تحریف ترور شخصیت مهم تاریخی از بابیت تا بهائیت/چه کسی امیرکبیر را کشت؟

امیرکبیر یک شخصیت مهم تاریخی است که در قضیه ترور این شخصیت مهم، اهمال موضوعی است که با مروری گذرا بر آثار هنرمندان به‌راحتی می‌توان بدان اذعان کرد. موضوعی که نشان می‌دهد پژوهش ایران هنوز در شرح ماجرای ترور یکی از بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین سیاستمداران خود، دست خالی است.
«میرزامحمد تقی‌خان فراهانی» مشهور به امیرکبیر از چهره‌هایی مطرح تاریخ ایران است که همواره در حافظه‌ جمعی مردم باقی خواهد ماند. صدراعظمی که در دوره صدارت سه سال و سه ماهه خود، اصلاحات بنیادی در زمینه‌های آموزشی، سیاسی، امنیتی، مالی، اقتصادی و فرهنگی را آغاز کرد و با پایان دادن به شورش‌ها، کاهش نفوذ و دخالت بیگانگان اعم از روس و انگلیس، تشکیل ارتش منسجم، کنترل بر اعمال و رفتار دیوانیان، شاهزادگان، خاندان سلطنت، رجال و صاحبان قدرت، ریشه‌کن کردن بسیاری از مفاسد اداری و مالی و از همه مهم‌تر مبارزه با انحرافات دینی و سرکوب فرقه‌هایی چون بابیت؛ در اداره امور کشور، نظمی نو پدید آورد. نظمی که در دل آن سال‌ها تلاش خستگی‌ناپذیر، اصلاح، پیشرفت، لیاقت و شایستگی نهفته است. او پسر یک آشپز معمولی از هزاوه اراک است که به‌واسطه هوش و ذکاوتی که از خود نشان داد به دومین مقام کشور رسید.

توجه به زندگی و سرنوشت پرفراز و نشیب از کودکی تا جوانی و در ادامه آن عملکردش در اداره کشور، تکاپو برای خلع ید بیگانگان، دیوانیان سودجو و حتی اطرافیان شاه و صدها اقدام ارزشمندی که در مسیر ارتقای کشور انجام داد، به اندازه‌ای دراماتیک و جذاب است که نه فقط نگاه مورخان، بلکه هر هنرمندی را به سمت خود جذب می‌کند. همین موقعیت‌های دراماتیک باعث شده که تمرکز و توجه به رویدادهای دوران چهارمین شاه قاجار برای خلق آثار ادبی و هنری وسوسه‌انگیز شود و آثار متعددی به منصه ظهور درآید. هرچند یکی از نقاط تاریک دوران امیرکبیر که بعد از دو قرن هنوز در سایه و تاریکی مانده، علت قتل اوست؛ موضوعی که گرچه نقل‌قول‌های سینه به سینه، گوشه‌هایی از ظواهر آن را نمایان کرده اما هنوز موشکافی نشده است.

چگونگی قتل امیرکبیر از آن جهت اهمیت دارد که در پشت این رویداد، ردپاهای خاص و قابل تأمل و تأثر دیده می‌شود؛ ردپاهایی که نه پژوهشی به آن توجه جدی داشته و نه در آثار فرهنگی و هنری به طور جدی بر آن تمرکز شده‌ است. شاید به همین دلیل هم باشد که پرونده قتل امیرکبیر با یک عنوان کلی «توطئه مخالفان» بسته شد. پرونده‌ای که گرچه در ظاهر از مهد علیا گرفته تا رجال سیاسی و دیوانیان سنتی که اقدامات و برنامه‌های اصلاحی امیرکبیر به مذاق‌شان خوش نیامد و سفارتخانه‌های خارجی که از همان آغاز سرناسازگاری با او برداشته بودند را به عنوان متهم در برگرفت اما هیچ‌موقع بر صحنه‌پردازان و طراحان اصلی آن فوکوس نکرد و خط و ربط سایه‌وار آنهایی که این توطئه را رقم زدند، سند مکتومی نشد.

ردپاهایی که باید دیده شود

در میان دشمنان و بدخواهان امیرکبیر یک نام از دیگران پررنگ‌تر و برجسته‌تر است: بابی‌ها، همان کسانی‌که عبدا… شهبازی در «جستاری از تاریخ بهایی‌گری در ایران» نام آنها را مترادف با تروریسم می‌خواند.

برای پی بردن به زوایای مختلف حادثه ناگوار قتل امیرکبیر، سرنخ‌ها را باید از اولین روزهای پادشاهی ناصرالدین‌شاه جمع‌آوری کرد. همان روزهایی که پیشوایان بابی با سوءاستفاده از مرگ محمدشاه در شهرهای مختلف از جمله خراسان، مازندران، زنجان و… دست به شورش و ناامنی زدند تا خاندان قاجار را خلع‌ید و حکومت را تصاحب کنند. این شورش‌ها به‌حدی خصمانه و خشن بود که فریدون آدمیت در کتاب امیرکبیر و ایران در وصف آن می‌نویسد: «بابی‌ها در جریان شورش‌های خود در دوران ناصری، با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبعانه داشتند و اسیران جنگی را دست و پا می‌بریدند و به آتش می‌سوختند.»

در چنین روزگاری، امیرکبیر به صدرات رسید. او برای مقابله با این فرقه انحرافی دو سیاست سرکوب مستقیم و قداست‌زدایی را درپیش گرفت. در سرکوب مستقیم، بعد از مقابله مستقیم و جنگ میان دولت و طرفداران باب، بسیاری از بابیان به‌خصوص رهبران آن را کشت. در سیاست قداست‌زدایی نیز امیرکبیر بدون مقابله مستقیم تلاش کرد تا مردم افکار واقعی این فرقه را درک کنند. با این اقدامات امیرکبیر توانست ریشه بابیت را از همان آغازین سال‌های فعالیت بخشکاند و اگر او نبود، بی‌شک همان‌گونه که نورالدین چهاردهی، پژوهنده تاریخ باب و بهاء عنوان می‌کند: «از بزرگان ازلی‌ها و بهائی‌ها شنیده است که… اگر… امیرکبیر نبود، مسلما به مقصود خود می‌رسیدند».

با کشته شدن باب، دشمنی بابی‌ها که تا رسیدن به سلطنت چند قدم بیشتر راه نمی‌دیدند، با ناصرالدین‌شاه که در میان هم‌کیشان به او لقب «امویه سفیانیه» دادند و امیرکبیر که او را «امیر شقی» می‌خواندند، شروع شد. در نگاه بابی‌ها میرزا تقی‌خان و ناصرالدین‌شاه در درجه اولی از نفرت و لعن قرار داشتند. به همین دلیل ترور سیاسی آنها در دستور کار بابی‌ها قرار گرفت. اولین ترور به نام امیرکبیر افتاد. آنها از اختلافات دربار سوءاستفاده کردند و در اولین گام، تلاش کردند بین شاه و امیر اختلاف بیاندازند.

مهره اصلی آنها در این مسیر، میرزا آقاخان نوری بود که از دوران محمدشاه با مهدعلیا سر و سِرّ پنهانی داشت و قرار بود با به حکومت رسیدن ناصرالدین‌شاه صدراعظم شود. میرزا آقاخان نوری با بها ارتباط بسیار تنگاتنگی داشت و زمانی‌ که در دوران محمدشاه،‌ آقاخان‌ توسط‌ میرزا آقاسی‌ تنبیه‌ بدنی‌، تبعید و جریمه‌‌ مالی‌ شد، بهاء به‌ کمک‌ او آمد؛ پول‌ لازم‌ را برای‌ او تهیه‌ کرد و در طول‌ تبعید نیز به‌ وی‌ کمک‌ مالی‌ داد. این ارتباط از دوران پدران‌شان شروع شده بود و در دوران امیرکبیر قوت گرفت. بابی‌ها که در تلاش برای انتقام بودند از قدرت آقاخان نوری که به دنبال صدارت به هر دری می‌زد، استفاده کردند و نتیجه‌اش عزل امیرکبیر از صدارت و تبعید او به کاشان شد.

عباس امانت در کتاب قبله عام می‌نویسد: «… از نامه‌‌ سلیمان‌ خان‌ تبریزی‌ (از عناصر مهم‌ بابیه) پس‌ از تبعید امیرکبیر به‌ کاشان‌ خطاب‌ به‌ سیدجواد کربلایی‌ (از بزرگان‌ بابیه) برمی‌آید که‌ بابیان‌ به‌ حکومت‌ میرزا آقاخان‌ خوشبین‌ بودند و صدارتش‌ را مایه‌‌ پـیـشـرفـت‌ کـارشـان‌ مـی‌شـمـردنـد. سـلـیـمان‌‌خان‌ می‌نویسد: «امیرنظام‌ بحمدا… تمام‌ شد، معزول‌ ابدی‌ گردید. الان‌ در باغ‌ فین‌ کاشان‌ محبوس‌ است. میرزا آقاخان‌ اعتمادالدوله‌، وزیر و صدراعظم‌ گردید. ان‌‌شاء‌ا… امورات‌ بهتر نظم‌ خواهد گرفت. البته‌ جناب‌ ایشان‌ باید خیلی‌ زود تشریف‌ فرما شوند که‌ وجود مبارک‌ ایشان‌ مثمر ثمر است».

بابی‌ها که کینه شدیدی از امیرکبیر داشتند به تبعید قانع نشدند و با سوءاستفاده از مثلث شکل گرفته – مهدعلیا، آقاخان نوری و بها – نقشه ترور امیرکبیر را طراحی و عملی کردند.

پاک کردن ردپای بابیه در همه امور

با عزل‌ و قتل‌ امیرکبیر، راه‌ برای‌ تاخت‌ و تاز مجدد بابیان‌ باز شد و میدان‌ را تا آنجا برای‌ پیشبرد اهداف‌ خود فراهم‌ دیدند که‌ تا مرز ترور (نافرجام) شاه‌ نیز پیش‌ رفتند. روز ۸شوال۱۲۶۸هنگامی که ناصرالدین‌شاه از کاخ ییلاقی نیاوران عازم شکار بود، گروهی از بابی‌ها به رهبری ملاشیخ‌علی ترشیزی که یکی از پیروان برجسته باب بود و از سوی او لقب اسم‌ا…العظیم داشت، عریضه به دست، به موکب شاه نزدیک شدند و سه تیر به سمت او شلیک کردند که تیر دوم شاه را مجروح کرد. با این اقدام، شاه فرمان قتل‌عام بابی‌ها را صادر کرد و بسیاری از بابی‌ها اعدام شدند.

سید مقداد نبوی‌رضوی در کتاب مقدمه‌ای تاریخی بر اندیشه اصلاح دین در ایران می‌نویسد: «پس از این واقعه، آغاز سنت نهان‌زیستی و کتمان عقیده در میان آنها شروع شد»، هرچند در کنار این خفیه‌کاری‌ها، ترورهای سیاه این گروه تا رسیدن به هدف دوم‌شان یعنی ترور ناصرالدین‌شاه توسط میرزای کرمانی ادامه داشت.

دکتر حسین آبادیان، استاد دانشگاه و نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران می‌نویسد: «ترورهای نافرجام ناصرالدین‌شاه توسط بابیان دلیلی جز این نداشت که در زمان او نه‌تنها سید علی‌محمد باب، بلکه پیروان او، موسوم به حروف حی هم اعدام شدند و بالا‌تر این‌که جنبش‌های بابیان در شهرهای مشهد، بابل، تبریز، زنجان، قلعه شیخ طبرسی و سایر نقاط سرکوب شد. این سرکوب‌ها در دوره صدارت امیرکبیر روی داد و به همین دلیل نه‌تنها بابیان آن زمان، بلکه بهائیان بعدی هم با امیرکبیر میانه‌ای نداشتند. در دوره‌های بعدی جنبش باب به دو بخش تقسیم شد یکی ازلیان و دیگری بهائیان. بهائیان به‌صراحت نه‌تنها از ترور استفاده نمی‌کردند، بلکه به روایت پیشوای‌شان عبدالبهاء حتی از دخالت در مسائل سیاسی هم برحذر داشته می‌شدند. یکی از کلمات مکنونه عبدالبهاء این است که «امر قطعی الهی این است که در سیاست دخالت نکنی و این هیچ تفسیری ندارد و تأویل بر نمی‌دارد.» اما پیروان میرزایحیی صبح ازل، معروف به ازلی‌ها به‌ظاهر با ترور مخالفتی نداشتند، کمااین‌که عبدالبهاء ترور ناصرالدین‌شاه را به آنها نسبت می‌دهد.»

با این روند پرونده، گرچه هنوز سندی قطعی درباره دخالت بابی‌ها در قتل امیرکبیر وجود ندارد اما با در کنار هم قرار‌ دادن قراین‌ و‌ شواهد، این فرضیه تقویت می‌شود که اعدام علی‌محمد باب، زمینه را برای برکناری امیرکبیر از صدارت و سپس به قتل رسیدن وی فراهم کرده است.

تحریف از ابتدا؛ قتل امیرکبیر چگونه به اطلاع عموم رسید؟

نکته بسیار مهم در خفیه‌کاری بابی‌ها و تلاش برای حذف ردپای خود در تاریخ را می‌توان به‌خوبی در اعلام درگذشت امیرکبیر در روزنامه وقایع‌اتفاقیه دید. قتل میرزا محمدتقی‌خان امیرکبیر روز ۱۷ربیع‌الاول۱۲۶۸ هجری قمری روی داد. شش روز بعد، روزنامه «وقایع اتفاقیه» در تاریخ ۲۳ ربیع‌الاول ۱۲۶۸ خبر از وخامت حال امیر و «ناخوشی» او به دلیل «ورم پا و صورت» داد و نهایتا، ۲۰ روز بعد از قتل او به صورت کوتاه نوشت که میرزا تقی‌خان هجدهم ربیع‌الاول در کاشان، وفات یافته است.

جای خالی پرونده قتل امیرکبیر در قاب تصویر و صحنه

این‌که در هنر تئاتر و سینما با دراماتیزه کردن وقایع، باید تلاش شود که اثری جذاب برای مخاطب ساخته شود و نمی‌توان انتظار داشت که با روایات خشک و صرفا تاریخی، نظر مخاطب را به فیلم، سریال یا نمایشی جلب کرد، گزافه نیست اما این کار با قلب وقایع تاریخی تفاوت زیادی دارد. انحراف افکار عمومی از اصل وقایع تاریخی را تحریف می‌گویند!

تاریخدانان معتقدند که نباید براساس ذهنیات و عقاید خود تاریخ را تحلیل کرد، بلکه باید بر مبنای رویدادهای تاریخی به ارزیابی آنها پرداخت. موضوعی که به آن‌گونه که باید، موردتوجه هنرمندان نبوده است و با نگاهی به آثار، چنین به نظر می‌رسد فهم تاریخی از ماجرای ترور امیرکبیر و در ادامه آن ترور ناصرالدین‌شاه به‌دلایل مختلف از جمله کژتابی‌ها، تحریفات، سوءتعبیرها و بازنمایی‌های یک‌سویه و جانبدارانه و … به عنوان ابزار تحریف رنج می‌برد. این در حالی است که در سایه بازنگری تاریخی و کاوش‌های پژوهشی دقیقی که در سال‌های اخیر روی جنبش‌های سیاسی – اجتماعی عصر قاجار (به‌ویژه فرقه بابیه و نقش آن در ماجرای مشروطیت) صورت گرفته است، پرده از نقشه‌های خطرناک این فرقه تا حدی کنار رفته و موضوعی که به نظر می‌رسد در قاب تصویر و صحنه که از ابزار مهم جهت‌دهی به افکار عمومی است، بدان توجه جدی نمی‌شود و حتی با این بهانه که تخیل در درام کمک‌کننده است، زمینه انحراف یک واقعه تاریخی را فراهم کند. 

امیرکبیر در قاب تصویر ایران

امیرکبیر در عرصه هنر، به خاطر برخی سختگیری‌ها و ممیزهای حاکم، دیرتر از سایر چهره‌های تاریخ ایران در قالب سینما و تلویزیون و حتی در عرصه ادبیات وارد می‌شود. اولین‌بار سال۱۳۵۴ بود که علی حاتمی در سریالی ۱۳قسمتی با نام «سلطان صاحبقران» چهره او و تلاش‌هایش برای آبادی ایران را در تلویزیون روایت کرد. در این سریال علی حاتمی گرچه بر زندگی ناصرالدین‌شاه متمرکز است اما در مرور خاطرات او، تمرکز بسیار خوبی بر زندگی امیرکبیر دارد. حاتمی در این سریال برای شرح ماجرای قتل امیرکبیر، داستان سریال را از روز دوازدهم ذیقعده سال۱۳۱۳ قمری و از زمانی که ملیجک، ناصرالدین‌‌شاه را از خواب بیدار می‌کند تا زمانی که مهیای جشن‌ها و مراسم مربوط به ۵۰سالگی سلطنتش شود، آغاز می‌کند. ناصرالدین‌شاه به خاطر پیش‌بینی منجم‌باشی دربار سوءقصد به جانش، نگران است. او در خلوت پیش آمده، به مرور خاطرات خویش می‌پردازد. وی در رؤیایی که ما آن را با فلاش‌بک می‌بینیم، فرومی‌رود و کمک‌ها و راهنمایی‌هایی را که امیرکبیر برای بر تخت نشاندن او انجام داده، روز انتصاب امیرکبیر به صدراعظمی و نیز ازدواج او با عزت‌الدوله، تنها خواهر تنی شاه را به خاطر می‌آورد. اندکی بعد مهدعلیا، مادر ناصرالدین‌شاه با داماد خویش، امیرکبیر، به دشمنی و لجاجت برمی‌خیزد و نزد دخترش عزت‌الدوله که به دیدار او آمده است، از امیر بدگویی و گلایه می‌کند. عزت‌الدوله می‌کوشد اختلافات شوهرش با مادر خود، مهدعلیا را برطرف کند که موفق نمی‌شود. نهایتا عزت‌الدوله همسرش را در جریان حوادث پشت‌پرده قرار می‌دهد و امیر را از نقشه شومی که مادرش علیه او چیده، آگاه می‌سازد. در این اثنا میرزا آقاخان نوری با بازی جهانگیر فروهر که به جرم اختلاس به کاشان تبعید شده نیز نقض قانون کرده و بدون رُخصت وارد تهران می‌شود و از ترس واکنش امیرنظام و برای فرار از مجازات، بست می‌نشیند اما میرزا تقی‌خان امیرکبیر برای پایان دادن به بست‌نشینی میرزا آقاخان، زنجیرهایی که او خود را با آن بسته، پاره می‌کند. در مقابل میرزا آقاخان نوری نیز با نفوذ به سفره‌خانه مهدعلیا، راه تأثیر بر تخت سلطنت را می‌یابد و شروع به توطئه‌چینی علیه امیرنظام می‌کند. او ضمن تبانی با مهدعلیا با وی هم‌پیمان می‌شود تا دشمن مشترک خود، امیرکبیر را از میان بردارند. توطئه‌ای که سرانجام به نتیجه می‌رسد و ناصرالدین‌شاه را به برکناری و سپس قتل امیرکبیر وادار می‌سازد. علی حاتمی در این سریال تحسین‌شده، گرچه به‌خوبی ماجرای قتل را ترسیم کرد اما هیچ نگاهی به دست‌های پشت پرده و سناریوی قتل امیر نمی‌کند.

آثار متعدد بدون بازخوانی درست واقعه

پس از این سریال، هنرمندان دیگری نیز میل و رغبت یافتند تا با تمرکز بر این شخصیت مانای ایران، آثاری را در معرض دید عموم قرار دهند. با مروری گذرا بر سریال‌ها و فیلم‌هایی که درخصوص امیرکبیر ساخته شده، فیلمسازان به دو صورت به این شخصیت شهیر پرداخته‌اند. سریال «امیرکبیر» ساخته سعید نیک‌پور از آن جمله است. او که در سریال سلطان صاحبقران در نقش میرزارضای کرمانی ایفای نقش کرده بود، در این اثر که در سال۱۳۶۴ بر آنتن تلویزیون ظاهر شد، روایتگر داستان زندگی امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدین‌شاه و تلاش و فعالیت‌های او در راستای اصلاح امور کشور شد. در این سریال نیز قتل امیرکبیر چنین روایت می‌شود که اقدامات امیرکبیر به مذاق بسیاری از درباریان و اطرافیان شاه خوش‌نمی‌آید و با دسیسه‌چینی، موفق می‌شوند حکم قتل او را از ناصرالدین‌شاه گرفته و وی را در حمام فین کاشان به شهادت برسانند. پس از سریال پرمخاطب امیرکبیر، تا سال ۱۳۸۸ دیگر اثری از امیرکبیر شاهد نبودیم، جز یک سکانس در فیلم سینمایی «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» که داستانی طنز از عاشقی شاه قاجار را روایت می‌کرد. در این سال محمدرضا ورزی در مجموعه تلویزیونی «سال‌های مشروطه» آخرین روزهای امیرکبیر را  در قالب یک سریال تلویزیونی به تصویر کشید. بخش‌هایی از سریال «سال‌های مشروطه» به‌صورتی تدوین و بازسازی‌شده زندگی امیرکبیر است که اقدامات او برای پیشرفت کشور را به تصویر می‌کشید. در این فیلم درزی هوشمندانه نکاتی درباره بابیت و صهیونیسم و تاثیر این جریان‌های فکری در حوادث آن روزهای ایران برای اولین و آخرین بار مطرح کرد. از آن سال به بعد امیرکبیر از سینمای ایران رخت بست تا اواخر سال‌های دهه ۹۰ که خبر تولید سه سریال «جیران» و «آهوی من مارال» و «قبله عالم» با تمرکز بر وقایع و رویدادهای دوران ناصرالدین‌شاه، چهارمین پادشاه قاجار مخابره شد. آثاری که گذرگاهی از آنها بر امیرکبیر نیز متمرکز است. فارغ از این‌که تولید یکباره سه اثر، آن هم با تاکید بر یک برهه تاریخی و تمرکز بر یک شخصیت خاص، با چه هدفی صورت می‌گیرد و چرا به یکباره برای آن سرمایه‌گذاری کلان می‌شود و این سوال مهم که با‌توجه به مضامین پرخطا و تحریفات صورت گرفته در آنها قرار است در ذهن افکار عمومی چه موضوعاتی القا شود، دغدغه‌ای است که نمی‌توان به‌راحتی از کنار آن گذشت.  آثاری که به دیده اغماض، فقط می‌توان واژه‌های درک ناقص تاریخی و کارنابلدی را به جای واژه «عمدی» در کنار تحقیقات پژوهشگران‌شان بگذاریم. سه اثری که تلاش دارند برشی از زندگی عاشقانه ناصرالدین‌شاه را برای بیننده روایت کنند و بدون انعکاس تصویر درخور از امیرکبیر و ناصرالدین‌شاه و حواشی سیاسی حاکم بر آن دوره تاریخی، همه چیز را به یک مثلث عشقی متصل کنند. مثلا در جریان سریال «جیران» که دوران پس از مرگ امیرکبیر را روایت می‌کند؛ درباره قتل او شاهد جدال مهدعلیا با همسر امیر یا به عبارتی دیگر مادر و دختر هستیم. دختر که مادر خود را مسبب اصلی کشتن همسرش می‌داند، به‌سختی بر وی می‌شورد و می‌گوید که «تو عشق امیر را در دل داشتی و پس از پاسخ «نه» شنیدن از وی، کینه به دل گرفتی و درصدد نابودی او برآمدی!»

امیرکبیر روی صحنه‌ ایران

امیرکبیر در قاب صحنه نیز گرچه همانند قاب جادو، مورد توجه هنرمندان بود اما هنرمندان عرصه نمایش نیز آن‌گونه باید به حواشی قتل این صدراعظم نامی ورود نکردند. علی رفیعی در نمایش «خاطرات و کابوس‌های جامه‌دار از مرگ میرزا تقی‌خان فراهانی» که نمایشی متمرکز بر زندگی و قتل امیرکبیر است، زندگی او را از چشم جامه‌دار یا خاصه‌تراش مشهور او بازخوانی می‌کند. رفیعی برای نخستین بار این نمایش را در سال ۵۶ و زمانی که مدیریت تئاترشهر را برعهده داشت به صحنه برد. در این نمایش که به گفته رفیعی، جرقه اصلی آن بعد از خواندن کتاب «امیرکبیر و ایران» آدمیت زده شد، سیامک اطلسی نقش امیرکبیر را در مقابل مهدی هاشمی در نقش ناصرالدین‌شاه قاجار بازی می‌کرد. البته امیرکبیر در آن اقتباس که باعث کشیده شدن پای رفیعی به ساواک شد به اندازه بازتولید آن در سال ۹۴ پررنگ نبود. رفیعی که در سال ۹۴ این نمایش را در تالار وحدت اجرا کرد، این بار مهدی سلطانی را در نقش امیرکبیر در مقابل سیامک صفری در نقش جامه‌دار روی صحنه برد. «تعزیه‌ امیرکبیر» که به کارگردانی گلبرگ ابوترابیان در جشنواره‌ تئاتر آیینی سنتی در سالن «سایه» مجموعه تئاترشهر به روی صحنه رفت، هرچند با نگاهی عمیق‌تر موضوع قتل امیرکبیر را به چالش کشید اما روایتش را با تمرکز بر نفوذ انگلیس در دربار شاه و تاثیرش بر مهدعلیا مادر ناصرالدین‌شاه روایت کرد و البته جای پای بابیت را خالی نگاه داشت. در سایر آثار نمایشی نیز از جمله «کاش چشم نمی‌دید» اثر مهدی ملکی، «فین جین» اثر ابوالفضل حاجی‌علیخانی، «ناگهان پیت حلبی» کورش سلیمانی و… نیز که هر یک به نوعی بر قتل امیرکبیر متمرکز شده‌اند اما هیچ ردپایی از بابیت در ماجرای قتل امیر کبیر دیده نمی‌شود.

غفلت فیلم‌های ایرانی از انگیزه قتل امیری که در یادها ماند

در این‌که به تصویر کشیدن شخصیتی که جنبه‌های دراماتیک زندگی‌‌اش او را به اسطوره تبدیل کرده در قالب سریال و فیلم کاری دشوار است، شک و شبهه‌ای نیست؛ اما این‌که یک ماجرای تاریخی را حذف یا به‌گونه‌ای منحرف کرد که وجوهات اصلی موضوع از ذهن جست‌وجوگر مخاطب حذف شود، موضوعی است که به‌راحتی نمی‌توان از کنار آن گذاشت. کم‌توجهی جدی و اهمال در ماجرای قتل امیرکبیر، موضوعی است که با مروری گذرا بر آثار هنرمندان به‌راحتی می‌توان بدان اذعان کرد. موضوعی که نشان می‌دهد پژوهش ایران هنوز در شرح ماجرای ترور یکی از بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین سیاستمداران خود، دست خالی است. همان‌گونه که شاهد هستیم با تولید فیلم‌های و سریال‌های مختلفی که به این مقطع تاریخی نگاه می‌کند، بدون توجه به تبیین واقعیت‌ها که می‌تواند روشن‌کننده راه کشور باشد، هنوز هم بر بسیاری از وقایع سرپوش گذاشته می‌شود و تمامی محتوایی که از این دوران مورد خوانش قرار می‌گیرد، همان ماجراهای عاشقانه شاه‌ناصری است. باید پرسید آثاری که به‌صورت گسترده در پلتفرم‌ها تولید می‌شوند در راستای تفکر همان فرقه‌های ضاله است که همواره تلاش دارند ردپای خود را از تمامی فتنه‌های درون کشور پاک کنند؟ آیا آثاری که این روزها با سناریو‌های مخدوش و پرتحریف با سرمایه‌های نامشخص و حمایت‌های کلان نامحسوس تولید می‌شوند، همچنان مسیر تحریف مهم‌ترین گلوگاه‌های تاریخ ایران را دنبال می‌کنند و ذهن مخاطب ایرانی را از بازخوانی درست تاریخ دور می‌کنند؟

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ