درباره آیتالله علی احمدی میانجی
«از خدا بخواهید که واقعاً آنچه را که خدا میخواهد، همان کار را
بکنیم؛ حالا کسی بدش بیاید یا کسی خوشش بیاید، مهم نیست. انسان
باید حق را بگوید، کسی خوشش بیاید یا کسی بدش بیاید، مهم نیست.
وقتی کار برای خدا باشد، خودش یک برکتی دارد. از خدا بخواهید که
خدا خودش توفیق بدهد تا بتوانیم از عهده این مسوولیت بیرون
بیاییم». [۱]
آنچه در سطرهای پیشین آمده، بخشی از کلام یکی از عالمانِ دینی
برجسته و از چهرههای درخشان اخلاق و فقه و تفسیر حوزه علمیه قم،
مرحوم آیتالله علی احمدی میانجی است. عالم فروتنی که ۲۱ شهریور
ماه، بیستمین سالگرد روزی است که او دار فانی را ترک کرد و در
جوار رحمت الهی آرمید.
از پورسخلو تا حوزه علمیه قم / مسافرت با ماشین
باری
آیتالله میرزاعلی احمدی میانجی در چهارم ذیالحجه ۱۳۴۵ (برابر با
۲۳ تیر ۱۳۰۵) در روستای پورسخلو به دنیا آمد. این روستا از
توابع شهرستان میانه در استان آذربایجان شرقی است. پدرِ استاد، با
آنکه از راه کشاورزی به کسب روزی میپرداخت، همچون آبای خویش از
عالمان دین بود؛ بر منبر میرفت و به کارهای شرعی اهالی
میپرداخت. وی همچنین نخستین معلمِ پسر خویش به شمار میآمد.
مادرِ آیتالله میانجی هم از سادات حسینی بود.
مرحوم میانجی ابتدا در مدرسه حسن پادشاه و مدرسه حاج علیاصغر
تبریز، دروس دینی را نزد استادانی همچون مرحوم آشیخ لطفعلی زنوزی
فرامیگیرد، اما پس از چندی، با رضایت پدر تصمیم میگیرد که کسب
علم را در قم پی بگیرد. آن مرحوم چگونگی حرکت به سوی قم را
اینگونه شرح داده است:
«پدرم پول چندانی نداشت. هروقت که یادم میآید، متأثر میشوم؛
چراکه ایشان دلش میخواست به ما کمک کند، ولی قادر به این کار
نبود. در یک کلام عرض کنم که ما را راه انداخت و یک مقدار پول که
نمیدانم چگونه تهیه کرده بود، به من داد و ما به سوی قم روانه
شدیم. شوهرخالهام، که بعدها پدرخانم من شد، یک ماشین باری پیدا
کرد. آن زمان مقارن جنگ بود و ماشین و یا وسیله نقلیه زیادی در
دسترس نبود. نمیدانم بار ماشین چه بود، ولی فکر کنم پنبه بود.
جایی که برایم در نظر گرفته شد، بغل راننده بود. ما سه نفر بودیم؛
همینکه میخواستم سوار شوم، دیدم یکی از طلبهها زن و بچهاش هم
همراهش است. من به او گفتم شما با خانمت جلو بنشین، من بالای
ماشین میروم. دو نفری رفتیم بالای ماشین و روی پنبهها خوابیدیم
و برای اینکه در جاده پرت نشویم، دستهایمان را زیر طنابهایی که
پنبه را بسته بودند، قرار دادیم. جادهها در آن زمان آسفالت نبود
و دستاندازهای جاده تکانهای سختی به ماشین میداد. یک شب راه
آمدیم، صبح حدود ساعت هفت و نیم یا هشت صبح به زنجان رسیدیم. آن
زمان از زنجان تا تهران قطار رفت و آمد میکرد.
برای اینکه بلیت قطار بگیریم، یکی دو ساعت قبل از اذان صبح به
ایستگاه راهآهن رفتیم، اما بلیت گیرمان نیامد. آن رفیق ما که زن
و بچه همراهش بود، بهطریقی بلیت گرفت. ما هم وسایل خودمان را به
توشه راهآهن داده، خودمان هرکدام یک سفره نان برداشتیم و قصد
کردیم که پیاده به سوی تهران حرکت کنیم. به یک قهوهخانه
رسیدیم… . یک سواری آمد و گفت من به قرهبلاغ میروم. قرهبلاغ
تقریباً در شش فرسخی زنجان واقع شده است. سوار شدیم و از هرکدام
شش تومان گرفت. به این امید که فردا بلیت تهیه کنیم، شب را در
قرهبلاغ خوابیدیم، اما موفق به تهیه بلیت نشدیم و صبح روز بعد با
یک نفربر روسی تا تاکستان آمدیم. از تاکستان تا قزوین را با یک
سواری طی کردیم و از قزوین تا تهران را با یک اتوبوس آمدیم.
اتوبوسهای آن زمان صندلی نداشت؛ مسافران را داخل اتوبوس
میچیدند. نُه تومان هم به اتوبوس دادیم. یک مسافرخانه در اطراف
ایستگاه راهآهن تهران بود که شب را در آنجا خوابیدیم و سه تومان
هم از این بابت پرداختیم. صبح روز بعد با قطار به قم آمدیم… .
خلاصه اینکه از میانه تا قم سه یا چهار شب در راه بوده، حدود ۶۳
تومان هم خرج کرده بودم. به هرحال با این شرایط وارد قم شدم». [۲]
آیتالله علی احمدی میانجی در سالهای تحصیل در قم نیز نزد
استادانی چون مرجع والامقام شیعه، آیتالله سیدمحمدحسین
بروجردی و بزرگانی چون آیات عظام سید محمد حجّت کوهکمرهای،
علامه سید محمدحسین طباطبایی، سید شهابالدین مرعشی نجفی، آقا
میرزا احمد کافیالملک، سید محمدرضا گلپایگانی، حاج شیخ موسی
عباسی زنجانی، حاج سید محمد محقق داماد، میرزاهاشم آملی و سید
حسین قاضی کسب فیض کرده بود.
نخستین شاگرد علّامه طباطبایی در
قم
همچنانکه اشاره شد، یکی از عالمانِ بزرگی که استاد احمدی میانجی
توفیقِ شاگردیِ او را داشته، مرحوم علّامه سید محمدحسین طباطبایی،
فیلسوفِ نامدار و مفسِر بزرگ قرآن کریم است که «تفسیر المیزانِ»
او از افتخارهای مکتب تفسیری تشیع بهشمار میآید. سابقه آشنایی
ابتدایی مرحوم میانجی با علّامه طباطبایی به آنگاه بازمیگردد که
هر دو در تبریز حضور داشتند و حضرت علّامه به گمنامی میزیست و
طبق قول استاد میانجی بسیاری از طلبهها او را نمیشناختند. [۳]
با مهاجرتِ استاد میانجی به قم، وقتی وی از حضور علّامه در این
شهر آگاه میشود، مشتاقانه نزد او میرود تا از محضر آن دانشمند
یگانه کسب فیض کند. مرحوم میانجی در اینباره چنین شرح داده است:
«من و آیتالله [حاج شیخ عبدالحمید] شربیانی به خدمت ایشان رفته،
از ایشان تقاضای درس کردیم. یک دوره حدود سه چهار سال کفایه را
نزد ایشان خواندم. بنده اولین شاگرد ایشان در قم بودم… .
پنجشنبهها و جمعهها هم خدمت ایشان تقویم و نجوم میخواندم.
ایشان نسبت به ما خیلی محبت داشت. گاهی شبها همراه ما بیرونِ شهر
میآمد و ستارهها را نشان میداد… . ایشان در کارکردن و اخلاق
نظیر و همتایی نداشت.
چهار سال خدمت آیتالله طباطبایی بودم. بعدها نیز تا آخر عمر از
محضر ایشان استفاده میکردم… اگر کسی مشکلی داشت در خواندن، با
صبر و حوصله نگاه میکرد، گوش میداد و بعد از تمام شدنِ سخنش
جواب میداد. اگر شاگردی حرف خیلی بیربطی میگفت، خیلی که اوقاتش
تلخ میشد، میگفت: سبحان الله العلی العظیم». [۴]
مرحوم علّامه طباطبایی بر اثر سالها مجاهدت و کوشش طاقتفرسا در
راه جویایی دانش و تألیف آثار گرانبها، به بیماری اعصاب دچار شده
بود؛ بیماری که وقتی شدت گرفت، نشانههای ظاهری آن نیز به
شکل بروز رعشه در بدنِ آن نابغه دوران نمایان شده بود. به همین
علت، پزشک وی را از مطالعه بازداشته بود. استاد میانجی در
همینباره خاطرهای را بازگوکرده است:
«[علّامه] برای من همچون پدر بود. با ایشان خیلی خودمانی بودم و
در حرف زدن رویمان به هم باز بود. روزی گفت: دکتر گفته «مطالعه
نکن». به ایشان گفتم: خوب، مطالعه نکنید. فرمود: بیکار زندگی
کردن از مرگ هم بدتر است. فرمود: مطالعه میکنم و روزی هم
میمیرم. بعد از منعِ دکتر، ایشان بیست جلد کتاب المیزان را
نوشت… . زمانی که انقلاب پیروز شد، امام در همسایگی ایشان مستقر
شدند. در واقع در همسایگی منزل آقای طباطبایی منزل آقای یزدی بود
که امام در آنجا مستقر شده بودند. صدای بلندگو خیلی زیاد بود.
روزی خدمت ایشان بودم، یک نفر به ایشان گفت: با این سر و صدا اذیت
نمیشوید؟ ایشان لبخندی زد و فرمود: هرچه از دوست رسد، نیکو است.
بعداً امام خانهای تهیه کردند و ایشان را به آنجا انتقال دادند،
چون واقعاً از سر و صدا ناراحت میشدند». [۵]
از میانِ خاطرههایی که استاد میانجی از دوران کسب فیض در محضر
علّامه طباطبایی نقل کرده، یکی از نکتههای درخور توجه، فروتنیِ
فراوان حضرت علّامه است؛ صفت نیکی که استاد میانجی هم بهتمامی
بدان آراسته بود. مرحوم علّامه طباطبایی با آنکه در علوم دینی،
طبیعی و نیز در شهود صاحب مقام و مرتبهای بسیار والا بوده است،
هیچگاه اجازه نداده بود که ذرهای غرور نفسانی بر وجودش چیره
شود.
استاد میانجی در همینباره تعریف کرده است که «روزی در یکی از
کوچههای حرم حضرت معصومه (س) با ایشان راه میرفتیم. چند جلد از
المیزان را ایشان نوشته بود و چاپ شده بود. به ایشان گفتم: چرا
شما مشکلنویس هستید؟ پرسید: چهطور؟! گفتم: المیزان را کمی
آسانتر بنویسید تا همه متوجه آن شوند. [مرحوم علّامه] خود را مدح
نکرد؛ نگفت که مطالب مشکل هستند نه بیان من! ما را هم تحقیر نکرد
و نگفت تو برو دنبال کارت، بچه هستی، نمیفهمی! در جوابم گفت:
عجیب است؛ الحمدلله شما با مطالب من آشنا هستید. گفت: شما یک صفحه
از المیزان را بنویسید، ببینید آسانتر از این میشود یا نه. مرا
قانع کرد که مطالب مشکل است و از این آسانتر نمیتوان نوشت.
خلاصه نه خاطر ما را رنجاند و نه خود را مدح کرد. در تمام عمر
نظیر ایشان را ندیدم، یا اگر هم دیدم خیلی کم بود». [۶]
درس اخلاق استاد
آیتالله احمدی میانجی که نزد استادان بزرگ حوزه به فراگیری دانش
پرداخته بود، خود نیز رفته رفته در صف بزرگان حوزه علمیه قم درآمد
و نامش در شمار استادانی ثبت شد که طلبهها مشتاق درسِ او بهویژه
درسهای اخلاقش بودند. «ایشان چند دوره کتابهای «رسایل»، «مکاسب»
و «کفایة الاصول» را تدریس کرده بود. فضلای بسیاری از او درخواست
کردند تا درس خارج فقه و اصول را نیز تدریس کند، ولی تواضع ایشان
مانع از این کار شد… . درس اخلاق ایشان در مدارس مختلف و در
مسجد عبداللهی، علاقهمندان خاص خود را داشت.
او فقه، اصول، تفسیر و سایر علوم حوزوی را با اخلاق و سرشت پاک
خود به هم آمیخت و بهراستی که تبلوری از یک فقیه اخلاقی بود. در
جلسات سخنرانی ایشان که در ماه مبارک رمضان هر سال در مسجد
عبداللهی قم برگزار میشد، بعضی از بزرگان مانند آیتالله مشکینی
حضور پیدا میکردند. زندگی ساده و بیآلایش ایشان درس اخلاق دیگری
بود؛ او تا آخر عمر در همان منزل سابق در محله پایین شهر (خاکفرج)
سکونت اختیار کرد. در مراحل متعدد پیشنهاد شد که در مناطق بالای
شهر قم ساکن شوند، ولی قبول نکرد». [۷]
استاد بارها در جلسههای درسِ اخلاق خویش، خطاب به طلبهها، ضمن
یادآوری وظیفههای دینیِ اجتماعی و فردیِ آنان، بر طرز سلوک
روحانیان در میان مردم نیز تأکید فراوان داشت. در یکی از جلسهها
ایشان هشدار دادهاند که «اگر خدای نکرده عمل ما طوری باشد که
حضرت [ولیعصر (عج)] را برنجاند، خیلی بد است. ما نباید کاری
بکنیم که مردم از تشیّع بدشان بیاید. مردم ما را الگو میدانند؛
یعنی وقتی که بنده در یک منطقه مطرح هستم، مردم به عمل من نگاه
میکنند؛ اگر بد باشم، مردم مأیوس میشوند و اگر خوب باشم، زهد
داشته باشم و تقوا داشته باشم، مردم به اسلام ارادت پیدا
میکنند». [۸]
استاد همچنین وقتی در پاسخ به یکی از طلبههای حوزه علمیه قم که
از ایشان درباره آنچه یک طلبه باید برای برای سیر و سلوک انجام
دهند، توصیه کوتاهی را ثبت کردهاند که در عینِ کوتاهی، بسیار
راهگشا است: استاد در پاسخ نوشتهاند:
«بسمه تعالی؛ برای طلبهها مخصوصاً طلبههای جوان؛ باید خوب
بخورند، خوب بخوابند، خوب استراحت و تفریح کنند و بقیه را برای
درس مشغول شوند؛ و الّا این عبادات و مستحبات مانع درس است و
طلبهها را یک مقدّس بیسواد خواهد کرد. طلبهها باید واجبات را
بهجا بیاورند و حرام را دقیقاً ترک نمایند و مستحبات را بهحدّی
که مانع درس و بحث و حفظالصّحه نیست، انجام دهند». [۹]
عالمی که پدر شهید بود
آیتالله میانجی در سالهای تهاجمِ دشمن بعثی به خاکِ میهن،
اینگونه نبود که تنها به درس و بحث و منبر و محراب مشغول باشد.
آن استادِ اخلاق افزون بر آنکه فرزند کوچک خویش، شهید جعفر احمدی
میانجی را که در سال ۱۳۶۵ در جزیره مجنون به شهادت رسید، تقدیم
دفاع از دین و میهن کرده بود، خود نیز «سالی دو بار به جبههها
میرفتند و تا خط مقدم به سربازان لشکر اسلام سرکشی میکردند و
آنان را به جهاد فی سبیلالله و اطاعت از ولی فقیه تشویق
مینمودند». [۱۰]
یک خلاف شرعی از ایشان ندیدم
استاد میانجی پس از عمری کوشش عالمانه در راه خدمت به دین خدا،
در ۲۱ شهریور ۱۳۷۹ به رحمت حق پیوست؛ و البته که آثارِ قلمی
و شاگردانی که پرورش داده و سخنرانیهای اخلاقی وی که ثبت شده و
در دسترس علاقهمندان است، همگی باقیاتالصاحاتی است که تا روز
رستاخیز نام آن عالم بزرگوار را زنده نگاه خواهد داشت. از
مهمترین کتابهای استاد، میتوان از «مکاتیب الرسول (ع)»،
«مواقف الشیعه»، «مالکیت خصوصی»، «احادیث اهل بیت (ع) عن طریق اهل
السنة»، «مکاتیب الائمه (ع)»، «عقیل ابن ابیطالب (ع)» و «دادنامه
حضرت زهرا (س)» نام برد.
پس از ارتحال استاد احمدی میانجی، مقام معظم رهبری در پیام
تسلیتی در وصف آن عالم فرزانه نکاتی را فرمودهاند که
بهخوبی گویای شخصیت و روحیه استاد است: «…ایشان در شمار عالمان
و برگزیدگانی بودند که علم را با عمل؛ و تقوا را با جهاد؛ و فقاهت
را با تبلیغ دین؛ و برجستگی رتبۀ دانش و تحقیق را با کمال فروتنی
و زُهد و کمتوقعی در هم آمیخته و در عرصه دین و معنویت همچون
میدان حضور و نشاط انقلابی، از پیشروان و گویسبقتربودگان
بودند». [۱۱]
آیتالله سید مهدی روحانی هم که سالها دوستی صمیمی با استاد
میانجی داشت و خود نیز کمتر از سه ماه پس از وفات استاد، راهی
سرای جاویدان شد، درباره رفیقِ سالیان خود گفته است که «من در طول
۵۴ سال رفاقت، یک خلاف شرعی از ایشان ندیدم…». [۱۲]
آیتالله عبدالله جوادی آملی نیز درباره طرز سلوک استاد میانجی
چنین یادآور شدهاند که «مرحوم آیتالله احمدی میانجی موفق شد هم
باور کند و هم متخلّق شود و هم عمل کند و هم منتشر سازد. سالیان
متمادی تدریس کرد و کتابهای عمیق نگاشت و از بهترین برکات ایشان،
«مکاتیب الرسول» و «مکاتیب الائمه» است. همه اینها جزء «والقلم و
مایسطرون» است. وقتی ایشان در میانه یا قم راه میرفتند، مصداق
آیه «ینهون عن الفساد» بودند. چه نعمتی بالاتر از این؟…». [۱۳]
فرازهایی از وصیتنامه استاد اخلاق
آیتالله احمدی میانجی در سال ۱۳۷۸ خورشیدی، هنگام عزیمت به سفر
حج و زیارت بارگاه حضرت رسالتپناه (ص) و امامان معصوم (ع) در
مدینه النبی (ص)، وصیتنامه خویش را که بهحق، نوعی درسنامه
اخلاقی است، به نگارش درآورد؛ وصیتنامهای که استاد نزدیک به یک
سال پس از نگارشِ آن، دعوت حق را لبیک گفت.
وصیتنامه استاد با نام خداوند و درود به پیغامبر اکرم (ص) و اهل
بیت (ع) آغاز شده و در پی آن، مرحوم آیتالله دعای سلامتی امام
زمان (عج)، همان دعای اللهم کن لولیک…، را نگاشته است و پس از
آن شهادت داده است به یگانگی خداوند متعال و پیغامبری نبی مکرم
اسلام (ص) و ولایت امیرالمؤمنین (ع) و فرزندانِ معصومش (ع). در
ادامه این وصیتنامه، استاد مطابی را خطاب به وارثان خویش نوشته،
که گزیدهای از آنها، از این قرار است:
«من مال دنیا ندارم که در موردِ آن چیزی بگویم؛ همان خانه مسکونی
را دارم که مادامی که همسرم زنده است، آنجا مینشیند و با وسایل و
اثاث خانه در اختیار او باشد.
ورثهها طوری عمل نمایند که مادرشان ناراحت نباشد؛ و چون متدیّن
هستند، انشاءالله تعالی مراعات خواهند نمود و به سختی و ناراحتی
نخواهد افتاد.
پولی که در صندوق ذخیره علوی و بانک صادرات شعبه خاکفرج به شماره
۱۴۶۸ و ۷۴۲۶۸ دارم، سهم امام، علیهالسلام، است.
کتابهای من مورد استفاده واقع شود؛ بهطوری که اگر از اولاد و
ورّاث من کسی اهل علم باشد، استفاده نمایند؛ و اگر خدای نکرده کسی
اهل علم نبود، به یکی از کتابخانههای حوزه علمیه قم بدهند، یا
فیضیه، یا کتابخانه حضرت آیتالله نجفی مرعشی، رحمة الله علیه، که
برای حقیر باقیات الصالحات باشد.
دلم میخواهد همیشه یکی یا بیشتر از فرزندان من اشتغال به تحصیل
داشته باشند و از خدا خواستهام که علم و روحانیت از ذرّیه حقیر
قطع نشود؛ انّه قریبٌ مجیب.
یادداشتهای حقیر که محصول عمر من است، جمعآوری و مورد استفاده
واقع شود. کتابهای حقیر که تا حالا چاپ نشده، در اختیار مؤسسات
واقع شود تا تنظیم و تحقیق و چاپ شود. هرچه از حق طبع و نشر به
دست آید…
اگر از این سفر به سلامت برگشتم و در ایران مُردم، در خاکِ قم دفن
شوم. در هر جای خاک قم دفن شوم، در پناه بیبی هستم و دلم
میخواهد لااقل در شیخان دفن شوم…
با هم خوب باشید و مهربان باشید؛ صله کنید. دنیا به گلایه و قهر و
نزاع نمیارزد تا برای او خود را به خلاف رضای خدا گرفتار کنید…
.شما را به تقوا و پرهیز از گناه شدیداً توصیه میکنم. روابط خود
را با اهل بیت، علیهمالسلام، روز به روز زیادتر کنید. همواره
توسل داشته باشید، ولو با خواندن زیارت جامعه یا امینالله یا
زیارت عاشورا؛ با آنان درد دل کنید و توسل کنید و به در خانه غیر
آنان نروید. با امام زمان، علیهالسلام، همیشه رابطه برقرار کنید.
در خاتمه، همهتان را به خدا میسپارم و همیشه حوائج و سعادت شما
را خواستهام و در توسلاتِ خودم شما را فراموش نکردهام و در آن
عالم هم شما را دعا خواهم کرد؛ انشاءالله تعالی. پدر روسیاه شما،
علی احمدی میانجی». [۱۴]
ارجاعها:
۱. «به سوی نور» (مجموعه سخنرانیهای فقیه اخلاقی، آیتالله علی
احمدی میانجی)؛ قم: دارالحدیث؛ ۱۳۹۰؛ ج ۳، ص ۴۵.
۲. «خاطرات آیتالله علی احمدی میانجی؛ قم: دفتر آیتالله میانجی؛
بیتا؛ ص ۴۲ و ۴۳.
۳. رک: همان. ص ۳۷.
۴. همان. ص ۱۰۶ و ۱۰۷.
۵. همان. ص ۱۰۷ و ۱۰۸.
۶. همان. ص ۱۱۳ و ۱۱۴.
۷. «حجّ نیکان»؛ عبدالرّحیم اباذری؛ تهران: مشعر؛ ۱۳۹۰؛ ص ۱۰.
۸. «به سوی نور» (مجموعه سخنرانیهای فقیه اخلاقی، آیتالله علی
احمدی میانجی)؛ قم: دارالحدیث؛ ۱۳۹۰؛ ج ۳، ص ۱۰۱.
۹. همان. ج ۱، ص ۲۴.
۱۰. همان. ج ۱، ص ۲۵.
۱۱. همان. ص ۳۴.
۱۲. همان. ص ۳۶.
۱۳. همان. ص ۳۴.
۱۴. همان. ص ۳۸ تا ۴۰.