فرماندهان ارشد نظامی در دوران جنگ، چگونه از محاصره عراقی ها گریختند؟

شفیعی پس از ۳۵ سال که بخش عمده آن در ایرنا بود، بازنشست
شد.از خبرنگاری گرفته تا مترجمی، سردبیری، مدیر کل اخبار داخلی،
مدیرنظارت و معاون مدیرکل بین الملل و جانشین معاون خبر،
عنوان های وی در خبرگزاری پارس و ایرنا بوده است. دو دوره سه ساله
هم رییس دفتر ایرنا در مسکو بوده است. جمشید شفیعی یک دوره
خبرنگاری را  هم در خبرگزاری آسوشیتدپرس گذرانده است. عناوین
شغلی غیرایرنایی او نیز زیاد است . مسوولیت هایی در بنیاد سینمایی
فارابی، تحریریه روزنامه اطلاعات و پژوهشگاه میراث فرهنگی و
گردشگری را  بر عهده داشته است. گفت و گوی پروژه تاریخ
شفاهی رسانه های ایران ایرنا با او در پی می آید:

سه ماه ببین خبرنگارها چه کار می کنند

ایرنا: چگونه وارد خبرگزاری پارس یا همان ایرنای فعلی
شدید؟

شفیعی: در سال ۱۳۵۰ وارد وزارت اطلاعات و جهانگردی در تهران شدم و
در بخش اداری مشغول کار بودم تا این که به اصرار مادر به مشهد
رفتم. هنگام ورود به اداره کل اطلاعات و جهانگردی خراسان گفتند که
برای امورمالی و تدارکات و خبرگزاری پارس به نیرو نیاز داریم.
وقتی پرسیدم در خبرگزاری چه باید بکنم کمی شرح دادند و گفتم من
عاشق کار خبرنگاری هستم. البته آن زمان مثل الان نبود که به
راحتی بتوان خود را خبرنگار نامید. مرحوم میرزائیان رییس
خبرگزاری پارس مشهد که یک اداره از اداره کل اطلاعات و جهانگردی
بود گفت سه ماه ببین بچه ها چه کار می کنند و در این مدت فقط می
توانی خبرهای تلفنی را بنویسی.

 مرحوم پس از آن اجازه داد که کار خبر کنم. نخستین گزارشی که
تهیه کردم مربوط به بازدید یک گروه دانشجویی بود که از تهران به
مشهد آمده بود. روز بعد که وارد اداره شدم تقدیرنامه مدیرکل
اطلاعات و جهانگردی خطاب به من توجهم را جلب کرد. ضمنا مبلغ دویست
تومان پاداش هم داشت که با توجه به حقوق ماهیانه ۷۵۰
تومان، رقم خوبی بود. این تقدیر نامه انگیزه ام را دوچندان کرد و
کار خبرنگاری را با علاقه دنبال کردم.

تصمیم به درس خواندن برای ورود به دانشگاه گرفتم و همزمان خواندن
زبان انگلیسی در انجمن ایران و انگلستان را شروع کردم. به همین
دلیل وقتی پیشنهاد کار در بعدازظهر شد آن را پذیرفتم. چون پیش از
ظهرها در خانه درس می خواندم. بعدازظهرها هم در اداره تنها بهتر
می شد درس خواند.

یکی از سرگرمی های بعد از ظهر گوش دادن به رادیوی کابل بود. یک
روز بعدازظهر به یک باره رادیو برنامه عادی خود را قطع کرد و
گوینده گفت: شنوندگان عزیر توجه توجه. حکومت ظاهر شاه سقوط
کرد. خبر را نوشتم و بلافاصله برای زنده یاد بهمن قربانی
سردبیر بعدازظهر در تهران خواندم. این خبر به سرعت به خروجی
خبرگزاری پارس مخابره شد و تمام رسانه های خارجی بلافاصله این خبر
را به نقل از خبرگزاری پارس منتشر کردند.

کمونیست آمریکایی!

ایرنا: پس از انقلاب چه فعالیت هایی در عرصه روزنامه نگاری
داشتید؟

شفیعی: به دلیل شورانقلابی حوزه های خبری متعددی داشتم. پس
از پوشش حوزه های خبری در روز، شب ها در نشست شورای انقلاب شرکت
می کردم که در محل مجلس شورای ملی سابق تشکیل می شد. نمایندگان
شهرستانی مجلس، تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی که جلسات آن در
محل مجلس سابق برگزار می شد در اتاق های طبقات بالا از جمله طبقه
ای که شورای انقلاب در آن تشکیل می شد ساکن بودند. یک شب روی
مبل های سالن انتظار در محل تشکیل جلسات شورای انقلاب به همراه
خبرنگاران کیهان، اطلاعات، انقلاب اسلامی که تنها روزنامه های آن
زمان بودند نشسته بودم. یکی از نمایندگان که ظاهرا همان روز از
شهرستان آمده بود از یک روحانی که روی مبل آن طرف تر نشسته بود
پرسید قبله کدام طرف است؟

او هم گفت مستقیم و من گفتم مستقیم متمایل به راست. مدتی بعد از
آن که از خبرنگاران جدا شدم این روحانی که نامش را نمی برم نزد من
آمد و گفت: خوب! که قبله تهران کمی متمایل به راست است!؟

در پاسخ گفتم: اگر در نماز جمعه پشت سر آیت الله طالقانی نماز
خوانده بودید متوجه این امر می شدید.

با عصبانیت گفت: لعنت به تو کمونیست آمریکایی!!

درگیری لفظی شدیدی بین من و او درگرفت تا این که خبرنگاران حاضر
ما را از هم جدا کردند. یکی از خبرنگاران گفت جمشید مگر او را نمی
شناسی؟

گفتم هر مقامی که می خواهد باشد توهین کرده و تهمت زده و باید
پاسخش را می دادم.

ایشان بعدا مدارج مختلف را طی کرد و حتی به وزارت هم رسید و مدتی
بعد به دلیل رسوایی برکنارش کردند.

در سفر مکه یک روز روبروی کعبه نشسته و منتظر اقامه نماز بودم که
ناگهان این خاطره یادم آمد. گفتم خدایا قربان عظمت تو بروم که
کمونیست آمریکایی !؟ را به اینجا آوردی و به داخل کعبه بردی و آن
فرد را آنگونه رسوا و بی آبرو کردی.

استفاده از اسب برای نخوردن خبر!

ایرنا: شما خبرنگار خبرگزاری پارس در حوزه ریاست جمهوری
بودید. به عبارتی خبرنگار شخص بنی صدر رییس جمهور وقت. کارتان در
حوزه رییس جمهوری بر چه منوالی بود؟

شفیعی: ابتدا این را بگویم که من در ماموریت های خبری دونکته
همواره مدنظرم بود. درستی خبر و سرعت ارسال آن که خبرنگاران باید
این دو نکته را همواره مورد توجه قرار دهند. آن زمان که امکانات
حالا وجود نداشت ولی من پیش از آمدن به خبرگزاری پارس، خبر را
تلفنی برای دوستان می خواندم. به همین دلیل خبر خبرگزاری پارس
زودتر از واحد مرکزی خبر مخابره می شد.

در سفرها به خصوص ۹ ماهی که به همراه رییس جمهور و فرمانده کل قوا
در جبهه بودم بعضا برای مخابره سریع خبر با تلفن در هر جا که در
دسترسم بود از کاروان عقب می ماندم و خودم را با اسب یا
موتورسیکلت به آنها می رساندم. وقتی خبر از رادیو به نقل از
خبرگزاری خوانده می شد خبرنگار واحد مرکزی خبر، همواره این پرسش
برایش وجود داشت که من کی و چگونه خبر را ارسال کرده ام.

یادم است که واحد مرکزی خبر دیگر خبرنگار همراه رییس جمهور اعزام
نکرد و خبر ها را از خبرگزاری پارس و نمایندگان دفاتر خود در
استان ها دریافت می کرد. باید بگویم که من همواره به استقلال رای
خبرنگار و خبرگزاری اعتقاد داشتم که بعضا مورد حمایت مدیران
بالاتر قرار گرفتم و به دو خاطره در این مورد اشاره می کنم.

بنی صدر و جمشید شفیعی در مراسم تنفیذ رییس جمهوری بنی صدر
بنی صدر و جمشید شفیعی در مراسم تنفیذ رییس جمهوری بنی صدر/
عکس از ایرنا

تحریم خبرهای ریاست جمهوری به خاطر توهین به
خبرنگار

ایرنا: بفرمایید.

شفیعی: زمانی که به عنوان خبرنگار حوزه ریاست جمهوری انتخاب شدم
روزها در محل دفتر ریاست جمهوری حضور می یافتم تا از رفت و آمد
افراد و رویدادهای آنجا خبر و گزارش تهیه کنم. یک روز که به همراه
خبرنگاران اطلاعات، کیهان و انقلاب اسلامی در دفتر منشی دوم رییس
جمهوری نشسته بودم مشاور رییس جمهوری یا به عبارتی همه کاره بنی
صدر با عصبانیت وارد شد و گفت که آقایان چرا اینجا نشسته اند؟

من گفتم بفرمایید که ما باید کجا بنشینیم؟

در پاسخ گفت: بروید راهرو پایین.

جایی که امروز ورودی ساختمان ریاست جمهوری است وحتی یک صندلی برای
نشستن نبود و باید روی ستونهای سنگی می نشستیم!؟

وقتی که به آنجا رفتیم به سه خبرنگار دیگر گفتم: امروز در اینجا
به «خبرنگار» توهین شده است و من نمی مانم و به خبرگزاری برمی
گردم. البته آنها تردید داشتند ولی من بی درنگ به خبرگزاری برگشتم
، زنده یاد بهزاد باشی معاون خبری وقتی من را در نیمه روز در اتاق
خبر دید پرسید جمشید تو اینجا چه کار می کنی؟ الان باید در ریاست
جمهوری باشی!

ماجرا را شرح دادم و گفتم امروز در آنجا نه تنها به من که به ”
مقام خبرنگار” توهین شد و دیگر نمی روم وشما می توانید فرد دیگری
را بفرستید.

در پاسخ گفت: خیلی سخت نگیر و رفت و با مدیر خبر و مدیرعامل
خبرگزاری – جناب شریف- تنها مدیرعامل منتخب کارکنان خبرگزاری نه
فقط در بعد انقلاب بلکه پیش از انقلاب جلسه گذاشتند و من را
خواستند. در پاسخ گفتم تا دفتر ریاست جمهوری، عذرخواهی نکند من
نمی روم.

خبرگزاری دو روز هیچ خبری از ریاست جمهوری مخابره نکرد. پس از سه
روز و عذرخواهی مکتوب موسوی گرمارودی که مشاور فرهنگی رییس جمهور
بود من دوباره به ریاست جمهوری برگشتم. البته به دلیل این رفتار
من و حمایت های مقام های خبرگزاری، پس از آن از جایگاه خاصی در
ریاست جمهوری برخوردار شدم و همیشه به عنوان تنها خبرنگار
خبرگزاری پارس، همراه رییس جمهوری و فرمانده کل قوا بودم.

وقتی برای بازدید مهمات و ابزار جنگی که در دشت وسیعی در نزدیکی
قزوین قرار داشت با هلیکوپتر ضد گلوله شاه رفتیم یکی از ۴ سرنشین
آن من بودم. در دوران جنگ اجازه ورود حتی به اتاق جنگ را داشتم.
برای نمونه یک بار در جبهه اهواز همراه رییس جمهوری و فرمانده کل
قوا در حال ورود به اتاق جنگ بودم که محافظ سرهنگ قاسمی فرمانده
لشکر خوزستان گفت شما حق ورود ندارید .

پرسیدم چه کسی گفته؟

 پاسخ داد جناب سرهنگ.

 گفتم ایشان نمی تواند بگوید. موضوع را به  بنی صدر
گفتم. بنی صدر گفت شما می توانید بیایید و کسی نمی تواند مانع شما
شود.

نفر دوم از راست جشمید شفیعی، نفر سوم از راست محمدرضا شریف نخستین مدیرعامل ایرنا پس از انقلاب اسلامی که با رای مستقیم کارکنان خبرگزاری انتخاب شد
نفر دوم از راست نشسته  جشمید شفیعی، در کنار 
محمدرضا شریف تنها مدیرعامل ایرنا پس از انقلاب اسلامی که با
رای مستقیم کارکنان ایرنا  انتخاب شد. عکس از ایرنا

تیمسار فلاحی دنبال چاهی برای دردل می گشت!

ایرنا: حضورتان در جبهه های جنگ چگونه بود؟

شفیعی: همانگونه که پیش تر اشاره کردم از طرف خبرگزاری، مامور
پوشش اخبار ریاست جمهوری شدم که هر روز برای پوشش اخبار در محل
حضور می یافتم. یک روز صبح که رفتم گفتند فوری سوار ماشین شوید .
تنها خبرنگار حاضر من بودم. به سمت فرودگاه رفتیم. از همراهان می
پرسیدم که کجا می رویم و آنها اظهار بی اطلاعی می کردند. سوار
هواپیما شدیم و پس از حدود یک ساعت در پایگاه هوایی دزفول پیاده
شدیم.

پس از ما هم اعضای شورای عالی دفاع و برخی مقام های نظامی از جمله
تیمسار فلاحی، تیمسار ظهیرنژاد و سرهنگ فکوری که به ترتیب رییس
ستاد کل ارتش، فرمانده نیروی زمینی و فرمانده نیروی هوایی بودند،
آمدند. پس از جلسه ای کوتاه عازم جبهه شدیم و با چشم مسلح شاهد
حضور عراقی ها در منطقه، سنگر بندی و پیشروی آنها بودم.

این نخستین حضور و بازدید بنی صدر رییس جمهور و فرمانده کل قوا و
بقیه اعضای شورایعالی دفاع از جبهه جنگ بود و پس از بازگشت از
جبهه اجازه مخابره خبر داده شد. خبر بلافاصله مخابره شد که در
رسانه های داخل و خارج بازتاب گسترده ای داشت.

صبح روز بعد هنگام صرف صبحانه در رستوران پایگاه مورد انتقاد
آقایان عضو شورایعالی دفاع درباره نحوه تنظیم خبر قرار گرفتم. در
تیتر و لید خبر گفته شد که رییس جمهوری و فرمانده کل قوا از جبهه
بازدید کرد و در پاراگراف دوم اسامی همراهان را آورده
بودم. آقایان به من گفتند دوره طاغوت گذشته و خبر نباید به
این صورت باشد بلکه باید همه اسامی کنار هم و بالای خبر می آمد.

در پاسخ گفتم در همه جای دنیا رسم است که بالاترین مقام در لید و
تیتر خبر می آید و همراهان بعد از آن و در نهایت به صورت مودبانه
ای گفتم با توجه به اینکه تخصص شما خبر نیست بهتر است در این مورد
بحث نکنیم که باعث عصبانیت بیشتر آنها شد.

از ۹ ماه حضور در جبهه های جنوب وغرب کشور که همیشه همراه با بنی
صدر و زنده یادان فلاحی و فکوری بودم خاطرات فراوانی دارم که به
دو مورد آن بسنده می کنم.

یک روز همراه این آقایان برای بازدید از جبهه هویزه از اهواز حرکت
کردیم. ما دوخودرو بلیزر داشتیم. در خودروی جلو، رییس جمهوری و
فرمانده کل قوا( بنی صدر) به همراه مشاور و محافظ خود بود. من و
زنده یاد سرهنگ فکوری هم در خودرو تیمسار فلاحی که پشت سر 
خودرو اولی حرکت می کردیم . از آنجا که تمام نیروهای منطقه این دو
خودرو را می شناختند از متوقف کردن آنها خودداری می کردند. اما آن
روز و پس از طی مسافتی یک سرباز از سنگر بیرون آمد و خودرو اولی
را متوقف کرد.

زنده یاد فلاحی خشمگین از این اقدام سرباز، او را صدا زد و مورد
انتقاد قرار داد و او هم دلیل این اقدام را روز اول حضورش در
منطقه و نشناختن خودروها اعلام کرد. من او را شناختم. او مدد خانی
یکی از همکاران امور اداری بود و برای گذراندن دوره ۶ ماهه به
جبهه آمده بود. در حال گفت و گو با او بودم که دو موشک به خط
میانی جاده اصابت کرد و برای مدتی ما ناچار به توقف شدیم. پس
از حرکت فلاحی گفت شفیعی جان اگر این سرباز همکار تو نبود و ما را
متوقف نمی کرد هر کدام از این موشک ها بر روی یکی از خودروها فرود
آمده بود.

روح زنده یاد فلاحی شاد و یادش گرامی باد. یادم است یک ماه پیش از
شهادتش به او زنگ زدم چون بعد از رفتن بنی صدر دیگر ایشان را
ندیده بودم. گفت کجایی شفیعی جان دلم برایت تنگ شده و فردا
بیا ستاد ارتش. فردا که رفتم از در ورودی به دفتر ایشان اطلاع
دادند. هنگام ورود دیدم که در بالای پله ها منتظراست.

این همه تواضع شگفت زده ام کرد رییس ستاد ارتش بیاید به استقبال
خبرنگار در جلو پلکان!؟ به هر حال پس از دیده بوسی مرا به اتاق
کارش دعوت کرد. حدود یک ساعت با هم گفت و گو کردیم و جمله ای از
ایشان به یاد دارم. ایشان گفت شفیعی جان خیلی خسته ام، امام
علی(ع) یک چاه داشت که در آن گریه کند من دنبال آن چاه می گردم و
هنوز پیدا نکرده ام.

شهید تیمسار فلاحی سمت راست ، در کنار محسن رضایی فرمانده
سپاه

فرمانده وقت کل قوا چگونه از چنگال عراقی ها
گریخت؟

ایرنا: در این ۹ ماه با خطر شهادت یا اسارت روبرو
نشدید؟

شفیعی: شدم. در مدت حضور در جبهه بیشتر در اهواز و دزفول بودیم و
هنوز به آبادان نرفته بودیم. البته یکی از دلایل آن محاصره آبادان
از سوی عراقی ها از سه طرف بود. یک روز قرار شد به ماهشهر برویم و
از تنها مسیر دسترسی به آبادان خود را به خط مقدم این جبهه
برسانیم. پس از بازدید از چند سنگر و جبهه این منطقه به دلیل
امنیتی، شب به سوی آبادان حرکت کردیم. قرار بود یک سرباز در کنار
جاده کشیک بدهد و ما را به جاده فرعی راهنمایی کند، چون بخشی از
جاده ماهشهر به آبادان در تصرف عراقی ها بود.

مسافتی را در جاده اصلی در حالی که باران می بارید طی کردیم ولی
خبری از سرباز نبود زنده یاد فلاحی گفت فکر کنم خیلی جلو رفتیم.
در همین لحظه آسمان به وسیله منورهای عراقی روشن شد و گلوله بود
که اطراف ما فرود می آمد. فلاحی گفت فورا از خودروها پیاده شویم و
روی زمین، سینه خیز برویم و از راننده ها خواست تا دور بزنندوبه
ناچار به ماهشهر بازگشتیم. فردا که به آبادان رسیدیم مطلع
شدیم که ظاهرا سرباز مامور راهنمای ما خوابش برده بود.

همان شب و در راه بازگشت به ماهشهر، فلاحی گفت عراقی ها به صورت
گازانبری ما را محاصره کرده بودند و حماقت کردند که زود منور
فرستادند و گلوله باران کردند. به گفته آن زنده یاد اگر اندکی صبر
می کردند و ما جلوتر می رفتیم می توانستند ما را اسیر کنند.

واقعا لطف خدا بود. چون اگر رییس جمهور و فرمانده کل قوا، رییس
ستاد مشترک ارتش و فرمانده نیروی هوایی اسیر عراقی ها می شدند خدا
می داند که چه پیامدهایی داشت. آن روز پس از رسیدن به آبادان عازم
خط مقدم جبهه شدیم. هنگامی که در آنجا گلوله ها از اطرافمان عبور
می کرد فلاحی گفت ما درخط مقدم جبهه دشمن هستیم. من لحظه
سوار شدن بنی صدر بر موتور سیکلت را شکار کردم و عکس گرفتم که
تبدیل به پوستر شد و در تمام کشور توزیع شد.

در تمام طول حضور در جبهه، یک دوربین عکاسی نیز همراه خودم داشتم
که بیش از ششصد فریم عکس از لحظاتی گرفتم که کمتر عکاسی به آنجا
دسترسی داشته است.

دیدار مدیرعامل خبرگزاری ایتارتاس روسیه (سمت چپ) از دفتر
ایرنا در مسکو 

خط قرمزهای رسانه ها در ایام جنگ

ایرنا: خطوط قرمز اطلاع رسانی در جنگ چه بود؟

شفیعی: جنگ ۸ ساله یکی از بزرگترین حوادث تاریخ معاصر ایران است
که دارای اولویت خبری اول نه تنها در رسانه های داخلی بلکه برخی
موارد در رسانه های خارجی بود.

امنیت ملی در صدر اهداف ملی همه کشورهااست و از این رو، وظیفه خاص
رسانه ها حفظ روحیه و افکار عمومی در پشتیبانی از جنگ بود به ویژه
این جنگ که متکی بر مردم بود و دارای خط قرمزهای خود.

۱. پیش از جنگ مسوولان سیاسی و اطلاعاتی کشور از جدی بودن حمله
عراق آگاهی کامل داشتند،ولی با توجه به رعایت مصلحت نظام از باز
کردن مسائل پشت پرده برای مردم خودداری می کردند.

۲._ جوسازی و جنگ روانی علیه جناح های رقیب که رقابت آنها روز به
روز شدت می گرفت از دیگر خطوط قرمز بود که نه برای مسوولان بلکه
برای روحیه و اعتماد جامعه ضروری بود.

۳_ نپرداختن به شکست ها و ناکامی ها.

۴_  همواره تلاش می شد از هر گونه خبری که تخریب روحیه مردم
در پشتیبانی از جبهه هارا به دنبال داشته باشد خودداری شود.

۵_ بمباران شهرها و مناطق مسکونی به ویژه از اسفندماه ۱۳۶۳ و
ادامه آن در سال های بعد از عوامل تاثیر گذار بر افکار عمومی بود
که پرداختن به آن در حوزه خبری کار هنرمندانه ای بود.

۶_در برهه ای از زمان پرداختن به چگونگی پایان یافتن جنگ از
خطوط قرمز بود.

۷_رسانه ها سعی داشتند به ملت این احساس را القا کنند که نظام
توانایی دفاع و آزادسازی و رسیدن به اهداف ملی خود را دارد و
انتشار هر گونه خبری که بر توانایی جبهه ها لطمه بزند از خطوط
قرمز بود.

۸_وارد شدن خلل به سامانه اقتصادی کشور یک امر طبیعی هر جنگی است.
از این رو پرداختن به کمبودها و نیازمندی های مردم، یکی دیگر
از خطوط قرمز به شمار می آمد.

اولین نگاه به کعبه

ایرنا: از خاطره هایتان پس از پایان جنگ بگویید؟

شفیعی: یکی از خاطرات جالب دوران حضورم در خبرگزاری ایرنا ، سفری
معجزه آسا به مکه و حضور معجزه آساتر در داخل کعبه بود که آرزوی
هر مسلمانی است. در سال ۱۳۷۶ که معاون  مدیرکل اخبار خارجی
بودم جلسه ای در اتاق معاونت خبر برای اعزام ۴ نفر به سفر حج برای
پوشش رویدادهای خبری آن تشکیل شد که چون مدیرکل اخبار خارجی نبود
من به جای او در این نشست حضور یافتم.

هر کدام از ادارات کل یک نفر از نیروهای خود را پیشنهاد دادند ولی
چون از نظر توانایی و تجربه خبری مساوی بودند کار انتخاب سخت شد.
من پیشنهاد دادم با توجه به توان مساوی افراد و سخت بودن انتخاب
بهتر است که قرعه کشی کنیم.

این پیشنهاد مورد قبول جمع قرار گرفت و معاون خبر از حاضرینی که
به سفر مکه نرفته بودند خواست تا اسامی آنها هم در قرعه کشی باشد
که من مایل بودم همکارم از اخبار خارجی به این سفر برود.ایشان
اسامی حاضرین در جلسه را که تا کنون به مکه نرفته بودند وارد قرعه
کشی کرد. و با کمال تعجب اسم من در قرعه کشی در آمد.

این نخستین بار در طول عمر خبرگزاری چه پیش و چه پس از انقلاب بود
که افراد به صورت قرعه کشی به حج اعزام می شدند. به این صورت
توفیق سفر به حج و افتخار حضور در داخل کعبه که نصیب کمتر مسلمانی
می شود نصیبم شد. البته

با توجه به تسلط به زبان انگلیسی و آشنایی با زبان فرانسه سعی
کردم نهایت بهره را از این سفر ببرم.

در طول مدت حضورم در مسجد النبی از افراد اطرافم که از کشورهای
مختلف جهان بودند احساسشان را درباره حضور در مسجد النبی پرسیدم
که پس از حضور در محل استقرار این گفت و گوها را به صورت گزارش به
تهران مخابره می کردم.

زمان حضورم در مکه با توجه به این که نخستین نگاه به کعبه حالم را
دگرگون کرد سوژه مصاحبه را «احساس شما از نخستین نگاه به کعبه
چیست» انتخاب کردم و از مسلمانان نقاط مختلف جهان، توصیف های
زیبایی شنیدم که اینجا به بیان یک مورد از آنها بسنده می کنم.

این پرسش را با یک مسلمان پاکستانی مطرح کردم که با هیجانی وصف
ناپذیر گفت « در نخستین نگاه به کعبه تمام بدنم شروع به لرزیدن
کرد. قلبم در هم شکست و فرو ریخت و تمام خون کثیف و چرک ناشی از
خودخواهی و غرور از قلبم بیرون ریخت و به جای آن، خون زلال سرشار
از مهر، دوستی و انسانیت جایگزین آن شد.»

خبرنگاران زیر بار زورگویی و تحمیل نظرات روابط عمومی ها
نروند

ایرنا: شما چند دهه در کار روزنامه نگاری فعالیت داشته اید
و در همین حوزه هم بازنشسته شده اید. اگر بخواهید یکی از تجربیات
مهم خود را برای فعالان این رشته بیان کنید کدام را می
گویید؟

شفیعی: زمانی که مدیرکل اخبار داخلی ایرنا بودم همواره تاکیدم به
خبرنگاران، استقلال آنها بود و این که زیر بار زورگویی و تحمیل
نظرات روابط عمومی ها نروند. یک روز در اتاق خبر بودم که خبرنگار
حوزه بنیاد شهید برآشفته وارد شد و وقتی علت را از او پرسیدم گفت
مدیرروابط عمومی بنیاد بدون دلیل به عکاس ما سیلی زده است.

به سردبیر گفتم خبر این سیلی را منتشر می کنید و بنیاد شهید هم از
امروز تحریم خبری می شود.

فردای آن روز وردی نژاد مدیرعامل وقت زنگ زد و ماجرا را جویا شد و
فقط گفت سخت نگیر. حالا چه کار باید بکنند؟

گفتم مدیر روابط عمومی باید همراه با گل و شیرینی بیاید در اتاق
خبر و نه در واحد عکاسی؛ از عکاس ما عذرخواهی کند.

دلیل این کار هم این است که به خبرنگاران خود قدرت استقلال و قوت
قلب بدهم و بدانند که سازمان در هر حال پشتیبان آنها است. که این
اتفاق افتاد و پس از آن اجازه انتشار اخبار بنیاد شهید را دادم.

در همین حال معاون وقت خبر خودش بدون اطلاع خبرنگار و سردبیر از
برخی از مقام ها خبر می گرفت و روی خروجی می گذاشت و چند بار با
او سر این مساله بحث کردم که با این کار نه تنها به خبرنگار توهین
می کنید بلکه جایگاه معاون خبر سازمان را پایین می آورید.

شفیعی در جبهه. نفر دوم از چپ. عکس محسن شاندیز از ایرنا

تجزیه امپراطوری کمونیسم

ایرنا: شما سال ها مسوول دفتر ایرنا در مسکو  بودید.
از چگونگی متلاشی شدن شوروی بگویید.

شفیعی: در دی ماه سال ۱۳۶۹ به عنوان مسوول دفتر نمایندگی مسکو
عازم این شهر شدم. در غروب آن روز در میدان سرخ و در میان برف
شاهد پایین کشیده شدن پرچم شوروی سابق و اهتزاز پرچم روسیه بودم.
دفتر دارای دو مترجم و بدون خبرنگار بود که در مدت حدود ۴ سال
حضورم در این دفتر به تدریج عذر دو مترجم را خواستم و دو خبرنگار
که یکی دارای مدرک دکتری روزنامه نگاری بود جایگزین آنها کردم.

تلاش من این بود که خبرها را سریعتر یا همزمان با خبرگزاری های
خارجی با وجود قابل مقایسه نبودن امکانات و نیرو مخابره کنم که در
مواردی این اتفاق می افتاد. البته همراه با استرس فراوان برای
خودم. از این ماموریت هم خاطرات فراوانی دارم که به دو مورد آن
اشاره می کنم. مورد اول جنگ پارلمان است که در ادامه با عنوان از
هویزه تا مسکو به آن می پردازم.تیتر 

تیتر روزنامه کیهان درباره فروپاشی شوروی

ایرنا: بفرمایید.

شفیعی: کسانی که در رسانه کار کرده اند می دانند که خبرنگاران یک
دنیا خاطره دارند. یکی دیگر از خاطرات من مربوط به دشت هویزه و
مسکو است. در زمان جنگ، عراقی ها هویزه به ویژه دشت آنجا را
اشغال کرده بودند و از آنجا به راحتی اهواز و سایر شهرها را گلوله
باران می کردند. با تدابیر فراوان و به ویژه با تلاش زنده یاد
تیمسار فلاحی رییس ستاد کل ارتش آنها ناچار به عقب نشینی از این
منطقه شدند. یک روز به همراه بنی صدر رییس جمهور وقت و فرمانده کل
قوا مرحوم فلاحی و مرحوم فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی ارتش و
جمعی دیگر از مقام ها و فرماندهان نظامی برای بازدید به این منطقه
رفتیم. می توان گفت عراقی ها در این منطقه یک شهر ساخته بودند که
دارای اتاق های گوناگون با راهروهای مختلفی بود که آنها را به هم
وصل می کرد.

سرگرم بازدید بودیم که ناگهان گلوله باران شروع شد و هر کسی باید
در جایی پناه می گرفت. در یکی از این راهروها جا گرفتم و یک ورقه
شیروانی را روی سرم کشیدم تا از گزند ترکش گلوله ها در امان
باشیم. پس از دقت به نازکی شیروانی گفتم خدایا اگر تو نخواهی که
من سالم بمانم کوچکترین ترکش نیز از این شیروانی عبور کرده و به
من اصابت می کند. پس از مدتی گلوله باران تمام شد و خوشبختانه به
هیچ یک از اعضای گروه آسیبی نرسید.

ده سال بعد که به عنوان نماینده خبرگزاری جمهوری اسلامی عازم مسکو
شدم شبی که وارد این شهر شدم فروپاشی شوروی تحقق یافته بود و خودم
در میدان مسکو زیر ریزش برف شاهد پایین کشیدن پرچم شوروی سابق از
فراز کارخ کرملین و جایگزینی آن با پرچم روسیه بودم.

حدود یکسال بعد اختلافات بین یلستین رییس جمهور وقت روسیه و
مخالفانش شروع شده بود که به جنگ پارلمان منجر شد. تلاش من این
بود که خبرهای این رویداد مهم را پوشش دهم. من می خواستم با ۲ نفر
نیروی محلی با خبرگزاری های خارجی که امکانات و نیروی محلی بیشتر
ی داشتند رقابت کنم.

یک روز که برای تهیه گزارش در مقابل ساختمان دوما( مجلس شورای ملی
روسیه) حضور یافتم دقیقا نظاره گر یک صحنه جنگ واقعی بودم.
مخالفان یلستین با انواع سلاح های سبک در داخل دوما و ارتش هم با
تمام تجهیزات از جمله تانک و توپ در بیرون مستقر بودند و دود و
آتش بود که از پنجره برخی از طبقات دوما شعله ور بود. در یک لحظه
دوطرف آتش بس دادند. ما خبرنگاران و مردم کمی جلوتر رفتیم. در
همین لحظه درگیری شروع شد و هر کسی باید در جایی سنگر می گرفت. من
در پشت یک ورق آهنی پنهان شدم و پس از لحظاتی متوجه شدم سوراخ
سوراخ است. برای لحظه ای در ذهنم به هویزه رفتم و انگار که اصلا
در مسکو نیستم و باز دوباره گفتم: خدایا اگر تو نخواهی که من سالم
بمانم با نخستین گلوله کارم تمام است. اتفاقا خبرنگار خبرگزاری
فرانسه یک متر آن طرف تر مجروح شد و خوشبختانه به من آسیبی نرسید.

روز بعد هم از صبح تا شب در این محل که تبدیل به یک میدان جنگ شده
بود حضور داشتم و خبرهای جالب را مخابره می کردم. غروب آن روز که
درگیری ها فروکش کرده بود به اتفاق مدیراداری وقت که برای سرکشی
به دفتر دوشنبه از تاجیکستان به مسکو آمده بود به محل درگیری
رفتم. ماشین را در نقطه ای دور پارک کردم و پیاده راهی ساختمان
مجلس شدیم. در مسیر چندبار صدای رگبار مسلسل ها شنیده شد که باعث
شگفتی و بعضا وحشت دوست عزیزمان شد.

هنگامی که به در مجلس رسیدیم صحنه های جالبی دیدم. دو نفر یک
تلویزیون را دزدیده بودند. انواع کمپوت، شکلات، چای و حتی سپر
سربازان از اقلامی بود که توسط افرادی که پس از فروکش کردن درگیری
آن هم در تاریکی به دلیل قطع شدن برق وارد ساختمان شده بودند به
یغما می رفت. یک کامیون در مقابل ساختمان قرار گرفت و دیدم اجساد
مخالفین یلستین را از ساختمان خارج می کنند.

به آقای شاه حسینی( مدیر اداری وقت) ماموریت دادم تا اجساد را
شمارش کند و خودم به داخل ساختمان رفتم و تا زمان انتقال
تمام اجساد به بیرون از ساختمان در محل حضور داشتیم و فکر می کنم
تنها خبرگزاری که آمار واقعی قربانیان داخل ساختمان را داشت ما
بودیم چون هیچ خبرنگاری را در حال شمردن اجساد ندیدم.

خاطره یا تجربه ای هم در مورد اموراداری دفتر دارم. آن هم اخطار
پلمب کردن ساختمانهای دفتر و مسکونی که در کنار هم قرار داشتند.
در دوران شوروی سابق یک سازمان دولتی به نام « اپتکا» فقط مجاز به
اجاره دادن ملک به خارجیان بود که ما هم دو واحد از آنها اجاره
کرده بودیم. یک سال پس از اقامتم از سازمان مورد اشاره اخطاریه ای
آمد مبنی بر این که اگر تا ۱۵ روز دیگر اجاره عقب افتاده خود را
نپردازید هر دو ساختمان پلمپ خواهد شد. از آنجا که سفیر تنها فرد
مسوول در دفاع از حقوق اتباع کشور است با ایشان صحبت کردم ولی
توصیه ایشان این بود که اجاره را پرداخت کنم چون اخطار مشابهی را
به چندسفارتخانه و نهاد خارجی دیگر هم داده اند.

ناچار خودم وارد مذاکره با بالاترین مسوول این سازمان شدم و پس از
چند جلسه بحث و گفت و گو آنها را متقاعد کردم که اجاره ۱۸ ماه قبل
را که من اطلاع نداشتم را با همان مبلغ اجاره قبلی که بسیار پایین
بود و اجاره سالی را که به ما اعلام کردند با نرخ جدید پرداخت
کنیم.

آنها اجاره ۱۸ ماه را سه برابر کرده و می خواستند به نرخ روز
دریافت کنند که من نمی پذیرفتم. به هر حال در این اقدام با وجود
استرس فراوان مبلغ ۲۴ هزار و ۵۰۰ دلار در آن زمان به نفع بیت
المال صرفه جویی کردم. البته ناگفته نماند که مدیرعامل به دلیل
این مقاومت و اقدام یک تقدیر کتبی و یک ماه حقوق ریالی پاداش داد.
ناگفته نماند که هدف من از این کار دریافت تقدیرنامه و پاداش نبود
بلکه صرفا دفاع از حقوق مردم کشور در مقابل روس ها بود.

یکی از مخالفان نظام کمونیستی با تبر به جان تصویر لنین،
بنیانگذار اتحادجماهیر شوروی افتاده است

ادله سقوط 

ایرنا: شما بعد از فروپاشی شوروی در این کشور بودید.
احتمالا پای صحبت های کارشناسان مسائل سیاسی و مردم شوروی درباره
این سقوط بزرگ نشسته اید. اگر چنین است جمع بندی شما از علل
سرنگونی رژیم کمونیستی شوروی چیست؟

در رابطه با دلایل فروپاشی امپراطوری شوروی سابق باید بگویم دلایل
عمده آن بحران فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی بود.

مهمترین آن سیاست اقتصادی نا کار آمد بود که حوزه سیاسی را نیز
تحت تاثیر قرار داد .

برخی از دلایل دیگر به این شرح است:

– کودتای نا موفق ۱۸ اوت ۱۹۹۱

– گرایشات تمرکز گرایانه موجود در شوروی.

– گسترش انحصار گرایی سیاسی – اجتماعی.

– تبدیل رژیم اقتدار گرای شوروی به رژیمی تمامیت خواه.

– تعریف شدن تمام نهادهای اساسی جامعه بشری از نهادهای کار تا
عبادت ، جنسیت و هنر در چهار چوب بسته نظام کمونیستی.

– شکل گیری و گسترش ترور مخالفین.

– کوشش برای انحصار در قدرت.

– نظام اقتصادی بیمار که در آن بازارها و مالکیت ابزار تولید هر
دو جذب دولت شده بودند.

– حذف کامل مالکیت و تجارت خصوصی و انحصار تجارت خارجی توسط دولت.

– تاکید بر توسعه تک بعدی و بی توجهی به توسعه متوازن که عقب
ماندگی این کشور در عرصه های فرهنگی ،سیاسی،اقتصادی و ضربه پذیری
آن را به همراه داشت.

در اینجا باید تاکید کرد که حکومت شوروی با القای دیدگاه های
سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود فضای جامعه را هر چه بیشتر به سوی
سرکوب، اختناق، بی اعتمادی ،بحران مشروعیت و نهایتا نارضایتی
اجتماعی سوق داد.

البته عوامل خارجی هم در سقوط شوروی نقش به سزایی داشتند که در
زیر به چند مورد آن اشاره می شود:

– کشاندن شوروی به مسابقه تسلیحاتی و گسترش ابعاد آن برای سوق
دادن این کشور به توسعه تک بعدی و غافل ماندن از سایر ابعاد توسعه
که سبب افزایش اختلاف سطح زندگی مردم شوروی با کشورهای غربی را به
همراه داشت.

– محاصره سیاسی- امنیتی شوروی توسط امریکا و غرب.

– تحریم های اقتصادی و صنعتی غرب بر علیه این کشور و نفوذ و تسلط
غرب بر سازمان های بین‌المللی چون صندوق بین المللی پول و بانک
جهانی.

– جنگ های سلطه گرایانه و مداخلات نظامی شوروی نظیر جنگ
کره،درگیری در چین، جنگ ویتنام، رقابت های نظامی در افریقا و
افعانستان که سبب تضعیف بنیه اقتصادی شوروی شد.

– به راه انداختن جنگ تبلیغاتی و روانی گسترده بر ضد اتحاد جماهیر
شوروی توسط رسانه های غربی.

– پشتیبانی وسیع غرب از مخالفان نظام حاکم بر شوروی از یک طرف و
بی اعتبار ساختن نهادهای قضایی و  امنیتی و انتظامی شوروی.

به یاد دارم که قبل از سفر به مسکو به من اطلاع دادند که به دلیل
کمبود مواد غذایی حداقل برای ۳ ماه مواد غذایی به همراه خود ببرم.
یک یا دو گونی برنج، حبوبات ، گوشت به صورت قورمه و سایر مواد
غذایی به همراه خود بردم. در فروشگاههای مواد غذایی بعضا کمپوت
پیدا می شد و در میوه فروشی ها کلم و گوجه فرنگی. حتی چند ماه پس
از فروپاشی مردمی را می دیدم که در صف های طولانی می
ایستادند و بعضی به دلیل نداری دو تا سه گوجه فرنگی می
خریدند و…

در پایان خوب است به بخشی از سخنان گورباچف آخرین رییس جمهور
اتحاد شوروی سابق چند سال پس فرو پاشی این امپراطوری بپردازم او
گفته است: اگر برای فروپاشی از نیروی نظامی استفاده می شد ممکن
بود به جنگ داخلی منجر شود که خطرناک بود و باید از راه های
دموکراتیک حکومت را حفظ می کردم.

او همچنین گفت: امروز شاهدیم زمانی که برای حفظ حکومت و ماندن بر
سر قدرت بیش از حد تلاش می شود، چه وضعیتی پیش می آید!؟

آخرین رهبر اتحاد شوروی سابق تاکید می کند:آرزو داشتم دموکراسی در
شوروی برقرار شود، تغییرات اساسی در ساختار حکومتی و نفی کامل
استبداد بدون هیچگونه خون ریزی صورت گیرد.

سرنگونی  مجسمه استالین  در پی فروپاشی شوروی 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.