شهیدی با جوراب‌های قرمز فوتبالی

فرزند خاص و دردانه خانواده‌اش بود. با اینکه دیگر فرزندان در جبهه حضور داشتند، اما مادر بدجور دل نگران مجتبی بود. دل نگرانی او 13 سال طول کشید.

مادر و پدر شهید بعد از شهادت مجتبی دیگر خوشحال نیستند. سال‌ها جلوی در خانه می‌نشینند که شاید روزی او برگردد. مادر دیگر مربا درست نمی‌کند. خیلی از غذاها را از لیست غذایی حذف می‌کند. وقتی به او می‌گویند خانه خیلی بزرگ است، بفروشید، می‌گوید: اینجا، جای خواب مجتبی است. هر جای خانه یاد و خاطره مجتبی است. حتی مسافرت هم نمی‌رود. می‌گوید: شاید مجتبی برگردد، آن وقت کسی در خانه نباشد، چی؟! پدر هم در غم فراق فرزند روزها گریه نمی‌کند. به جایش، شب‌ها تا صبح راه می‌رود، می‌خواند و گریه می‌کند.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.