علیمرادخان زند
علیمراد خان زند | |
---|---|
دوران | ربیعالاول ۱۱۹۶ ه.ق. تا ربیعالاول ۱۱۹۹ ه.ق. |
پیش از | جعفر خان زند |
پس از | صادق خان زند |
همسر | پریجهان خانم زند شاهجهان خانم قاجار |
دودمان | زندیان |
فرزندان | شیخویس خان زند احمدمراد خان زند محمدحسن خان زند (فرخ، خانلر خان) اسماعیل خان زند گوهرتاج خانم (همسر فتحعلی شاه) |
علیمراد خان زند فرزند اللهمراد خان (قیطاس خان)، ششمین فرمانروای دودمان زند ایران بود. او از ربیعالاول ۱۱۹۶ تا ربیعالاول ۱۱۹۹ ه.ق. فرمانروا بود.
وی خواهرزادهٔ زکی خان بود. علیمراد خان در آغاز بر اصفهان فرمان میراند و توانست بسیاری از رقیبان را کنار بزند و بر پایتخت زندیان یعنی شیراز دست یابد. او اصفهان را پایتخت کرد و صیدمراد خان زند را والی شیراز نمود. وی یگانه جانشین کریم خان بود که به مرگ طبیعی از قدرت کنار رفت. آقامحمد خان قاجار توان فرماندهی او را میستود. با این حال او به روسیه پیشنهاد کرد سرزمینهای آن سوی ارس را به آن دولت واگذارد و در برابر فرمانروایی او از سوی روسیه به رسمیت شناخته شود و پشتیبانی گردد.[۱] ولی به روایتی دیگر به فتحعلی خان دربندی نامه ای نوشت که همچنان مانند دوره وکیل، اجازه ای به روس برای عبور از قفقاز داده نشود .
او پس از رسیدن به قدرت در ۱۱۹۶ ه.ق. پریجهان خانم دختر بزرگ کریم خان زند را به همسری خود برگزید.[۲]
او میرزا عبدالله شهاب ترشیزی را بر آن داشت که تاریخ زندیان را به شیوهٔ شاهنامه بسراید.[۳] همچنین ابوالحسن مستوفی غفاری کتاب گلشن مراد را به دستور او به نثر مصنوع نوشت که شامل حوادث عصر نادر شاه و زندیه میباشد.[۴]
پس از او جعفر خان زند فرزند صادق خان و برادر مادری علیمراد خان، با شکست دادن باقر خان خراسگانی (والی اصفهان و گماشتهٔ علیمراد خان) و نیز فریفتن و کور کردن شیخویس خان زند (فرزند علیمراد خان) به فرمانروایی زندیان رسید.
حکومت علىمرادخان زند
علىمرادخان در حکومت مشترک ابوالفتحخان و زکىخان مأمور تنظیم امور نواحى مرکزى ایران بود و در همان ایام بر ضد زکىخان علم طغیان برافراشت. او پس از مرگ زکىخان قدرت خود را تثبیت کرد و سپس به بهانه برکنارى ابوالفتحخان، مدعى حکومت صادقخان شد و با شکست و قتل وى سرانجام از میان انبوه مدعیان خاندان زند که با توطئهها و کشتار به جان هم افتاده بودند پادشاه شد و حدود چهار سال حکومت کرد.
علىمرادخان مردى ثابتقدم و شجاع، ولى شرابخوار و تندخو بود. در جنگ با عثمانىها در حالت مستى به اسارت درآمد، ولى پاشاى عثمانى از ترس کریمخان او را به ایران فرستاد. نخستین رویاروئى با مدعى حیلهگیر و قدرتمند سلسله زند یعنى آقامحمدخان قاجار در زمان او به وقوع پیوست. سایکس مىنویسد: آقامحمدخان، نهایت درجه از علىمراد حساب مىبرد و اغلب مىگفت: بگذار ما تا زمانى که این شخص محترم کور (علىمراد یک چشمش را از دست داده بود) در راه ما قرار دارد صبر کنیم و پس از مرگ او، و نه قبل از آن، ممکن است ما در پیشرفت خود بهسوى عراق موفق شویم (سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران؛ ج۲، ص ۴۰۹-۴۱۰).
در مدتى که خوانین زند به جان هم افتاده بودند، آقامحمدخان بدون مزاحمت دیگران شهرهاى مازندران و گرگان و گیلان را تحتفرمان خود در آورد و در سالهاى اول حکومت علىمرادخان حوزه نفوذ خود تا قزوین و تهران توسعه داد و زمینه سلطنت جدیدى را در شمال ایران فراهم ساخت (تاریخ گیتىگشا؛ ص ۸۱-۸۲).
علىمرادخان پس از جمعآورى سپاه شیخ ویس، فرزند پانزده ساله خود را به فرماندهى سپاه گماشت و مأمور جنگ با آقامحمدخان کرد. سپاهایان زند موفق شدند سارى را تسخیر کنند و خان قاجار را شکست دهند، بهطورى که وى به گرگان فرار کرد. شیخویس در سارى ماند و محمدزاهرخان را در تعقیب فراریان قاجار به گرگان فرستاد. محمدزاهرخان بهعلت جوانى و بىتجربگى یکى از معابرى را که مىتوانست حفظ آن موفقیت زیادى به همراه داشته باشد، بدون نگهبان رها کرد و همین امر باعث برترى سپاه خصم شد. نیروهاى شیخویس پس از آگاهى از شکست قواى محمدزاهرخان سارى و مازندران را با بىنظمى ترک کردند؛ بهطورى که مورد عضب پدر قرار گرفت و تعدادى از فراریان هم مجازات شدند. علىمرادخان براى جبران شکست شیخویس مجدداً به جمعآورى سپاه پرداخت؛ اما این لشکر هم از جعفرقلىخان بردار آقامحمدخان شکست خورد. پس از شکستهاى پىدرپى علىمرادخان، جعفرخان زند دست به شورش زد و از زنجان به سوى اصفهان حرکت کرد. در این ایام علىمرادخان مریض شد در مورچهخورت اصفهان در گذشت (تاریخ گیتىگشا؛ ص ۸۳. و گلشن مراد؛ ص ۶۸۴. و روزنامه؛ ص ۸۶).
علی مراد خان با انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت، اولین قدم را برای انتظام ولایات شمالی برداشت اما اجل به وی برای تکمیل خواسته هایش مهلتی نداد. وارد تهران شد و فرزندش شیخ ویس خان را مامور به سرکوب قاجاریه کرد. بنا بر گفته های عبدالرزاق دنبلی ، بیگلربیگی ارومیه از طرف وی تعیین شد و به او ماموریتی محول شد تا سرحدات آذربایجان نظمی دوباره بگیرد. به فتحعلی خان دربندی نامه ای نوشت که همچنان مانند دوره وکیل، اجازه ای به روس برای عبور از قفقاز داده نشود. به شیخ ناصر و تمامی حکام بنادر جنوب دستور داد تا با ناوگانش بحرین را که به وسیله اعراب قطیف تصرف شده بود، پس بگیرند( البته ناموفق بود و دوره کوتاه وی فرصت دوباره ای برای تصرف بحرین فراهم نکرد.)