وقتی خبر شهادت را شنیدم، حس کردم که تمام عمرم را در خواب بودم
بامداد روز جمعه سیزدهم دیماه بود که پهبادهای آمریکایی، خودروی حامل سردار سلیمانی و ابومهدی مهندس را هدف قرار داده و ایشان و جمعی از همراهانشان را به شهادت رساندند. پس از انتشار خبر این اتفاق، مردم ایران که عزیز خود را از دست داده بودند، د رهمان ساعات اولیه انتشار خبر شهادت، با هر وسیلهای که در دست داشتند، حس خود را نسبت به شهادت ایشان ابراز میکردند.
افراد از شبکههای اجتماعی و صفحات مجازی گرفته تا شیشههای خودروی خود، عکس شهید قاسم سلیمانی را به اشتراک میگذاشتند. نمود دیگری از عمق رنج حاصل از این فقدان را میتوان در مراسم تشییع ایشان مشاهده کرد.تشییع میلیونی سردار سلیمانی، نشان از عمق محبت مردم ایران به این شهید بزگوار بوده است.
یکی از سختترین لحظات در سال گذشته، زمانی بود که که خبر شهادت ایشان برای اولین بار منتشر شد، و آن زیرنویس قرمز رنگ شبکه خبر، این بار با خبر شهادت سردار سلیمانی نقش بست.
نمیتوانستم خبر شهادت را باور کنم
فاطمه که یک جوان 23 ساله است در این باره گفت: بیش از هر چیز، تعجب کردم. نمیتوانستم باور کنم. مدام زیرنویس را از نو میخواندم اما میگفتم که اشتباه است. همه به هم ریختند. حال همه خانواده بد شد. آن روز کسی نتوانست در خانهی ما چیزی بخورد. روز داشت تمام میشد اما من همچنان دلم میخواست که یک تکذیبیه برای این خبر صادر شود. که کسی بیاید و بگوید که خبر اشتباه بوده است.
نرگس امیری، دانشجوی 21 ساله در این باره گفت: گفتن ندارد! قهرمان ما را کشته بودند و حالا ما به جای خودش، باید جسم غرق خونش را تماشا میکردیم. خیلی سخت است که شخصیتی مثل حاج قاسم، از دست یک کشور برود. خیلی سخت است که یک ملت چنین فردی را از دست بدهد. من خبر را شنیدم و حس کردم که زیرپایم فروریخته است. نمیدانستم آمریکا تا این اندازه میتواند پست عمل کند. این که این ریسک را به جان خریدند که حاج قاسم را شهید کنند، نشان میدهد که چقدر حاج قاسم مفید عملکردند که آمریکا نمیتوانسته بیشتر از این حضور و نفوذ او را تحمل کند و دست به شهادت این شخصیت مهم زدند.
باید باور میکردم که دیگر باید به جای سردار سلیمانی، بگویم شهید سلیمانی
امیر علی 30 ساله در این باره گفت: خبر را که شنیدم، گفتم دروغ است. اولین بار نبود که خبر فوت یا شهادت چنین افرادی را میدادند بدون اینکه اساس و پایهای داشته باشد. اما همه رسانهها متفقالقول همین خبر را منتشر میکردند. کمی بعد هم عکسهای پیکر غرق خون ایشان منتشر شد. باید باور میکردم که دیگر باید به جای سردار سلیمانی، بگویم شهید سلیمانی…
همه میدانستند چرا حال همه امروز بد است
محمد که یک راننده تاکسی 45 ساله است، در این باره گفت: آن روز در خیابانها، چهرهها همه درهم بود. نمیدیدم کسی بتواند بخندد. دیدم که یک مرد، روی پلههای سوپر مارکت نشسته بود و گریه میکرد. بلند بلند گریه میکردم. اما کسی تعجب نمیکرد که چرا یک نفر باید الان گوشه خیابان بنشیند و گریه کند. همه میدانستند که چرا حال همه امروز بد است. همه حال هم را میفهمیدند.
من خواب بودم!
زینب که یک جوان 18 ساله است از روز شهادت حاج قاسم سلیمانی گفت: من خواب بودم که خبر شهادت سردار سلیمانی منتشر شد. با تماس دوستم از خواب بیدار شدم. دوستم تماس گرفت و خبر را داد. اما راستش را بخواهید، وقتی خبر شهادت را شنیدم، حس کردم که تا الان و در تمام عمرم در یک خواب عمیق و غافلانه بودم! واقعا غافل بودم! حس کردم که این جوانی را، این فرصت و توان جوانیام را باید طور دیگری بگذرانم. باید طور دیگری زندگی کنم. به هم ریخته بودم اما اصلا دلم نمیخواهد که این بهم ریختگی تمام شود.
پایان خبر / تاریخ ما