محمد دانشور و کتابهای یک عاشق در وصف زادگاه خویش
هر یک از ما آدمیان از زادگاهی برآمدهایم؛ برخی، پس از سالی یا
سالهایی زادگاه را ترک کردهایم و شماری هم سالهای سال در همان
زادگاه به سربردهایم. با این حال، تعدادی از مردان و زنان، چه از
گروه نخست باشند چه از گروه دوم، طوری دلبسته شهر و محله زادگاه
یا محل اقامت خویش میشوند که حتی اگر سالها از دیار خویش دور
افتند، باز هم خاطره خوش آن را تا پایان عمر فراموش نمیکنند. با
همه این دلبستگیها به شهر و محلِ تولد و زیست، اما تعداد بسیار
اندکی از مردمان هستند که برای ادای دین به شهر و محله خویش قلم
در دست میگیرند و فرهنگ و تاریخ و خاطرههای رو به فراموشیِ
دیارِ خود را برای دیگران و آیندگان ثبت و حفظ مینمایند؛ برخی
البته توان این کار را ندارند و گروهی هم که توانش را دارند، حال
و حوصله و وقتش را ندارند.
امروز، سالروز وفات یکی از همان معدود افرادی است که عاشق شهر و
محله خویش بودهاند؛ مردی که همه عمر کوشید با ثبتِ این عشق و
دلبستگی بر روی صفحههای کاغذ، دین خویش را به دیارِ خود،
«کرمان»، ادا کند. امروز، سی و یکم مرداد، سالگرد وفات استاد محمد
دانشور (۱۳۰۳ تا ۱۳۹۲)، نویسنده، پژوهشگر، خبرنگار، گوینده و عاشق
کرمان است.
محمد دانشور سابقه سالها فعالیت در نشریات و روزنامهها، بهویژه
نشریه «بیداری» را داشت و پس از آنکه به رادیو کرمان راه یافت،
نخستین حکم خبرنگاری رادیو کرمان به نام او صادر شد. وی تا زمانی
که بازنشسته شد، در رادیو حضور داشت و بهجز این، سابقه فعالیت در
روابط عمومی شهرداری کرمان و صداوسیمای کرمان را نیز داشته است.
اما بخشی مهم از فعالیتهای فرهنگی استاد دانشور به نگارش و تألیف
کتابهایی بازمیگردد که وی درباره فرهنگ و تاریخ و ادب کرمان
نگاشته است؛ کتابهایی که از لابهلای سطر سطر آنها میتوان
خاطرههایی را یافت که امروز در فضای زیر و زبرشدۀ شهریِ کرمان
(مانند همه شهرهای ایران) کمتر اثری از آنها به چشم میخورد.
ادای دین به محله زادگاه
روانشاد استاد محمد دانشور، همچون همشهری فرهیختهاش، مرحوم
استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی (استاد تاریخ، ادیب و
کرمانپژوه نامدار)، یکی از آن عاشقان باتعصبِ دیار آبا و
اجدادیش، یعنی کرمان بود. محمد دانشور که عمر خویش را در کرمان
گذراند، در سال ۱۳۰۳ در محله خواجه خضر این شهر به دنیا آمد و در
همان محله هم سکونت داشت. دلبستگی او به کرمان، بهطرزی ویژه در
عشق و علاقهاش به همین محله خواجه خضر نمودار بوده است؛ جایی که
محمد دانشور نهتنها با ترقی و پیشرفت در زندگی و موقعیت اجتماعی
آن را رها نکرد و تا پایان عمر در آن کوی به سر برد که در معرفیِ
آن، کتابی هم تألیف کرد؛ کتابی به نام «تاریخچه مسجد و محله خواجه
خضر کرمان».
با توجه به اینکه نام این محله، یادآور حضرت خضر (ع) است، محمد
دانشور بخش نخست کتابِ «تاریخچه مسجد و محله خواجه خضر کرمان» را
به معرفی حضرت خضر (ع) و باورها و اعتقاداتی که مردمان درباره وی
داشتهاند، اختصاص داده است. در بخش دوم کتاب تاریخچه بنانهادن
محله خواجه خضر و دورههای تاریخی که این محله به خود دیده است،
شرح داده شده. افزون بر این، مشاهیری که به نوعی با این محله
مرتبط بودهاند نیز در این بخش معرفی شدهاند. مؤلف به این افراد
در فصلهای «شهدا»، «شعرا» و «روزنامهنگاران» محله خواجه خضر
پرداخته است. در این بخش از کتاب همچنین توضیحهایی درباره
قراولخانه، فضاهای علمی و آموزشی و خیابانها و فضای سبز اطراف
محله خواجه خضر موجود است.
استاد دانشور که خود رییس هیات امنای مسجد خواجه خضر (ع) بود، بخش
سوم از کتابِ خویش را به این مسجد معروف کرمان که در محله خواجه
خضر (ع) واقع شده، اختصاص داده است. در این بخش از کتاب نیز پس از
آنکه مؤلف به تاریخچه بنای مسجد و بازسازیهای آن پرداخته، درباره
کرامات منسوب به حضرت خواجه خضر (ع) و نیز از شیخ سپهری که در
آنجا مدفون است و کرامت منسوب به وی قلم زده است.
فقیرترین و بینیازترین عضو محله
کتاب «تاریخچه مسجد و محله خواجه خضر کرمان» با مقدمهای خواندنی
از مرحوم استاد باستانی پاریزی همراه است. استاد باستانی که خود
چند سالی را در همین محله خواجه خضر سکونت داشته، نکتههایی را
درباره این محله در مقدمه خویش که بیت ذیل را در عنوان دارد،
نوشته است:
«کسی نه گفت و نه پرسید کاین چه مرحله بود / که خضر، آبکش واپسین
قافله بود».
این چند سطر را از مقدمه استاد باستانی پاریزی بخوانیم:
«آن روزها کرمان هنوز لولهکشی آب نشده بود و هر خانهای چاهی
داشت که آب حوض و شرب باغچه را از آن تأمین میکردند و زحمت زیاد
داشت؛ به این دلیل که میبایست آب را از چاه بکشند و در حوض ذخیره
کنند و سپس به باغچه و درخت برسانند؛ و البته شرب مردم و شستوشو
نیز از همین آب صورت میگرفت، که آن روزها هنوز به علت حفر
چاههای عمیق، زه پایین ننشسته بود و معمولاً چاه بیش از ده
پانزده متر بندخوار نداشت. آنها که آبکشی میکردند، معمولاً هر
صد دلو آب را به قیمت دو تا سه تومان بالا میکشیدند و معمولاً
حوضهای متوسط با همین مقدار آب پُر میشد. کارگر پشت چرخ چاه
مینشست و با پا پیدرپی پله چرخ را به طرف پایین فشار میداد و
ریسمان بر گرد چرخ میپیچید و دلو بالا میآمد؛ پس زبانه چرخ را
مهار میکرد و دلو را از سر چاه برمیگرفت و داخل رایینِ [۱] حوض
خالی میکرد. کم بودند خانههایی که از آب قنات بتوانند استفاده
کنند. آن آبکشی که در سطر عنوانِ مقدمه [یعنی همان بیتِ اشاره
شده] من یاد کردم، درواقع آب حیات را به گلها و درختهای خانه و
کوچه میرساند و به آنها حیات و شادابی میبخشید؛ کاری که از
مختصات خواجه خضر است.
«اکبر آبکش» که معمولاً این وظیفه را در خانههای خواجه خضر
انجام میداد، نمونه اخلاق و امنیت و درستی یک کرمانی کامل عیار
بود که خانه در غیاب صاحبخانه به او سپرده شده. او وظایف دیگری
را هم انجام میداد؛ ازجمله اینکه در اوایل زمستان دو یا سه بار
چوب زغال به خانه میآورد و بهای آن را میگرفت. هر اتاق با یک
منقل که حدود یک چارک زغال در آن قرار داشت، گرم میشد. هوای روز
کرمان در زمستان معمولاً احتیاج به آتش نداشت و شبها سرما که
بعضی اوقات به ده دوازده درجه زیر صفر میرسید، تنها وسیله گرم
کردنی اتاقها، همین منقل بود.
کتابِ حاضر نام ساکنین معروف و متعین محله خواجه خضر را در بر
دارد و من مخصوصاً خواستم از فقیرترین و در عینحال بینیازترین
فرد ساکن محله هم نام برده باشم؛ و او «اکبر آبکش» بود که درواقع
در حکم خضر محله خواجه خضر به شمار میرفت.
کسی نه گفت و نه پرسید کاین چه مرحله بود /// که خضر، آبکش
واپسین قافله بود». [۲]
کتابِ «تاریخچه مسجد و محله خواجه خضر کرمان» در هفتمین دوره
انتخاب کتاب سال (در سال ۱۳۷۶)، کتاب برتر شناخته شد و از نویسنده
آن تقدیر به عمل آمد.
محلّههای قدیمی کرمان
یکی دیگر از آثارِ استاد دانشور که آن را نیز درباره کوی و
برزنهای پرخاطره کرمان نوشته، کتاب «محلههای قدیمی شهر کرمان»
است. این کتاب دربردارنده مطالبی در معرفی چهل محله قدیمی شهر
کرمان است؛ محلههایی چون: بازار شاه، بازار عزیز، پامنار، چوپان
محله، خواجه خضر، دروازه مسجد مظفری، زرتشتیان، علویان، قبه سبز،
قلعه دختر و مشتاقیه. در هر فصل این کتاب که ذیل عنوان یک محله
تدوین شده، افزون بر توصیف موقعیت جغرافیایی و تاریخی هر محله، به
معرفی شخصیتهایی که در هر محله میزیستهاند نیز پرداخته شده و
از نقش و کار و اثر آنان سخن رفته است.
مرحوم دانشور از اوایل سال ۱۳۸۲ در پی آن برمیآید که سلسله
مقالههایی را که در معرفی محلههای قدیمی کرمان در نشریه بیداری
کرمان منتشر کرده بود، مدوّن سازد؛ و این کتاب، درواقع در ادامه و
تکمیل همان مقالات پدید آمده است. مؤلف در مقدمه کتاب، بخشی از
انگیزه خود را در تألیف «محلههای قدیمی شهر کرمان» چنین شرح داده
است:
«نخست، آنکه استاد بزرگوار، مورّخ فرهیخته، آقای باستانی پاریزی
که از حدود سال ۱۳۲۰ ش. یعنی از شصت و اندی سال قبل، در راستای
نویسندگی همواره از راهنماییهای ارزنده و درخورِ سپاس ایشان
برخوردار بودهام، پس از مطالعه مطالب مزبور [منظور همان
مقالههای اشاره شده در چند سطرِ پیش است.]، چه در تماسهای
تلفنی، چه حضوری، بهویژه بعد از حادثه دلخراش زلزله شهرستان بم
که در سال ۱۳۸۲ ش. به وقوع پیوست، تأکید مینمودند این سلسله
مقالات گردآوری و به صورت مجموعهای تدوین [شود]، انتشار [یابد] و
در دسترس علاقهمندان قرار گیرد؛ چراکه معتقد بودند اگر درمورد
محلههای شهر بم هم چنین اقدامی صورت گرفته بود، بعد از وقوع
زلزله اخیر میتوانست از لحاظ جغرافیایی، تاریخی و زیستمحیطی،
مشخص و بازگوکننده هر نقطهای از محلههای شهر باشد.
دوم، زمانی که این سلسله مقالات در نشریه بیداری انتشار مییافت،
اغلب اوقات دانشجویان رشتههای مختلف تحصیلی، بهویژه تاریخ و
جغرافیا، پس از بررسی منابع مختلف به اینجانب مراجعه [میکردند]
و برای تهیه پایاننامههای خود خواهان اطلاعات بیشتری درخصوص
محلههای شهر کرمان بودند». [۳]
درباره مشاهیر کرمان
به جز این دو کتاب، روانشاد دانشور سه اثر دیگر نیز درباره کرمان
و تاریخ و فرهنگ و مردمانش از خود به یادگار نهاده است. یکی از
این آثار، کتابِ «چهرههای ماندگار کرمان» است. در این کتاب شماری
از چهرههای نامدارِ کرمان در روزگارانِ مختلف معرفی شدهاند. این
مشاهیر از میان سرشناسانِ دینی، ادبی، هنری، دانشی، فرهنگی و
سیاسیِ برآمده از دیار کریمان برگزیده شدهاند و در میان آنان،
این چهرههای سرشناس نیز به چشم میخورند: شهید محمدجواد باهنر،
ابوحامد افضلالدین کرمانی، کمالالدین ابوالعطا خواجوی کرمانی،
ملّا بمانعلی راجی کرمانی، شاه شجاع، آیتالله حاج شیخ عباس
حقیقی، آیتالله حاج شیخ محمدباقر زند کرمانی، شاه نعمتالله ولی،
استاد احمد بهمنیار، عماد فقیه کرمانی، استاد محمدابراهیم باستانی
پاریزی، وحشی بافقی، روانشاد استاد سید علیاکبر صنعتی، لاله
خاتون کرمانی، علی اطهری کرمانی، ایرج بسطامی، طاهره صفّارزاده،
ارباب کیخسرو شاهرخ، هوشنگ مرادی کرمانی، استاد حمید فرزام و
استاد سعید نفیسی.
کتابهای «شهرداریها و شوراهای استان کرمان در قرن اخیر» و «از
قلعه دختر تا دقیانوس» نیز دو اثرِ دیگر استاد دانشور در معرفیِ
تاریخ و فرهنگ کرمان است. در کتاب اخیر که با مقدمه استاد باستانی
پاریزی منتشر شده، تاریخچه گسترش شهر کرمان بررسی شده است.
کمکم کنید اول نمازم را بخوانم
مرحوم محمد دانشور مردی خودساخته بود و در همه مراحل زندگی هدف و
مسیر خویش را بهخوبی میدانست. همین خودآگاهی سبب میشد که در
برابر سختیها و مانعها، دلسرد نشود و از پا ننشیند. نرجس
دانشور، دختر کوچک استاد، در گفتوگویی از پدر و روحیات و پیوند
استوارش با خالق هستی حکایت کرده است. بخشی از توصیف خانم دانشور
از روانشاد استاد محمد دانشور، از این قرار است:
«از زمان کودکی تا پایان عمر پدرم، ۴۱ سال با او روزگارم سپری شد.
او را شخصی آرام ولی باروحیه و نشاط یافته بودم که سختترین
مشکلات نمیتوانست او را از پادرآورد و چیزی به نام افسردگی در
نهادش وجود نداشت. او الگویی بهتمام معنا برای امید به زندگی
بود. حتی در روزهایی که در بیمارستان بستری بود، میگفت اگر خوب
شدم، خاطرات روزهایی را که در بیمارستان بودم، میخواهم بنویسم.
از زمانی که یاد دارم، سوره مبارک یس و زیارت عاشورا را ترک
نمیکرد و برکت گشایش دعا و نیازش را در زندگی یادآور میشد.
درست آخرین شب، قبل از اینکه در بیمارستان بستری شود، بهخاطر حال
نابسامانش لحظهای خواب بر چشم نداشت و نیمههای شب با سختیهای
فراوان وضو گرفتند، اما بهخاطر کمبود اکسیژن و فشار بیهوش شدند و
باز وقتی که به هوش آمدند، با شنیدن صدای اذان با اصرار تمام
گفتند کمکم کنید اول نمازم را بخوانم. ما هرچه اصرار کردیم حداقل
نشسته نماز بخوانید، پدرم نپذیرفت و تا نمازش را نخواند، آرام
نگرفت… .
بعد از عمل جراحی چشم تنها دغدغه پدرم این بود که نتواند به کار
نویسندگی و مطالعه ادامه بدهد. او با کمترین امکانات
بهتنهایی در جمعآوری منابع و مطالبش، با روحی خستگیناپذیر و
ارادهای مصمم و مثبتاندیش، تا آخرین لحظات عمر اجازه نمیداد
هیچ چیز مانع پیشبرد اهدافش شود». [۴]
خداوند روح استاد محمد دانشور را شاد کند که آثار خیرِ برجای
مانده از قلمِ عاشقش، مصداق بارز عمل به این سخنِ منسوب به حضرت
رسالتپناه (ص) است که «حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الایمان».
ارجاعها:
۱. به معنی راه آبه است.
۲. «تاریخچه مسجد و محله خواجه خضر کرمان»؛ محمد دانشور؛ کرمان:
مرکز کرمانشناسی؛ ۱۳۸۹؛ ص ۹ تا ۱۱.
۳. «محلههای قدیمی شهر کرمان»؛ محمد دانشور؛ کرمان: مرکز
کرمانشناسی؛ ۱۳۸۸؛ ص ۱۶.
۴. «استاد دانشور کرمانی، محققی دلسوز»؛ الهام حرّی؛ روزنامه
اطلاعات؛ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۳، شماره ۲۵۹۶۷.