طبیبم رو میخوام، طبیبم اما خوابه!
فرزین پورمحبی
زمانه غریبی است؛ درد دندان که داشتی به پیشش میرفتی و از پیشت که رفت دلت به درد آمد! اما درد دل ما فقط همین نیست چون ملاقات هر دکتری به معنای ویزیت نیست! گاه میروی با شنیدن صدای متهای که مینای دندانت را حفر میکند، خیره به آن نور بالای سرت بشوی و چشمانت را از عمد و شاید هم از ترس، منقبض کنی و انگشتانت را محکم بر دسته صندلی بفشاری تا او تو را در این حالت ببیند و با آن لبخند همیشگیاش آرام و خونسرد به تو بگوید: اوووووه، چه خبرته ترسو؟ مگه مخت رو دارم سوراخ میکنم؟! این کنایه زمانی مهم میشود که بدانی آنرا از زبان مردی میشنوی که هر هفته بر فراز قلهها و صخرهها با مرگ سر و کله زده و بازی میکند؛ کسی که تنها به اتکای یک طناب و چند میخ، زیر پای خودش را بارها و بارها صدها متر خالی میکند! آنوقت تو پشت میزی نشستهای و مدام میترسی مبادا سر و کله کسی پیدا شود که زیر پایت را خالی بکند! آنجاست که میفهمی باید از این ترس پوچ و مسخره شرمگین شوی، خجالتزده به خاطر این همه وابستگی و دلبستگیها شوی؛ به حسی که به تو میگوید باید به هر قیمتی ماند بدبین بشوی و گاهگاهی در گوشهای آرام کز کنی و کمی هم غرق خودت بشوی!
بله، این دل پر ما از پرکشیدن دندانپزشکی است که فقط به پر کردن دندان اکتفا نمیکرد؛ دلها را هم پر و عزمها را قرص میکرد؛ برای کنارآمدن با زخمهایی که در زندگی مثل خوره روح و روانت را میخورند نسخه تجویز میکرد! مشکل ما دندانهای کرمخورده نیست، درد ما از کرم ریختن روزگار خوشسلیقهای است که گلهای خوشبوتر را زودتر گلچین میکند که اگر جز این بود شک نکنید که دنیا گلستانی خوشبو و جای بهتری بود.
او اسپندی بود که در دی با بهمنی دود و آسمانی شد! «متخصص فتح قلهها» بود! قلههای ادب، معرفت، علم، دین، جهاد، رسانه، مدیریت و بالاخره کوه؛ کوهی که عاشقش بود و صعود از آن برایش یک واجب کفایی بود… دل تو دلش نبود که به دل کوه بزند و به دلبرش دل بدهد؛ دلبر زیبایی که قدر نشناخت و بر سرش آوار شد اما باز هم چیزی از ارزشهای او نکاست که هیچ، زیاد هم شد!
آنهایی که در راه عشق جان میبازند برندهاند، چون یکی از مصداقهای عاقبت به خیری، همین جان دادن در آغوش معشوق است؛ هر چند معشوق، عشقش عشقی باشد و وفایش یخ و رنگش سفید عینهو برف باشد!
در این روزهای سیاه مملو از وضعیت قرمز و نارنجی و زرد که دم به ساعت عزیزی میشود پرپر، همهمان خیلی عادی و راحت به فراق و جدایی و مرگ کردهایم عادت! خاک بر سرمان که در این دوره و مکان خاک سردتر شده از هر زمان دیگری برای فراموشی و نسیان از دسترفتگان!
اما در همین عصر بیاحساسی به مرگها و مردهها خبر مرگ سیدمصطفی تاثیر عجیبی بهجا گذاشت در روح و روان همه ما؛ دیدیم پشته پشته، کشته مرده داشت و نشان داد که هنوز میشود امید به این بست که رفتن کسی را با همان داغی دید که قبلا بر دلها مینشست!
کسی که دردهایمان را با آمپولی بیحس میکرد نتوانست درد رفتنش را حتی در ما موجودات بیحسشده بیحس کند! او دندانی را که درد میکرد میکشید، اما چرا طبیعت دندانی را که درد نمیکرد اینگونه کشید؟ الله اعلم؛ بگذریم؛ نباید با دخالت در کار آفرینش کار را به جاهای باریک کشاند و کشید. پس باید تن داد و بار این درد را به دوش کشید! تعبیر خواب «کشیدن دندان» چه بود؟ چه زود این خواب لعنتی تعبیر شد و کار به اینجا کشید!
او در دوران کرونا بدون رعایت فاصله اجتماعی معنی خدمت را نه با نزدیکی به دهان بیمارها بلکه بارها از دهان شیر بیرون کشید! او مغلوب کرونا نشد تسلیم قضا و قدری شد که به هر حال طعم آن را باید چشید.
او استاد دانشگاه بود، یک جهادی از نوع دانشگاهی و یک رسانهای از نوع دانشجویی و از همه مهمتر یک همکار دوستداشتنی و یک دوست و صد حیف که از دسترفتنی اما…. بر دل نشستنی! وااای که چه درد سنگینی است این غم از یاد نرفتنی؛ من طبیبم را میخوام همان طبیب خواستنی اما حیف که طبیبم خواب است در یک خواب شیرین و بیدارنشدنی …. !
روحش شاد و راهش همیشه باقی و ماندنی.
***
سیدمصطفی فاطمی، دندانپزشک و متخصص مواد دندانی، در اوایل دهه ۸۰ شمسی از سردبیران خبرگزاری تاریخ ما بود و در سالهای اخیر با عضویت در باشگاه کوهنوردی تهران صعودهای زیادی انجام داده بود.
او عضو هیات علمی جهاددانشگاهی و مدتی رییس جهاددانشگاهی علوم پزشکی تهران بود.
دکتر فاطمی روز جمعه ۵ دیماه همراه باشگاه کوهنوردی تهران و ۲۱ کوهنورد عازم قلعه دختر در آهار شد که در اثر کولاک و وقوع بهمن، دچار سانحه شد و از دنیا رفت.
پایان خبر / تاریخ ما