همسر اول؛ سوگواری یک زن برای شوهر زندهاش
«من سوگوار شوهرم هستم و چون این مرده زندگی میکند ، سوگوار
خانواده و دوستان او هستم . اگر شوهرم را به طور رسمی از دست داده
بودم، خانوادهاش دورم حلقه میزدند و با گرمای بازوانشان تسلیام
میدادند. اگر شوهرم را با تابوت و دعا به خاک میسپردم، دوستانش
از من حمایت میکردند، در آغوش میگرفتندم… اما از آنجا که او
زندگی میکند و خوشبخت هم زندگی میکند، آنها دو تکهام
کردهاند.» (ص.۱۳)
همسر اول، روایت کاترین مبارزه زن نویسندهای است که پس
از ۳۰ سال زندگی مشترکی که حاصل آن چهار فرزند است، توسط همسرش که
مدیر یک شرکت و همکلاسی دوران دانشجویی اوست، رها میشود. داستان
از زمانی آغاز میشود که کاترین در پی خیانت همسر حدودا ۵۰
سالهاش به سوگ یک عشق نشسته است و سوگوار «شوهر زنده»اش شده است.
عشقی میخواستم حتی طولانی تراز زندگیهامان. عشقی که
بچههامان، کتابهام و خاطره دیگران، آن را تا ابد ادامه دهند.
او دیگر دوستم ندارد، و به همین دلیل من فانی هستم… تنها
شانسم برای دوام آوردن، دوام آوردن به رغم میل آنها، این است که
به کسی وفادار بمانم که به من خیانت کرده. وفادار مثل پنه لوپه
به اولیس بیوفا؛ وفادار به خاطرهی اولیس، با وجود اینکه او
راه ایتاک را باز نمییابد؛ وفادار به جای خالی اولیس در
بستر. وفادار به اولیسی دیگر، اولیس سابق…اما فرانسیس دیگری در کار نیست. من، طردشده از سوی مردی که
دوستش داشتم، امیدوار بودم او را مثل خاطرهی سرزمین مادری در
خود نگه دارم- دلپذیر، نورانی، کاملتر از آنی که او هرگز نبود.
(ص. ۹۵)
اما قرار نیست این کتاب داستان این سوگ باشد. کاترین چشم بر حقیقت
باز میکند؛ همسرش «این اواخر» دروغ نمیگفته «او یک دروغگوی
مادرزاد است». حالا کاترین به «دوست داشتن یک دروغگو طی سی سال»
فکر میکند. رمان با این سوگ آغاز میشود اما کاترین قواعد مبارزه
را میداند و برای اعاده حیثیت و بازگرداندن غرور
آسیبدیدهاش بر میخیزد.
فرانسوآز شاندرناگور Françoise
Chandernagor، یکی از مطرحترین نویسندههای معاصر فرانسه است که
آثارش به بیش از ۱۵ زبان دنیا ترجمه شدهاند. او از سال ۱۹۹۵، عضو
آکادمی گنکور است. همسر اول که در سال ۱۹۹۸ به
چاپ رسید، رمان معاصری است که شخصیترین اثر
شاندناگور محسوب میشود. در این رمان نیز با آنکه همچون آثار
مطرح نویسنده تاریخی نیستند علاقه و تسلط او به اساطیر و متون
قدیمی ادبیات جهان آشکار است. استقبال خوب از این
رمان باعث شد که بارها تجدید چاپ شود که آخرینش در سال ۲۰۰۷
بود.
او در سال ۱۹۴۵ در شهر اِسون (واقع در ناحیه کرواز) به
دنیا آمد. اجداد پدری او هندی بودند و همین اسم خانوادگی از آنجا
ریشه میگیرد. پس از گرفتن دیپلم انستیتوی مطالعات پاریس و
لیسانس حقوق عمومی، در ۲۱ سالگی وارد مدرسه ملی مدیریت (ENA) شد و
دو سال بعد با درجه «ارشد» از آنجا بیرون آمد.
آنموقع، او اولین زنی بود که به این درجه نایل میشد. در سال
۱۹۶۹، در آزمون ورودی شورای دولتی پذیرفته شد و آنجا مسئولیتهای
حقوقی مختلفی به عهده گرفت. او همچنین پستهای متعددی در بخش
فرهنگی و سرویسهای اقتصادی وزارت امور خارجه بر عهده گرفت،
و معاونت بعضی از تشکلهای مردمنهاد را به طور خیرخواهانه
پذیرفت. در سال ۱۹۹۳، شورای دولتی را ترک کرد تا خود را کاملاً
وقف ادبیات کند.
اولین رمان شاندرناگور، خیابان پادشاه، در سال
۱۹۸۱ چاپ شد و جایزه آمباسادور و جایزه خوانندگان
مجله Elle را برای او به ارمغان آورد. اثر بعدی او
که در سال ۱۹۸۸ چاپ شد، تریلوژی درسهای ظلمت بود
که از سه رمان بیهمتا، ملک مقرب وین
و فرزند گرگها تشکیل شده بود که در سال ۱۹۹۰
جایزه شاتوبریان را به خود اختصاص داد.
در سال ۱۹۹۴، شاندرناگور نمایشنامهای به نام سایه
خورشید نوشت که همان سال در پاریس و بروکسل به روی صحنه
رفت. یک سال بعد، با رمان فرزند روشنگری دوباره به رمان
تاریخی روی آورد. اتاق (۲۰۰۲)، قصه
کودکیِ لویی هفدهم، رنگ زمان (۲۰۰۴)، قصه
زندگی یک نقاشِ درباری و مسافر شب (۲۰۰۷)
داستانی امروزی سه اثر آخری است که از شاندرناگور
منتشر شده است.
همسر اول را نشر افق در ۲۹۲ صفحه و شمارگان یکهزار و
۱۰۰ نسخه با ترجمه اصغر نوری منتشر کرده است.
نوری متولد سال ۱۳۵۵ در تبریز در کنار کار ترجمه، به
نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر نیز مشغول است. او که در مقطع
کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فرانسه و در مقطع کارشناسی ارشد
در رشتهکارگردانی تئاتر تحصیلات دانشگاهی خود را به اتمام
رسانده، سالهاست به ترجمه رمانها و نمایشنامههای نسل نوی
نویسندگان و نمایشنامهنویسان فرانسوی میپردازد. آگوتا
کریستف، پاتریک مودیانو، ژوئل اگلوف، بریژیت ژیرو، مارسل امه و
دیدیه ون کولارت از جمله نویسندگانی هستند که نوری آثاری از آنها
ترجمه کرده است.