شاید شکرگزار خوبی نبودیم که به این روزگار دچار شدیم، اما مطمئن هستم که این روزها هم می‌گذرد و دوباره می‌توانیم مانند گذشته، در کنار تمام مردم ایران در صحن‌هایت حضور پیدا کنیم و محو صدای خوش نقاره و کبوتران حرمت شویم. دوباره می‌توانیم که ساعت‌ها را در گوشه‌ دنج شبستان‌های مسجد گوهرشاد بنشینیم و کودکانمان با خیال آسوده در صحن حرمت مشغول بازی شوند. 

با این حال با تمام این تفاسیر، در روز میلاد با سعادتت، از مشهدالرضا نائب‌الزیاره تمام مردمانی از شهرهای بزرگ و روستاهای دورافتاده هستیم که دل‌ها و نگاه‌هایشان به این‌جاست و آرزو می‌کنند که کاش می‌توانستند امروز در کنار مضجع شریفت حاضر شوند، چند لحظه بر روی کاشی‌های حرمت راه بروند و با تو راز و نیاز کنند.

یادداشت از: محمدرضا صبوریان، خبرنگار خبرگزاری تاریخ ما

پایان خبر / تاریخ ما

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.