کلید حل بسیاری از مسائل علوم انسانی در انسانشناسی ساحتی است
به گزارش خبرنگار «تاریخ ما»، متن زیر مشروح سخنرانی سیّد حسین حسینی در همایش «انسان؛ پرسشهای امروز» در مورد اهمیت «انسانشناسی ساحتی (انسا)» بهعنوان رویکرد جدیدی در حوزه مطالعات انسانشناسی است که در ادامه میخوانید؛
کلید حل بسیاری از مسائل علوم انسانی، در مطالعات انسانشناختی و بهویژه، «انسانشناسی ساحتی (انسا)» است. اهمیت مطالعات انسانشناسی در قلمرو بزرگ علوم انسانی امری روشن است چرا که بسیاری از مسائل اصلی و مبنایی حوزه علوم انسانی، ریشه در نحوه طرح و تعریف انسان دارد و تحلیل اُمُّ المفاهیم علوم انسانی به چگونگی تلقّی از هویت انسان بازمیگردد؛ مفاهیمی مانند: علم، دین، تاریخ، تمدن، جامعه، فرهنگ، تربیت، و غیره؛ اما تحلیل و ترسیم هویت انسان بدون تحلیل ساحتها و قوای وجودی انسان ممکن نیست و از اینجا وارد محدوده انسانشناسی ساحتی (انسا) خواهیم شد.
انسانشناسی ساحتی(Dimensional Anthropology) به تحلیل چیستیِ ساحتهای وجودی انسان میپردازد یعنی تحلیل ابعاد و تواناییها و ظرفیتها و به بیانی، مؤلفههای هویّتی انسان و نیز بررسی نسبت قوای وجودی با یکدیگر. این رویکرد معرفتی از سه پرسش بنیادین سخن میگوید:
ساحتها و مؤلفههای اصلی وجود انسان چیستند؟
مرزها و تفاوت مؤلفههای اصلی چه بوده و با چه شاخصههایی میتوان این ابعاد را از یکدیگر تفکیک کرد؟
و ۳- نحوه ارتباط و تأثیر و تأثر و نسبت قوای انسانی بر یکدیگر چگونه است؟
از آنجا که رویکردهای حوزه مطالعات انسانشناسی، بسیار متنوع و گسترده است، اما انسانشناسی ساحتی (انسا) در این میان، یکی از پراهمیتترین این دامنههای علمی بهحساب میآید و اگرچه میتوان پاسخ برخی پرسشهای آن را در این رویکردها دنبال کرد اما بدلیل تفاوت مسئله انسانشناسی ساحتی (انسا) با رویکردهای دیگر، اهمیت و نقش آن دوچندان خواهد بود.
از زاویۀ اصل «تُعرف الاشیاءَ باضدادها»، با مروری بر پارهای رویکردهای شناخته شده مطالعات انسانشناسی، میتوان نتیجه گرفت که پرسشهای سهگانه انسانشناسی ساحتی (انسا) را نمیتوان با تمام خصوصیاتش در این رویکردها جستجو کرد؛ انواع رویکردهای انسانشناسی مانند: انسانشناسی فرهنگی، انسانشناسی قومشناختی، انسانشناسی تربیتی، انسانشناسی فلسفی، انسانشناسی اجتماعی، انسانشناسی زبانی، انسانشناسی وجودی، انسانشناسی علمالنفس اسلامی، انسانشناسی عرفانی، انسانشناسی شناختی، انسانشناسی اخلاقی، و یا انسانشناسی انتقادی و غیره. (در خصوص شاخههای انسانشناسی ر. ک: فکوهی، ناصر، مبانی انسانشناسی، تهران، نشر نی ،۱۳۹۱، ص ۲۱).
انسانشناسی فرهنگی(Cultural Anthropology) که آن را گستردهترین شاخه انسانشناسی دانستهاند، به مطالعه تنوع فرهنگی میپردازد و در جستجوی کلیات فرهنگی است.
انسانشناسی قومشناسی یا بومشناختی(در معنای مصطلح Anthropology)، به توصیف صفات قومی و مطالعه تفاوتهای فرهنگی و شناخت انسانیت مشترک مردم جهان میپردازد و ذیل این رویکرد بهعنوان نمونه میتوان به کتاب مبانی انسانشناسی پیتر متکاف اشاره کرد که میگوید واژه انسانشناسی ترجمه واژه یونانی به معنی مطالعه مردم است (ر. ک: مِتکاف، پیتر، مبانی انسانشناسی، ترجمه بنفشته عطرسائی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۲، ص ۳۷).
انسانشناسی تربیتی(Educational Anthropology) شبیه کار جورج نلر در کتابی با همین عنوان که بهدنبال تحلیل ارتباط ابزارهای انسانشناسی برای مطالعه آموزش و پرورش در آمریکاست. نِلر، انسانشناسی را به دو بخشِ: ۱ انسانشناسی جسمانی یا فیزیکی(Physical Anthropology) و ۲ انسانشناسی فرهنگی(Cultural Anthropology) که به مطالعه فرهنگها میپردازد، تقسیم میکند و سپس انسانشناسی فرهنگی را شامل سه قسم: ۱ زبانشناسی (مطالعه اشکال کلامی)، ۲- باستانشناسی (مطالعه فرهنگهای مرده) و ۳- نژادشناسی (مطالعه فرهنگهای زنده) دانسته و انسانشناسی تربیتی را در قسمِ اخیر قرار میدهد یعنی مطالعه منظم درباره فعالیت آموزش و پرورش از منظر فرهنگی. موضوع انسانشناسی تربیتی نزد وی، چرایی و چگونگی تربیت انسان در فرهنگهای گوناگون است (ر. ک: نلر، جورج، انسانشناسی تربیتی، ترجمه محمدرضا آهنچیان و قائدی، تهران، انتشارات آئین، ص ۱).
انسانشناسی فلسفی(Philosophical Anthropology) شبیه کار هانس دیرکس در کتابی با همین عنوان. دیرکس در مقدمه کتاب خود تعریف دقیقی از انسانشناسی فلسفی بهدست نداده بلکه مصادیق آن را بیان کرده و به چهار سطح انسانشناسی فلسفی پرداخته است یعنی: انسانشناسی بخشی، انسانشناسی حوزهای، انسانشناسی بنیادین، و انسانشناسی اخلاقی. وی سپس به چهار پرسش مهم کانت اشاره کرده و نتیجه میگیرد که پرسشهای سهگانه وابسته به پرسش نهاییاند یعنی: ۱ پرسش «چه چیزی را میتوانم دریابم؟» (مربوط به قلمرو مابعدالطبیعه)، ۲- چه باید بکنم؟ (اخلاق)، ۳- به چه میتوانم امیدوار باشم؟ (دین) و ۴- انسان چیست؟ (انسانشناسی). (ر. ک: دیرکس، هانس، انسانشناسی فلسفی، ترجمه محمدرضا بهشتی، تهران، هرمس، ۱۳۸۰، ص ۴).
اگر این نتیجهگیری دیرکس را بهعنوان «صغری»، و ضرورت بازگشت پرسش «انسان چیست؟» به پرسش تحلیل ساحتهای وجودی انسان را بهعنوان «کبری» بپذیریم، میتوان بر حکم پیشین این مقوله تأکیدی دوچندان داشت که بسیاری از پرسشها و مسائل حوزههای فلسفه و اخلاق و دین و یا علوم انسانی، به حل و تحلیل مطالعات انسانشناسی ساحتی (انسا) بازمیگردد.
بدین ترتیب جای خالی انسانشناسی ساحتی (انسا) در دستهبندی چهارگانه دیرکس مشاهده میشود و از این رو شاید بتوان گفت در میان رویکردهای مطرح انسانشناسی، رویکرد انسانشناسی فلسفی، به انسانشناسی ساحتی (انسا) نزدیکتر است چرا که در انسانشناسی ساحتی (انسا)، از روشهای فلسفی و بهویژه روش تحلیل مفهومی(Conceptual Analysis) استفاده میشود هرچند مسئله انسانشناسی فلسفی بسی فراتر از سه پرسش خاص انسانشناسی ساحتی(انسا) است؛ تا آنجا که حتی دیرکس هرگونه اظهارنظر فلسفههای گوناگون در باب انسان (از آن جهت که انسان است) را، نوعی انسانشناسی فلسفی شمرده است! (ر. ک: همان، ص ۴)
انسانشناسی اجتماعی مشابه کار رالف دارِندُرف در کتاب انسان اجتماعی(Social Anthropology) که انسان اجتماعی نزد وی، انسان بهعنوان حامل نقشهای اجتماعی از پیش تعیین شدهاست یعنی انسان حامل نقش x در موقعیت y (ر. ک: دارندرف، رالف، انسان اجتماعی، ترجمه غلامرضا خدیوی، تهران، آگاه، ۱۳۷۷، ص ۱۳).
انسانشناسی زبانی ویتگنشتاین در کار افرادی مانند پیتر هکر در کتاب «ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین». هکر به تفاوت نگاه دروننگر دکارتی که انسان را موجود متفکر میدانست با دیدگاه ویتگنشتاین که به تمام هویت انسان نظر میانداخت و انسان را موجودی زنده و در جریان زندگی میدانست، اشاره میکند (ر. ک: هکر، پیتر، ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین، ترجمه سهراب علوینیا، تهران، هرمس، ۱۳۸۲، ص ۵).
انسانشناسی وجودی (Existential Anthropology) در کتابی با همین عنوان از مایکل جکسون. وی و همچنین آلبرت پییت اصرار دارند که انسانشناسی کلاسیک بیش از حد بهسمت مفهوم فرهنگ تمایل و شیفتگی پیدا کرده و از این رو هدف انسانشناسی وجودی، مقاومت در برابر شیء کردن (شیزدگی) فرهنگ است. یعنی نوعی تعهد به بررسی تجربی تجربۀ زیسته افراد واقعی در موقعیتهای روزمره که هدف آن، توصیف موجودات انسانی همانگونه که وجود مییابند. اینان معتقدند بایستی به درگیری مستقیم با تجارب زیسته موجودات انسانی پرداخت و امر انسانی را به مشخصههای اجتماعی، فرهنگی، روانشناختی، تاریخی، یا زیستشناسی تقلیل نداد (ر. ک: جکسون، مایکل، انسانشناسی وجودی، ترجمه اصغر ایزدی جیران، تهران، تیسا، ۱۳۹۶، ص ۱۴۳).
انسانشناسی در مطالعات علمالنفس اسلامی شبیه کار علامه طباطبایی در «کتاب الانسان» که از ویژگیهای سه مرحله وجودی انسان یاد میکند یعنی: الانسان قبل الدنیا، الانسان فی الدنیا، و الانسان بعد الدنیا (ر. ک: طباطبایی، محمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، تهران، انتشارات الزهراء).
انسانشناسی عرفانی در مقاله نویسنده این سطور با نام “رویکرد انسانشناسی عرفانی در خمسه خواجوی کرمانی” که در آن، این نوع رویکرد انسانشناختی را شعبهای از انسانشناسی فلسفی دانسته و به پیوند انسانشناسی با عرفانی میپردازد. در این رویکرد از منظر تحلیل انسان بما هو انسان، به موضوع قوای درونی و حالات و عواطف باطنی انسان پرداخته میشود؛ اگرچه تلقی دیگری از انسانشناسی عرفانی نیز وجود دارد که از زاویه روشی و از منظر روش کشف و شهود، به مطالعات انسانشناسی توجه میشود. در این زمینه از کتاب «انسان در عُرف عرفان» علامه حسنزاده آملی و یا مقاله «عرفان عارف اول در عرف عرفا» ی نگارنده میتوان نام آورد.
انسانشناسی شناختی(Cognitive Anthropology) نیز به مطالعه قومانگارانه کارکردهای ذهن میپردازد و نسبت به انسانشناسی اجتماعی، رویکردی زیست شناسانهتر دارد.
انسانشناسی اخلاقی(Moral Anthropology) که این نوع انسانشناسی را در معنای کانتی خودش میتوان ابزاری برای پیادهسازی اخلاق در ارتباط با انسانها دانست یعنی اخلاق کاربردی برای انسانها.
و نیز انسانشناسی انتقادی(Critical Anthropology) که در قرائت نویسنده این سطور در سلسله کارگاههای آموزشی با همین عنوان، طرح مطالعات انسانشناسی با رویکرد تفکر انتقادی است(ر. ک: حسینی، سیدحسین، انسانشناسی انتقادی، کارگاه آموزشی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۲).
هیچ یک از رویکردهای شناخته شده فوق را نمیتوان برای حل و تحلیل مسائل انسانشناسی ساحتی (انسا) کافی دانست؛ اگرچه بین این حوزه مطالعاتی با سایر رویکردهای انسانشناختی، مشترکاتی وجود دارد اما مسئله انسانشناسی ساحتی (انسا) با سایر رویکردها متفاوت است. میتوان انسانشناسی ساحتی (انسا) را کلیتر، عمومیتر، بنیادیتر، عمیقتر و عقلانیتر دانست چرا که درگیر مسائل پروژهای و خُرد نمیشود و بر مرزبندی بین قوای انسانی پای میفشرد. از این رو میتوان انسانشناسی ساحتی (انسا) را نوعی رویکرد فلسفی نیز قلمداد کرد چرا که از ویژگیهای پنجگانه فوق برخوردار است.
اما در پاسخ به پرسش اول انسانشناسی ساحتی (انسا)، بایستی به تحلیل و بررسی دقیق دیدگاههایی مبادرت ورزید مانند: دیدگاه دوگانه انگار دکارت با تقسیمبندی انسان به ماده (بدن) و ذهن (جوهر غیرمادی) یا دیدگاه سهبعدی ملاصدرا در جمع ساحت بدن و ساحت نفس (نفس ناطقه) و ساحت عقل و یا دیدگاههای چهاربعدی یاسپرس شامل: دازاین (وجود تجربی) و آگاهی کلی (محض) و ذهن و نفس (هستیداری) و یا دیدگاه چهاربعدی نگارنده شامل: قوای ارادی، احساسات و عواطف، شناختی و ذهنی، و رفتاری و عملی.
وی در پایان بهعنوان نتیجهگیری سخنرانی خود به یک «نقد روششناختی» در این باره اشاره کرد که بهجای پرداختن به مسائل فرعی در حوزه مطالعات انسانشناسی، ضروری است به ریشههای این دست مطالعات توجه کنیم و یکی از مهمترین نقاط شروع روششناختی، تحلیل مسائل انسانشناسی ساحتی (انسا) است چرا که این حوزه مطالعاتی، کلید حل و تحلیل بسیاری از گرههای مطالعات انسانشناختی و متعاقباً بسیاری از چالشهای مطرح در قلمرو بزرگ علوم انسانی خواهد بود.
وی در انتها چند اثرخود را اعم از کتاب و مقاله در این زمینه معرفی کرده و مخاطبین را ارجاع به کانال @drshhs داد مانند: مقدمه کتاب دوجلدی دفتر تربیت(انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۴)، کتاب مبادی دینپژوهی (انتشارات آوای نور تهران، ۱۳۹۰)، مقاله انسانشناسی دینی-تربیتی (همایش جهانی حکمت مطهر، ۱۳۸۳)، مقاله مقیاسهای ارزشی ساختار وجودی انسان در قرآن (همایش تبیین مبانی ارزشی، ۱۳۷۷)، مقاله مبانی انسانشناسی دینی (همایش میزان حکمت، ۱۳۸۲)، مقاله نقد کتاب انسانشناسی فلسفی (وعده چاپ، ۱۳۹۷)، مقاله نقد کتاب ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین (وعده چاپ، ۱۳۹۷)، و مقاله؛
Relation between Faith and Understanding (IJRLS, 2014).
تازه ترین اخبار میراث فرهنگی ایران و جهان را در تاریخ ما دنبال کنید.
برچیده از سایت مهر