استاد مصطفی محبی‌زاده و یک سینه خاطره از موسیقی ایرانی

درختِ تناور و باشکوه زندگانی و هنر استاد جلال‌الدین تاج
اصفهانی، آن‌چنان پُربار و بابرکت بوده است که ثمره‌های درخشان و
جاویدان آن وجودِ گران‌قدر که همانا شاگردانِ استاد تاج هستند نیز
توانسته‌اند همچنان سایۀ تاج را بر سر موسیقی ایرانی گسترده و
باقی بدارند. در تاریخ موسیقی آوازی ایران، کم‌تر استادِ آوازی را
می‌توان یافت که شاگردانش توأمان از دید تعداد و کیفیت
هنری، به پای شاگردانی که استاد تاج پرورش داده است، برسند.
استاد تاج هم خود به بالاترین جایگاه در آواز رسیده بود و هم
شاگردانی را پرورش داد که آنان نیز امروز جزو مفاخر و سرمایه‌های
موسیقی و آواز اصیل ایرانی به‌شمار می‌آیند.

استاد مصطفی‌ محبّی‌زاده، یکی از همین شاگردانِ نامدار و برجستۀ
استاد تاج است که سال‌ها در محضر استاد تاج و دیگر استادانِ بزرگ
شیوۀ اصفهان کسب فیض کرده و امروز خود یکی از گنجینه‌های آواز
ایرانی به‌شمار می‌آید. این استاد آواز ایران در سال ۱۳۳۰ در شهر
هنرزا و هنرمندپرور اصفهان به دنیا آمده است و از همان روزگار
کودکی تا امروز، زندگی خویش را یک‌سره با آواز پیوند داده است.
این شاگردِ قدرشناسِ استاد تاج وقتی از استادان خویش یاد می‌کند،
چنان با احترام از آن زنده‌یادان نام می‌برد که گویی درلحظه خود
را در برابر استادان خویش حاضر می‌بیند؛ مانند آن‌ زمان که در
کلاس و محضرِ آنان حضور می‌یافت و تلمّذ می‌کرد. استاد محبّی‌زاده
که روزگاری خود با عشق و اشتیاق به فراگیری دقایق و ظرایف آواز
اصیل نزد بزرگان شیوۀ آوازی اصفهان می‌پرداخته، حال سال‌ها است که
به پرورشِ شاگردانی علاقه‌مند به آواز مشغول است.

آنچه در ادامه تقدیم شده، حاصل گفت‌وگویی است مفصّل با این استاد
آواز سرزمینمان که به لطف شکیبایی استاد، فراهم آمده است.
بی‌تردید نکته‌های کمتر گفته و شنیده‌شده‌ای که در این گفت‌وگو
بیان شده است، برای دوستداران موسیقی و آواز اصیل ایرانی جذّاب و
خواندنی خواهد بود.

آوازهای پدر

جناب استاد محبی‌زاده، علاقه و گرایشِ اولیۀ شما به آواز از
کجا مایه گرفته و این علاقه‌مندی از چه سنّی در وجود شما شکل
گرفته است؟

در خانوادۀ ما، صدای آوازی از جانب پدری موروثی است؛ و پدربزرگم
(پدرِ پدرم) و پدرم و خودِ حقیر و فرزندانم از این موهبت الهی
یعنی صدای خوش بهره‌مند بوده و هستیم و خدا را شکر قدرش را هم
می‌دانیم و از حضرت پروردگار سپاسگزاری می‌کنیم. من از زمان
طفولیت که دبستان می‌رفتم، برای خودم زمزمه می‌کردم اما خجالت
می‌کشیدم که جلو پدرم بخوانم، با این حال مرتب از جانبِ مادرِ
پدرم و پسرعمه‌ام تشویق می‌شدم، می‌گفتند چه صدای قشنگی داری! اما
خیلی متوجه نمی‌شدم که منظور آنان چیست، زیرا نمی‌دانستم محدودۀ
صدا چیست و چه باید بکنم.

مرحوم حاج تقی محبّی‌زاده، پدر استاد​​​

پدرم معمار بودند و غروب‌ها که از سر کار می‌آمدند، بعد از
استراحتی و خوردن چای، هر شبی یک آوازی را می‌خواندند و این آواز
خیلی به دلِ ما بچه‌ها، یعنی من و دو خواهرم می‌نشست. این بود که
در همان کودکی تحتِ تأثیر این آوازهای پدر بودم. به هرترتیب در
همان سنّ و سال، یعنی دوازده سالگی قرآن مدرسه را می‌خواندم و
آوازهایی هم می‌توانستم می خواندم و خلاصه می‌دیدم که خیلی دارم،
تشویق می‌شوم. تا اینکه بالاخره پدر هم از گوشه و کنار صدای من را
شنیدند و بعد به من فرمودند یک نفر در اصفهان هست به نام استاد
تاج؛ شما بروید نزد ایشان آواز یاد بگیرید.

بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که نخستین استادِ آوازِ شما،
همانا پدر بزرگوارتان بوده‌اند.

بله، همین‌طور است؛ خدا رحمت کند، اموات شما و پدر من را. ایشان
آوازها را بلد بودند اما نه به‌گونه‌ای که به جزئیات آنها واقف
باشند؛ به‌طور کلی می‌دانستند که این آواز مثلاً در دستگاه سه‌گاه
است، یا در افشاری است یا در شور است یا مثلاً آن آواز در بیات
ترک است.

یعنی فضای کلیِ هر دستگاه یا آواز را می‌شناختند اما به همۀ
گوشه‌ها احاطه نداشتند؟

گوشه‌های ردیف را تنها در حدّ گوشه‌های شاخص می‌شناختند و
می‌دانستند، مثل گوشه‌های عراق و مخالف.

صداهایی که دوست می‌داشتم؛ از استاد تاج تا استاد
اکبر گلپایگانی

در همان سنین نوجوانی که شما تحت تأثیر صدای پدر مرحومتان
بودید، آیا صداهای دیگری هم بودند که گوش دادنِ به آنها در اشتیاق
و علاقۀ شما به آواز اثرگذار بوده باشد؟

بسیار! صدای استاد تاج که از رادیو اصفهان پخش می‌شد و صدای شاگرد
قدیمی ایشان، مرحوم استاد حسین قدیری گزی. من در همان نوجوانی
بسیار شایق و مایل بودم که به این دو صدا که از رادیو اصفهان پخش
می‌شد، گوش دهم اما بلد نبودم که اینها چه آوازی است و این دستگاه
و گوشه‌ای که می‌خوانند یعنی چه؛ فقط همان‌طور که گوش می‌دادم،
شعرهای آنچه را که می‌خواندند، می‌نوشتم. مثلاً بالای صفحه
می‌نوشتم، افشاری یا نوا یا ترک و شعرها را هم زیر آن می‌نوشتم و
به همان سبک با کمی تغییرات برای خودم می‌خواندم.

استاد جلال‌الدین تاج اصفهانی

غیر از این صداها، از صدای زیبا و تأثیرگذار استاد اکبر گلپایگانی
بسیار بهره‌ها بردم و صدای ایشان بسیار در جان من اثر گذاشته بود.
همچنین بسیار مایل بودم به گوش دادن به آوازهای مرحوم اقبال آذر
یا همان اقبال‌السلطان که لهجۀ ترکی هم در آوازشان به شیرینی
خودنمایی می‌کرد.

ضبط صوتی که با پول ناهار خریداری
شد

با این مطلبی که فرمودید، معلوم می‌شود که جناب‌عالی از
همان کودکی و نوجوانی شنوندۀ حرفه‌ای موسیقی بوده‌اید و سلیقه‌ و
علاقۀ موسیقایی تان را در همان سنین پرورش داده بودید و
می‌کوشیدید با شنیدن آثار این بزرگان، آن علاقه را در مسیر مناسب
و درست هدایت کنید.

بله، بسیار بسیار زیاد؛ اینکه می‌گویم بسیار زیاد، از این جهت است
که در همان دورانِ نوجوانی که در دبیرستان هاتف درس می‌خواندم،
خانواده روزی دوازده ریال به من می‌دادند تا با آن ناهاری تهیه
کنم و بخورم و در مدرسه بمانم، تا دیگر مجبور نباشم برای ناهار به
خانه بیایم و دوباره به مدرسه برگردم. من اما به جای خریدن ناهار،
یک نان با مختصر پنیری می‌خوردم و از آن دوازده ریال، یک تومان یا
هشت، نُه ریالش را پس‌انداز می‌کردم تا اینکه توانستم یک ضبط صوت
بخرم به مبلغ هزار و دویست و پنجاه تومان. این ضبط صوت را من
همین‌طور در کلاس استاد تاج، در کلاس استاد حسین یاوری (نوازندۀ
بی‌نظیر نی و موسیقی‌دان) و بعضاً در محضر استاد محمد طاهرپور و
گاه خدمت استاد حسن کسایی می‌بردم و این ضبط صوت انیس و مونس من
بود و گوشه‌های غریب و گوشه‌های شاخص و آنهایی را که نمی‌دانستم،
با این ضبط صوت ضبط می‌کردم و می‌بردم خانه و با چه شوقی تا پاسی
از نیمه‌شب به آنها گوش می‌دادم و تا یاد نمی‌گرفتم، نمی‌خوابیدم.

بازگردیم به راه‌‎یابی حضرت‌عالی به محضر مرحوم استاد
جلال‌الدین تاج اصفهانی. شما فرمودید که پدرتان شما را به حضور در
کلاس استاد تاج تشویق و راهنمایی کردند. نخستین بار کی در کلاس
استاد حاضر شدید؟

من این فرمایش پدر را پشت گوش انداختم تا اینکه در سن بیست و
یک‌سالگی، به‌طور دقیق تازه وارد بیست و دو سالگی شده بودم رادیو
و تلویزیون اصفهان در فراخوانی اعلام کرد که هر کس مایل است در
کلاس استاد تاج شرکت کند، بیاید به آدرس چهارباغ بالا، کوچه‌
هدایت. در آن زمان بود که من نخستین بار مشرّف شدم، خدمت استاد
تاج و نزد ایشان تست آواز دادم و شدم شاگرد رسمی استاد تاج. این
برای من نشانگر این بود که لطفِ خداوند بیشتر از بقیه شامل حال
بنده شده است.

استاد محبّی‌زاده در کنار استاد تاج

در آن جلسۀ تست، من وسط سالن نشسته بودم که استاد به من گفتند:
«شما بخوانید.» من هم خواندم. استاد تاج گفتند: «این که می‌خوانید
چیست؟» (یعنی در چه دستگاهی است؟) گفتم: «نمی‌دانم!» استاد
فرمودند: «شور خواندید.» گفتم: «لطف شما است حضرت استاد.» بعد از
آن هم اسم من را نوشتند که شدم شاگرد رسمی ایشان. کار ما از آنجا
شروع شد، بعد از آن هم رفتیم در محلۀ «بیشۀ حبیب» و کلاس‌هایمان
را نزد استاد تاج در آنجا ادامه دادیم. ما که در آنجا در کلاسِ
آواز استاد تاج بودیم، هنرآموزانِ ساز نی هم در همان بیشۀ حبیب در
کلاس استاد حسن کسایی مشغول فراگیری بودند.

هم‌کلاسی‌هایی که همه استاد شدند

در آن جلسۀ تستِ فراخوانی که برای کلاس استاد تاج داده شده
بود، آیا چهره‌های شاخص دیگری هم حضور داشتند؟

بله؛ آقای علی‌اصغر شاهزیدی، حاج آقا ناصر یزدخواستی، آقای علیرضا
افتخاری و آقای سید محمدکاظم روضاتی که خدا ایشان را رحمت کند.

همان مرحوم آقای روضاتی که مدّاح هم بودند؟

بله، ایشان ماه مبارک رمضان در رادیو اصفهان سحری‌خوانی می‌کردند.
ایشان بسیار توانمند بودند و مدّاحی می‌کردند.

پس درواقع این استادانی که نام بردید، هم‌دوره‌های شما در
کلاس استاد تاج بوده‌اند.

بله، آقایان یزدخواستی، شاهزیدی و افتخاری در همان کلاس چهارباغ
بالا هم‌دوره‌های من بودند. گاهی نیز استاد احمد مراتب تشریف
می‌آوردند. آقای احمد محبی هم بودند که البته ایشان بعدها در کلاس
بیشه حبیب آمدند و در کلاس چهارباغ بالا نبودند. آقای محمدتقی
سعیدی هم همین‌طور؛ ایشان هم در بیشه‌ حبیب به کلاس استاد تاج
آمدند.

امروز کلاس‌های آموزش آواز، اغلب به صورتِ تک‌نفره و خصوصی
یا با تعداد اندکی از هنرجویان، به شکل نیمه‌خصوصی برگزار می‌شود.
می‌خواستم بدانم که فضای کلاسِ آوازِ استاد تاج چگونه بوده است؛
آیا ایشان نیز به‌صورتِ خصوصی کلاس برگزار می‌کردند؟

کلاس استاد تاج عمومی بود و با حضور جمعی از شاگردان برگزار
می‌شد، اما خانوادۀ آقای تاج، دخترخانم‌ها و دامادهایشان واقف به
این مساله هستند که من غیر از کلاس چهارباغ بالا و بیشۀ حبیب،
منزل استاد نیز به شکل خصوصی نزد ایشان کلاس می‌رفتم. البته این،
علت هم دارد؛ من یک ژیان زرد رنگ مدل پنجاه و چهار داشتم و یک روز
که استاد در ماشین بنده نشسته بودند، من یک قطعۀ کوتاهی خواندم و
ایشان به من فرمودند، البته استاد نام من را به شکل «محبی» بیان
می‌کردند، ایشان فرمودند: «آقای محبی، شما غیر از کلاس، منزل هم
بیایید.»

من نوار کاستی دارم که یک روز رفته بودم منزل استاد تاج برای
یادگرفتن گوشۀ «دلکش» ماهور. یک میز گردی در ایوان بود و دو، سه
صندلی هم دور آن قرار داشت. استاد تاج هم آستین‌های پیراهنشان را
مانند حالتی که بخواهند وضو بگیرند، بالا زده بودند؛ تازه از خواب
پاشده بودند. من وارد شدم و ضبط صوت را هم با خودم برده بودم و
گفتم: «استاد، گوشۀ دلکش را امروز به من یاد بدهید.»

ایشان چون تازه از خواب برخاسته بودند، هرچه خواندند، صدایشان باز
نمی‌شد. آن‌وقت با همین لحن که در نوار هم ضبط شده، به من
فرمودند: «شما یک وقت‌هایی درخواست می‌کنید که صدا آماده نیست!»
یعنی صدا گرفته بود و هنوز روان نشده بود؛ اما بعد از این، ایشان
شروع کرد به صاف کردنِ صدا و در این جلسه کار به جایی رسید که
گوشه‌های «دلکش» و «قرچه» را خواندند و (از لحاظ اوج) تا جاهایی
رفتند که اصلاً من گیج شدم! بعد فرمودند: «آقا، یک روزی معلوم
می‌شود اینها چیست که من خوانده‌ام! این «نوروز عرب» و این «نوروز
صبا» بود! بعداً معلوم می‌شود من چه خوانده‌ام.»

به هرترتیب، آن روز یک روز خاصی برای من بود؛ صدای استاد اولش
گرفته بود و بعد مانند آبِ یک چاه عمیق باز شد. خلاصه غیر از
کلاس، گه‌گاه منزل استاد تاج هم می‌رفتم، اما درکل، کلاس استاد
به‌صورت عمومی بود و با حضور حدود بیست شاگرد برگزار می‌شد.

استاد تاج با شاگردانش دوست بود

شیوۀ مرحوم استاد تاج در آموزشِ گوشه‌های ردیف به شاگردان
چگونه بود؟

در همان جمعِ شاگردان مثلاً اگر درس امروزمان گوشۀ «شهابی» بود،
استاد رو به یکی از شاگردان می‌کردند و می‌گفتند شما بخوانید و
بعد به دیگری می‌گفتند که شهابی را بخواند و به همین‌ شکل دور زده
می‌شد و همه می‌خواندند. یکی از بچه‌ها هم بود که هیچ وقت
نمی‌خواند. استاد به او می‌گفتند: «شما تب دارید؟! چرا
نمی‌خوانید؟» بعد می‌گفتند: «خب، طوری نیست، اشکالی ندارد، شما
همین‌طور گوش بدهید.»‌

روحیه و نحوۀ برخورد مرحوم استاد تاج در کلاس چگونه
بود؟

استاد آن‌قدر با ما رابطۀ دوستانه‌ای داشتند که ما تفریح مان و
جمعه‌هایمان را کاملاً با استاد می‌گذراندیم. به‌طورکلی استاد تاج
زبان بسیار لیّن و آرامی داشتند و برادرگونه با ما رفتار می‌کردند
و با شاگردانشان دوست بودند. غیر از کلاس، بعضاً هفته‌ای یک روز
می‌رفتیم به منطقۀ «فنارت» در جنوب شرقی اصفهان. آقای شاهزیدی یک
ژیان استیشن داشت و زحمت می‌کشید صبحِ تاریکی می‌رفت، خیابان شاه
عباس خاکی کله‌پاچه را می‌گرفت و من هم با ژیانم دوربین و ضبط صوت
را می‌بردم و آقای یزدخواستی هم بودند.

از راست: استادان یزدخواستی، تاج، محبّی‌زاده، شاهزیدی، از
بستگان آقای روضاتی، سید محمدکاظم روضاتی

عکس‌هایی را هم که از این جلسات می‌گرفتیم، من پخش کردم بین
دوستان. این عکس‌ها را من با دوربین «لوبیتل ۲» روسی‌ام گرفته‌ام؛
دوربین را روی سه‌پایه می‌گذاشتم و تکمۀ خودکار دوربین را می‌زدم
و جای خودم را هم کنار استاد مشخص می‌کردم و قبل از اینکه دوربین
عکس بگیرد، با چه ذوق و شوقی می‌دویدم سر جای خودم که مشخص کرده
بودم. در یکی از این جلسه‌ها خانم استاد تاج و استاد یاور (مرحوم
استاد حسین یاوری) را هم همراه خودمان بردیم که عکس‌های آن جلسه
هم نزد من موجود است.

فضا و حال و هوای کلاس استاد به‌ چه صورت بود؟

فضای کلاسمان به‌صورت دوستانگی بود. من نوار کاستی از یکی از
جلسه‌های کلاس دارم که قسمتی از آن را به آقای یزدخواستی داده‌ام.
دختر ایشان به من گفتند: «آقای محبی‌زاده، بخشی از این نوار را به
من بدهید.» من به ایشان گفتم: «شخصی از دیگری پرسید که اینها
چیست؟ پاسخ داد که سرکه است. گفت: چه نوع سرکه است که این‌قدر
خوش‌طعم است؟ او گفت: سرکۀ هفت ساله است. گفت: یک خرده‌اش را به
من بدهید. او هم پاسخ داد که اگر می‌خواستم بدهم که هفت‌ساله
نمی‌شد!» به‌هرروی من بخشی از این نوار کاست را که در کلاس استاد
تاج ضبط کرده بودیم، دادم به آقای یزدخواستی. من در آن نوار
گفته‌ام که «حاج آقا ناصر، بیایید با هم یک تکه گل و بلبل
بخوانیم»؛ و این را در بیات ترک خوانده‌ایم. منظورم از گفتن این
مطلب، این بود که بگویم کلاسِ ما منحصر به این نمی‌شد که در هر
جلسه تنها همان گوشه‌ای را که درس آن روز بود، بخوانیم؛ گاهی هم
حاشیه می‌رفتیم، مثلاً یک تکه ضربی یا «کار عمل» نیز می‌خواندیم.

سه تن از شاگردان استاد تاج: استادان احمد مراتب، مصطفی
محبّی‌زاده و سید رضا طباطبایی

جناب استاد، می‌شود یکی از خاطره‌هایتان را از کلاس مرحوم
استاد تاج بفرمایید؟

یکی از دوستانم که اسم نمی‌برم، یک روزی آهنگی ساخته بود در مایۀ
دشتی و آن را در کلاس برای استاد خواند. من یک مقداری در کلاس
شیطان بودم و به استاد گفتم: «استاد این باید تحریرهایش این‌طور
باشد.» استاد برای اینکه بین ما صلح و صفایی برقرار کنند، گفتند:
«بله، جانم؛ آن‌طور خوبه، این هم یک نوع دیگرش است، اشکالی
ندارد.» آن دوست ما گفت: این آقای محبی اصلاً از صدای من بدش
می‌آید!» اما استاد گفتند: «نه جانم، بدش نمی‌آید؛ نظرش را
می‌گوید.» بیشتر خاطراتی که ما از کلاس استاد تاج داریم،
برمی‌گردد به حضورمان در کنار رودخانه در فنارت که دسته‌جمعی به
همراه استاد تاج به آنجا می‌رفتیم.

استاد می‌گفتند که لازم نیست یک دستگاه یا یک آواز را یک نفر
بخواند؛ هر نفرتان یک گوشه را بخواند. استاد تاج اول یک درآمد را
شروع می‌کردند و ما دنبالِ آن را می‌گرفتیم و می‌خواندیم. هم‌زمان
با خواندنِ ما پرنده‌های روی شاخه‌ها نیز به صدای ما گوش می‌دادند
و وقتی ما ساکت می‌شدیم، آنها شروع می‌کردند به خواندن و دوباره
ساکت می‌شدند تا صدای ما را گوش دهند. همین‌طور قورباغه‌ها داخل
آب رودخانه بسیار زیبا سروصدا می‌کردند و بدین ترتیب یک صحنۀ
فوق‌العاده زیبایی را همین جانداران خدا برای ما رقم می‌زدند.

دعای پدر در حق استاد تاج

یکی از نکته‌های مهمی که همگان دربارۀ روان‌شاد استاد تاج
بیان کرده‌اند؛ اخلاق استاد است. استاد تاج، هم‌چنان‌که تاجِ آواز
ایران بوده‌اند، آن‌چنان سجایای اخلاقی زبانزدی داشته‌اند که گویی
تاجی از مکارم اخلاق نیز بر سرِ شخصیت ایشان خودنمایی می‌کرده
است. امروز اما وقتی رفتار و اخلاق برخی از افرادی را که تازه در
هنر به جایی رسیده‌اند – و البته این‌ «به جایی رسیدن» یک‌صدم و
حتی یک‌هزارمِ مرتبۀ هنری والای استاد تاج هم نمی‌شود – را در نظر
می‌گیریم، چیزی جز تکبر و خودپسندی نمی‌یابیم. به نظر شما چگونه
بود که استاد تاج با وجود اینکه در اوج شهرت و محبوبیت و جایگاه
والای هنری بودند، توانسته بودند یک‌سره بر خوی‌های ناپسندی که
گاه در پی شهرت، انسان را در بند می‌کشد، چیره شوند؟

استاد تاج به کمال اخلاق رسیده بودند و من روز سیزده آذر امسال
(سال‌روز وفات استاد تاج) که به دعوت آقای فرید صلواتی در تخت
فولاد بر مزار استاد دعوت شده بودم، گفتم که خانم آقای تاج
می‌فرمودند که شیخ اسماعیل تاج، پدر آقای تاج، دعا می‌کردند به
آقای تاج که «بابا، جلال، الهی عمر طولانی و باعزتی پیدا کنی که
سرِ زانوهایت موی سفید دربیاید.» از بس از جلال راضی بودند، از بس
این پسر باادب بود. خانم آقای تاج الآن زنده هستند و این را آقا
همایون (پسر استاد) سیزده آذر برای من گفتند که خانم آقای تاج
فرمودند: «آن چیزی که تاج را تاج کرد و شاخص شد، ادب استاد تاج
بود.» می‌خواهم این را عرض کنم که هر فرد ادب داشته باشد، به
همه‌‎جا می‌رسد و هرشخص هم که ادب نداشته باشد، هرچه‌قدر هم تلاش
کند، نتیجه صفر خواهد بود و مدام پایین‌تر خواهد رفت.

استاد تاج در کنار پدر

استاد تاج دارای کمالات خُلقی بودند که غرور و تکبر نداشتند. من
یک روز داشتم با ایشان می‌رفتم منزل شاطر رمضان ابوطالبی، در
خیابان کاشان. ماشین را پارک کردم و آن تکه از کوچه را که
ماشین‌رو نبود، پیاده می‌رفتیم. چند قدم مانده به خانۀ آقای شاطر
رمضان، یک وقت دیدم که آقای تاج گفتند: «سلام جانم.» من نگاهی
کردم و دیدم به جز دو تا بچه که داشتند خاک‌بازی می‌کردند، کسی در
آنجا نیست. گفتم: «ببخشید استاد، به چه کسی سلام کردید؟» گفتند:
«به این بچه‌ها، جانم؛ پدرم، به این بچه‌ها سلام کردم که در آینده
یادی از ما بکنند.» گفتم: «آقا اینها که عقلشان نمی‌رسد.» گفتند:
«می‌رسد! یک وقت بین اینها می‌گویند این که بود که به ما سلام
کرد؟ آن‌وقت یکی می‌گوید این تاج بود که سلام کرد! همین می‌ماند
در حافظه‌یشان.»

شما ببینید تواضع با ایشان چه کار کرده بود. پدرشان، شیخ اسماعیل
تاج، این را دریافته بود که پسرش چه جواهری خواهد شد. این، گِل و
خشت آقای تاج را پدر درک کرده بود که چه دُرّ گرانبهایی دارد و من
مانند استاد تاج تقریباً شخصی را ندیدم. بعد از ایشان، من استاد
مرحوم سید محمد طاهرزاده، ملقّب به طاهرپور را دیدم که کم از
استاد تاج نبودند. خدا شاهد است، ایشان هم انسان بسیار وارسته و
متواضع و حنجره طلایی بودند که استاد تاج می‌گفتند: «آقا محمد
صدای بسیار نمکی و زیبایی دارد.»

دستم خورد به تکمۀ رادیو و صدایم برای استاد یاور
پخش شد!

شما به جز استاد تاج، محضر استادان حسن کسایی، سید محمد
طاهرپور و حسین یاوری را هم درک کرده‌اید. حضرت‌عالی پس از پایان
کلاس استاد تاج نزد این استادان می‌رفتید یا هم‌زمان با همان دورۀ
کلاسِ استاد تاج محضر این بزرگان را هم درک می‌کردید؟

رفتنِ بنده نزد استاد حسین یاوری که در اصل نامشان حسین احمدیان
بود و معروف بودند به «یاور» این‌طور بود که یک روز من رفتم به
ایشان سر بزنم که یک آقایی در آنجا نشسته بود و گفت شما ساز
می‌زنید؟ گفتم من می‌خوانم. آن ضبط صوتم را هم من با خودم برده
بودم و در همین لحظه دستم خورد به تکمۀ رادیو که صدای آقای اصغر
داروغه، گویندۀ رادیو اصفهان پخش شد که گفت: «در برنامۀ موسیقی
ایرانیِ این ساعت، محبّی‌زاده تصنیف «قصۀ دل» را در شور و عشاق
می‌خواند؛ آهنگ از مرحوم استاد عبدالحسین برازنده؛ شعرِ ترانه از
سخای اصفهانی.» اینکه پخش شد، استاد یاور گفتند: آقای محبّی‌زاده،
این کیه؟ گفتم: «آقا این منم جسارتاً.» گفتند: «زیادش کن ببینم؛
مگر در رادیو می‌خوانی؟» گفتم: «آقا بله.» من یک سال پس از اینکه
رفتم، خدمت استاد تاج، فوراً رفتم رادیو. استاد یاور گفتند:
«صدایتان خوب است؛ شما بیایید پیش من.» از سال ۱۳۵۴ تا چند ماهی
از اوایل ۱۳۵۷ می‌رفتم، خدمت استاد یاور. این سه سال و خرده‌ای
هم‌زمان بود با کلاس استاد تاج.

استاد محبّی‌زاده در کنار استاد یاوری

دقیقاً چه سالی به رادیو تشریف بردید؟

سال ۱۳۵۲ خدمت استاد تاج رفتم و سال ۱۳۵۳ رفتم به رادیو. امشب تست
دادم و فردا شب آهنگ عبدالحسین خان برازنده را که پسرشان، جمشید،
ارائه داده بود، من خواندم و پس‌فردا شبش از رادیو پخش شد.

وقتی استاندار از استاد تاج خواست تا بهترین
شاگردانش را نام ببرد

محضر مرحوم استاد کسایی را چه زمانی درک کردید؟

من از همان زمانی که با استاد تاج آشنا شدم، خدمت استاد حسن
کسایی، رحمة الله علیه، خداوندگار موسیقی و نوازندۀ چیره‌دست نی،
هم می‌رسیدم. کنار کلاس استاد تاج، استاد کسایی نیز در کلاسی
تدریس می‌کردند. آقای نعمت‌الله ستوده، آقای منوچهر غیوری و دیگر
دوستان می‌آمدند به کلاس استاد. یک روز هم استاندار وقت اصفهان،
آقای [اکبر] زاد، آمدند کلاس استاد تاج. آقای ستوده نی زدند و
استاد تاج هم افشاری خواندند. بعد آقای استاندار گفت: «آقای تاج،
بهترین شاگردهایتان چه اشخاصی هستند؟» ایشان هم گفتند: بله، مرحوم
سید رحیم، مرحوم حسین خضوعی و حبیب شاطر حاجی». خلاصه بنا کردند
به نام بردن از استادانشان. استاندار گفتند: «پرسیدم بهترین
شاگردانتان چه افرادی هستند؟» استاد تاج هم ما چهار نفر را اسم
بردند؛ یعنی بندۀ حقیر و آقای یزدخواستی و آقای شاهزیدی و آقای
افتخاری. بهترین اساتید استاد تاج هم همان میرزا حسین خضوعی
(ساعت‌ساز) و شاخص‌ترین آنها هم سید رحیم بوده است. البته لازم به
ذکر است که استاد تاج از نایب اسدالله نی‌زن هم بسیار فرا گرفته
بودند. روزی نبود که استاد تاج از استادانشان به‌ویژه سید رحیم
اصفهانی چیزی نخوانند یا نقلی نگویند. گویا سید رحیم قدری صدایش
را در گلو می‌انداخته و تودماغی حرف می‌زده است و به استاد تاج
می‌گفته «تاج‌زاده».

من شاگرد تلفنی استاد کسایی هستم

مرحوم استاد کسایی در کلاسشان تنها ردیف سازی را درس
می‌دادند یا در کنار آن به آموزش ردیف آوازی نیز
می‌پرداختند؟

بیشتر ردیفِ سازی را درس می‌دادند، اما چون آقای کسایی صدا
داشتند، ردیف آوازی را هم درس می‌دادند. روزهای سه‌شنبه هم در
رادیو ردیف آوازی را آموزش می‌دادند که من همۀ آنها را با همان
ضبط صوتم ضبط می‌کردم و حتی اگر در خیابان یا در تاکسی هم بود،
باز این درس‌های سه‌شنبه‌های استاد کسایی را که از رادیو پخش
می‌شد، ضبط می‌کردم. ایشان در این جلسه‌ها همراه با سه‌تار
گوشه‌ها را می‌خواندند و بعد هم می‌نواختند.

در کنار استاد حسن کسایی

چندی پیش بنده گفت‌وگویی تصویری از استاد افتخاری با آقای
فرید صلواتی دیدم که در آن گفت‌وگو، آقای افتخاری بسیار از ردیف
آوازی استاد کسایی تعریف می‌کنند؛ خواستم نظر شما را هم که شاگرد
استاد کسایی بوده‌اید، دربارۀ ردیف آوازی ایشان بدانم.

البته من بدین صورت که حضوری در برابر استاد کسایی بنشینم،
شاگردشان نبوده‌ام؛ اما تمام نوارهای آموزششان را از رادیو ضبط
کرده‌ام. دیگر اینکه من بیشترین تلفن‌ها را به استاد کسایی می‌زدم
و مثلاً به ایشان می‌گفتم: استاد، «حسین» را به من یاد بدهید.
ایشان می‌فرمودند، حسین نه، گوشۀ «حسینی». می‌گفتم: آقا «مسیح» را
به من یاد دهید؛ می‌گفتند: مسیح نه، «مسیحی». بنابراین من شاگردِ
تلفنی و بیشتر همسفرِ ایشان در این‌طرف و آن‌طرف‌ رفتن در شهر
اصفهان بوده‌ام و کمتر به صورت حضوری در محضرشان تلمّذ کرده‌ام.
اما در پاسخ به پرسش شما هم این را می‌توانم بگویم که من
آموزش‌های آوازیی که از استاد حسن کسایی گوش داده و یاد گرفته‌ام،
بی‌نظیر می‌بینم. استاد کسایی در اواخر عمر هم اقدام کردند به
جمع‌آوری و ضبطِ دوبارۀ این ردیف در استودیو که البته این کار،
مانند آن ردیفی که در آن سال‌ها از رادیو اصفهان پخش می‌شد، نشده
است.

خاطره‌ای از استاد محمد طاهرپور

محبت بفرمایید و دربارۀ کلاس‌هایی هم که نزد مرحوم استاد
طاهرپور داشته‌اید، قدری توضیح بفرمایید.

البته نمی‌توان گفت کلاس، بلکه هم‌نشینی‌های بنده در محضر استاد
محمد طاهرپور از حدود سال ۱۳۷۰ آغاز شد و پس از اینکه با ایشان
آشنا شدم، مراوداتمان طوری بود که من ساعت پنج، شش صبح یک فلاسک
چای و یک فلاسک آب‌جوش با پولک و نبات در ماشینم می‌گذاشتم و
ایشان را سوار می‌کردم و می‌رفتیم پل بزرگمهر. آنجا استاد به من
می‌گفتند یک چای بریزید بخوریم. پیش از ظهر هم که می‌شد به ایشان
می‌گفتم: «آقا بروم برایتان بستنی بگیرم؟» ایشان می‌گفتند: «خیر؛
ما بدنمان داغ است و بستنی سرد؛ من دوستی داشته‌ام که بستنی خورد
و مُرد!» ما وقتی به پل بزرگمهر می‌رسیدیم، ایشان می‌فرمودند: «از
هم جدا می‌شویم تا سه ربع، یک ساعت دیگر، که در همین‌جا دوباره هم
را ببینیم.» می‌پرسیدم: «چرا استاد از هم جدا شویم.» می‌گفتند:
«من می‌خواهم آوازها و خاطراتمان را تداعی کنم و اگر ما با هم
صحبت کنیم، آن خاطرات من تداعی نمی‌شود.» این، خودش برای منِ
محبّی‌زاده یک درس بود که ایشان در سنّ حدود هشتاد، نود سالگی
بودند اما چه‌قدر شوق دارند که خاطرات و آوازها و نشست‌های قدیمی
شان را مرور کنند.

در کنار استاد سید محمد طاهرپور

این پرسش همیشه در ذهن بنده بوده که با وجود اینکه مرحوم
استاد طاهرپور صدای قوی و زیبایی داشتند، چرا به جز معدودی آواز
که در محافل خصوصی اجرا شده، اثر دیگری از ایشان به گوش مردم
نرسیده است.

آقا، آنچه من در نشست‌ها و در منزل ایشان پای درد دل ایشان گوش
داده‌ام، این بوده که استاد محمد طاهرپور بسیار بسیار افسوس گذشته
را می‌خوردند و می‌گفتند که چرا پا نداد من بروم در استودیو کاری
را ضبط کنم؛ چرا من این کار را با خودم کردم؟ و می‌گفتند: «آقای
محبّی‌زاده، حالا این نوارهایی را که من در محافل خصوصی
خوانده‌ام، می‌توانم پالایششان کنم؟» پسر ایشان هم به من فرمودند
که کجا می‌شود این آثار را پالایش کرد تا صدای اضافه را از آنها
حذف کرد و بتوان صداهای پدر را منتشر کرد. من گفتم تا حدّی می‌شود
این نوارها را پالایش کرد، اما در استودیو خواندن، یک چیز دیگر
است. خلاصه اینکه جور نشده بوده که ایشان بروند و صدایشان را ضبط
کنند و الّا آقای طاهرپور لایق ارایۀ بهترین‌ها بودند، درحدّی که
استاد کسایی بزرگ می‌فرمودند: «نمکی که در صدای استاد طاهرپور
هست، در صدای عموی ایشان، یعنی استاد حسین طاهرزاده نبوده است.»

ویژگی‌های شیوۀ آواز اصفهان

شما، یکی از استادان آواز ما در مکتب آواز اصفهان هستید؛
مکتبِ آواز اصفهان چه ویژگی‌هایی دارد؟

استاد حسن کسایی می‌فرمودند که نگویید «مکتب»، بگویید «شیوۀ
اصفهان». یک شب هم که همراه با بنده‌زاده در رادیو فرهنگ دعوت شده
بودیم، کارشناس آن برنامه، آقای جواد بشارتی، گفتند مکتب اصفهان؛
گفتم: «استاد کسایی گفتند بگویید شیوۀ اصفهان». آن شب مقدار زیادی
از عقیده و ایدۀ استاد کسایی در این‌باره به‌حق دفاع کردم. اما من
دلم می‌خواهد چند نکته از نکاتی را که در شیوۀ آوازی اصفهان هست،
در اینجا گوشزد کنم. در شیوۀ اصفهان، شعر صحیح و واضح ادا می‌شود.
دیگر اینکه اول شعر را خواننده به بیننده یا شنونده تحویل می‌دهد،
سپس تحریر مناسب، بجا و متوع را اجرا می‌کند. در شیوۀ اصفهان هر
آوازی تحریرها و صنایع صوتیِ خودش را می‌طلبد، نه اینکه یک نوع
تحریر در همۀ آوازها داده بشود. در شیوۀ اصفهان شعر جویده
نمی‌شود، شنونده به راحتی می‌تواند شعر را بنویسد. نکتۀ آخر هم
اینکه در شیوۀ اصفهان، شعر مناسبِ زمان، مکان، جلسه، افراد حاضر
در جلسه و فصل سال اجرا می‌شود.

این ویژگیِ آخر، همان است که با عنوان «مناسب‌خوانی» شناخته
می‌شود و به‌راستی که حقِ کامل «مناسب‌خوانی» در شیوۀ اصفهان و
اجراهای استادانِ این شیوه ادا شده است.

بله، همان مناسب‌خوانی است؛ و این را هم بگویم که تمام آثار هنریِ
موسیقایی در همین مناسب‌خوانی است که خلاصه می‌شود و جلوه دارد و
حق مطلب شان ادا می‌شود.

همکاری با استاد محمود تاجبخش

در کارنامۀ هنری شما، سابقۀ همکاری با روان‌شاد استاد محمود
تاجبخش، نوازندۀ چیره‌دست سه‌تار و ویلون، نیز به چشم می‌خورد.
آشنایی جناب‌عالی و مرحوم استاد تاجبخش چگونه رقم خورد؟

من از سال ۱۳۵۳ که در رادیو اصفهان می‌خواندم، دو سه کار از مرحوم
استاد برازنده خواندم، دو سه کار هم از مرحوم محمود بلوری، استاد
عود، خواندم و سال ۱۳۷۵ یک آوازی خواندم و فرستادم برای شورای
موسیقی صداوسیما در تهران که آقایان فریدون شهبازیان، احمدعلی
راغب، محمود تاجبخش، علی معلم و علی رحیمیان عضو آن شورا بودند.
بعد به من زنگ زدند که آقا این نوار را شما خوانده‌اید؟ گفتم:
«بله، قابل نیست!» گفتند فلان روز تهران باشید. من هم رفتم و آنجا
یک قطعه خواندم و دیدم که یک مردِ مسن سالی یک نگاه‌های قشنگی به
من می‌کند، اما من ایشان را نمی‌شناختم. تا آواز من خلاص شد، نوار
کاستی را که داده بودم گذاشتند و آقای راغب گفتند: «آقای
محبّی‌زاده خوانندۀ قدیمی رادیو اصفهان است و من صدایش را گوش
داده‌ام، خوب است.» من یک سه‌گاهی از کارهای آقای بلوری خوانده
بودم که در آن جلسه آن را پخش کردند. بعد از پایانِ پخشِ آن اثر،
دیدم همان مرد مسن، یعنی آقای استاد محمود تاجبخش که از
برجسته‌ترین شاگردان استاد صبا بود، گفتند که من برای شما یک آهنگ
در ابوعطا می‌سازم. اصلاً من از خوشحالی می‌خواستم تا سقف آن اتاق
بپرم. دَه روز نگذشت که شعری از مرحوم استاد مشفق کاشانی با آهنگ
استاد تاجبخش و با صدای حقیر با عنوان «جام صفا» اجرا شد. همین‌که
این را خواندم، استاد تاجبخش فرمودند که یک کار دیگر در ترک
می‌خواهم برایت بسازم که شعر آن کار هم از استاد مشفق بود و من
افتخار اجرای این دو کار را داشتم.

استاد محمود تاجبخش

خاطرۀ خاصی از مرحوم استاد تاجبخش به خاطر دارید؟

ما خیلی با هم دوست شده بودیم و تا وقتی که چراغ عمر ایشان خاموش
شد، با هم بودیم. ایشان خیلی به صدای من علاقه داشتم. من می‌رفتم
به خانۀ ایشان که نزدیک کنسولگری ایران و روس بود. ایشان
می‌گفتند: «وقتی تو می‌خوانی مانند این است که انگار صدایت دارد
از رادیو پخش می‌شود. بنشین تا من ساز بزنم و تو بخوانی.»

این را هم دوست دارم که از حضرت‌عالی بپرسم که آیا شما با
مرحوم استاد سالک اصفهانی که شعر تصنیف «آتش دل» را سروده‌اند و
در اوایل دهۀ نود از دنیا رفته‌اند، دیداری داشته‌اید؟

خیر، بنده شخصاً ایشان را ندیده‌ام. اما آن زمان که آقای علی معلم
مدیریت مرکز موسیقی صداوسیما را برعهده داشتند، از من دعوت کردند
که بروم و پانزده تا از کارهای استاد تاج را بازخوانی کنم. بنده
گفتم من این کار را نخواهم کرد؛ برای چه باید این کار را انجام
بدهم؟ گفتند که از بس «آتش دل» را زیبا خوانده‌ای! و برای همین
کار یک جایزه‌ای هم به ما دادند. آنجا قرار بود از استاد حسن صدر
سالک دعوت بشود که بیایند در رادیو، اما حال ایشان مساعد نبود و
نشد که بنده زیارتشان کنم.

محفل انس منزل شاطر رمضان

جناب استاد، شما در این گفت‌وگو اشاره‌ای هم به مرحوم شاطر
رمضان ابوطالبی کردید؛ لطف بفرمایید و کمی هم دربارۀ محافل
موسیقایی خاطره‌انگیزی که در منزل مرحوم شاطر رمضان برگزار می‌شد،
توضیح بفرمایید.

مرحوم شاطر رمضان ابوطالبی، رحمة الله علیه، با اینکه از موسیقی
هیچ چیزی نمی‌دانست، آن‌قدر عشق و علاقه‌یشان به موسیقی زیاد بود
که گاه از طرب و شور و حالی که در وجودشان ایجاد شده بود، حالتِ
زیبایی بروز می‌داد که ما از شور و شوق ایشان به وجد می‌آمدیم. از
افرادی که به منزل ایشان می‌آمدند، می‌توانم از مرحومان سروری‌ها،
عیسی‌خان تنبک‌نواز، استاد حسن کسایی، استاد جلیل شهناز و استاد
سخای اصفهانی نام ببرم. من هم که در رکاب استاد تاج بودم و با هم
می‌رفتیم. گاهی هم آقای یزدخواستی تشریف می‌آوردند. یک دوست دیگری
هم داشتیم از شاگردان استاد تاج به نام آقای رضا قرنیان که ایشان
هم می‌آمدند. 

مرحوم شاطر رمضان ابوطالبی در کنار استاد جلیل شهناز

مرحوم شاطر ضبط صوت‌های ریلی داشت و اجراهای هنرمندان در آن مجلس
را ضبط می‌کرد. اما من بعد از درگذشت مرحوم شاطر رمضان دیگر به آن
محفل نرفتم.

دلیل خاصی داشت؟

با درگذشت مرحوم شاطر رمضان یک مقداری حالت غصه و غم عمیقی به من
دست داد که دیگر نتوانستم خودم را راضی کنم و بروم آنجا و جای
شاطر را خالی ببینم، از بس که این مرد خالص بود.

استاد تاج لقب «جِقّه» را به استاد اکبر لقا
داد

جناب استاد، کمی هم از آوازخوانِ نامدار اصفهان، مرحوم
استاد اکبر جِقّه، بفرمایید.

این دوست عزیز من، فامیلی شان «لقا» بود اما استاد بزرگوارِ من،
استاد تاج، لقب «جقّه» به ایشان داده بودند به‌طوری‌که اصلاً دیگر
شخصی ایشان را لقا صدا نمی‌کرد و همه می‌گفتند اکبر جقّه. ازبس
استاد تاج همۀ هنرمندان را تکریم می‌کردند و بزرگ می‌داشتند، چه
پشت سر، چه روبه‌رو. مرحوم استاد جقّه سال ۱۳۸۰ در منزل ما مهمان
بودند و آقای استاد خسرو چناریان با ایشان آمده بودند، عیادت بنده
و در اینجا آقای چناریان قطعاتی به یادماندنی در بیات اصفهان با
ویلون نواختند و من گوشه‌ای به نام «عبری» را همراه با ایشان
خواندم که در آنجا، ۲ بیت هم استاد جقّه خوانده‌اند.

آوازخوانی که هنگام آوازخواندن از دنیا
رفت

شما در بخشی از گفت‌وگو، ذکر خیری هم از مرحوم استاد حسین
قدیری گزی، شاگرد قدیمی مرحوم استاد تاج، فرمودید. ایشان مرگی
استثنایی و عجیب و غریب داشتند. لطفاً در این‌باره هم اگر نکته‌ای
دارید، ذکر بفرمایید.

من از جوانی به صدای آقای استاد حسین قدیری گوش می‌دادم. ایشان در
رادیو ارتش می‌خواندند. ایشان در یک جلسه‌ای آواز بیات ترک را
داشتند می‌خواندند و خیلی جالب است که وقتی که این آواز را
رساندند به گوشۀ «شکسته»، قدّ ایشان هم شکست و خمیده شد؛ داشتند،
گوشۀ شکسته را می‌خواندند که سکته امانشان نداد. من این را در
فیلم آن مجلس به چشم دیدم.

استاد حسین قدیری گزی

گویا آن محفل و اجرای ایشان در شبِ میلاد حضرت امیرالمؤمنین
(ع) در سال ۱۳۷۹ بوده است؟

بله، بزرگانی هم در آن مجلس حضور داشتند. بعد هم مراسم ترحیم
مرحوم قدیری در مسجد «درب‌کوشک» اصفهان در خیابان طیب برگزار شد
که استاد کسایی و استاد داوود رشیدیِ هنرپیشه هم حضور داشتند.

همۀ زندگی ما شده است، تقلید از موسیقی
بیگانه

جناب استاد، برای بخش پایانی این گفت‌وگو می‌خواهم این را
از شما بپرسم که با توجه به اینکه شما هم محضر استادان بزرگِ
گذشته را درک کرده‌اید و هم به پرورش نسلِ جوان در زمینۀ آموزش
آواز اشتغال دارید، آیندۀ آواز اصیل ایرانی و به‌ویژه آواز شیوۀ
اصفهان را چگونه می‌بینید؟

علاقه‌مندان به آواز اصیل ایرانی که استاد کسایی و استاد تاج
گفتند، نگویید «سنتی»، بگویید «اصیل»، اکنون هم هستند؛ دوست‌داران
آواز اصیل ایرانی همواره بوده‌اند و هستند و خواهند آمد. اما
متأسفانه شرایط ارایه موسیقی و آواز اصیل از رسانه‌های مملکت
ما ضعیف است. آیا این سازهای موسیقی ما، فقط صدایش خوب است و خودش
بد است که تصویر ساز را نشان نمی‌دهند؟! من دوست دارم با یک نفر
از عزیزانی که دستور این کار را می‌دهند، نشستی داشته باشم و با
هم در این باره بحث کنیم تا متوجه شوم که نشان دادنِ ساز چه عیبی
دارد و ببینم کدام یک، دیگری را قانع خواهیم کرد؟

به جز این، مسالۀ دیگر این است که متأسفانه اصلاً در صداوسیما یک
آواز قشنگ پخش نمی‌شود. همۀ زندگی ما شده است تقلید از موسیقی
بیگانه! آخر این موسیقی بیگانه که جزو تمدّن و فرهنگ ما نیست. ما
افتخار می‌کنیم به زبان فارسی، افتخار می‌کنیم به آواز اصیل،
افتخار می‌کنیم به هنرمندانِ قدیمی پیش از خودمان، نباید طوری
باشد که ما اینها را بایگانی کنیم و کار را به جایی برسانیم که در
آینده بگوییم ما یک روزی موسیقی اصیل «داشتیم». نهایتاً اینکه
متأسفانه من آیندۀ درخشانی برای آواز اصیل نمی‌بینم. من باید
حقیقت را بگویم؛ من نمی‌توانم به‌دروغ بگویم، موسیقی و آواز اصیل
ما رو به پیشرفت است؛ آخر کجا موسیقی ما رو به پیشرفت است؟!
درواقع موسیقی و آواز اصیل ما رو به افول است. وقتی ما دیگر صدایی
مثل صدای اکبر گلپایگانی، مثل صدای رضاقلی میرزا ظلّی، اقبال آذر،
آقای ایرج، آقای شجریان، آقای نادر گلچین نمی‌شنویم، چه می‌توان
گفت؟ وقتی هم اجازه داده نمی‌شود هنرمندی رشد کند، چگونه این آواز
پیشرفت خواهد کرد؟ من پانزده سال برای پسرم (مرتضی محبّی‌زاده)
زحمت کشیدم و آواز یادش دادم، اما جایی نیست برای اینکه او و
امثال او آوازشان را عرضه کنند. پسرم به من می‌گوید کجا من بروم
بخوانم و من خجالت می‌کشم. جای تأسف است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.