تعریف معجزه، مدعای پیامبران
اندیشمندان مسلمان «معجزه» را از مهم ترین و عامّ ترین راه هاى شناخت پیامبران و اثبات پیامبرى دانسته اند. آنان تعاریف متعددى از معجزه ارائه کرده اند که تفاوت چندانى با یکدیگر ندارند. خواجه نصیر، متکلّم و متفکر بزرگ جهان اسلام، در کتاب تجریدالاعتقاد معجزه را این گونه تعریف کرده است: «ثبوت امر غیرعادى یا نفى امر عادى همراه با خرق عادت و مطابقت با مدعاى پیامبر». ثبوت امر غیرعادى مانند تبدیل عصا به اژدها و انشقاق قمر و جوشیدن آب از کفِ دست; نفى امر عادى مانند ناتوان ساختن شخص توانا از برداشتن کوچک ترین اشیا و سرد شدن آتش. مراد از خرق عادت آن است که آنچه به عنوان معجزه رخ مى دهد از امور جارى و عادى مثل طلوع خورشید در صبحگاهان از مشرق نباشد، بلکه از امور غیرعادى و غیررایج باشد; در واقع فرآیندِ وقوع معجزه با روند نظام جارى جهان سازگار نیست. مراد از مطابقت با مدّعا آن است که آنچه در مقام معجزه واقع مى شود برخلاف دعوى مدّعى پیامبرى نباشد، مثل آن که کسى مدّعى نبوّت است و براى اثبات صدق خود، ادعا مى کند که شخص کور را بینا مى کند، امّا آنچه در عمل رخ مى دهد برخلاف آن است، یعنى نه تنها آن کور بینا نمى شود بلکه لال هم مى شود. علاّمه حلّى در کشف المراد شروطى را براى معجزه برشمرده است:
۱) امت آن پیامبر از آوردن چنان معجزه اى یا آنچه نزدیک به آن است ناتوان باشند.
۲) وقوع معجزه به دست پیامبر از جانب خداوند یا به امر او باشد.
۳) در زمان تکلیف و پیش از فرا رسیدن مقدمات رستاخیز (= اِشراطُ السّاعه) باشد; زیرا با فرارسیدن آن رویدادِ بزرگ، نظم معمول عالم نقض مى شود و امور خارق العاده فراوانى رخ مى دهد.
۴) به دنبال دعوى مدّعى نبوّت یا آنچه به منزله به دنبال آمدن است رخ بدهد. مراد از «به منزله به دنبال آمدن دعوى» آن است که دعوى نبوّت توسط مدّعى در میان مردم ظاهر و آشکار شود و مدّعى دیگرى جز او نباشد و به دنبال دعوى نبوّت معجزه اى رخ دهد و پس از آن معجزه دیگرى رخ دهد; ظهور معجزه دوم مانند معجزه اى است که بلافاصله به دنبال دعوى نبوت رخ داده است، چون مردم وقوع معجزه دوم را نیز متعلّق به دعوى او مى دانند.
۵) خارق عادت باشد که در ضمن تعریف ذکر شد.
برخى مقرون بودن و همراه بودن معجزه را با «تحدى» نیز شرط دانسته اند. مراد از تحدّى آن است که مدّعى پیامبرى مخالفان را به مقابله و مبارزه دعوت کند و بگوید حال که مرا پیروى نمى کنید همانند آنچه من آورده ام بیاورید. وجه نام گذارى اعجاز نیز از همین جاست. فاضل مقداد در ارشاد الطالبین ضمن تذکر این نکته گفته است که با این شرط، کرامات و ارهاص از تعریف معجزه خارج مى شوند.
قاضى عضدالدین ایجى در مواقف هفت شرط براى معجزه قائل شده است که بیان او تا حدّى متفاوت است، امّا مضمون و مفهوم آنها با شروطى که ذکر شد یکى است; به عنوان مثال، قابل معارضه نبودن را یکى از شروط معجزه دانسته است که به شرط «تحدّى» برمى گردد. بنابراین، معجزه امر خارق العاده اى است که به اذن خداوند و به دست پیامبر واقع مى شود و با دعوى پیامبرى و تحدّى و مطابقت با مدّعاى مدّعىِ پیامبرى همراه است و دیگران از آوردن همانند آن عاجز و ناتوان اند.
بحث اعجاز بحثى است گسترده که به ویژه متکلّمان و مفسّران آن را بررسى کرده اند. در ادیان دیگر مانند مسیحیت و یهودیت نیز مبحث اعجاز مطرح گردیده است، هرچند رویکرد عالمان این ادیان تا اندازه اى با رویکرد متکلمان اسلام تفاوت دارد; از جمله این که در مسیحیت معجزه را راهى براى اثبات خداوند مى دانند.
معجزه، کرامت و ارهاص داراى یک حقیقت اند با این تفاوت که معجزه به دست پیامبر رخ مى دهد و همراه با تحدى و دعوى نبوت است، اما ارهاص اگرچه معجزه است، مربوط به پیش از زمان بعثت پیامبر است و بنابراین همراه با تحدى و دعوى نبوت نیست و زمینه سازى براى نبوت پیامبر است. کرامت نیز معجزه است، امّا اولا همراه با تحدى و دعوى نبوت نیست; ثانیاً به دست اولیا و صالحان و اوصیا رخ مى دهد. با این حساب، تفاوت کرامت و ارهاص نیز معلوم مى شود. همچنان که در کشف المراد و برخى کتاب هاى کلامى مثل شرح مقاصد تفتازانى آمده است، برخى از متکلّمان «ارهاص» را نیز نوعى کرامت مى دانند و آنان که کرامت را قبول ندارند، کرامت را نوعى «ارهاص» مى شمارند; مثلا قصه حضرت مریم را «ارهاص» براى حضرت عیسى تلقى مى کنند و قصه هایى را که به عنوان معجزه براى على(ع) نقل شده اند، تکمیل معجزات پیامبر اسلام مى دانند.
محمد جاودان