سلسله مراتب دولت غزنوی چگونه بود؟
تشکیلات اداری دولت غزنوی به طور کامل بر گرفته از سازمان اداری سامانیان بود. امور اداری این دولت نیز همچون دولت سامانی توسط صاحبمنصبان دو نهاد دربار و دیوان اجرا میشد.
دربار (درگاه) و تشکیلات آن
درگاه عبارت از کاخ سلطنتی بود که شخص سلطان در آن اقامت داشت. اصطلاح درگاه به اعتبار استقرار سلطان به هر محلی اعم از کاخ سلطنتی یا خیمه و خرگاه موقتی سلطان در سفرها نیز اطلاق می گردید. اگر چه از نقطه نظر عملی و نظری شخص سلطان در رأس تشکیلات درگاه قرار داشت، به طور معمول او اداره امور درگاه را به شخصی با عنوان حاجب بزرگ یا مقدم حاجبان میسپرد. حاجب بزرگ که وی را سالار بار و بار سالار نیز میگفتند به منزله ی وزیر دربار امروزی بود. که همه ی کارهای درگاه (= دربار) از قبیل تشریفات، مسائل مالی، نظارت بر امور داخلی حرم، تعیین مشاغل مربوطه و بالاخره پرداخت دستمزدها را انجام میداد. (انوری. اصطلاحات دیوانی. ص ۱۵ – ۱۴).
درگاه دارای تشکیلات بسیار مفصلی بود و افراد زیادی با عناوین خاص تحت نظر حاجب بزرگ در آن خدمت می کردند. از میان این مناصب میتوان به خزانه دار، خوانسالار، آخور سالار، جاندار، دواتدار، جامه دار، محدث (قصهگو)، حوائج کش، (متصدی و کارپرداز مطبخ) غلام سرایی، غلامانی که در سرای شاهی خدمت می کردند، شرابدار، مشرف درگاه، ندیم، مفرد (مفردان دویست مرد رشید بودند که گارد تشریفات را تشکیل میدادند) و آغاجی (خادم و پیشخدمت مخصوص سلطان) و وکیل در (نماینده ی امراء و حکام قلمرو غزنوی در دربار) اشاره کرد. (انوری، اصطلاحات دیوانی. ص ۴۶ – ۱۴).
دیوان وزارت
دیوان وزارت دومین نهاد اداری عصر غزنوی که در رأس آن وزیر یا خواجه ی بزرگ قرار داشت. همچنان که غزنویان بخش زیادی از قلمرو دولت سامانی را به ارث بردند، بسیاری از اعضای دیوانی سامانی را جذب نمودند. برخی از این دیوانیان زمانی که محمود اداره ی خراسان را به دست گرفت، در مقام هایشان در دیوان خراسان باقی ماندند و مأمور ساخت دیوانسالاری غزنوی شدند. ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی نخستین وزیر سلطان محمود غزنوی در آغاز یکی از منشیان دستگاه فائق خاصه بود. پس از شکست فائق و ابوعلی سیمجوری به خدمت سبکتکین درآمد و با به قدرت رسیدن سلطان محمود وزارت او را برعهده گرفت. برخی دیگر از کارگزاران اداری عصر سلطان محمود غزنوی نیز دست پرورده ی دوره سامانی بودند. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱، ۵۶ – ۵۵).
در دوره ی غزنوی نیز چون دوره ی سامانی منصب وزارت حساس و بسیار پرخطر بود. زیرا وزیر اگر چه بسیار قدرتمند بود و دومین شخصیت مملکت بعد از شخص سلطان بود خطرات زیادی موقعیت وی را تهدید میکرد. این خطرات خصوصاً از اختلاف دایم میان سیستم دیوان و سپاه و همچنین شخصیت مستبد و خود رأی سلاطین غزنوی ناشی میشد. شاید بتوان گفت که شخصیت خود رأی سلاطین غزنوی بیش از هر چیزی وزراء را در معرض خطر قرار می داد. ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی که به مدت هفده سال از ابتدای سلطنت محمود تا سال ۴۰۱ ق وزارت داشت پس از آن که نتوانست مردم هرات را به واسطه ی پرداخت مال بیشتری به خزانه ی سلطان تحت فشار قرار دهد و خود نیز حاضر به پرداخت مبلغ مورد نظر سلطان نشد از نظر سلطان افتاد و مدتی بعد به هلاکت رسید.
پس از سقوط ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی که در سقوط وی هم شخصیت های لشکری چون امیرعلی خویشاوند. و هم شخصیتهای دیوانی چون احمد بن حسن میمندی مؤثر بودند، احمد بن حسن میمندی به وزارت رسید. اما میمندی که شیخ جلیل خوانده میشد و از کودکی با سلطان بزرگ شده بود، پس از پانزده سال وزارت (۴۱۶ – ۴۰۱ ق) سلطان محمود مثل ابوالعباس و ظاهراً به واسطه ی مال فراوانی که اندوخته بود مورد سخط سلطان و اتهام تصرف در اموال سلطان واقع شد و از وزارت معذول گردید. اموال وی مصادره گشت و خود او در قلعه ی کالنجر هند زندانی گشت. (زرین کوب. تاریخ مردم ایران. ص ۲۷۰).
خواجه ابوعلی حسن بن محمد نیشابوری معروف به حسنک میکال که در ۴۱۶ ه-ق به وزارت محمود انتخاب شد، اگر چه در زمان حیات سلطان آسیبی ندید، پس از به قدرت رسیدن مسعود به تحریک مخالفان توقیف و به اتهام قرمطی بودن و ارتباط با دستگاه خلافت فاطمی اعدام گردید. این خطرات سبب شد تا کاندیداهای مقام وزارت در عصر مسعود که از تلون مزاج سلطان و توطئه های دربار احساس خطر می کردند پس از انعقاد قرارداد با سلطان که به《مواضعه》معروف بود را به دست گیرند. زیرا این قرارداد و مواضعه تا حدودی سلطان را وادار به پذیرش برخی از اصول می نمود و در عین حال دایره ی قدرت وزیر را نیز مشخص میساخت.
نخستین وزیر سلطان مسعود احمد بن حسن میمندی بود. احمد بن حسن میمندی پس از به قدرت رسیدن مسعود از زندان آزاد شد و با پیشنهاد سلطان برای پذیرش منصب وزارت روبرو شد. میمندی در آغاز حاضر به پذیرش وزارت نشد اما پس از آنکه سلطان مسعود اعلام نمود که همه امور به استثنای《نشاط و شراب و چوگان و جنگ》را به وزیر واگذار خواهد نمود. منصب وزارت را پذیرفت. سلطان مسعود در روز خلعت پوشیدن وزیر نیز نهایت لطف را در حق میمندی نمود. به گونهای که او را خلیفه و جانشین خویش نامید و حتی انگشتر پادشاهی اش را نیز به او داد. (انوری، اصلاحات دیوانی. ص ۴۹ – ۴۸).
وزارت مجدد احمد بن حسن میمندی تنها دو سال میان سالهای ۴۲۴ – ۴۲۲ ه-ق به طول انجامید. و وزیر در سال ۴۲۴ درگذشت. جانشین او احمد بن عبدالصمد شیرازی بود که از سال ۴۲۴ ق تا دو سال پس از کشته شدن مسعود یعنی تا سال ۴۳۴ ق منصب وزارت را در اختیار داشت. احمد بن عبدالصمد نیز پس از گرفتن مواضعه یا پیمان نامه از سلطان قدرت را به دست گرفت. متأسفانه دیری نپائید که مناسبات سلطان با وزیر جدید، تیره شد و این امر ناشی از طبع مستبد و خودبین سلطان بود. این امر ضربه ی بزرگی به دولت غزنوی وارد ساخت، زیرا به طور معمول مسعود مخالفت با تصمیمات خیرخواهانه وزیر میپرداخت. اصرار سلطان مسعود در لشکرکشی به مازندران و طبرستان در سال ۴۲۶ ه-ق علیرغم مخالفت وزیر ضربه ی بزرگی به توان نظامی غزنویان زد بدون آنکه فایدهای برای آنان داشته باشد.
مخالفت وزیر در لشکرکشی به هندوستان در سال ۴۲۸ ه-ق نیز نتیجه ای نداشت. زیرا سلطان علی رغم پیشنهاد وزیر که مایل بود ابتدا به مسئله ترکمانان پرداخته شود متوجه هند شد. اگرچه از این پس روابط سلطان و وزیر به سردی گرایید، احمد بن عبدالصمد همچنان موقعیت خود را حفظ نمود. پس از نبرد دندانقان و عقبنشینی مسعود به غزنه در زمانی که سلطان، وزیر را مأمور نمود تا با نیرویی نظامی شاهزاده مودود را به بلخ و طخارستان همراهی نماید، وزیر یک بار دیگر پیماننامه و مواضعه ی جدیدی از سلطان گرفت. مواضعه در عین حال که نشان میداد سلطان مسعود هنوز به کارگردانی وزیرش اعتماد دارد در عین حال دامنه ی اختیارات وزیر را مشخص میساخت. مودود بن مسعود نیز که به کاردانی احمد بن عبدالصمد ایمان داشت پس از به دست گرفتن قدرت، منصب وزارت را به وی واگذار نمود که تا زمان وفاتش در سال ۴۳۴ ق آن را حفظ نمود. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱ ، ص ۶۰ -۵۹).
در زیر نظر وزیر که در دیوان وزارت یا دیوان خواجه به اداره ی امور میپرداخت دیوان های متعددی به کار می پرداختند که هر یک کارگرد مخصوصی داشت و ما می کوشیم تا به بررسی عملکرد آنها بپردازیم.
دیوان استیفاء
دیوان استیفاء که در رأس آن مستوفی قرار داشت متصدی امور مالی کشور و مأمور جمع آوری خراج بود. به طور کلی این دیوان بر دخل و خرج کشور نظارت داشت. دیوان استیفاء بعد از دیوان وزارت یا دیوان خواجه بزرگترین و مهمترین دیوانهای عصر غزنوی بود و مستوفی نیز بعد از وزیر قدرتمندترین مقام کشوری به شمار میرفت. به نوشته ی آثار الوزرا احمد بن حسن میمندی در ابتدای سلطنت سلطان محمود صاحب دیوان انشاء و رسالت بود اما به تدریج ارتقا یافت و آن هنگام که به مقام مستوفی دست یافت و پس از چند سال استقرار در آن پست به وزارت رسید. (انوری. اصلاحات دیوانی. ص ۵۷ – ۵۶).
دیوان رسالت
دیوانی که مکاتبات دولتی در آن صورت میگرفت، دیوان رسالت نامیده میشد. این دیوان همچنین با نامهای دیوان رسائل، دیوان انشاء، دیوان طغرا، دیوان رسائل و انشاء، دیوان انشاء و رسالت ذکر گردیده است. ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود از این دیوان به اسم دیوان رسالت و از متصدیان به اسم صاحب دیوان رسالت نام برده است. دیوان رسالت را میتوان دبیرخانه و دفترخانه سلطان نامید. اهمیت دیوان رسایل در حد دیوان وزیر بود. یکی از معروفترین رؤسای دیوان رسائل ابونصر مشکان بود که در بیشتر دوره ی سلطان محمود و تمامی ایام سلطان مسعود، ریاست دیوان رسائل را برعهده داشت. از دیگر رؤ سای دیوان رسائل می توان به ابوسهل زوزنی جانشین ابونصر مشکان و ابوالفضل بیهقی اشاره کرد. (انوری، اصطلاحات دیوانی. ص ۱۶۳ – ۱۶۰).
بیهقی که خود زمانی دراز در دیوان رسالت به عنوان دبیر، نایب و جانشین صاحب دیوان رسالت و همچنین به عنوان رئیس دیوان رسالت کار کرده است، طرز کار آن دیوان را به خوبی تشریح می نماید. نشانه رئیس دیوان قلمدان نقرهای بزرگی بود که در جلوی وی قرار داشت. عده زیادی از دبیران با حقوق کافی که به نوشته ی بیهقی به ماهی ۷۰ هزار درهم می رسید در زیر دست او به کار مشغول بودند. (انوری، اصلاحات دیوانی. ص ۱۶۵ – ۱۶۸).
دیوان رسالت به عنوان دبیرخانه سلطان نامه هایی را که از دول خارجی می رسید دریافت میکرد و به نوبه ی خود نامه هایی به آنها ارسال می کرد. از این رو داشتن سلامت قلم در نوشتن نامهها و تسلط کامل بر دو زبان فارسی و عربی برای دبیران ضروری بود. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱، ص ۸۹).
دیوان اشراف (دیوان اشراف مملکت)
دیوان اشراف که میتوان آن را امروزه با سازمان بازرسی مقایسه کرد یکی از دیوانهای مهم عصر غزنوی بود. در رأس این دیوان شخصی به نام مشرف یا مشرف مملکت قرار داشت که وظیفه ی وی عبارت از بازرسی در امور دیوانی و به ویژه در امر استیفاء و امور مالی بود. همچنین دیوان اشراف مملکت وظیفه داشت تا اعمال و رفتار غلامان شاهی، امرای سپاه، وزراء و دیوانیان، شاهزادگان و همچنین دشمنان خارجی را تحت نظر گرفته و به موقع شخص سلطان را مطلع سازد. اهمیت این دیوان را از این سخن سلطان محمود که آن را مهمتر از دیوان عرض دانسته می توان دریافت. سلطان مسعود در ابتدای پادشاهی از ابوسهل حمدوی را که در دوره ی پادشاهی سلطانمحمد منصب عالی وزارت را برعهده داشت به شغل دیوان اشراف مملکت منصوب کرد که نشان دهنده ی اهمیت این منصب می باشد. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱، ص ۹۳ – ۹۲).
دیوان عرض و سپاه
گردآوری سپاه، تصدی حال سپاهیان، نگهداری سیاهه و صورت اسامی آنان با تعیین درجات و پرداخت مستمری و آذوقه به عهده ی دیوان عرض بود. در رأس این دیوان شخص عارض قرار داشت. علاوه بر عارض بزرگ در پایتخت بود. جهت سپاهیانی که در ولایات بودند و همچنین قوای تحت امر صاحب منصبان برجسته عارض و کدخدا تعیین می گردید. از آنجایی که در این مورد توانایی اداری لازم بود و نه قابلیت نظامی، به طور معمول دیوانسالاران ایرانی برای مقام عارضی در نظر گرفته می شدند.
یکی از مهمترین وظایف عارض سان سپاه بود. سان دیدن سپاه از رسومی بود که در ایران باستان معمول بود و سپس به دوره ی اسلامی منتقل گردید. به طور معمول این شخص سلطان بود که از سپاه سان میدید. لشکر از برابر سلطان می گذشت و او با سر مهمیز آنان را شماره میکرد. نام سربازان را در جریده ی عرض می نوشتند. که نسخهای از آنان در نزد عارض و نسخه ای دیگر در دیوان رسالت بود. برای غلامان جریده ی جداگانهای وجود داشت. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱، ص ۱۲۲).
عرض سالیانه سپاه فرصتی بود برای برگزاری اعیاد عمومی که به هزینه شخص سلطان برگزار میشد. در سال ۴۲۸ ق هنگامی که سلطان مسعود غزنوی از سپاهیانش در دشت شاه بهار (در نیم فرسنگی غزنه) سان می دید چون با پایان رمضان و عید فطر مصادف بود جشن بزرگی برپا گردید. طی این جشن خوان بزرگی برای سلطان و خانواده اش با فرماندهان و دیگر لشگریان گستردند و شاعران و مطربان به سرگرم نمودن مردم مشغول شدند. عرض سپاه همچنین از فرصتهای پرداخت بیستگانی یا مواجب نقدی سپاهیان بود.
معمولاً برای آنکه سربازان بتوانند خود را مرکبشان را برای سفر جنگی آینده آماده نمایند، این مستمری پیشاپیش پرداخت می گردید. در برخی موارد عارض و یا نایبانش مجبور بودند تا مستمری سربازان را در میدان جنگ و از خزانه ی ولایتی بپردازند. به عنوان مثال سپاهیانی که در خراسان مشغول نبرد با ترکمانان بود مواظب خود را از عمید خراسان در نیشابور دریافت میکردند. (باسورث تاریخ غزنویان. ج ۱، ص ۱۲۳).
پرداخت مواجب سپاه غزنوی به طور معمول به صورت نقدی بود. ثروت های موجود در هند و خراسان که در اختیار غزنویان بود به آنان اجازه میداد تا حقوق سربازان را بی هیچ مشکلی به صورت نقدی پرداخت نمایند. سربازان علاوه بر مواجبی که دریافت میکردند از غنایم نیز سهمی می بردند. پس از هر پیروزی در جنگ عارض یا نماینده او بلافاصله به ارزیابی غنایم می پرداخت. اگر سلطان شخصاً در جنگ حضور نداشت میبایست کارگزاری در دیوان اشراف مراقب حقوق سلطان باشد. سلطان یک پنجم بردگان، چهارپایان و غنایم کلی را خود بر میداشت.
کلیه ی فلزات قیمتی، سلاحها و فیلان جزو یک پنجم سلطان بود و نیز حق صفیه به او اجازه میداد که برداشت اول از اجناس برگزیده دیگر با او باشد. چهار پنجم بقیه به فراخور مقام میان سپاهیان تقسیم می گردید و سهم سواران دو برابر پیادگان بود. به علاوه صلات ویژهای نیز وجود داشت که در میدان جنگ در صورت دلیریهای سترگ یا موفقیت های برجسته به سربازان اعطا می گردید. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱، ص ۱۲۵ – ۱۲۴).
اطلاعات ما در مورد تعداد سپاهیان غزنوی چندان زیاد نیست. به نوشته ی گردیزی در زین الاخبار، سلطان محمود در سال ۴۱۴ ه-ق از پنجاه و چهار هزار سوار و هزار و سیصد فیل در خارج از غزنه این دید، و این جدا از سپاهیانی بود که در اطراف و اکناف قلمرو غزنویان به سر میبردند و مأموریت حفظ آن نواحی را داشتند. در دوره ی مسعود سپاهی در حدود پانزده هزار تن به کار جنگ با ترکمانان مشغول بودند و در سال ۴۲۹ ه-ق سلطان مسعود از سپاهی مرکب از چهل هزار سوار و پیاده در دشت شابهار بیرون غزنه سان دید. (تاریخ ایران کمبریج. ص ۱۶۱).
ارتش غزنوی ارتشی چند ملیتی بود که سربازانی از نژادهای مختلف در آن مشغول به کار بودند. هسته ی اصلی این ارتش را بردگان (غلامان، ممالیک) تشکیل می دادند. فرماندهی عنصر غلامان با سالار غلامان بود که درجه ی اهمیت شغل او پس از فرمانده ی کل سپاه یا حاجب بزرگ بود. غلامان از اقوام ترک، هندی و تاجیک بودند. اما غلامان ترک بیشتر از دیگران بودند و روی هم رفته عالیترین مقامات ارتش از آنها بود. در میان این غلامان فوجی وجود داشت که نگهبان شخصی سلطان بودند و غلامان سرایی (غلامان خاص، غلامان سلطانی) معروف بودند. غلامان شاهی معمولاً در دسته ای جدا از سایر اصناف لشکر میجنگیدند. با این وجود ممکن بود که افواجی از آنها برای خدمت در سفرهای جنگی همراه با لشکریان عادی گسیل شوند. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱، ص ۱۰۱ – ۹۵).
اگرچه ترکان بخش مهمی از سپاه غزنوی را تشکیل میدادند، ملیت های دیگر از جمله هندیان، دیلمیان، اعراب اکراد و افاغنه نیز در میان سپاه یافت میشد. معاصران دولت غزنوی این تنوع نژادی را مایه قدرت سپاهان آن دانسته و نظام الملک و کیکاووس این شیوه را ستودهاند. به نوشته ی آنها این تنوع سبب شد تا وابستگی بیش از حد به یک گروه نژادی که میتواند خطرناک باشد وجود نداشته باشد.
همچنین گونه گونی نژادی سپاه موجب رقابت در میان آنها و کارایی بیشتر سپاه می گردید. با توجه به اینکه بخش عمده سپاه غزنوی شامل سوار نظام بود، تهیه ی اسبهای سواری برای آن بسیار ضروری بود. از آن جایی که بسیاری از سواران دارای دو اسب بودند که اسب دوم تجهیزات و آذوقه ی آنان را حمل می کرد و درصورت خستگی اسب نخست از اسب دوم که تازه نفس بود استفاده میشد، ضرورت پرورش اسب کاملا محسوس بود. خوشبختانه غزنویان بر بسیاری از مناطق و پرورش اسب از قبیل کوههای سلیمان در مغرب رود سند، مناطق واقع در جیحون علیا شامل گوزگان، غرجستان، طخارستان، ختل و چغانیان تسلط داشتند. باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱، ص ۱۱۲ – ۱۰۵).
اگرچه تکیه اصلی غزنویان در جنگها بر سوار نظام بود، سلاطین غزنوی سپاه ثابتی از پیادگان به نام پیادگان درگاهی داشتند که از لحاظ آن که در سفرهای جنگی به مناطق دوردست سوار شتران مسرع می گشتند و پس از رسیدن به مقصد پیاده می جنگیدند، بسیار با ارزش بودند. هندیان و دیلمیان در پیاده نظام و ممتاز بودند، اما دسته هایی از مردم سیستان، مرو، غزنه، هرات، بلخ، سرخس و غور نیز در پیاده نظام غزنوی خدمت میکردند. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱، ص ۱۱۳ – ۱۱۲).
در کنار سپاه منظم دولت غزنوی، دستههای داوطلب که غازی یا مطوعه نام داشت، حضور مییافتند. پیروزیهای سلاطین غزنوی، داوطلبان مسلمان را از سراسر نقاط جهان اسلام به زیر علم آنان گرد می آورد. الپتکین تنها با نیروی اندک به غزنه آمد. اما با سفرهای جنگی اش به دره ی کابل و هند که غنایم بساری به ارمغان آورد، داوطلبان زیادی از خراسان و ترک و تاجیک گرد آورد، به گونهای که در پایان حیاتش پانزده هزار سوار و پنج هزار پیاده در فرمان وی بودند.
به شهرت محمود نیز در جریان لشکرکشی به هند سبب شد تا داوطلبان زیادی به وی بپیوندند. در سال ۳۹۱ ه-ق سلطان محمود برای نبرد با راجاجیپال به پیشاور و ویهند لشکر کشید ده هزار غازی او را همراهی میکردند و در اردوکشی سال ۴۰۹ ه-ق به قنوج در حدوبیست هزار داوطلب او را همراهی میکردند. غازیان از دیوان عرض مواجب نمیگرفتند و نامشان در دفاتر دیوان عرض ثبت می گردید، اما از غنایمی که از میدان نبرد به دست میآمد سهمی داشتند. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱ ، ص ۱۱۳).
یکی از مهمترین ویژگیهای سپاه غزنوی استفاده از فیلان جنگی در میدان نبرد بود. آنها این فیلان را یا به صورت خراج از شاهزادگان هندو به دست میآوردند و یا در جنگها به غنیمت می گرفتند. گروهی فیلبان هندی در سپاه وجود داشت که مسئول تیمار فیل ها بودند و فرمانده ی آنان مقدم فیلبانان خوانده میشد. که مقام برجسته ی حاجب داشت. و سپهسالاران در میدان جنگ بر فیلم مینشستند و از بالای آن میدان نبرد را زیر نظر میگرفتند. بر سر فیلان زره می پوشاندند و آنها را در صف مقدم سپاه بر علیه دشمنان به کار میگرفتند. همچنین از فیلان جهت کشیدن تجهیزات سنگین، نظیر سلاحها و آلات قلعه گیری استفاده میکردند. (باسورث. تاریخ غزنویان. ج ۱، ص ۱۱۷ – ۱۱۳).
منبع:
- تاریخ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، دیلمیان و غزنویان (رشته تاریخ) ، برات دهمرده، انتشارات دانشگاه پیام نور
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی