از روستایی کوچک در بوشهر تا بیت جماران
به مناسبت سالروز کوچ امام خمینی (ره)، به سراغ کسی رفتیم که تجربه همزیستی با این بزرگمرد را داشته، نامش «حسین شباب» است. مردی ۶۳ ساله که دست تقدیر او را از روستای “زائر عباسی” در شهرستان دشتی واقع در استان بوشهر به محله جماران، انتهای کوچهای بن بست و به خانهای کوچک، که صاحب خانهاش قلب وسیعی داشت رسانده بود. خودش در شرح این ماجرا به خبرگزاری تاریخ ما میگوید: «در ابتدا قرار بود راهی جبههی جنگ شوم، به ما گفتند، چون یک بار به جبهه اعزام شدهاید این بار باید خدمت را در بیت امام خمینی (ره) ادامه دهید. با طی کردن یک سری دورههای آموزشی و انجام آزمونهای متعدد با افتخار مامور محافظت از بیت امام شدم.»
گذر عمر را احساس نمیکردم…
او با تاکید بر اینکه ماموریت من ۸ ماه در بیت امام ادامه داشت، افزود: «چهارماه نخست بر اساس ماموریت و چهارماه دوم تمدیدی خدمترسانی میکردم. این مقطع از عمرم را نقطه عطف زندگی خود میدانم. ماه اول نگهبان محله جماران بودم، بعد از آن یک ماه مسئول پاسبخش و سپس بعد از دوماه، در خود بیت امام (ره) کار میکردم، زمان میگذشت، اما من گذر عمر را احساس نمیکردم…»
محافظ بیت امام خمینی (ره) در طول گفت وگو از ذوق دیدن هر باره امام تعریف میکرد. از شباب درباره ویژگیهای شخصیتی امام خمینی پرسیدم، اینطور پاسخ داد: «زبانم از بیان ویژگیها و خصوصیات امام قاصر است، اما زمان شناسی و توجه به حق الناس از صفات بارز ایشان بود که با گذشت سالها همچنان آن را در ذهن دارم.»
بیت تاریخساز
از شباب در خصوص مهمانان بیت امام خمینی (ره) پرسیدم، چرا که به طور حتم آنچه در این خانه گذشته است برای یک ملت سرنوشتهای تاریخی داشته است؛ او اینگونه پاسخ داد: «هنگام ورود به بیت امام خمینی (ره) افراد با حساسیت بالا بازرسی میشدند، تنها آیت الله خامنهای با اجازه امام، میتوانستند بدون بازرسی وارد بیت شوند.»
حسین شباب با اشاره به حب امام نسبت به آیت الله محمد صدوقی، اظهار کرد: «روزی آیتاللّه صدوقی با شوق زیاد و خندان نزد امام رفتند، در هنگام برگشت شادابی اولیه را در چهره ایشان ندیدم، از آیتاللّه صدوقی علت را جویا شدم اول از پاسخ دادن امتناع میکرد، در آخر با اصرار اینطور تعریف کردند که وقتی نزد امام رفتم ملاحظه کردم ایشان در حال خوردن نصف هندوانهای است و نصف دیگر پیش رویشان گذاشته بود، از ایشان طلب نیمه هندوانه را کردم فرمودند: سهمیه شما در یخچال است.»
وی ادامه داد: آیتاللّه صدوقی تعریف میکرد نصف دیگر هندوانه که معلوم بود هندوانهای کوچک بوده را برای من آوردند. بسیار شیرین بود. بعد که خوردن امام تمام شد از ته مانده هندوانه به قصد تبرک تکهای برداشتم و خوردم، دیدم بسیار شور است، سوال کردم و دلیل آن را پرسیدم، امام اول انکار کردند، اما با اصرار زیاد بنده گفتند: تاکنون به هوای نفسم مسلط بودم و هرگز دنبالش نرفتم، ولی امروز هوس هندوانه کردم، خواستم هم رضایت نفسم را به دست آورم و هم بر آن مسلط باشم، مقداری نمک روی آن پاشیدم…»
تو را به جان زهرا، دیدار یک دقیقه
مطلب دیگری که به نظرم بااهمیت جلوه میکرد رابطه امام با مردم عادی بود، از آقای شباب در خصوص دیدارهای مردمی امام پرسیدم، او در این باره به خبرگزاری تاریخ ما گفت: «در یکی از روزها که در کردستان درگیریها شدت گرفته بود، ساعت حدود ۱۱ زمانی که دیدارهای مردم به پایان رسید ناگهان صدایی بلند فضای جماران و بیت امام را فرا گرفت، بعد از بررسی معلوم شد حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ دانش آموز مقطع راهنمایی بدون هماهنگی قبلی خواستار ملاقات با امام هستند. به آنها گفته شد برگردید چرا که وقت قبلی ندارید.»
شباب ادامه داد: «دانشآموزان دلداده امام خمینی (ره)، اما توجه نمیکردند و با صدای بلند شعار میدادند “اماما اماما تو را به جان زهرا، دیدار یک دقیقه”. به قدری این صدا بلند بود که تمام فضای جماران را گرفته بود. صدا به گوش امام رسید، ایشان به آقای توسلی گفتند اینها جوانند و از کردستان هم آمدهاند. اکنون جو کردستان متشنج است، هرچه سریعتر تا قبل از اذان ظهر ترتیب ملاقاتی را دهید و این دیدار صورت گرفت.»
آغازی با یک پایان
به عقیده شباب برای گفتن از نفس مسیحایی روحِ خدا وقت کم است و حرف بسیار… عروج خمینی در آستانه نیمه خرداد سـال ۱۳۶۸ برای ملاقات با عزیزی که تمام عمر را برای جلب رضای او صرف کرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او، در مـقابل هیچ قدرتی خـم نشده، و چشـمانش جز برای او گریه نکرده بـود، اگرچه برای امت سخت و باورناپذیر، امّا چون به مشیت و خواست خداوند بود، زیبا به نظر میرسد.
خمینی اگر چه پر گشود اما تا انتهای این انقلاب نامتناهی افکار، رفتار و اعمال او نقشه راه خواهد بود، چرا که این دم مسیحایی روح اللّه بود که جوانان و انقلاب اسلامی را احیا کرد و جان بخشید.
پایان خبر / تاریخ ما