امیرکبیر و گوشمالی سفیر فرانسه

روابط سیاسی میان ایران و فرانسه در دوره ناپلئون بناپارت، با انعقاد قرارداد فین‌کنشتاین به اوج خود رسید؛ اما خیانت دولت پاریس، باعث ازهم‌گسیختگی روابط دوجانبه شد و از سوی دیگر، نفوذ روس و انگلیس در ایران، راه را برای تکاپو‌های سیاسی گسترده فرانسویان بست.
بااین‌حال، در نیمه‌دوم دوران حکومت محمدشاه، آن‌ها شخصی به نام «کنت سرتیژ» را به ایران فرستادند تا میان دولت فرانسه بعد از سقوط ناپلئون و قاجار‌ها مناسبات تجاری برقرار کند. البته این مناسبات به‌شدت تحت‌تأثیر نفوذ روسیه تزاری و بریتانیا در ایران قرار داشت.
در همین زمان بود که حاجی میرزاآقاسی، صدراعظم نه‌چندان باهوش محمدشاه، تصمیم گرفت اقدامی به قول خودش «پولتیک» را برای ارتباط با فرانسه انجام دهد. به همین دلیل، میان او و سرتیژ عهدنامه مودتی امضا شد که بیشتر متضمن روابط تجاری فرانسه با ایران بود؛ در واقع پاریس امتیازاتی برای اتباع خود به دست می‌آورد و در مقابل امتیازی به اتباع ایرانی نمی‌داد.
حاجی میرزاآقاسی که بعد از امضای قرارداد، تازه متوجه مفاد آن شده‌بود، سعی کرد برای ایرانیان هم، امتیازات مشابه را به‌دست بیاورد؛ اما ناواردی او در فنون دیپلماتیک و پاسخ‌های سربالای سرتیژ، این موضوع را غیرممکن کرد.
اوضاع تغییر می‌کند
با آغاز زمامداری امیرکبیر در ۲۸ مهرماه سال ۱۲۲۷، ایران بعد از مدت‌ها، سکان اداره خود را در دستان سیاستمداری باهوش و قدرتمند می‌دید؛ سیاستمداری که به‌خوبی از نفوذ روس و انگلیس در ایران باخبر بود و می‌دانست باید با ابزار‌های سیاسی و دیپلماتیک، رودرروی دشمنان قرارگیرد.
به همین دلیل، امیر در برابر روس و انگلیس، به‌دنبال برقراری ارتباط با دولت‌های اروپایی دیگر رفت و بر این سیاست، در تمام دوران حکومتش پای‌فشرد. سرتیژ که از این رویکرد امیرکبیر آگاه بود، کوشید تا قراردادی را که در دوران محمدشاه به امضای صدراعظم وقت رسانده‌بود، به‌تأیید شاه جدید و امیرکبیر هم برساند و به قول معروف، جای پای خودش را محکم کند.
اما امیر از همان ابتدای کار، سفیر فرانسه را فاقد شعور سیاسی و دیپلماتیک یافت و متوجه شد که او هم، مانند روس و انگلیس در پی تحقیر ایران و ایرانی است. از این رو، در نخستین گام و ظاهراً برخلاف رسم مألوف، هنگام به‌تخت‌نشستن ناصرالدین‌شاه، نشان سلطنتی را به سرتیژ اهدا نکرد؛ اقدامی که بر سفیر فرانسه سخت گران آمد و در محرم سال ۱۲۶۵ (آذرماه سال ۱۲۲۷)، طی نامه‌ای تند به امیر، از این کار او گله کرد و حتی نشانی را که از محمدشاه گرفته بود، پس فرستاد.
امیر که متوجه شده بود، سفیر فرانسه هنوز او را نمی‌شناسد و نمی‌داند که دوره و زمانه عوض شده است، نامه را با یادداشتی برای میرزامسعودخان، کفیل وزارت خارجه فرستاد و خواست تا جواب درخوری به زبان‌درازی سرتیژ بدهد. میرزا مسعودخان هم در نامه‌ای مفصل، ضمن اشاره به خبط‌های دیپلماتیک سفیر، او را به خاطر فقدان سواد سیاسی شماتت کرد و برایش نوشت:
«از فطانت و درایت و کاردانی آن جناب زیاده از حد بعید بود که از اولیای دولتی که وزیر دول خارجه مستقل دارد، این‌گونه مکاتبات به صدارت عظمی شود.» آن‌گاه به توبیخ سرتیژ پرداخت و تصریح کرد: «آن‌جناب به هیچ وجه من‌الوجوه حق نداشتند به این سیاق و به این طرز از اولیای دولت علیّه مطالبه تصویر همایون نمایند.»
رفتار زیرکانه امیرکبیر، جای اعتراضی برای سفیر فرانسه باقی نگذاشت؛ اما او در رفتارش با اتباع ایران تغییری ایجاد نکرد و ازهمین‌رو، لازم بود برخورد مناسبی با وی صورت پذیرد.
روشدن دست سفیر فرانسه
مدتی بعد از ماجرای نامه‌نگاری سرتیژ، امیر اجرای معاهده دوستی میان فرانسه و ایران را معلّق کرد. سفیر که این معاهده را وسیله عرض‌اندام در محافل سیاسی فرانسه می‌دانست، با شتاب خود را به امیر رساند و خواستار توضیح شد. امیر خیلی ساده پاسخ داد که آیا حاجی میرزاآقاسی، صدراعظم‌وقت، برای امضای چنین قراردادی از محمدشاه اجازه‌نامه رسمی داشته‌است؟
سرتیژ که انگار برق او را گرفته بود، گفت که چنین بوده و آقاسی به نمایندگی از شاه ایران قرارداد را امضا کرده‌است. اما امیر که می‌دانست واقعیت غیر از این است، خواستار رؤیت نسخه این اجازه‌نامه که نزد سرتیژ بود، شد. سفیر که چنین گواهی را در اختیار نداشت، برای ارائه آن امروز و فردا کرد و امیرکبیر هم، پیگیرانه، هر روز پیغام می‌فرستاد که آن گواهی چه شد؟!
دست‌آخر سفیر نزد امیر رفت و اظهار کرد که آن قرارداد، در واقع مقدمه‌ای برای یک قرارداد اصلی است که، چون عمر شاه قبلی دوام نداشت، باید در دوره شاه جدید قاجار امضا شود! امیر این حرف را به طور ضمنی پذیرفت؛ اما سفیر فرانسه باز هم ساز زیاده‌خواهی کوک کرد و خواست در متن قرارداد، تغییراتی به نفع فرانسه ایجاد کند؛ اما امیر زیر بار نرفت و خواستار حقوق متقابل شد.
قراردادتان را دوست نداریم!
سرتیژ که در برابر خونسردی و پایمردی صدراعظم ایران کم آورده بود، نامه‌ای به فرانسه نوشت و وضعیت را شرح داد. مدتی بعد نزد امیر رفت و گفت که دولتمردان فرانسوی تن به تغییرات مدنظر ایران نمی‌دهند؛ یا همان قرارداد قبلی یا هیچ! سرتیژ ضمن صحبت‌هایش به این نکته اشاره کرد که ایران در شرایط فعلی و در برابر نفوذ روس و انگلیس به دوستی فرانسه نیازمند است.
اما امیر، با آرامش پاسخ داد: «اتفاقاً امنای دولت علیّه ایران نیز در چند مجلس شوری، ملاحظات دقیقه نموده، به هیچ وجه صلاح دولت و ملت خود را در انعقاد این فصول عهد تجارت ندانسته‌اند»؛ آن‌گاه برای این‌که به سرتیژ حالی کند که از موقعیت وی بین دولتمردان فرانسوی باخبر است، تأکید کرد: «هرگاه آن‌جناب اختیارنامه‌ای از دولت متبوعه خود در دست داشته‌باشد، مضایقه ندارند به فصول جدیده که مصلحت و رضای دولت و رفاه رعیت و قوام تجارت در آن درج باشد، عهد تجارتی جدید منعقد سازند.»
به این ترتیب، امیر آب پاکی را روی دست سفیر فرانسه ریخت. او نیز برافروخته دفتر کار صدراعظم ایران را ترک کرد و بدون اجازه ناصرالدین‌شاه و امیر، تصمیم به ترک تهران و حرکت به سوی پاریس گرفت.
کجا با این عجله؟!
درهمین‌حال، مأموران خفیه امیر، برای او خبر آوردند که سرتیژ قصد دارد پس از ورود به اسلامبول، سفارتخانه‌های دولت‌های اروپایی در عثمانی را علیه ایران تحریک و کار را برای بازرگانان ایرانی سخت کند. امیر از این مسئله هنگامی مطلع شد که سفیر به قزوین رسیده بود.
به‌سرعت پیکی را برای والی آذربایجان فرستاد و از او خواست که سفیر را با احترام و تحت‌الحفظ در مکانی نگه‌دارد و مدت سه ماه مانع خروج وی شود. به دنبال این اقدام، امیرکبیر نامه‌ای حاوی دستورالعمل اجرایی برای مصلحت‌گذار (نماینده سیاسی) ایران در اسلامبول فرستاد و از او خواست تا پیش از ورود سرتیژ به پایتخت عثمانی، سفرای اروپایی را دعوت و آن‌ها را نسبت به وضعیت سفیر فرانسه توجیه کند.
سرتیژ در ۹ ژوئن سال ۱۸۴۹ (۱۹ خرداد ۱۲۲۸) وارد اسلامبول شد و در همان ابتدای ورود، مقاله تندی را علیه دولت ایران در یکی از نشریات عثمانی چاپ و تهدید کرد که به‌زودی ناوگان فرانسه خود را به خارک می‌رساند و آن را اشغال می‌کند؛ اما شاید خودش هم نفهمید که چرا اقدامش بازتاب چندانی نیافت!
منبع روزنامه خراسان

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. A Man Named Mani می گوید

    به استناد این جمله متن، ایشان سفیر نبوده:
    {آن‌گاه برای این‌که به سرتیژ حالی کند که از موقعیت وی بین دولتمردان فرانسوی باخبر است، تأکید کرد: «هرگاه آن‌جناب اختیارنامه‌ای از دولت متبوعه خود در دست داشته‌باشد، مضایقه ندارند…}
    و اگر سفیر نبوده پس به نظر اقداماتی در حد سفیر برایشان انجام شده
    و البته دولت فرانسه هم سیاست دیگری داشته
    پس این رویدادها یک برد سیاسی برای ایران و باخت سیاسی برای مأمورد دولت فرانسه یا خود دولت فرانسه نبوده و فقط جبران سیاست اشتباه قبلی بوده که با دیپلماسی خشنی اعمال می شده..
    قاعدتأ این افتخار نیست که روابط را با دولت های مهم انگلیس و روسیه و فرانسه و .. قطع یا تخریب یا مقصد عقده گشایی کنیم، بلکه باید دیپلماسی بلد باشیم.
    و سوال اینکه عکس مطلب چقدر در انتساب به امیرکبیر محترم سندیت دارد؟
    اگر ممکن است در سایت مطلبی در این خصوص بنویسید.

    با سپاس

ارسال یک پاسخ