زنان پزشک دوران قاجار

«این بار، از حکیم‌ خانم‌های، آن روز و روزگار می‌گویم. ماجرای این حکیم ‌خانم‌ها حکایت گوشه دیگری از زندگی پرشکنجه و ملال آور زنان صد سال پیش است». مونس‌الدوله ندیمه ناصرالدین شاه که خاطرات خود را در نود سالگی در سال ۴۵ در مجله زن روز آن زمان منتشر کرده است، برایمان در گوشه‌ای از آن درباره پزشکان زن و در واقع همان «حکیم خانم»‌ها روایت‌های جالبی تعریف کرده است.

دنیای زنان: اندرونی و حرمسراها

در آن روزگار که برای زن، رفتن به جامعه و حتی حرف زدن با یک مرد خطای بزرگی بود بیشتر از این هم نمی‌توان انتظار داشت که پزشک‌شان از جنس خودشان باشد، نه حکیمی که مردی نامحرم بود. به قول این ندیمه باهوش و کنجکاو، در زمان او دنیای مردان همه جا را در برمی گرفت و دنیای زنان فقط فضای اندرونی خانه‌ها و حرمسراها بوده است.

 

ورود «حکیم باشی» با هزار مکافات

وقتی که یکی از خانم‌های حرمسرا سخت بیمار می‌شد. اگر این خانم متعلق به خانواده‌های اعیان بود، اجازه داشتند «حکیم باشی» که مرد بود را به اندرون خانه برای معاینه خانم بیاورند. اما آنهم با تشریفات مفصل و هزار مکافات که اهل خانه را درگیر خود می‌کرد. اول اینکه هر چه کفش و لباس و چادر نماز و اسباب زنانه بود، از سر راه حکیم باشی جمع می‌کردند. بعد خانم خانه که بیمار بود پشت پرده می‌خوابید یا می‌نشست و چند نفر از مردهای محرم، این طرف و آن طرف پرده می‌ایستادند.

 

معاینه خانم بیمار از پشت پرده!

حکیم باشی قدم به قدم «یالله» می‌گفت و سرفه می‌کرد. نوکرها هم داد می‌زدند: کسی سر راه نباشد! کسی سر راه نباشد! و بالاخره حکیم باشی با این تشریفات وارد اتاق خانم بیمار می‌شد. از پشت پرده، دست خانم را می‌گرفت و از سوراخ پرده زبان خانم را می‌دید. جزئیات حال خانم را یکی از مردهای محرم برای حکیم باشی می‌گفت. اگر حکیم باشی سؤالاتی داشت، به آن مردها می‌گفت و آنها هم به خانم می‌گفتند و جواب می‌گرفتند و به حکیم باشی پس می‌دادند.

 

«حکیم خانم»ها و معاینه و درمان زنان

با وجود این، به‌طور معمول زن‌ها حق نداشتند برای کارهای خیلی محرمانه زنانه و بیماری‌های خاص خود به طرف حکیم باشی یا همان حکیم مرد بروند. مونس‌الدوله تعریف کرده است در آن ایام زن‌هایی بودند که به آنها «حکیم خانم» می‌گفتند و بیشتر آنها از طایفه یهود بودند. این حکیم خانم‌ها، خواندن و نوشتن نمی‌دانستند و آنچه برای درمان بیماری دستور می‌دادند، حاصل معلومات تجربی آنها بود. بسیاری از این حکیم خانم‌ها پدرانشان یا همسرانشان حکیم بودند و تا اندازه‌ای معلومات خودشان را از آنها گرفته بودند.

 

«محکمه» و کارهای محرمانه!

این حکیم خانم‌ها با ماماهای آن زمان فرق داشتند. شغل و کار ماماها با این حکیم خانم‌ها فرق داشت که به هر خانه‌ای برای زایمان و کارهای مربوط به آن می‌رفتند. اما این حکیم خانم‌ها کمتر از «محکمه» خودشان که در خانه‌شان بود، بیرون می‌آمدند. در محکمه یا همان مطب امروزی! آنها حتی یک پسر بچه هم پیدا نمی‌شد، چون تمام کارهای آنها زنانه و خیلی هم محرمانه بود که به قول آن روزی‌ها: اگر مردی از آن کار سر در می‌آورد، خون به پا می‌شد.

 

حرف «حکیم خانم»‌ها سندی معتبر بر قضاوت!

حکیم خانم اول صبح مردهای خانه را بیرون می‌کرد و خودش با یکی دو تا وردست زن منتظر ورود بیماران می‌شد. به گفته ندیمه ناصرالدین شاه بیشتر حکیم خانم‌ها از یهودیان کاشان یا همدان بودند و علاوه بر تهران در سایر شهرها هم زندگی می‌کردند.

 

سقط مخفیانه جنین و روش‌های مرگبار آن

جالب‌تر از آن، این بود که این حکیم خانم‌ها در سقط جنین هم برای زنان آن زمان که به هر دلیل می‌خواستند نوزادشان متولد نشود، دستی مخفیانه داشتند.
به این صورت که با دادن دستورات نابجا که گاهی منجر به مرگ مادر می‌شد کودک را مخفیانه و کاملاً محرمانه سقط می‌کردند و البته هم در مقابل این کار پول حسابی هم به جیب می‌زدند. از دستورهایی که می‌دادند این بود که زن آبستن هر روز صبح نیم مثقال زعفران را درون آب جوش ریخته، حل کند و سر بکشد.
دستور دیگر خوردن آب زرشک بود که باید یک هفته آن را بخورد. دستور بعدی که خطرات زیادی برای زن آبستن همراه داشت این بود که زن بیچاره یک مرتبه، ده نخود که مونس‌الدوله از آن به نام «گنه گنه» نام برده است را درون آب بریزد و سر بکشد. یا اینکه هاون سنگی بزرگی بردارد و از پله‌ها بالا برود. تمام این کارها خطرناک بود و بیشتر وقت‌ها این زنان باردار چه سقط می‌کردند و چه نه، در نتیجه این تجویزها می‌مردند.

 

قلیان جیوه و درمان بیماری‌های عفونی!

در آن زمان وقتی زنان دچار بیماری‌های زنان شامل عفونت و… هم می‌شدند به سراغ این حکیم خانم‌ها می‌رفتند و آنها هم تجویزهای خاص خود را می‌دادند. برای مثال بیشتر این حکیم ‌خانم‌ها برای درمان این نوع بیماری‌ها به زن‌ها «قلیان جیوه» می‌دادند. مونس‌الدوله خودش تعریف می‌کند: «… به این ترتیب که مقداری جیوه توی کوزه قلیان می‌ریختند، قلیان را چاق می‌کردند و دست زن ناخوش می‌دادند. زن ناخوش به قلیان پک می‌زد و آب جیوه به دهان و حلق او می‌رفت و کم کم دردش آرام می‌شد».

درمان عوارض زایمان با زالوهای سرخ شده!

این حکیم خانم‌ها درون محکمه یا همان منزل خود همیشه داروی حاضر آماده داشتند که همانجا از آن استفاده می‌کردند. مثلاً بسیاری از زنان پس از زایمان دچار عوارض و مشکلاتی می‌شدند. معالجه این ناخوشی‌ها باید در همان منزل حکیم خانم انجام می‌شد. زنی که تازه زایمان کرده بود را سوار الاغ می‌کردند و خدمت حکیم خانم می‌آوردند. او هم دستور می‌داد ده تا بیست تا زالوی زنده حاضر کنند.
ماهیتابه را روی آتش می‌گذاشتند، مقداری روغن چراغ درون ماهیتابه می‌ریختند و همین که روغن داغ می‌شد، زالوها را زنده زنده درون ماهیتابه می‌انداختند که سرخ شود بعد، حکیم خانم‌ها با قاشق چوبی زالوها را در می‌آورد و داغ داغ روی محل درد یا جراحت می‌مالید!

 

روغن عقرب سیاه درمان زخم‌ها و خراش‌ها

یک داروی دیگر برای این کار که ندیمه ناصرالدین شاه به آن اشاره کرده است، روغن «هفت گل» یا «روغن عقرب» است که هر دو در دواخانه حکیم خانم موجود بود. حکیم خانم اول بهار و تابستان درون یک کوزه سفالی روغن می‌ریخت بعد، پر گل سرخ، گل زرد، گل یاس، گل نسترن، گل اقاقیا، گل شب‌بو، گل همیشه بهار، را درون آن روغن چراغ می‌انداخت که مثل مرهم شود و با پر مرغ روی زخم‌ها می‌مالید.
برای تهیه روغن عقرب، در فصل تابستان عقرب‌های سیاه خال‌دار را که معتقد بودند خیلی خاصیت دارد درون کوزه روغن چراغ می‌انداختند و یک نوع مرهم درست می‌کردند که برای زخم‌ها و خراش‌های بعد از زایمان فایده داشت.

 

معالجه «تراخم» و کور شدن زن بیچاره!

این حکیم خانم‌ها در درمان بیماری «‌تراخم» هم برای بیمار بیچاره تجویزهایی داشت که گاهی باعث کور شدن بیمار می‌شد، بیماری تراخم یک بیماری عفونی چشم است که باعث تورم پلک می‌شود. آن روزها اگر دختر یا زنی دچار این بیماری می‌شد باید برای معالجه به پیش این حکیم خانم‌ها می‌رفت. معالجه تراخم برای زن‌های آن زمان این طور بود که حکیم خانم یک حبه قند شکسته بر می‌داشت و با حبه قند پلک چشم خانم تراخمی را می‌تراشید تا به قول خود خون بیاید و پلک نازک شود که گاه در این روش به قول مونس‌الدوله اتفاق می‌افتاد که دست حکیم خانم می‌لرزید و به جای پلک چشم، تخم چشم را می‌تراشید و پاره می‌کرد و زن بدبخت با این معالجه کور می‌شد.

 

داروی چاقی و لاغری زنان قجر پیش «حکیم خانم»ها

جالب است، بدانیم آن روزگار هم زن‌ها بعد از زایمان شکمشان همان‌طور بزرگ می‌ماند و به قولی دچار افتادگی می‌شد و اینجا باز حکیم خانم‌های دوره قجرها درمان‌هایی برای از بین رفتن این نازیبایی شکم تجویز می‌کردند. به این ترتیب که دستور می‌داد روی پوست خیک تازه، نمک، زردچوبه و نخود کوبیده و زرده تخم مرغ بمالند و به شکم آن زن ببندند و انگار این تجویز اثر داشته است و شکم را کوچک می‌کرده است. حتی حکیم خانم‌ها دوای مخصوصی داشتند که برای پسر زاییدن، دختر زاییدن و چاقی و لاغری خانم‌ها تهیه کرده بودند و به قیمت مناسب به زن‌ها می‌فروختند.

 

درمان بیماری‌های نوزادها و کودکان یک- دو ساله

این زنان طبیب همان‌طور که برای زنان در درمان بیماری‌هایشان طبابت می‌کردند خود را حکیم بر درمان نوزادها و بچه‌های یکی – دو ساله می‌دانستند.
ندیمه ناصرالدین شاه به شیرینی از این نوع درمان‌ها برایمان نوشته است: «گاه می‌شد که بچه یکی ساله – دو ساله تب می‌کرد. می‌گفتند گلویش گرفته؛ یعنی یک دانه لپه یا تخمه خربزه توی گلویش مانده. لذا، او را فوری پیش حکیم خانم می‌بردند. او هم دو تا سوراخ دماغ بچه را محکم با دستش می‌گرفت و توی دهان بچه قائم فوت می‌کرد. بعد، دستش را از جلو سوراخ دماغ بچه برمی‌داشت و آشغالی که توی گلوی بچه مانده بود مثلاً ریزه استخوان یا لپه و مانند آن از بینی بچه بیرون می‌پرید و حال او خوب می‌شد.»

 

یک هفته روزی یک تخم کبوتر!

از دیگر طبابت‌های این حکیم خانم‌ها زمانی بود که بچه به قولی باد دماغ می‌شد؛ یعنی دماغش می‌گرفت، حکیم خانم پنبه را داغ می‌کرد، روغن بادام به آن می‌مالید و روی مغز سر بچه یا همان ملاج می‌گذاشت و با دستمال محکم می‌بست و با این روش بینی بچه باز می‌‌شد. جالب‌تر از آن آنکه اگر بچه دو ساله می‌شد و نمی‌توانست حرف بزند، به دستور حکیم خانم تا یک هفته روزی یک تخم کبوتر به حلق او می‌ریختند تا زبانش باز شود. اگر بچه دو ساله می‌شد و راه نمی‌افتاد، باز هم به دستور حکیم خانم مغز قلم آهو به پاهای کودک می‌مالیدند تا کم کم راه بیفتد.

 

«زفت اندازی» روشی برای درمان کچلی!

از تمام این معالجات و تجویزها و تشخیص‌ها که بگذریم که مونس‌الدوله به همه آنها اشاره کرده است و حتی گفته است: «اگر بخواهم تمام راه‌های معالجه و دوا درمان‌های حکیم خانم را بگویم، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌‌شود». از یکی دو تا از کارهای وردست‌های حکیم خانم هم برای ما گفته است که بسیار جالب و خواندنی است. یکی از آنها «زفت اندازی» است. آن روزگار به دلایل مختلف از جمله عدم رعایت، بهداشت و خدمات بهداشتی زنان به کچلی دچار می‌شدند و این بیماری شایع بود. وردست‌های حکیم خانم به خانه‌ها می‌رفتند و سر بچه‌ها و حتی زن‌های بزرگ را هم زفت می‌انداختند.
به این صورت که اول موی سر آنها را از ته می‌چیدند. بعد قیر را داغ می‌کردند و روی تکه‌های کرباس آب ندیده می‌مالیدند و قطعه‌ قطعه‌ می‌کردند و داغ داغ به سر کچل‌ها می‌انداختند.
سه هفته یا چهار هفته بعد می‌آمدند و با قدرت زیاد آن کلاهک را می‌کندند که طبیعتاً خیلی هم درد داشت و بعد از آن فوری مقداری آلوچه ترش پخته حاضر می‌کردند و سر خونین را با آن آلوچه ترش می‌شستند و دوباره زفت می‌انداختند و این کار پرشکنجه «زفت اندازی»شش تا هفت ماه طول می‌کشید تا سر کچلی به کلی خوب شود و زفت‌انداز که همان وردست حکیم خانم بود، یک کله قند و یک پیراهن و چادر نماز و یک سکه طلا حق الزحمه می‌گرفت!
بد نیست بدانیم از آنجایی که بیشتر این حکیم خانم‌ها یهودی و غیر مسلمان بودند و مردهای متعصب آن زمان معتقد بودند زن نامسلمان مثل نامحرم است، به خاطر همین زن‌ها خیلی محرمانه و یواشکی برای درمان دردهایشان به سراغ حکیم خانم‌ها می‌رفتند. در این اواخر؛ یعنی در سال‌های پیش از مشروطه، در تهران دو سه تا زن روس و ارمنی هم پیدا شده بودند که مطب زنانه داشتند، ولی چون زبان فارسی نمی‌دانستند و به دوا و درمان‌های ایرانی آشنا نبودند، بازارشان کساد بود و فقط پاره‌ای از زن‌های غیرمسلمان پیش آنها می‌رفتند.

 

منبع مجله ایران بانو

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ