تفکرات دکتر علی شریعتی
دکتر علی شریعتی از شخصیت های برجسته و ماندگار تاریخ معاصر ایران بوده است. دکتر علی شریعتی یکی از دانشمندان و روشنفکران مذهبی معاصر در ایران بود که نقش برجسته ای در صحنه های مذهبی، سیاسی و اجتماعی زمان و دوره فعلی خود داشت. توجه به عرفان و تصوف یکی از عناصر تفکر وی بود که بارها و بارها از طریق نقش صعود روح انسان و همچنین شکل گیری ایدئولوژی مورد نظر وی از جمله عرفان، برابری و آزادی در آثار وی مورد تأکید قرار گرفت.
نگاه شیعی به عرفان به موازات تعداد زیادی از روشنفکران آن زمان، دیدگاهی انتقادی بود، زیرا وی می توانست از طریق پالایش این میراث ارزشمند، به بهترین وجه از آن به نفع اهداف اجتماعی استفاده کند. این رویکرد باعث شد تا او علیرغم ارزش گذاری بسیاری از دستاوردهای عرفانی و عرفای قابل توجه، به جنبه های منفی این ارث عظیم اشاره کند.
علی شریعتی ، جامعه شناس فراموش شده اسلام
دکتر علی شریعتی یکی از بسیاری از روشنفکران مسلمان بود که سعی در ارائه پاسخ به مشکلات پیش روی مسلمانان در جهان مدرن و تحت سلطه غرب داشت. از نظر وی ، تغییر جهت مجدد فرهنگی که اختیارات فردی و استقلال را به رسمیت می شناسد ، می تواند به جوامع مسلمان کمک کند تا از دلایل ساختاری رکود و توسعه نیافتگی خود عبور کنند. شریعتی در گفتمان ضد استعماری خود بر نقش دین در آزادی جامعه تأکید می کند. با تکرار فرانتز فانون در فراخوان خود برای “یک انسان جدید”، شریعتی خواستار “تفکر جدید”، “انسانیت جدید” و مدرنیته انسانی تر است که به دنبال تبدیل جهان سوم به اروپای دیگر ، ایالات متحده یا شوروی نیست.
دکتر شریعتی و مارکسیسم
علی شریعتی به عنوان یکی از تأثیرگذارترین متفکران مسلمان در قرن بیستم ، نقشی اساسی در بیان گفتمان مذهبی مبنی بر تغییرات بنیادی اجتماعی و سیاسی در ایران طی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ داشت. به همین دلیل ، بسیاری از محققان شریعتی را مدافع اسلام سیاسی می دانند. مشاهده نقش و عملکرد دین در یک زمینه جامعه شناختی مطابق با ماکس وبر و امیل دورکیم یکی از منابع اصلی جدایی بین شریعتی و علما بود. بخش بسیار بزرگی از آثار شریعتی مربوط به مارکسیسم است. وی از مفاهیم مارکسیستی مانند جبر تاریخی و مبارزه طبقاتی برای “تفسیر مجدد” اسلام استفاده کرد. این “مارکسیسم الهیاتی” یا “مارکسیسم خداشناسی” نوآورترین سهم فکری شریعتی است. برای او، نسخه جدیدی از اسلام برای موفقیت در جایی که به نظر می رسید مارکسیسم شکست خورده بود، لازم بود.
دین در نگاه علی شریعتی
از نظر شریعتی، دین به عنوان یک جنبش و یک مکتب فکری / ایدئولوژی مدرن است. در دین علیه دین، شریعتی روحانیان را به کنترل انحصاری تفسیر اسلام برای راه اندازی استبداد روحانی متهم کرد؛ به گفته وی ، این بدترین و ظالمانه ترین شکل استبداد ممکن در تاریخ بشر ، “مادر همه استبداد و دیکتاتوری” خواهد بود. خود شریعتی با تأکید بر این اختلافات تأکید کرد: «دین دو جنبه دارد؛ یکی با دیگری مخالف است. به عنوان مثال ، هیچ کس به اندازه من از دین متنفر نیست و هیچ کس به اندازه من به دین امید ندارد. دکتر علی شریعتی موفق شد مذهبی غیر روحانی رادیکال ایجاد کند که خود را از روحانیت سنتی جدا کند و خود را با تثلیث سکولار انقلاب اجتماعی ، نوآوری تکنولوژیک و ادعای خود فرهنگی مرتبط سازد.
متاسفانه یکی از بزرگترین ایرادات مرحوم شریعتی اصرار او بر التقاط تفکرات غربی با اسلام بود به خصوص التقاط با اندیشه های سوسیالیستی و مارکسیستی که از ترجمه کتاب «ابوذر ، سوسیالیست خداپرست» نمود عینی آن را می شود دید به همین دلیل ما شاهد مخالفت شدید شهید آیت الله مطهری با او چه در زمان حیات دکتر شریعتی و چه پس از مرگ او بودیم چنانکه در نامه خود به امام خمینی (ره) در باره شریعتی می گوید: «عجبا میخواهند با اندیشههائی که چکیدهی افکار ماسینیون، مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلّغان مسیحی در مصر، و افکار گورویچ، یهودی ماتریالیست، و اندیشههای ژان پُل سارتر، اگزیستانسیالیست ضدّ خدا، و عقائد دورکهایم، جامعهشناسی که ضدّ مذهب است، اسلام نوین بسازند» ، همچنین در همین نامه شهید مطهری از عناد دکتر شریعتی نسبت به روحانیت هم می گوید : « کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیّت است. او همکاری روحانیّت با دستگاههای ظلم و زور علیه تودهی مردم را به صورت یک اصل کلّی اجتماعی درآورد. مدّعی شد که مَلِک و مالک و ملّا، و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند. این اصل معروف مارکس و به عبارت بهتر مثلّث معروف مارکس را که دین و دولت و سرمایه سه عامل همکار بر ضدّ خلقند و سه عامل از خودبیگانگی بشرند، به صد زبان پیاده کرد. منتهی به جای دین، روحانیّت را گذاشت. نتیجهاش این شد که جوان امروز به اهل علم به چشم بدتری از افسران امنیّتی نگاه میکند. و خدا میداند که اگر خداوند از باب «وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَهُ وَ اللَهُ خَیْرُ الْمَـٰکِرِین» در کمین او نبود، او در مأموریّت خارجش چه به سر روحانیّت و اسلام میآورد» . نمونه آشکار این عناد شریعتی نسبت به روحانیت را در حملات او به علامه مجلسی در کتاب « تشیع علوی و تشیع صفوی» مرحوم شریعتی می شود دید. متاسفانه یکی از مهمترین گروه های که دنباله روی عقیدتی او بودند گروهک فرقان بود که بر اساس افکار غلط التقاطی ایشان افرادی چون معلم شهید مرتضی مطهری و شهید مفتح را به شهادت رساندند .