آهنگهایی برای از یاد نرفتن حتی با فراموشیِ آهنگسازش
یکی از چهرههای درخشان موسیقی ایرانی، مردی است که در ماهِ مهر
به دنیا آمد و در ماهِ مهر از دنیا رفت؛ استادی که کوشید روزگارِ
عمر خویش را تا آنگاه که توان داشت، در راه خدمت به موسیقی ایران
زمین سپری کند؛ با این حال، آنچنان که توقع داشت، از روزگار مهر
ندید و روزان و شبان سالهای پایانی عمر خویش را در حالی به هم
پیوند میداد که در اسارتِ دیوِ فراموشیِ برآمده از افسردگی
گرفتار شده بود و خویشتن را و گذشته درخشان خود را و همه
دستاوردها و خدمتهای موسیقایی افتخارآمیزش را از یاد برده بود.
بیست و سوم مهرماهِ امسال، نخستین سالگردِ رفتنِ استاد حسین دهلوی
به دیارِ جاودانیها است؛ آهنگساز، رهبر ارکستر، مؤلف و مدرّس
خوشنام موسیقی ایرانی که گرچه خودش امروز در گیتی حضور ندارد، اما
صدای نغمههایی که آفریده، در زیر این طاقِ دوّار، به گوشِ اهلش
خوش نشسته و در خاطرها ماندگار شده است.
پدرم اشک میریخت
مرحوم استاد حسین دهلوی در هفتم مهر ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمد و
نخستین استادی که به خود دید، همانا پدرش بود؛ پدری که خود از
شاگردان استاد علیاکبرخان شهنازی بوده است. استاد دهلوی در مراسم
گرامیداشت هفتاد و پنج سالگی خود که در مهرماه ۱۳۸۱ در فرهنگسرای
هنر برگزار شده بوده، گفته بود: «پنج ساله بودم که پدرم تاری دست
من داد، ولی من دیدم که برای من مشکل است و آن را رها کردم. ده،
یازده ساله بودم که این کار را دوباره شروع کردم. حدوداً چهارده
ساله بودم که جنگ بینالمللی دوم شروع شد و شرایط در ایران به
اندازهای دشوار شد که کسی دنبال موسیقی نمیرفت. مشکلات بسیار
زیاد بود؛ از شمال، روسها و از جنوب، متفقین به درون مملکت ریخته
بودند و مردم برای نان روزانه هم مشکل داشتند، چه رسد به مسایل
دیگر. یادم میآید که پدرم بر اثر سختیِ معیشت تارِ یحیای خود را
فروخت و دوری از آن تار چندان برایش سخت بود که اشک میریخت. اهل
موسیقی میدانند که تار یحیی چهقدر ارزشمنده بوده و است». [۱]
پدر حسین دهلوی به دلیل شرایط کاریِ خویش ناگزیر میشود که تهران
را ترک کند؛ به همین دلیل پسرِ هنرمندش مجبور میشود، برای ادامه
فراگیری ویلون، استادی تازه بیابد و چه استادی بهتر از استادِ
استادان، ابوالحسن خان صبا! پس به واسطه دوستی، به کلاس استاد
ابوالحسن خان صبا راه مییابد. استاد صبا هم چون آشنایی وی در
نوازندگی را میآزماید، کار آموزش ویلون به دهلوی نوجوان را به
جای آنکه از ابتدا آغاز کند از ردیف دوم پی میگیرد.
از رهبری ارکستر صبا تا مدیریت هنرستان
موسیقی
مرحوم استاد دهلوی به جز کسب فیض در محضر استاد صبا در حوزه
آهنگسازی و فراگیری تکنیکهای آن نیز از محضر مرحومان حسین ناصحی
و توماس کریستین داوید بهرهها برده بود. ناصحی از مدرسان برجسته
هنرستان موسیقی بود و حسین دهلوی بهطور خصوصی نزد او شاگردی کرده
بود. کریستین داوید هم آهنگسازی اتریشی بود که سابقه تدریس موسیقی
در دانشگاه تهران را داشت. به جز استاد دهلوی، آهنگسازان و
موسیقیدانان نامدار دیگری هم سابقه شاگردی کریستین داوید را
داشتهاند، که استادان حشمت سنجری، مصطفی کمال پورتراب، احمد
پژمان، شاهین فرهت، محمد سریر و فریدون شهبازیان از جملۀ این
نامداران هستند.
آشنایی با کریستین داوید، سبب شد که استاد دهلوی برای تکمیل
آموختههای موسیقایی خود، در اتریش و آلمان نیز به کسب دانش
درباره علم موسیقی غربی و رموز آهنگسازی و هارمونی بپردازد. استاد
دهلوی «اپرای خسرو و شیرین» را هم با همکاری و نظر کریستین داوید
نوشته است.
استاد درباره ادامه روند فعالیت خود در موسیقی گفته است که «به جز
آموزش از سال ۱۳۳۶، پس از درگذشت استاد صبا، رهبری ارکستر شماره
یک هنرهای زیبا را که بعداً «ارکستر صبا» نام گرفت، بر عهده گرفتم
و با این ارکستر کنسرتهای مختلفی اجرا کردم. از مهر ماه ۱۳۳۶،
بنا به پیشنهاد زندهیاد روحالله خالقی تدریس بعضی دروس موسیقی
را در هنرستان ملّی موسیقی بر عهده گرفتم و از شهریور ماه ۱۳۴۱
ریاست این هنرستان را عهدهدار شدم و نزدیک دَه سال در این سمت
انجام وظیفه کردم و کوشیدم سطح پرورشی هنرجویان را تا آنجا که
ممکن است، بالا ببرم… . آقای حسین تهرانی جزء همکاران ما در این
هنرستان بودند. فکر کردم خوب است با حضور ایشان متدی برای آموزش
تنبک بنویسم. در پی این طرح با تلاشی چند ساله کتابی به نام «متد
آموزشی تنبک» نوشتیم که مورد استقبال قرار گرفت». [۲]
آثاری برای پیوند موسیقی ایرانی با موسیقی
جهانی
استاد حسین دهلوی خدمات بسیاری به موسیقی ایرانی کرده و آثار
گرانسنگی از خویش به یادگار نهاده است. ساخت قطعهها و آهنگهای
ماندگاری چون «سبکبال»، «سوئیت بیژن و منیژه»، «کنسرتینو برای
سنتور و ارکستر»، «فروغ عشق»، «فانتزی برای تار و ارکستر» و
«فانتزی برای تنبک و ارکستر» و نیز تنظیم ارکسترال برخی از آثار
استاد صبا، همچون «به زندان» (چهارمضراب شوشتری برای ویلون و
ارکستر)، ازجمله هنرآفرینیهای جاودان استاد دهلوی است. در همه
این آثار میتوان یکی از مهمترین دغدغههای هنری استاد، یعنی
تلاش برای برقراری پیوند بین موسیقی پراحساس و دلیِ ایرانی با
موسیقی جهانی را بهخوبی دید. نوازندگان ارکستر ملّی در ایام
کرونا قطعه «سبکبال» استاد دهلوی را اجرا کردهاند که در ادامه
میتوانید آن را ببینید.
یکی از آثار استاد دهلوی که بهروشنی نمایانگرِ این تلاش در
برقراری پُلی بین موسیقی ایران و موسیقی جهانی بهشمار میآید،
قطعه «کنسرتینو برای سنتور و ارکستر» است. استاد کامبیز
روشنروان، آهنگساز و موسیقیدان سرشناس موسیقی ایرانی که موسیقی
خاطرهانگیز مجموعه تلویزیونی «امیرکبیر» از آثار او است، درباره
ارزش این قطعه استاد دهلوی چنین توضیح داده است:
«کنسرتینو فرم مختصرشدۀ کنسرتو است و به اثری اطلاق میشود که
برای یک ساز به همراه ارکستر تصنیف میشود. توجه به جنبههای
تکنیکیِ سازِ سلو در کنسرتو یا کنسرتینو از اهمیت خاصی برخوردار
است و معمولاً کنسرتوها در سه و گاهی چهار قسمت مستقل تصنیف
میشود. در «کنسرتینو برای سنتور و ارکستر» از چهار قسمت به
ترتیب: اصفهان، لیلی و مجنون، چهارمضراب چهارگاه و ماهور استفاده
شده است که این ترتیب، حکایت از برنامهریزی بسیار دقیق آهنگساز و
نوازنده توانای آن، آقای فرامرز پایور، دارد؛ زیرا میدانیم که
ساز سنتور به دلایل ساختمانی، امکان تغییر دستگاه یا
مدولاسیونهای متعدد را ندارد و فقط بهطور محدود از توان تغییر
دستگاه یا مقامهای موسیقی برخوردار است. از اینرو، این
برنامهریزی برای یک قطعه موسیقی نیازمند طراحی کاملاً حسابشده و
دقیقی است که در کمتر قطعۀ ساخته شده در موسیقی ایرانی تا امروز
مشاهده شده است.
این کنسرتینو برای اولین بار در تاریخ موسیقی ایران، سنتور را در
مقابل ارکستر قرار میدهد و چنانچه نگاهی به تاریخ تصنیف آن (سال
۱۳۳۷) بیفکنیم، بیشتر به اهمیت آن پی خواهیم برد. پختگی ملودی
سنتور و تنوع ملودیک آن که به وسیلۀ آقای پایور منظور شده، یکی از
ویژگیهای این اثر است. تنظیم ارکسترال این اثر با هارمونی لطیف،
زیبا و کاملاً ایران خود و خطوط کُنترپوانتیک موجود در آن،
نمونهای عالی از ذوق و خلاقیت و به هم آمیختگی سنّت و علم است؛
نمونهای که میتواند راهگشای آهنگسازان موسیقی ایرانی در خلق
آثار متفاوت و متعالی باشد. بهطور کلی این قطعه را میتوان یکی
از کارهای درخشان و بهیادماندنی حسین دهلوی و فرامرز پایور
نامید؛ اثری که تا امروز جزو بهترین، زیباترین و پُرقدرتترین
آثار تصنیفشده برای سنتور به همراه ارکستر است؛ اثری که موسیقی
کشور ما بیاندازه به انواع گوناگون آن محتاج است». [۳]
پایینترین درجه ارزشیابی برای آلبوم حسین
دهلوی!
قطعه بسیار زیبا و فنّی «کنسرتینو برای سنتور و ارکستر» سالها
پیش در قالب مجموعهای با نام «آثاری از حسین دهلوی» به همت
انتشارات ماهور در اواخر دهه شصت منتشر شده است. این آلبوم دارای
۱۰ قطعه است که آنها را استاد دهلوی سالها پیش از انتشارِ این
آلبوم نوشته بوده یا تنظیم کرده بوده است؛ با این حال، آنچه در
آلبوم منتشر شده، اجراهای تازهای از آن قطعهها است، که به گواهِ
اهل فن، یکی از دگیری زیباتر و دقیقتر ساخته، تنظیم و اجرا شده
است.
از دیگر قطعههای معروفِ موجود در این آلبوم، همان قطعه زیبا و
ماندگار «سبکبال» است و نیز قطعههای «شوشتری برای ارکستر و
ویلون» و همچنین قطعۀ «فانتزی برای گروه تنبک و ارکستر»؛ که استاد
کامبیز روشنروان، آهنگساز برجستۀ همروزگارمان، درباره این قطعه
نوشته است که «بهجرئت میتوان آن را جسورانهترین و خلّاقترین
اثر در نوار [۴] به حساب آورد. این فانتزی نهتنها یکی از بهترین
و ارزشمندترین قطعات این نوار، بلکه یکی از مهمترین آثار حسین
دهلوی محسوب میشود؛ قطعهای که در زمان تصنیف آن (۱۳۳۷)، انقلابی
در موسیقی ایران و اثری پیشرو و خلّاق و بر مبنای تفکّر شناخته
شده…». [۵]
فارغ از دیدگاه صاحبنظرانی چون استاد کامبیز روشنروان درباره
کیفیتِ کمنظیر قطعههای این مجموعه، آندسته از خوانندگان محترمِ
این سیاهه هم که از مخاطبان موسیقی ایران و اهلِ گوش سپردن به
آثارِ جدّی و استوار موسیقی هستند و بهاحتمال تجربه لذت بردن از
شنیدنِ همه یا شماری از قطعههای این مجموعه را دارند، به شاهکار
بودنِ این آثار گواهی خواهند داد. با این همه اما جالب است که
بدانیم این آلبوم در دهه شصت، از شورای بررسی صدور مجوزِ وزارت
فرهنگ و ارشاد وقت، درجه کیفی ۳ را گرفته است!
استاد روشنروان که در تحلیل و بررسی این آلبوم مطلبی را در تاریخ
۱۷ اسفند ماه ۱۳۶۹ نوشته و آن را در فروردین ماه ۱۳۷۰ منتشر کرده،
به این نکته اشاره کرده است: «این نوار که در میان نوارهای
منتشرشده در سالیان اخیر، «بالاترین» مقام را به لحاظ هنری و
فرهنگی به خود اختصاص میدهد، در ارزشیابی هنری شورای بررسی صدور
مجوز نوار مرکز سرود و آهنگهای انقلابی وابسته به وزارت محترم
فرهنگ و ارشاد اسلامی، نهتنها چنین مقامی را به دست نیاورده،
بلکه پایینترین درجۀ هنری (یعنی درجۀ ۳) به آن اختصاص داده شده
است… . اعضای محترم شورای بررسی و صدور مجوزهای نوار، قطعاً
میدانند که آثار چهرههای سرشناسی ازقبیل دهلوی در زمینه موسیقی
کشورمان سالها است که بهوسیله مردم و دستاندرکاران متخصص و
متفکر موسیقی این سرزمین، ارزشیابی و جایگاه هنری و تاریخی آن در
موسیقی ایران ثبت شده است…». [۶]
تشکیل ارکستری با هفتاد ساز ایرانی
به جز خلق این آثار، نوشتن کتابی مهم به نام «پیوند شعر و موسیقی»
که استاد دهلوی ۴۴ سال برای تألیف آن وقت گذاشت، از دیگر خدمتهای
وی به موسیقی ایرانی است. اما در کنار اینها، پایهگذاری یک
ارکستر بزرگ که بهتمامی از سازهای ایرانی تشکیل شده باشد،
جلوهای دیگر از نقش اثرگذار استاد دهلوی در موسیقی ایرانی است.
این ارکستر که به ارکستر «مضرابی» معروف شده بود، از هفتاد
نوازنده سازهای مضرابی ایرانی همچون تار و سنتور و قانون و عود و
بمتار در کنار گروه ضربنوازان تشکیل شده بود.
در این ارکستر، بهترتیب از زیر به بم، از دو گروه سنتور، دو گروه
تار، دو گروه قانون، یک گروه عود و یک گروه بمتار و یک گروه تنبک
استفاده شده بود. درمجموع نُه گروهِ نوازنده در ارکستر مضرابی
حضور داشتند که تعداد نوازندههای هر گروه بین پنج تا دَه نفر
بود. این ارکستر به رهبری استاد دهلوی در دی ماه ۱۳۷۱ در تالار
وحدت به روی صحنه رفت و استاد محمد اسماعیلی، ضربنواز بزرگ
موسیقی ایران، نیز در آن حضور داشت. در این ارکستر چون همه سازها
پردههایشان را با هم کوک میکردند، به راحتی میتوانستند جوابگوی
ارکستر باشند.
مرحوم دهلوی در حوزه موسیقی فیلم هم فعالیتهایی داشت و برای چند
اثر مستند، همچون «موج و مرجان و خارا» و «گنجینههای گوهر» اثر
ابراهیم گلستان موسیقی ساخته بود. در سال پایانی دهه شصت نیز
خبری در مجلهی ادبستان (به تاریخ خرداد ۱۳۶۹ شمارهی ۶) منتشر
شده بود، مبنی بر اینکه قرار بر این بوده که آهنگساز متن فیلم
«دلشدگان» استاد علی حاتمی، مرحوم استاد دهلوی بوده باشد و
خواننده هم شهرام ناظری. اما در عمل آنچه رقم خورد این بود که
حسین علیزاده آهنگِ آن فیلم را ساخت و مرحوم محمدرضا شجریان نیز
برای خوانندگی آن فیلم برگزیده شد.
از افسردگی تا فراموشی
هنرمند، روحی حساس دارد؛ یعنی اینکه حساسیت روحیش نسبت به دیگر
قشرهای جامعه بهطور کلی بیشتر است؛ برای همین است که در
پدیدههای مختلف مادی و معنوی چیزهایی را میبیند و میشنود و
ادراک میکند، که دیگران از درک آنها اگر ناتوان نباشند، دستکم
کمتوانند. بنابراین، طبیعی است که هرچه این حساسیت روحی بیشتر
باشد و توان درک مسائل گوناگون نیز در وجود آدمی فزونی یابد،
شکنندگیِ روحی و احساسی نیز برای شخص بیشتر خواهد بود. به همین
دلیل است که هنرمند با کمترین بیوفایی یا جفا و یا کوچکترین
ناملایمتی، آسیب میبیند. شاید یکی از علتهای مرگهای برخی از
هنرمندان سرشناس در سنین میانسالگی، آنگاه که بهترین زمانِ
بهرهبرداری از تجربهها و آموختهها است، به همین شکنندگی روحی
بازگردد.
مرحوم استاد حسین دهلوی نیز از هنرمندانی بود که سالهای پایانی
عمر خویش را به افسردگی گذراند و همین افسردگی سبب شد که دست آخر
اژدهای فراموشی نیز بر ذهن او چنبره بزند و همه گذشته پرافتخارش
را از یاد او ببرد.
بانو سوسن اصلانی، آهنگساز و نوازنده سنتور و همسر استاد حسین
دهلوی، چهار سال پیش از مرگ استاد، در گفتوگویی گفته بود:
«همانطور که تعدادی از فعالان عرصه موسیقی میدانند، قرار بود
حسین دهلوی سالها پیش به عنوان رهبر ارکستر موسیقی ملی انتخاب
شود، اما بنا به دلایلی این انتخاب انجام نگرفت و جناب فخرالدینی
رهبر ارکستر موسیقی ملی معرفی شد. اتفاقاً همین فضا بود که باعث
افسردگی و بعدها کنارهگیری دهلوی از فضای موسیقی کشور شد. به هر
حال از اینکه میبینم در کنسرتهای اخیر ارکستر موسیقی ملی از
آثار همسرم استفاده میشود، خوشحالم، اما ای کاش سالها پیش قدر
این هنرمند دوستدار موسیقی ایرانی دانسته میشد». [۷]
استاد فرهاد فخرالدینی، آهنگساز و رهبر اسبق موسیقی ملّی ایران،
اما در گفتوگویی، ضمن اشاره به اینکه رهبریِ وی برای ارکستر ملّی
مسوولیتی بود که دیگران برعهده وی گذاشته بودند، در اینباره چنین
توضیح داده است: «رهبری ارکستری ملّی به من پیشنهاد شد و من به
راحتی برای پذیرش آن پیشنهاد راضی نشدم و واقعاً سخت آن را
پذیرفتم؛ زیرا تمایلی نداشتم… . این پیشنهاد در حضور زندهیاد
دهلوی مطرح شد که البته آقایان کاظمی، مهاجرانی [۸] و دوستانی چون
آقای شجریان، کامبیز روشنروان، حسین علیزاده نیز حضور داشتند و
شاهد ماجرا بودند… . ایشان [= مرحوم استاد دهلوی] تمایل داشتند
که ارکستر موسیقی ملّی تشکیل دهند، اما آقای مهاجرانی گفتند این
تصمیم گرفته شده و رهبری ارکستر ملی به عهده فرهاد فخرالدینی
خواهد بود. این پاسخی بود که از سوی مسوولان وقت ارائه شد». [۹]
پس از درگذشت استاد دهلوی، دکتر عبدالرحمن نجل رحیم، پزشک متخصص
مغز و اعصاب، یادداشتی را منتشر کرد و از دیدار خود با حسین
دهلوی، آنگاه که افسردگیش شدت گرفته بود، نوشت. در بخشهایی از
این یادداشت، مطالبی آمده که بهخوبی تصویرگرِ وضعیتِ دردناکِ یکی
از مفاخر موسیقی کشور است:
«درست یادم نیست ولی حدود اواخر سالهای ۸۰ بود که او را برای
اولین و آخرین بار دیدم؛ مردی کوچکاندام، کمی چاق و به جلو
خمشده، بدون لرزش و سفتی در حرکت، اما نگاهی نگران و متأسف و
چهرهای منقبض و مغبون. گلایهای پُرتکرار داشت از اجرانشدن
آثارش، بهویژه از اپرای مانا و مانی (۱۳۷۵) و خسته از وعدههای
به عمل درنیامدۀ مقامات ذیربط و آرزوهای برزمینمانده و
برآوردهنشده. او حسین دهلوی بود؛ آهنگساز و موسیقیدان بزرگ
ایرانی. از وقتی خود را شناخته بود، عاشقانه در پی عظمت و بزرگی
بخشیدن به موسیقی ایرانی از راه چندصدایی و ارکستره کردن آن و
پیوندش با موسیقی کلاسیک غرب بود. دیدن چنین مرد بزرگی در چنین
حالتی مستأصل و درهم شکسته، به عنوان یکی از مراجعان بیمار معرفی
شده به مطب، مرا هم بهطور فلجکنندهای غافلگیر کرد. مدتی به او
خیره شدم؛ نمیدانستم درماندگی خود را چگونه درمان کنم. به عنوان
عضوی از یک جامعه و ملتی که بدان متعلق هستم، از برخورد با چهره
این مرد بزرگ موسیقی کشورم که شرایط اینچنین او را درهمشکسته و
مغبون کرده بود، شدیداً احساس شرمساری و سرافکندگی میکردم. سعی
کردم بر احساسات منفی خود غلبه کنم و تلاش هم کردم تا توجهش را به
دستیافتههای بزرگ زندگیش جلب کنم و سؤالات کنجکاوانهای از
موفقیتهای گذشتهاش در موسیقی را پیش بکشم و از افتخاری که نصیب
من شده تا با او ملاقات کنم، بگویم. ولی او گویی همچنان با تکرار
وسواسگونه کلماتی مبتنی بر اجرانشدن کارهایش، بهویژه «اپرای
مانا و مانی»، میخواست بهگونهای افسردگی جانکاهش را فریاد کند.
افسردگی او آنچنان شدید و سیاه بود که هیچ دریچه روشنی را برای
ورود به کهکشان موسیقاییِ مغزِ در تاریکی ماندهاش باز نمیکرد.
هیچ آزمون شناختیی قادر نبود تا از این ظلمات گذر کند و احتمالِ
در آستانۀ زوالِ عقل قرار داشتنِ مغزش را امتحان کند. در کمال
شرمساری از خود میپرسیدم بر سر ما چه آمده است که خالق بیژن و
منیژه و اپرای خسرو و شیرین، چنین پریشان و درمانده در مقابل من
نشسته است… .
همیشه نگران این بودهام نکند در پسِ افسردگی شدید او، غول بیشاخ
و دم آلزایمر خفته باشد تا در فرصت مناسب مغز خلّاقِ بیکارماندۀ
او را بجود. این نگرانیِ شوم به واقعیت پیوست؛ او مبتلا به زوال
عقل (آلزایمر) شد، همان آفتی که موجب گمشدنِ او در خود و ناپیدا
شدنش در خویشتنِ او شد. اما همچنان منِ شرمسار جرئت دیدار او را
نداشتم و ترجیح میدادم به آوای «فروغ عشق» او با صدای عمیق و
پُردرد حسین سرشار گوش کنم که او نیز همچون سازندۀ اثر قربانی
زوال عقل شد. پس از این وقایع بود که این بیت عطار در «فروغ عشق»
برای من معنای گستردهتر و نورولوژیک پیدا کرد: «گم شدم در خود
چنان کز خویش ناپیدا شدم / شبنمی بودم ز دریا، غرقه در دریا
شدم….». این شاید صدای ناگفته و ناشنوده مغزهای خلاقی باشد که
با فروپاشیدنشان در درون بدن سالم، از آن سوی ناممکنها از دردی
نورولوژیک برای انسانهای امروزین میگویند». [۱۰]
استاد حسین دهلوی اپرای «مانا و مانی» را طی سه سال در ۵۰۰ نوشته
بود؛ اما هیچگاه مجال آن را نیافت که این اثر را اجرا و ضبط کند.
«مانی و مانا» اپرایی است بر اساس داستانی کودکانه و استاد دهلوی
آن را هدیهای برای همه کودکان جهان میدانست.
ارجاعها:
۱. «اخبار ماه / موسیقی در آینه مطبوعات»؛ مجله مقام موسیقایی؛
آذر ۱۳۸۱، شماره ۱۷؛ ص ۷۹.
۲. «موسیقی سنتی ایران باید با زمان وفق یابد»؛ گفتوگوی مجله
ادبستان فرهنگ و هنر با استاد حسین دهلوی؛ دی ۱۳۶۸، شماره ۱؛ ص
۴۳.
۳. «تلفیق سنّت و علم در موسیقی ایرانی»؛ کامبیز روشنروان؛ مجله
ادبستان فرهنگ و هنر؛ فروردین ۱۳۷۰، شماره ۱۶، ص ۳۵.
۴. منظور از نوار، همین آلبومِ «آثاری از حسین دهلوی» است که در
دهه شصت در قالبِ رایجِ آن روزگار، یعنی نوار کاست منتشر شده بوده
است.
۵. همان. ص ۳۶.
۶. همان.
۷. «ارکسترها آثار حسین دهلوی را مینوازند و خودش را تنها
گذاشتهاند»؛ گفتوگو خبرگزاری مهر با سوسن اصلانی؛ منتشرشده در
تاریخ ۱۸ آبان ۱۳۹۴.
۸. بهترتیب: مرتضی کاظمی؛ معاونت وقت وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامی؛ عطاءالله مهاجرانی، وزیر وقت.
۹. «صحبتهای خانم اصلانی مرا به حیرت واداشت…»؛ گفتوگوی
خبرگزاری ایلنا با فرهاد فخرالدینی؛ منتشرشده در تاریخ ۳۰ مهرماه
۱۳۹۸.
۱۰. «گم شدن در خود و از خویش ناپیدا شدن» (به یاد حسین دهلوی)؛
عبدالرحمن نجلرحیم؛ مجله آزما؛ آبان ۱۳۹۸، شماره ۱۴۱؛ ص ۸.