عدم تطابق کوروش با ذوالقرنین از روی کتیبه های باستانی
پروردگار در قرآن کریم و در سوره مبارک «کَهف»، در ۱۶ آیه (آیات ۸۳ تا۹۸) سه مرتبه، به فرمانروا و حاکم مورد تأییدِ خویش با عنوان «ذوالقَرنَین» و همین طور بعضی مسائل مرتبط به او پرداخته و مانند بسیاری از اخبار غیبی این کتاب که در باب روزگار پیشین نازل شده، اغلب جزئیات، مانند اسم اصلی، زمان دقیق زندگی و مانند آن ها، به هیچ وجه تصریح نشده و تنها به بیان کلیات، یعنی سه سفر بخصوص وی اشاراتی مختصر شده است و در حقیقت، علت نزول آیات فوق، جوابی به مردمان پرسشگرِ هم عصر پیامبر اسلام (ص) بوده است که تا حدی، نام و اوصاف فردی به نام ذوالقرنین را از اسلاف خود شنیده بودند و خبرهایی از وی در نزدشان موجود بوده است.
ترکیبِ «ذوالقَرنَین» در ابتدای امر، از حیث معنای واژه و فارغ از روایات غیر معمول، آنچه به ذهن هر شخص «عرب» یا «عربی دان»، متبادر می می نماید؛ معنا و مفهوم «صاحبِ دو شاخ» است. به احتمال قوی، ذوالقرنین، نام اصلی برای آن شخصیت بزرگ الهی نیست؛ بلکه این ترکیب در جایگاه «لقب» برای او بوده که آن هم از سوی خداوند در قرآن بازگو شده است و در مجموع، ذوالقرنین، صفتِ شاخصِ پادشاه و فرمانروایی باستانی بوده که بر روی سرش، کُلاهی همچون دو شاخِ گاو قرار می داده و دور نیست که این رفتار در روزگاران کهن، به دلیل نمایش ابهت و نشانی از زورمندی و قدرتِ صاحب آن کُلاهِ متفاوت، چه در مواضع نبرد و چه غیر نبرد، در برخی فرهنگ ها و مناطق، رایج و متداول بوده است.
اتفاقاً شاهد این مدعا، در بعضی کتیبه های باستانی به دست آمده است و در آن ها، تصاویری از افراد بزرگ و صاحب قدرت و حشمت با «کُلاهِ دو شاخ» وجود دارد. برای نمونه، «نارام سین» از شاهان اَکَدی (شاهانی با مرکزیت عراق و بخش هایی از ایران، ترکیه و سوریۀ امروزی در بیش از ۴۰۰۰ سال پیش) بر بالای کُلاه خود، «دو شاخ»، مثل «شاخ گاو» داشته است. تصویرِ شکل و شمایلِ متفاوت این پادشاه باستانی را می توانید در زیر مشاهده نمایید و ضمناً کتیبۀ مربوط به او در موزۀ «لوور» در شهر «پاریس» در کشور «فرانسه» نگهداری می شود؛
این نمونه کتیبه های مدفون در دل خاک و امثال آن، یافته ها و گنج های با ارزشی است که بسا گذشتگان و معاصران پیامبر اسلام (ص) هیچگاه با آن سر و کار نداشته اند یا آن ها را از نزدیک ندیده بودند؛ چنان که در زمانِ خود ما نیز با همۀ رشد دانش و آگاهی، افراد بسیاری از آن ها بی اطلاع هستند.
غیر از این کتیبه، مجسمه ای از جنس «برنز» نیز برای۳۲۰۰ سال پیش در یافته های باستان شناسی در کشور «قِبرس امروزی» کشف شده که ظاهراً پیکرۀ یکی از خدایان آن سرزمین بوده است و بر روی کلاه آن نیز دو شاخ وجود دارد که قطعاً الهام گرفته از انسان های زورمند، جنگاور و پُر ابهت دوران ها و به خصوص همان عصرِ ساختن و آراستن آن پیکره بوده است که آن خصوصیتِ شاخ بر سر داشتن را به خدای موهوم خود نیز نسبت داده اند. علاوه بر کلاه شاخ دار، در یکی از دستانش، نیزه و در دست دیگرش، سپری جهتِ جنگ و مبارزه قرار دارد که در تصویر زیر آن را ملاحظه می نمایید؛
البته دور نیست که گذاشتن کُلاه شاخ دار، منحصر به یک نفر از پادشاهان باستانی یا یک قوم خاص، یا یک زمان و یک مکان واحد در طول تاریخ بشر نبوده است و با واکاوی بیشتر، نمونه های فراوانی از آن در تاریخ و مکان های گوناگون یافته شود که پرداختن و تحقیق مفصل در مورد آن ها، خارج از بحث حقیقی این نوشتار است.
به هر روی، بنا بر ظاهر الفاظِ آیات قرآن، شخصیتی معنوی و الهی، در دوران باستان و در زمان و مکان نامعلومی از نظر ما، حضور و موجودیت داشته که او نیز بر روی کُلاه خود، «دو شاخ» قرار می داده و ظاهراً بدین سبب به لغت عربی و در زبان قرآن، به او «ذوالقَرنَین» گفته شده است.
با توجّه به مفاد قرآن، ذوالقرنین، انسانی موحد و مورد توجّه خداوند و صاحب قدرت و حکمرانی در زمان خویش و تحت امر حضرت حق بوده است. مفسران قرآنی در طول تاریخ، وی را با شخصیّت های مختلف و فراوانی تطبیق داده اند که پرداختن به همۀ آن ها و حتی اشاره به آن ها نیز در این مجال، خارج از حوصله و هدف اصلی بحث ما است. فقط یک نمونه از آن تطبیق ها را در این فرصت بررسی و با دلیل رد می نماییم.
برخی مفسران جدید، در باب تطبیق ذوالقرنین با شخصیتی شناخته شده، سخن و منسوب تازه تری نسبت به سایر گذشتگان و مفسران پیش از خویش ابراز کرده اند؛ از جمله «ابوالکلام آزاد» (م. ۱۳۷۹ق.)، اهل کشور «هندوستان» که پیشگام این مسیر و این تطبیق نادرست بوده است. او شخصیت جدیدی را تطبیق و همسان انگاری با ذوالقرنین قرآنی نموده است و آن کسی جز «کوروش هخامنشی» نیست و سپس دیگران از جمله، نابغۀ بزرگ قرآنی همچون «علامۀ طباطبایی» (م.۱۴۰۲ق.) در «ایران» نیز به نظر او تمایل و گرایش داشته است. [۱]
ضمن احترام به نظر این دو شخص و دیگر همفکران ایشان در این رابطه، در خصوص همسان انگاریِ کوروش با ذوالقرنین قرآنی، باید گفت؛ ما با استفاده و از طریق مطالعۀ کتیبه های به دست آمدۀ مرتبط با کوروش در دوران های اخیر، که معتبر ترین و دست نخورده ترین سند معاصر آن پادشاه بوده است؛ این تطبیق را قویاً رد می نماییم.
«کوروش هخامنشی» یا «کوروش کبیر» یا «کوروش دوم»، مؤسس سلسلۀ پادشاهی هخامنشی، در بیش از ۲۵۰۰ سال پیش، بنا بر تواریخ، حدود سی سال در پهنۀ ایران زمین و خارج از آن و به عبارت بهتر، بر قسمت هایی از قاره های «آسیا»، «اروپا» و «آفریقا» پادشاهی نموده است؛ اما چنان که بیان و ادعا شد؛ کوروش هخامنشی نمی تواند ذوالقرنینِ یاد شده در قرآن کریم باشد و به نظر ما بهترین دلیل، همین سه کتیبۀ معتبری است که در ایام حدوداً نزدیک به ما، توسط باستان شناسان کشف شده و در دو نمونه از آن به دستور مستقیم کوروش و در یک نمونه، تاریخ فتحی از او ثبت و ضبط شده که آگاهی ما را نسبت به نگرش و رفتار این شخصیت تاریخی افزایش می دهد و متقابلاً نگاه ما را به «ذوالقرنین بودنِ» او کاملاً نفی می نماید.
کتیبۀ اول: استوانۀ کوروش در منطقۀ بابِل عراق
این استوانه معروف ترین نوشته ای است که در آن، فرمان صریح و مستقیم کوروش هخامنشی به خط «میخی» بیان شده و اکنون برای ما به یادگار مانده است و تصویر آن را در ادامه مشاهده خواهید نمود که به «استوانۀ کوروش» یا «منشور کوروش» معروف شده است.
این استوانه در ۱۸۷۹ میلادی (حدود ۱۴۴ سال پیش به تاریخ امروز) در کشور «عراق امروزی»، توسط باستان شناسان، از زیر خاک بیرون آورده شد و حدوداً ۲۲ سانتیمتر در ۱۰ سانتیمتراست؛ اکنون در موزۀ «بریتانیا» و در شهر «لندن»، به شمارۀ موزۀ BM 90920 و شمارۀ ثبت ۱۸۸۰,۰۶۱۷.۱۹۴۱ نگهداری می شود. این کتیبه، دارای شکستگی و بخش های از بین رفته ای بود و هست تا این که بعدها در دانشگاه «یِیل» آمریکا، قسمت هایی از استوانۀ کوروش به شمارۀ دسترسیNBC 2504 پیدا شد که عبارات سطرهای ۳۶ تا ۴۵ را در خود داشت و اکنون، این قطعۀ جدید به طور امانت به استوانۀ کوروش در موزۀ بریتانیا ملحق شده است.
با این بیان، ذکر چند نکته در خصوص ترجمۀ «استوانۀ کوروش»، الزامی به نظر می رسد؛
الف) این ترجمه متعلق به «شاهرخ رزمجو» است و در ترجمه ای که مترجم، آن را نوشته است؛ هر جا نقطه های ممتد لحاظ شده است؛ نشان از ناخوانا بودن یا محو بودن متنِ کتیبۀ اصلی در اثر شکستگی دارد.
ب)عبارات درون «پرانتز» در واقع، داخل در متن نیست؛ بلکه مترجم به جهت معنا نمودن یا فهم بیشتر مخاطب نسبت به الفاظ، در پرانتز قرار داده است.
ج) آنچه در «قُلاب» قرار گرفته است؛ کلمه یا کلمات محتمل از نظر مترجم است و ما برای شرح بیشتر چیزی چه در قلاب و چه در پرانتز به جز برخی اِعراب ها اضافه نکردیم.
د) هر جا نیز «علامت سئوال» قرار گرفته،مفهوم آن برای مترجمِ این استوانه، قابل فهم و درک نبوده است.
با این اوصاف، این کتیبه، ۴۵ سطر است که هر سطر، به ترتیب، مشخص شده است و ترجمۀ آن در این فرصت تقدیم می شود؛
۱. [آن هنگام که مَر]دوک، پادشاه همۀ آسمان و زمین، [……،…… (که) در….. یَش[..ِ.. دشمنانش (؟) را] ویران میکند.
۲. [………………………………………………………..] با داناییِ گسترده (؟)، [… که گو]شههای جهان [را نظاره (؟)میکند]
۳. [………………………………………………….. بزر]گزادهاش (= بِلشَزَر)، فرومایهای به سَروَری سرزمینش گُمارده شد.
۴. […………………………………………………………………………………….] (نَبونئید)[فرمانروایی (؟)سا]ختگی بر آنان گُمارد،
۵. نمونهای (ساختگی) از اِسَگیل ساخت و …] برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس […………]
۶. آیینهایی که شایسته آنان (خدایان/پرستشگاهها) نبود. پیشکشی [هایی ناپاک] ……………………………. بیپروا […….] هر روز یاوهسرایی میکرد و (به شیوهای) [اها] نتآمیز
۷. پیشکشیهای روزانه را بازداشت. او در [آیینها دست برد و] ………………………….. درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در دلش به ترس از مَردوک –شاه خدایان- پایان [داد].
۸. هر روز به شهرش (= شهر مَردوک) بدی روا میداشت [………………………………. همه مردما] نش (= مردمان مَردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
۹. اِنلیل خدایان (= مَردوک)، از شِکوه ایشان، بسیار خشمگین شد و [……………………] قلمرو آنان (را ؟) …………………….]. خدایانی که درون آنها میزیستند محرابهایشان را رها کردند؛
۱۰. خشمگین از این که او (=نَبونایید) (آنان را) (= خدایان غیر بابلی) به (شهر) شوانّه (= بابِل) وارد کرده بود. مَردوک بلند [پایه، اِنلیلِ خدایان] به رحم آمد. (او) به همۀ زیستگاههایی که جایگاههای (مقدس) شان ویران گشته بود؛
۱۱. و مردم سرزمین سومِر و اَکد که همچون کالبد مُردگان شده بودند، اندیشه [اش] را بگردانید (و) بر آنان رحم آورد. او هم سرزمینها را جست و بررسی کرد،
۱۲. شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کوروش، شاه (شهر) اَنشان را به دستانش گرفت و او را به نام خواند، (و) شهریاری او را بر همگان به آوای بلند بَرخواند.
۱۳. او (= مَردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کوروش) به کُرنش درآورد و همۀ مردمان سرسیاه (=عامه مردم) را که (مَردوک) به دستان او (=کوروش) سپرده بود،
۱۴. به دادگری و راستی شبانی کرد. مَردوک، سَروَر بزرگ، که پرورندۀ مردمانش است؛ به کارهای نیک او (=کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست؛
۱۵. (و) او را فرمان داد تا به سوی شهرش (= شهر مَردوک)، بابِل، برود. او را واداشت (تا) راه (شهر) تینتیر (=بابل) را در پیش گیرد و همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
۱۶. سپاهیان گستردهاش که شُمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود؛ پوشیده در جنگافزارهایشان در کنارش روان بودند.
۱۷. (مَردوک) او (=کوروش) را بدون جنگ و نبرد، به درون (شهرِ) شواَنّهَ (= بابل) وارد کرد (و) شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (= مَردوک) نَبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید؛ در دستش (= دست کوروش) نهاد.
۱۸. همۀ مردم بابل، تمامی سرزمین سومِر و اَکد، بزرگان و فرمانبرداران در برابرش کُرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهرههایشان درخشان شد.
۱۹. آنان (مَردوک)، سَروَری را که با یاریاش به مُردگان زندگی بخشید (و) آن که همه را از سختی و دشواری رهانید، شادمانه ستایش کردند و نامش را ستودند.
۲۰. منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابِل، شاه سومِر و اَکَد، شاه چهارگوشۀ جهان.
۲۱. پسر کَمبوجیه، شاه بزرگ، شاهِ شهر اَنشان، نوۀ کوروش، شاه بزرگ، شا [ه شهرِ] اَنشان، نوادۀ چیشپش، شاه بزرگ، شاه شهر اَنشان،
۲۲. دودمانِ جاودانۀ پادشاهی، که خدایان بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست میدارند (و) پاد[شا]هی او را با دلی شاد یاد میکنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابِل درآمدم؛
۲۳. جایگاه سَروَری [خود] را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مَردوک، سَرور بزرگ، قلب گشاده کسی که بابل را دوست دارد؛ همچون سرنوشتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسان در پی نیایشاش بودم.
۲۴. سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابِل گام برمیداشتند. نگذاشتم کسی در همۀ [سومِر و] اَکَد هراسآفرین باشد.
۲۵. در پیِ امنیت [شهرِ] بابِل و همۀ جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابِل [……………] که برخلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایستۀشان نبود؛
۲۶. خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مَردوک، سَرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت؛(و)
۲۷. به من کوروش، شاهی که از او میترسد و کَمبوجیه پسر تنی [ام و به] همۀ سپاهیانم،
۲۸. برکتی نیکو ارزانی داشت، تا با آرامش، شادمانه در حضورش باشم. به [فرمان] والایش، همۀ شاهانی که بر تختها نشستهاند،
۲۹. از هر گوشه (جهان)، از دریای بالا تا دریای پایین، آنان که در [سرزمینهای دوردست] میزیند، (و) شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی میکنند، همۀ آنان،
۳۰. باج سنگینشان را به بابِل آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ] (= بابِل) تا شهر آشور و شوش،
۳۱.اَکَد، سرزمین اِشنونه، شهر زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جایگاه[های مقدس آن سو] ی دجله که از دیرباز محرابهایشان ویران شده بود،
۳۲. خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاهایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاههای ابدی خودشان نهادم. همۀ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گِردآوردم و به سکونتگاههایشان بازگرداندم؛
۳۳. و خدایان سرزمین سومِر و اَکد را که نَبونائید – در میان خشمِ سَروَر خدایان- به بابِل آورده بود؛ به فرمان مَردوک، سَرور بزرگ، به سلامت
۳۴. به جایگاههایشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا همۀ خدایانی که به درون نیایشگاههایشان بازگرداندم،
۳۵. هر روز در برابر (خدایان) بِل و نَبو، روزگاری دراز (= عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مَردوک، سَرورم، چنین گویند که «کوروش، شاهی که از تو میترسد و کَمبوجیه پسرش»
۳۶. … [… (باشد که) آنان تا روزگاران دراز (؟)، سهمیهدهندگان نیایشگاههایمان باشند” و (؟)] (باشد که) مردمان بابِل، شاهیِ مرا [بستایند]. من همۀ سرزمینها را در صلح (امنیت) نشاندم.
۳۷. ……………………………………………… [غا] ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشیهای پیشینِ] غازها و مرغابیها و کبوترهایی که
۳۸. ………………………………………………. [روزا] نه افزودم. در پی استوار کردن بارویِ دیوار ایمگور –اِنلیل، دیوار بزرگ بابِل برآمدم
۳۹. [……………………………] دیواری از آجُر پُخته، بر کنارۀ خندقی که شاهی پیشین ساخته بود، ولی سا[ختش را به پایان نبرده بود] …….. کار آن را […. به پایان بُردم.]
۴۰. ……. که [شهر را] از بیرون [در بر نگرفته بود]، که (هیچ) شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته شده سرزمینش در] بابِل نساخته بود.
۴۱. [………………………………………….] (آن را) [با قیر] و آجر پُخته از نو برپا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].
۴۲. [……………………………… دروازههای بزرگ از چوبهای سِدر] با روکِش مفرغین. من همۀ آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کارگذاردم.
۴۳. [……………………………… کتیبهای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(بر آن) نو] شته شده بود، [درون آن دید]م.
۴۴. [……………………………. در جای خود [نهادم (؟)] ………………….. (باشد که) مَردوک، سَروَر بزرگ، همچون هدیهای به من عطا کند زندگانی دراز، [(و) عمری کامل،]
۴۵. [تختی ایمن و سلطنتی پایدار، و باشد که من ………………………………………………………….. در قلبت تا به] جاودان.
نام کاتبِ لوحۀ گلی (مربوط به دو قطعۀ نویافته):
[نوشته و تطبیق] شده [از (روی لوحه) ….]؛ (این) لوحۀ قیشتی-مَردوک، پسرِ […].
بحث:
پرداختن به همۀ جزئیات این کتیبه و الفاظ آن، خارج از بحث اصلی این جُستار است. آنچه برای ما در این زمینه مهم است و چنان که ملاحظه شد؛ کوروش هخامنشی، پیوسته از «مَردوک»، خدای موهوم و ساختگیِ مردم بابِل، در عراق امروزی (حدود شهر حِلّۀ کنونی) یاد می کند و همین طور به خدایان دیگر نیز توجه و عنایت ویژه دارد. خدای مَردوک، از دید مُشرکان، فرزند خدایِ «اِنکی» و جانشینِ خدایِ «آنو»، خدای خدایان و پدر خدایِ موسوم به «نَبو» بوده است.
تصویر مَردوک، خدای مردمان بابِل، کشف شده در شهر «شوش» ایران که در دنیای باستان از بابل به شوش انتقال داده شده است؛ در زیر ملاحظه می نمایید که اکنون در موزۀ «لوور» پاریس در کشور فرانسه قرار دارد و چهرۀ این خدای موهوم را نشان می دهد؛
یعنی در اصل، اگر کوروش هخامنشی را با نگاهِ خوش بینانه، از حیث اعتقادی، «چندگانه پرست» و «مُشرک» نیز ندانیم؛ در رفتار و عملکرد، حامیِ مشرکان و خدایانِ اهل شرک در زمان خود بوده و نسبت به آیین یکتا پرستی که فرضاً به آن منسوب و ظاهراً شناخته می شده، اعتقاد پُر رنگی نداشته است. این قطعاً با روش و منش ذوالقرنین و همۀ انسان های یکتا پرست بنا به تصریح آموزه های قرآن، اختلاف دارد. بدون شک، کسی را که خدا در قرآن از او به عنوان شخصیتی برجسته برای اهل توحید و تقوا یاد می کند؛ قطعاً انسانی موحد و یکتا پرست بوده و در مسیر حق گام بر می داشته و انسان یکتا پرستِ صاحبِ قدرت همچو ذوالقرنین، در حدی که خدا از او مدح و تمجید نماید و با خداوند ارتباط باطنی و معنوی داشته باشد؛ بدون شک، مخالف هر گونه شرک و چندگانه پرستی در ممالک تحت سیطرۀ خود می باشد و از همه مهم تر، هیچ وقت، چنین شخصی، با این چنین فهم و پشتوانۀ معنوی، موفقیت های خود را مرهونِ وجود خدایی جعلی یا مجموع خدایان موهوم دیگر نخواهد دانست.
از سویی حتی اگر این توهم نیز ایجاد شود که به جای کوروش، دیگران این کتیبه ها را می نوشتند؛ با اقتدار و همین طور ارتباط معنوی و روحانی او با خدا و عالم بالا در تضاد است که او چه حاکم بی کفایتی بوده که در پهنۀ حکومت خود، از امور جاری و ابتدایی اطلاعی نداشته است.
کتیبۀ دوم: کتیبۀ کوروش در شهر «اور» عراق
این کتیبۀ خِشتی پُخته شده (آجُری)، همانند استوانۀ کوروش که پیشتر به آن پرداختیم؛ اکنون در موزۀ «بریتانیا» و در شهر «لندن»، به شمارۀ موزۀ BM 118362 و شمارۀ ثبتِ ۱۹۲۳,۱۱۱۰.۲۲۱نگهداری و حفاظت می شود. کتیبۀ مزبور، در جنوب کشور عراق و در شهر «اور» باستانی (۱۷کیلومتری شهر ناصریۀ امروزی و زادگاه حضرت ابراهیم (ع) در عهد باستان) به سال ۱۹۲۳ میلادی (حدود ۱۰۰ سال پیش به تاریخ امروز) به موزه انتقال داده شده است. اضلاع آن ۳۲ سانتیمتر و ضخامت آن ۶ سانتی متر است و چنان که در تصویر مشاهده نمودید؛ متن آن، بسیار مختصر و در ۶ خطِ میخی و به زبان بابِلی بوده است. با این بیان، مطلب زیر در آن نگاشته و به عبارتی مُهر شده است:
«کوروش، پادشاه جهان، پادشاه اَنشان، پسر کَمبوجیه، پادشاه اَنشان، «خدایان بزرگ»، همۀ زمین ها را به دست من تحویل دادند و من این سرزمین را در صلح قرار دادم.»
بحث
ترجمۀ متن کتیبۀ اور از خط میخی، مستقیماً به زبان انگلیسی توسط دانشمندان زبان شناس این چنین است که پیشتر ما ، آن را ترجمۀ فارسی نمودیم و به جهت اطمینان هر چه بیشتر خوانندگان، متن انگلیسی برگرفته از خط میخی را این جا قید می کنیم؛
Cyrus, king of the world, king of Anshan, son of Cambyses, king of Anshan. The great gods delivered all the lands into my hand, and I made this land to dwell in peace.
با این حساب، دقیقاً کوروش هخامنشی در کتیبۀ میخی، از ترکیبِ «The great gods» (خدایان بزرگ) استفاده نموده است که بیانگر فهم نادرست او از خدای یکتا و توسل به خدایان موهوم و غیر واقعی می باشد. انسان یکتا پرست و به خصوص انسانی که مورد تأیید خداوند متعال و قرآن کریم است؛ هیچگاه دستاوردهای مادی و معنوی خود را از عنایات و حمایت های «خدایی موهوم» یا «خدایان دروغین» بر نمی شمرد و به هیچ وجه، موفقیت ها و کامیابی های خود را مرهون وجود آن ها و تأثیرات آن ها نمی بیند و نمی داند.
انسان الهی همچو ذوالقرنین از سوی دیگر، اهل نِفاق و دورویی نیز نیست که هم حامی یکتا پرستان باشد و هم با مشرکان بیامیزد و برای خوشامد آنان مطالبی غیر از اندیشۀ توحیدی بیان کند. اصلاً اساس توحید از ابتدا تا اکنون، رشد عقلی و فکری بشر و مبارزه با شرک و چندگانه پرستی در جوامع بشری بوده و هست و «شرک»، بزرگترین گناه و بالاترین ظلم بشر به خود در فرهنگ توحیدی و آیین اسلام به شمار می رود. جالب است که این آجُر باستانی، در شهری یافت شده که قرن ها پیش از ساختن آن کتیبه به دستور کوروش، حضرت ابراهیمِ بت شکن (ع)، جلودار مبارزه با شرک و بت پرستی در آن مکان بوده است.
کتیبۀ سوم: کتیبۀ رویدانامۀ نبونائید یا رویداد نامۀ نبونائید- کوروش (بابل-عراق)
کتیبۀ سوم و مورد بحث ما در این تحقیق، موسوم به «رویدادنامۀ نبونائید یا نبونائید- کوروش»، از جنس گِل، به ابعاد ۱۴.۶۰ در ۱۳.۹۷ سانتی متر با تاریخ کشف ۱۸۷۹ میلادی (۱۴۴سال پیش به تاریخ امروز)، همانند دو کتیبۀ پیشین در «موزۀ بریتانیا» و به شمارۀ ۳۵۳۸۲ ثبت و محافظت می شود. در «کتیبۀ نبونائید»، حدوداً نصف وقایع ضبط شده مربوط به دوران نبونائید یعنی دشمن کوروش و آخرین پادشاه مستقلِ بابل و نصف دیگر موارد ثبتیِ آن، مربوط به وقایع دوران کوروش می شود که بعد از شکست دادن نبونائید، بابِل را به قلمرو خویش ملحق ساخت. این کتیبه پیش از منشور کوروش نوشته شده و به خط میخیِ نوبابلی (اَکَدی) نگاشته شده است و در سال هفدهم آن رویدادنامه، حوادث مربوط به زمان ورود کوروش به بابل و بحث شکست نبونائید مندرج است. در این سال، عبارات زیر ثبت شده است:
«در روز سوم از ماهِ «آرهسمنه» (آبان)، «کوروش» به «بابِل» آمد… از ماه «کیسلیمو» تا ماه «آدارو»، همۀ خدایان «اَکَد» که «نَبونائید» آن ها را بی ارزش کرده بود به شهرهای سپند و ورجاوند (مقدس) خودشان بازگردانده شدند.»
و در خصوص اتفاقات روزهای آتی آن ایام نیز در کتیبۀ مزبور نوشته شده است؛
«کَمبوجیه» پسر کوروش، به نیایشگاه «نَبو» (خدای خِرَد و پسر مَردوک) رفته و آنجا پیشکش هایی تقدیم کرده است بعد از نَبو به سوی [نیایشگاه] «اِسگیلَه» (پرستشگاه مَردوک) رفته است و در برابر [خدایِ] «بل» و خدا «ماربیتی»، گوسفندی را پیشکش کرده است. [۲]
بحث
از رویداد نامۀ نبونائید، از زاویه دیگری نیز می توان به اندیشه های دینی و رویکردهای کوروش هخامنشی نگریست؛ زاویه ای که غیر از دستورهای مستقیم کوروش در آن دو کتیبۀ اول و دوم است.
کوروش هخامنشی در سال هفدهم در رویدادنامۀ مذکور که مقارن با ۵۳۸ و ۵۳۹ پیش از میلاد بوده، نیایشگاه ها و معابد بت پرستان را به شهرها و جایگاه های اصلی آنان بازگردانده و به مشرکان و بت پرستان در این زمینه خدمت نموده و مجدداً به آن ها فرصت فعالیت مجدد در مسیر گمراهی و ضلالت داده است. همچنین از ادامۀ این کتیبه نیز استفاده می شود در همان ایام، پسر او «کمبوجیه» نیز به نیایشگاه های خدایانِ دروغین همچون «نَبو»، «بِل» و غیره رفته و پیشکش ها و قربانی هایی به آن اماکن و آن خدایان موهوم و ساختگی تقدیم نموده است. اگر کوروش و پسرش را به طور خانوادگی، به اصرار مشرک و منحرف از توحید ندانیم؛ حداقل این دو، بنا بر شواهدِ مکتوب و مستندات اصیل و دست نخورده از دنیای باستان و زمان خودشان، بسیار انسان هایی با باور غیر توحیدی یا مسامحه کار در امر هدایت مردم هم روزگار خود بوده اند و این چنین از دایرۀ اولیای الهی خارج می شوند بنا بر این مستندات، دیگر خوی و ذاتِ «کوروش دوم» یا «کوروش کبیر هخامنشی» با شخصیتی معنوی و سترگ همچون جناب ذوالقرنین در کتاب قرآن، تطابق و سازگاری پیدا نمی کند.
رویکرد نخبگان الهی نسبت به خداوند در قرآن
قرآن کامل ترین و دقیق ترین کتاب در بیان احوال و گفتار گذشتگان چه افراد صالح و چه افراد طالح و بدکار است و قطعاً در آن در بیان واقعیت هر چیز افراط و تفریط وجود ندارد. به عبارت دیگر، قرآن بهترین منبع برای شناخت گذشته، حال و آینده است. در ادامه، برخی نمونه های آیات قرآن بیان می شود که نشانگر گفتارِ سرشار از اعتقادِ افراد برگزیدۀ الهی نسبت به ذات اقدس خداوندگار در قیاس با کوروش هخامنشی می باشد؛
– ) حضرت شُعَیب (ع)، پیغمبر دو شهر «مَدیَن» و «اَیکَه»، بنا بر گزارش قرآن مجید، به مردم و قوم خویش، چنین فرموده است:
«مَا تَوْفِیقِى إِلا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکلْت وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» (سورۀ هود/۸۸)
(موفقیت من، جز به [لطف و یاری] خداوند نیست؛ بر او توکّل کردم و به سوى او بازمىگردم!)
-) حضرت یوسف (ع)، هنگامی که در زندان محبوس شدند؛ به هم بَندی های خود فرمودند:
«وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ ءَابَاءِى إِبْرَهِیمَ وَ إِسحَقَ وَ یَعْقُوب مَا کانَ لَنَا أَن نُّشرِک بِاللَّهِ مِن شىْءٍ ذَلِک مِن فَضلِ اللَّهِ عَلَیْنَا وَ عَلى النَّاسِ» (سورۀ یوسف/۳۸)
(من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروى کردم! براى ما شایسته نبود چیزى را شریک خداوند قرار دهیم؛ این از فضل خدا بر ما و بر مردم است!)
-) جناب «لُقمان»، معاصر حضرت داوود (ع) که اتفاقاً همچون ذوالقرنین از زُمرۀ پیامبران الهی نبوده بلکه از زُمرۀ اولیای الهی و مقرب درگاه خداوند به شمار می رفته است؛ در یکی از توصیه های خود به فرزندشان در قرآن فرموده اند؛
«یَبُنىَّ لا تُشرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشرْک لَظلْمٌ عَظِیمٌ» (سورۀ لقمان/۱۳)
(پسرم، به خداوند، شرک نَوَرز که شرک، ستم بزرگى [در حق خود انسان] است!)
-) حضرت سلیمان (ع) بعد از آن که جانشین ایشان، حضرت «آصِف بن بَرخیا» (ع)، به خواست خداوند، معجزه ای در کاخ آن بزرگوار انجام دادند؛ خطاب به همۀ حاضران فرمودند؛
«هَذَا مِن فَضلِ رَبى» (سورۀ نمل/۴۰)
(این از فضل پروردگار من است!)
-) جناب «ذوالقرنین» که محل اصلی بحث ما در این پژوهش است؛ در یکی از سفرهایشان بنا بر اطلاعات قرآن، پس از آن که سدّی به منظور خاصی بنا فرمودند؛ این جمله را بیان کردند؛
«هذا رَحْمَهٌ مِنْ رَبّی» (سورۀ کهف/۹۸)
(این رحمتى از جانب پروردگار من است!)
-) به گزارش قرآن، حضرت عیسی (ع) در مورد حقیقتِ معجزات خود، مستقیماً به نقش خدا اشاره نموده و فرموده است؛
«أَنى أَخْلُقُ لَکم مِّنَ الطینِ کَهَیْئَهِ الطیرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طیرَاً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الأَکمَهَ وَ الأَبْرَص وَ أُحْىِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ» (سورۀ آل عمران/۴۹)
(من از گِل، همانند «پرنده» مىسازم؛ سپس در آن مىدَمم و به اجازۀ خداوند، [آن] پرندهاى مى شود و نابینای مادرزاد و بیمار مبتلا به «پیسی» را شفا می دهم و مُردگان را به اجازۀ خداوند، زنده مىکنم!)
از این عبارات قرآنی که در اصل مکنونات قلبی، گفتار صریح و اعتقاد راسخ بزرگان توحید و پیش قَراولان یکتا پرستی بشر است؛ نفی کامل و صد درصدی شرک و همچنین در نظر گرفتن نقش اصلی و مؤثر خدای واحد در موفقیت های مادی و معنوی، دنیوی و اخروی آن نخبگان استفاده می شود و هیچ کدام موفقیت های خود را مرهون خدایی موهوم یا خدایانی تخیلی و ساخته و پرداختۀ بشر ندانسته اند؛ چه ذوالقرنین که کلامش به روشنی بیان شد و چه دیگر بزرگان یکتا پرستی.
نکتۀ مهم و کلیدی، همان کلام حضرت یوسف (ع) در مورد برگزیدگان الهی همچون پدرانشان از پیامبران است که فرمودند: «مَا کانَ لَنَا أَن نُّشرِک بِاللَّهِ مِن شىْءٍ» (براى ما شایسته نبود چیزى را شریک خداوند قرار دهیم!)
-) «اصحاب کهف»، مردان دین دار و خداشناسی بودند که ۳۰۹ سال قمری به خواست خدا به خواب رفتند و داستانشان مشهور و زبانزد است. خداوند از قول آنان در کتاب خود آورده است:
«لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهًا لَقَدْ قُلْنا إِذًا شَطَطًاً» (سورۀ کهف/۱۴)
([ما] هرگز غیر از او (خدا) را نمی خوانیم که اگر چنین کنیم؛ سخن بیهوده ای گفته ایم!)
-) در قرآن به داستانِ باغدار ثروتمند و مشرکی، بدون اشاره به نام و هویت اصلی او پرداخته شده است که رفیق کم برخوردار و معمولی و حتی مجهول او در نام و نسب، در جایی به او در مقام تذکر و نصیحت و بیان رفتار و عملکرد دینی خویش می گوید:
«لا اُشرِکُ بِرَبى أَحَداً» (سورۀ کهف/۳۸)
([من] هیچ کس را با پروردگارم [در مقام خدایی] شریک نمی کنم!)
-) پیامبر اسلام (ص)، بزرگترین پرچمدار مبارزه با شرک برای همۀ اعصار و دوران ها هستند. گذشته از نمونه های قبلی که بحث توحید در گفتار و رفتار اولیای الهی متجلی بود و به آن ها از خِلال گزاره های قرآن مجید پرداختیم؛ در همین کتاب از سوی خداوند متعال، دستورها و خطاب هایی صریح و محکم به حضرت محمد (ص) در مسیر مبارزه با شرک و چندگانه پرستی بیان شده است که دانستن آن ها نافع است؛
«الَّذینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ » (سورۀ حجر/۹۶)
(کسانی که [همراه] با خداى یکتا، خدایى دیگر [در آیین و مسلک خود] قرار دهند؛ پس به زودى خواهند دانست!)
یا دستور مستقیم خداوند به پیامبر اکرم (ص) در رابطه با شِرک در دو سورۀ مختلف این چنین بیان شده است:
«قُلْ إِنّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ» (سورۀ انعام/۵۶)
(بگو: [ای پیامبر] من از این که پرستش کنم کسانى را به جز خداوند که شما [آن ها را] مىخوانید؛ نهى شدهام! [و همچنین به مشرکان] بگو:من از هوى و هوس هاى شما، پیروى نمىکنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شدهام؛ و از هدایتیافتگان نخواهم بود!)
یا در آیه ای دیگر؛
«قُلْ إِنّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَمّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبّی وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ » (سورۀ غافر/۶۶)
(بگو: [ای پیامبر] من از این که پرستش نمایم کسانی را که شما غیر از خداوند مىخوانید؛ قطعاً نهى شدهام چون دلایل روشن از جانب پروردگارم براى من آمده است و مأمورم که تنها در برابر پروردگارِ جهانیان تسلیم باشم!)
یا در آیه ای دیگر خطاب به رسول اکرم (ص) می فرماید؛
«لا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولاً» (سورۀ اسراء/۲۲)
(همراه با خدا (در عرض خدا)، خدای دیگر قرار نده؛ تا در نتیجه ملامت زده و بى یار نشوى!)
یا خداوند، شبیه به همین معنا در چند آیۀ بعد، مجدداً خطاب به پیامبر (ص) فرموده است؛
«لا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ فَتُلْقى فی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًاً» (سورۀ اسراء/۳۹)
(با خدا،خدای دیگری قرار نده که در جهنم افکنده مىشوى؛ سرزنش شده، و رانده شده! (از رحمت و لطف خدا) )
یا در خطابی دیگر به رسول اکرم (ص) و همۀ انسان ها فرموده است؛
«فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدادًا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (سورۀ بقره/۲۲)
(براى خدا همتایانى قرار ندهید؛ در حالى که مىدانید! [آن ها بی اعتبار و موهوم هستند!])
و نهایتاً خداوند در قرآن کریم، بر اساس همین آموزه های توحیدی از قول شخص رسول اکرم (ص) فرموده است؛
«وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ إِنّی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ مُبینٌ» (سورۀ ذاریات/۵۱)
(و با خداى یکتا، خداى دیگرى را قرار ندهید که من شما را از جانب او بیمدهندهاى آشکارم!)
رویکرد «کوروش هخامنشی» نسبت به خداوند متعال
ما در این پژوهش نگرش کوروش هخامنشی را بدون در نظر گیری آثار مکتوب و کاغذی تاریخیِ به دست ما رسیده و آن هم با پیرایه های تاریخی که به حسب حُب و بغض ها، تحریف ها و تصحیف ها دستخوش آفت واقعی شده اند؛ بدون هیچ تعصب و جانبداری بررسی نمودیم. یعنی از روی کتیبه ها و دستورهای شخص کوروش در یافته ها و کاوش های باستانشناسی، در مقامِ مدرک و منبع دست اول و همچنین مقایسه کردیم که چه قدر، عملکرد او با رفتار و سلوکِ مؤمنان و نخبگان الهی در قرآن همگونی و سازگاری دارد.
چنان که در متن هایِ موجود در «استوانۀ کوروش» ملاحظه شد؛ کوروش چندین بار از «مَردوک» خدای موهومِ بابلیان یاد می نماید و او را تکریم و تعظیم می نماید. در اصل، کوروش در این کتیبه، از بند ۱۲ به بعد، خود را بنده و منتخب «خدای بابِل» می داند که او را به فتح سرزمین های مختلف، از جمله سرزمین بابل که سرزمین مردوک بوده، موفق و پیروز می گرداند.
بعد در بند ۲۲ پس از آن که کوروش، خود را به عنوان شاه بزرگ و نیرومند معرفی می نماید؛ در ادامه چنین می گوید که «خدایان بِل و نَبو، فرمانروایی اش را دوست دارند» و در بند ۲۳ تأکید به پرستش مَردوک، خدای بابلیان می نماید و به صراحت می گوید: «من هر روز ترسان در پی نیایشاش بودم!»
او در بند ۳۲ بیان می کند خدایانی که محراب هایشان در شهرهایی که یاد نموده، ویران شده، به آن شهرها مجدداً بازگردانده است و خدایانی را که نَبونئید، یعنی دشمن کوروش از «سومِر» و «اَکَد» به «بابِل» آورده بود به شهرهای خودشان و پرستشگاه هایشان بازگردانده است تا آن خدایان نیز شادمان شوند.
این در حالی است که حضرت ابراهیم (ع) چنان که بیان نمودیم؛ قرن ها قبل از کوروش، پرچمدار توحید و یکتا پرستی در همان مناطقی بوده که این کتیبه ها به دستور کوروش نوشته و بعدها یافت شده است و حتی ابراهیم خلیل (ع)، جان خود را به خاطر نابودی فرهنگ مُنحط و تفکر باطل بت پرستی به مخاطره انداخت و همین طور به تبعیت از آن بزرگوار، دیگر یکتا پرستان عالَم نیز در طول تاریخ چنین کردند؛ اما کوروش هخامنشی در این زمینه، بنا بر تصریح کلام خود، تساهل و تسامح به خرج داده و بدتر از همه، موفقیت های خود را مرهون خدایی موهوم از بابلیان دانسته و در پرستش گمراهانۀ مردم، آنان را یاری رسانده است. به راستی، کوروش نمی تواند از این نظر ،انسانی مُوجّه و شخصیتی الهی در حد پایین و حتی معمولی باشد تا چه رسد به ذوالقرنینی که خداوند در قرآن کریم او را ستوده، یاری نموده و پیام های باطنی به وی القاء نموده است.
اگر در حالت خوشبینانه، کوروش را پیرو «آیین زرتشتیِ خالص و سَرَه» و باورمند به عقیدۀ «یکتا پرستی» نیز بدانیم و ساحت او را منزه از بت پرستی و شرک بر خلافِ ظواهرِ متنِ کتیبه های به جایْ مانده اش برشمریم؛ با این همه، چاره ای نداریم که بر اساس شواهد و مستندات، او را از حامیان بزرگِ بت پرستان و مشرکان زمانه اش در نظر گیریم؛ روش و منشی نادرست که به هیچ عنوان، در سیره و رفتار هیچ کدام از انسان های مورد تأیید خداوند، چه در مقام پیامبر و چه در مقام مؤمن و شخص برجسته در دین و آیین الهی در هیچ جای قرآن کریم، به نظر نرسیده است.
در کتیبۀ دوم که در شهر «اور» در جنوب کشور «عراقِ» امروزی، که در قدیم، بخشی از حکومت و قلمرو پهناور هخامنشیان و شخص کوروش بوده و حدود ۱۰۰ سال پیش پیدا شده است؛ مُجدداً کوروش در آن تصریح می کند:
«خدایان بزرگ، همۀ زمین ها را به دستِ من تحویل دادند!»
این نوع گفتار از پادشاهی که خود را نیرومند و بزرگ می داند؛ دقیقاً مصداق «شِرک» است و به راستی شرک، چیزی غیر از این،می تواند باشد؟ اگر یک کتیبه بود فرضاً همان استوانه کوروش، شاید می شد آن را به نحوی رفع و رجوع و توجیه نمود ولی این دومین کتیبۀ آجری، در مکانی دیگر، خط بطلانی بر توجیهات غیر واقعی در این زمینه خواهد بود و باز اگر در اندیشۀ دینی کوروش، تسامح قائل شویم؛ همسویی کوروش با افراد چند گانه پرست و مشرک، از این نوع نگاه و رفتار او برداشت می شود.
با این اوصاف، چرا کوروش، اگر واقعاً همان ذوالقرنینِ قرآن باشد به جای استعانت جُستن از ذات اقدس خداوندِ یکتا، دستاوردهای خود را مرهون عنایت خدایان می داند؟ این با متن قرآن و اندیشه های قرآنی در مورد ذوالقرنین که در قسمت قبل اشاره کردیم؛ همخوانی ندارد.
فقط در همین چند آیۀ ۸۳ تا ۹۸ سورۀ مبارک «کهف»، از قول جناب ذوالقرنین، چهار بار لفظ «رَبّی» (پروردگارم) تکرار شده است و بحثی از خدایان و ارباب در کلام ذوالقرنین نیست و به شرق و غرب رفتن او و ممانعت مردمان مناطق مختلف از «ظلم» در آیات مزبور توسط جناب ذوالقرنین، بنا بر تفسیر بزرگان، به بحث جلوگیری و منع آنان از شرک، نه تأیید و همراهی با اهل شرک و انسان های غیر موحد باز می گردد. خداوندی که نسبت به وحدانیت خود بسیار غیور است و جز آن را نمی پذیرد؛ در آیۀ ۸۴ می فرماید: «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فى الأَرْضِ» (بی تردید ما در زمین به او (ذوالقرنین) قدرت [و حکومت] بخشیدیم.)؛ شاید این بخش از آیه برای روشنگری ما در عصر حاضر و مطالعۀ کتیبه های باستانی کوروش هخامنشی نازل شده باشد که او به صراحت گفته و مکتوب نموده که از خدایان این قدرت را اخذ کرده است و این چنین آیۀ قرآن، همسان سازی و تطبیق کوروش با ذوالقرنین را به روشنی برای این قبیل افراد که این چنین می اندیشند؛ نفی و رد کرده است.
در آیۀ ۸۶ خداوند متعال، خطاب مستقیم به ذوالقرنین دارد و می فرماید: «قلنا یا ذا القرنین…» (ما فرمودیم: ای ذوالقرنین!…) و خدا در ادامۀ آیه، دستور خود را به او ابلاغ می نماید. کشورگشایی و فتح سرزمین ها، جز برای اعتلای پرچم یکتا پرستی، چه از دیدگاه خدا و چه بندۀ صالح خدا، هر کس که می خواهد باشد؛ هیچ ارزشی ندارد و شرافتی محسوب نمی شود. بی شک این دو شخصیت، یعنی کوروش هخامنشی و ذوالقرنین قرآنی، اتحاد و همسانی تاریخی و معنوی ندارند. کوروش در کتیبۀ شهر اور به صراحت، «تحویل داده شدن زمین ها را به خود از جانبِ خدایان بزرگ» دانسته است که این با آیات قرآن و رفتار و گفتار بزرگان و برگزیدگان مسیر توحید در طول تاریخ، در تضاد و مخالفت کامل است.
حتی اگر در استوانۀ کوروش، لفظ «مَردوک» در زبان بابِلیان را مطلق نام و لفظ «خدای یکتا» یا همان «اللّه» در زبان اهل اسلام در طول تاریخ توحید و یگانه پرستی بدانیم؛ همچنان بحث تجلیل و تقدیر کوروش از خدایان یا حمایت و پاسداری وی از سنت های غلط معابد بت پرستان و مشرکان و بازگرداندنِ بت های خدایان موهوم به جایگاه های اصلی و پیشین آن ها و همیاری و تعاون در مسیر گمراهی و ضلالت را دیگر نمی توان از آن، اغماض نمود و آن را همچنان از تیر رس نقد و تضعیف، نادیده انگاشت.
نتیجه گیری و جمع بندی
گزارش های تاریخی در خصوص کوروش هخامنشی و داستان زندگی و سلطنت او به جهت این که برای دوران های بسیار قدیم بوده است؛ بسیار اندک و نارسا می باشد و گزاره های موجود در کتاب ها نیز در رابطه با او، بی شک، خالی از حب و بغض ها، تحریف و تصحیف های گوناگون در متن و نوشتار نیست و جزم و یقینی برای ما ایجاد نمی نماید. اما خوشبختانه، کتیبه هایی که در زمان او و به ویژه به دستور مستقیم وی نوشته شده است و با تلاش باستان شناسان، پس از قرون متمادی از دل خاک بیرون کشیده شده است و مستقیماً ما را به زمان او می برد؛ بدون تردید، مدرک تاریخیِ دست اول و اصیلی به حساب می آید که دیگر جای هیچ شک و شبهه ای را در شناخت دقیق شخصیت و سطحِ فکرِ معنوی و اعتقادی کوروش به جای نمی گذارد. کوروش، هر آیینی که داشته است؛ حتی اگر فرض کنیم بهترین دین الهی زمان خود را داشته، این کتیبه های اصیل، نشان می دهد که انسان معتقدی، حداقل به آن دین الهی و آن آیین توحیدی نبوده است؛ یا در حالت دیگر بر اساس ظواهر امر، باید او را کاملاً انسانی مشرک و غافل از خدا بدانیم.
کشفیّات باستان شناسی جدید، به خصوص مفاد دو کتیبۀ ارزشمند از حیث تاریخی مربوط به شخص کوروش، به اضافۀ کتیبۀ «رویداد نامه نَبونائید» که از نظر گذشت؛ نظرات افرادی را که کوروش را مصداق بارز و عینی، ذوالقرنین در قرآن پنداشته اند و او را به شکلی انسانی مؤمن و خداجو قلمداد می نمایند؛ به صراحت و روشنی هر چه تمام تر، بر اساس گفتار خود کوروش و دیگران مانند ثبت کننده وقایع در رویدادنامۀ نبونائید، بر طبقِ منابع اصیل و دست نخوردۀ متعلق به زمان او، با احتساب رفتارها و رویکردهای غیر خدایی او همچون حمایت و همیاری مشرکان با قاطعیت رد می شود و دیگر هیچ جای حرف و حدیثی در این زمینه برای مفسران قرآنیِ متأخر که ذوالقرنین قرآنی را با کوروش هخامنشی تطبیق داده اند؛ باقی نمی گذارد. بنا بر قاعدۀ عُقلایی، «الاقرار العُقَلاء علی انفسهم جائز» (اعتراف صاحبان عقل و خِرَد بر ضد خودشان روا و حُجت است)؛ بنا براین در این حوزه، برای اثباتِ مُوجّه نشان دادنِ کوروش از نظر معنوی و از او شخصیتی الهی ساختن، دیگر مجالی نمی یابد.
در خاتمه باید اظهار نمود که اگر کسی علاقه مند به جست و جوگری در زمینۀ کشف هویت واقعی ذوالقرنین قرآنی باشد؛ نباید این پیش فرض مهم را نادیده انگارد که ذوالقرنین واقعی، بایستی شخصیتی سیاسی و مقتدر و پایبند به اصول یکتاپرستی در دنیای باستان بوده و با چارچوب های فرهنگ توحیدی، سازگاری و توافق لازم را داشته باشد و پژوهشگران و مفسران قرآنی، به هیچ وجه، دامن پاکِ تفسیر قرآن و مُراد خداوند متعال را از برگزیده و نخبه ای الهی همچون «ذوالقرنین» با شخصیتی «سُست ایمان و غیر الهی» (فرضاً نسبت به دینِ یکتا پرستیِ خود)، «منافق» (نسبت به تسامح با مشرکان و بت پرستان تحت قلمروی خود بر خلاف آیین و اصول توحید) یا «مُشرک» (با فرض اعتقاد واقعی او به خدایان موهوم) همچون «کوروش هخامنشی»، آن هم بر اساس کتیبه ها و به خصوص پیام ها و دستورهایی که خود آن شخص تصریح نموده و از او بدون دخل و تصرفِ ایام و حُب و بغض ها بر جای مانده است؛ پیوند و تخصیص نزنند و چشمۀ زلالِ مقصود خداوند را از شخصیتی الهی و مُوجّه چون حضرت ذوالقرنین، این چنین گِل آلود نسازند.
بسیار عالی . خیلی جامع و کامل بود . البته در مورد سدی که ذوالقرنین در برابر هجوم قوم یاجوج و ماجوج ساختن هم اگه مطلبی داشتین فوق العاده میشد
بازم تشکر
واقعاً خجالت آوره ، این کوروش کویری که آریایی ها میپرستنش چیزی بجز یک ولگرد جانی نبود که مدام در حال قمه کشی و کشورگشایی و خون و خون ریزی بود ، تمدن ماد که یک تمدن ایرانی بود توسط همین کوروش نابود شد و مردم خوزستان و ماد و شرق ایران و سارد و اوپیس هم توسط همین جانی جنایتکار قتل عام شدن و عاقبت در راه همین تجاوز گری هاش به دست ملکه ماساژت ها کشته شد ،
خاک عالم بر سر اون فرومایگانی که بجای خداوند یکتا این دیکتاتور رو میپرستن و به محض اینکه پاشون به پاسارگاد میرسه به طرف گور کوروش رکوع و سجده میکنند و به خاک می افتند درحالیکه حاضر نیستند یکبار این کار رو درمقابل خدا انجام بدن درصورتی که مسلمونها و یهودی ها و مسیحیان هر روز این کار رو درمقابل پرودگارعالم انجام میدن
چرا نظرمو منتشر نکردین؟!
باید صبر داشته باشین بررسی بشه بعد.