اخیرا کتابی به کتابفروشیها رسیده است از یک شاهزاده گمنام
قاجاری که در
اصفهان میزیسته است. او بنا به سنت درباریان، خاطرات خود را روزانه روی کاغذی میآورده است.
نام او را نمیدانیم، اما از قضای روزگار یادداشتهای سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۲ق او بهوسیله اکبر شریفزاده و علیرضا نیکنژاد
چاپ شده و بهدست ما رسیده است. این کتاب برای اصفهانپژوهان یک منبع مهم است.
چراکه نویسنده به دقت و ریزبینی وقایع و حوادث اتفاق افتاده برای خویش را نوشته است. نگاه کلی در یادداشتها نیست، اما بیشتر آنچه شنیده و دیده و اطرافش میگذشته را مانند دوربین
فیلمبرداری ثبت و ضبط کرده است. از آنجا که نویسنده، مطالب را برای تاریخنگاری یا استفادههای بعدی بر کاغذ نیاورده است، بنابراین میتوان به نوشتههای مذکور اعتماد کرد و به راستی و صداقت آن گواهی داد. این مواد خام معتبر میتواند در هر پژوهشی مورد استفاده قرار گیرد.
این نوشته تلاش دارد چند لطیفه را که در حوزه مردمشناسی از خلال سطور این کتاب دریافت میشود برجسته کرده و عرضه کند:
وضعیت زنان و خانواده در دوره قاجار
زن و خانواده
زن و خانواده تقریبا در منابع رسمی قاجاری مغفول ماندهاند. این مقولات با زندگی روزانه و عادی مردم مربوط میشدهاند که شاید دلیلی برای ثبت و ضبط دادههای مربوطه نمیرفته است. اما در کتابهای خاطرات، بهصورت پراکنده، اطلاعاتی بهدست میآید که نشانگر وضعیت زنان و خانواده است.
در همین کتاب تصویری از یک مجلس عروسی مجلل را بیان میدارد. داماد مجلس شاهزاده مهدی قلی میرزا پسر جلالالدوله و عروس نیز دختر میرزا حبیبالله مشیرالملک انصاری است.
پس عروسی مربوط به طبقه اعیان شهر است «بهطور قطع و یقین چنین مجلس عقدی تا بهحال در اصفهان فراهم نیامده، خونچه شیرینی از عدد نفوس زیاد و نفوس غیر معدود بود.
جمیع اشراف و اعیان شهر حاضر بودند.» (ص ۴۱) این مجلس مردانه بود که در باغ مشیر برقرار شده بود. مجلس زنانه نیز از «روایت معتبره موثقه» توصیف شده است. خصوصا حضور افتخارالدوله، بانوی عظمی، خواهر ظلالسلطان که آن هم شنیدنی و شاهانه بوده است. (ص ۴۲)
به شرایط طلاق و نفقه فرزندان بسیار کم پرداخته شده است. در خبری که راجع به فوت دختری ۱۰ ساله است، اطلاعات جالبی درباره این دو موضوع بهدست میدهد: «جناب شاهزاده آخوند ۱۰ سال قبل اصفهان بودند. زنی گرفته، ضعیفه حامله شد. جناب شاهزاده رفته تهران.
بعد از رفتن، ضعیفه را طلاق گفتند. بعد ضعیفه زایید. دختری قریب ۱۰ سال بود. این ضعیفه بیچاره این طفل را با حسن وجه پرورده و تربیت کرده، در این سنوات هم جناب شاهزاده آخوند اول ده
تومان، اواخر دوازده تومان، دو سال بود هفده تومان مخارج او را میدادند.» (ص ۱۰۸) خلاصه آن دختر زیباروی ۱۰ ساله به درد گلو مبتلا شده و فوت شد.
در جایی از مهریه زنی از طبقه متوسط سخن میگوید که پنج تومان بوده. (ص ۱۱۰) خوب است بدانیم در همان زمان قیمت یک خانه متوسط نیز «دو هزار و سیصد تومان» بوده است. (ص۱۲۰) زنان طبقات پایین، آنهایی که در خانهها خدمت میکردند، بیپناهترین زنان جامعه بودند.
در ماجرایی «دده سیاه پیر شکسته» آمد و گفت: «من کنیز امام جمعه مرحوم میرزا محمد علی بودم. مرا آزاد کردند لحاف مرا ندادند،
فرش ندادند.» (ص ۱۹) ظلالسلطان دلش به رحم آمد و دستور داد برای او پول جمع شود. هر یک از درباریان چیزی دادند که در مجموع ۱۷تومان شد. از خزانه دولت هم بر آن افزودند و سی وچهار تومان جمع شد. «دده پیر زمینگیر، جوانی شد دلیر، مثل نره شیر میغرید و میرفت و دعا میگفت و ثنا میکرد.» (ص۱۹)
زنان هم جرم و جنایت مرتکب میشدند. او یادآور میشود: «چند نفر زن را شب گرفته بودند. به حضور مبارک آورده، حکم فرموده جناب نایبالحکومه آنها را تنبیه کردند. در جوال کرده چوب زدند.» (ص۲۲)، اما جرمی که یک زن و شوهر با همراهی هم انجام میدادند هم از نکات جالب این کتاب است.
بیش از آنکه میزان جرم مهم باشد، این امر مهم است که آنها از فضای اختناق ظلالسلطانی توانسته بودند استفاده کنند: «یک زن و شوهر را هم در قیصریه پایتخت داروغه حکم به تنبیه فرمودند. این ضعیفه کار غریبی میکرده، هر روز به خانهای میرفته، شوهرش هم درب خانه میایستاده و میگفته که از جانب حضرت والا مامورم که زیرجامه زنان را اندازه بگیرم.
هر زنی النگوی طلا دارد از دست او درآورم.» (ص ۲۳) خلاصه مردم از ترس ظلالسلطان هیچ نمیگفتند و زیر جامه و طلاهای خود را به راحتی در اختیار این مامور قلابی ظلالسلطان قرار میدادند.
تا اینکه خبر به خود حضرت والا رسید و اعلام کرد که چنین حکمی نداده و آن زن و شوهر را دستگیر کردند. «حضرت والا میفرمود: یک نفر دیگر هم هست که او هم مشغول به این کار بوده، حکم شده است او را هم بگیرند.» (ص ۲۳) از کتاب «اصفهان عصر ظلالسلطان» میتوان اطلاعات زیادی راجع به پنهانترین لایههای اجتماع قاجاری، یعنی وضعیت زنان و خانواده دریافت.
*دکترای تاریخ محلی
منبع: اصفهان عصر ظلالسلطان: یادداشتهای روزانه اصفهان و دربار ظلالسلطان، به کوشش اکبر شریفزاده و علیرضا نیکنژاد، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۹