نبوغ بی‌نظیر پرویز یاحقی در موسیقی

معمول است که عموم مردم و آنهایی که به موسیقی گوش می‌دهند،
موسیقی باکلام یا بخش‌های باکلامِ یک آهنگ را بیشتر و بهتر
به‌خاطر می‌سپارند و اگر «ملودیِ» تصنیف یا ترانه‌ای را هم به یاد
می‌سپارند، آن ملودی مربوط است به جاهایی از آهنگ که خواننده آن
را می‌خواند، نه مقدمۀ بی‌کلام آن. با این حال بوده‌اند،
آهنگسازان چیره‌دستی که آهنگ‌های بی‌کلامشان یا اورتورهای
تصنیف‌ها و ترانه‌هایشان از چنان جذابیتِ سهل ممتنعی برخوردار است
که به‌زیبایی به گوش مخاطب می‌نشیند و در خاطر او رسوخ می‌کند.

مرحوم استاد پرویز یاحقی (۱۳۱۸ تا ۱۳۸۵)، ویلون‌‎نواز بی‌مانند
موسیقی ایرانی که سی و یکم شهریور ماه زادروز او است، یکی از همین
موسیقی‌دانان و نوازندگانی است که بسیاری از شنوندگان و
دوست‌دارانِ آهنگ‌های آن نابغۀ قدرنادیدۀ موسیقی ایران، ملودی
شماری از بخش‌های بی‌کلامِ آثارش را نیز به یاد دارند. برای نمونه
می‌توان به اورتور بسیار زیبای تصنیف «به رهی دیدم برگ خزان» و یا
اورتور تصنیف «سراب آرزو» اشاره کرد که این دومی که در مایه
ابوعطا است، در قالب برنامه «تکنوازانِ شماره ۵۲۸» نیز با اجرای
استاد یاحقی و استادان فضل‌الله توکل (سنتور)، فرهنگ شریف (تار) و
جهانگیر ملک (تنبک) اجرا شده است.   

نوشتن اورتور چند لحظه قبل از ضبط
آهنگ

مرحوم استاد پرویز یاحقی طی عمر خویش با شاعران و ترانه‌سرایانِ
چندی همکاری داشته است که یکی از آنها، مرحوم استاد بیژن ترقی
بوده است؛ همان شاعر ارجمندی که شعر «آتش کاروان» را برای آهنگ
مرحوم استاد علی تجویدی نیز سروده است.

پرویز یاحقی و بیژن ترّقی، جدای از رابطه کاری و حرفه‌ای آهنگسازی
و شاعری، دو دوست صمیمی و دو یار همراه بودند که همین همراهی و
همدلیِ آن دو استاد سبب شده بود که در ساختن تصنیف نیز بیشترین
هماهنگی را با یکدیگر داشته باشند و به خوبی منظور یکدیگر را درک
کنند؛ و تصنیف‌های شاهکاری پدید آورند. آثاری همچون «بیداد زمان»
(به رهی دیدم برگ خزان…) که با آهنگسازی استاد پرویز یاحقی و
شعر استاد بیژن ترقّی ساخته شده است، خود گواهِ تأثیر شگفت این
صمیمت و یکدلی آهنگساز و شاعر در ساخت یک آهنگ است.

استادان بیژن ترقی و پرویز یاحقی

رفاقتِ بیژن ترقی و پرویز یاحقی از سال‌های جوانیشان، آن‌گاه که
هر دو در شمیران هم‌محلی بوده‌اند، شکل می‌گیرد و تا پایان عمر
ادامه می‌یابد. مرحوم استاد ترقی ضمن شرح دادنِ چگونگی ساخته شدنِ
آهنگِ «به زمانی که محبت شده همچون افسانه» که یکی دیگر از آثار
مشترکِ وی و پرویز یاحقی است، به نبوغِ آن نابغه‌ دوران در
آهنگسازی نیز اشاره کرده است. استاد ترقی در این‌باره چنین نوشته
است:

«این ترانه، دومین تصنیفی است که من در آغاز جوانی سروده‌ام. به
خاطرم هست که در منزل مرحوم [جواد] بدیع‌زاده بودیم. در آن ایام
ایشان مأمور تنظیم و تهیه کارهای آهنگسازان بودند، که از یک هفته
قبل آهنگ و نُت آن را تهیه و شعر آن جهت تصویب به شورای شعر رادیو
رسیده، بعد از آن با خواننده تمرین می‌شد تا در روز ضبط از هر جهت
آماده باشد… . بعدازظهری بود؛ آقای یاحقی بعد از صرف غذا مشغول
استراحت بود. درحالی‌که چشمانش را روی هم گذاشته بود، می‌شنید که
آقای بدیع‌زاده به من اصرار می‌کند که: من مسوولم همین امروز آهنگ
جدید را تحویل رادیو دهم تا نُت آن تنظیم شود.

بالاخره پس از لحظاتی استاد جوان [یعنی پرویزخان یاحقی] ناگهان از
جای برخاسته، بر روی قطعه کاغذی شروع به ترسیم پنج خط حامل و سپس
نُت‌هایی نمود که خود زمزمه‌کنان آن را دنبال و با حرکت سر و دست،
قطعه را در عالم خیال اجرا می‌کرد. شاید بیش از لحظاتی طول نکشید
که کاغذ را به دست آقای بدیع‌زاده داد و گفت: این هم آهنگ جدید! و
کاغذ نُت را در اختیار آقای بدیع‌زاده قرار داد، درحالی‌که فقط
متن آهنگ بود؛ اورتور و مقدمات آن هنوز ساخته نشده بود». [۱]

استاد بیژن ترقی در ادامۀ یادکردن از خاطره ساخته شدن تصنیف یاد
شده، به اینکه پرویز یاحقی چگونه در زمانی اندک، اورتورِ پُرتحرکِ
درحدودِ دو دقیقه‌ای این تصنیف را درست لحظه‌هایی پیش از ضبطِ آن،
ساخته و نوشته است، اشاره کرده:

«درست به خاطر دارم روزی که برای ضبط به رادیو می‌رفتیم، آهنگ
هنوز بدون مقدمه و اورتور بود؛ نُت‌هایی که در جلو نوازندگان بود،
جای اورتورِ آن را خالی گذاشته بودند. آهنگساز جوان از راه رسید،
ایستاد پشت صفحه پیانو؛ در مدت کوتاهی اورتور به آن زیبایی را
نوشت، به‌طوری‌که همه حضار موقع نواختن آن به هیجان آمده، سر را
به علامت اشتیاق تکان می‌دادند». [۲]

زندگی‌ام را روایت می‌کنم

استاد پرویز یاحقی پس از جدایی پدر و مادرش، در منزل داییِ خود،
استاد حسین یاحقی، زندگی می‌کرد. او که نام‌خانوادگی اصلیش «صدیقی
پارسی» بود، از فرط علاقه به داییِ هنرمندش، شهرت او را برای خود
برگزید و به «پرویز یاحقی» نامی شد. استاد حسین یاحقی از
نوازندگان بزرگ کمانچه بود که بعدها ویلون را نیز به استادی
می‌نواخت. او از بزرگانی است که در دادنِ رنگ ایرانی به ساز غربی
ویلون اثرگذار بوده است. پرویز یاحقی در منزل چنین مردی و چنین
معلمی سال‌های کودکی و نوجوانی را پشت سر می‌گذاشت؛ پس بسیار
بدیهی بوده است که در دوره نخستینِ نوازندگی خویش، تحت تأثیر دایی
خود، استاد حسین یاحقی، بوده باشد.

مرحوم استاد پرویز یاحقی خود در گفت‌وگویی که سال‌ها قبل با یکی
از شاگردانش، لقمان ادهمی، داشته، درباره سبک نوازندگی خویش و
اثرپذیریش از دو استاد بزرگِ ویلون، یعنی مرحومان حسین خان یاحقی
و ابوالحسن خان صبا، چنین گفته است:

«سال‌ها قبل از من، مرحوم استاد مهدی خالدی نیز شاگرد این دو
استاد، مرحوم حسین یاحقی و مرحوم ابوالحسن صبا، بوده است. آن
مرحوم از این دو استاد بهره فراوان گرفت اما وقتی به سبک نوازندگی
و آهنگسازی او دقت می‌کنیم، می‌بینیم که هیچ شباهتی نه به این
استاد دارد و نه به آن استاد؛ و این، این را می‌رساند که بهره‌ای
که آن بزرگوار از مکتب آن دو استاد گرفته بود، سبب شد سبک جدیدی
برای خود ایجاد کند، که به سبک مرحوم مهدی خالدی معروف شده است.
هنوز هم من تصور می‌کنم کسی مانند او نتوانست چه در نوازندگی، چه
در آهنگسازی به آن ابهت برسد. من هم باید بگویم که این مسیر را
دقیقاً به همین صورت، منتها در سال‌های بعد طی کردم. منزل ما که
منزل استاد حسین یاحقی، دایی من، بود، با منزل استاد صبا بسیار
نزدیک بود. در نتیجه این دو استاد هر روز همدیگر را می‌دیدند و
همچنین منزل ما مرکز رفت و آمد بزرگان دیگری نیز بود؛ مثل استاد
مرتضی محجوبی، مرتضی نی‌داوود، استاد حسین تهرانی، استاد رضا
روانبخش که مرحوم تهرانی می گفت من شاگرد رضا روانبخش بودم و
استاد بزرگی بوده است.

استاد حسین یاحقی

تصور می کنم آموخته‌ها از یک طرف به جای خود، ولی احساسات شخص
نوازنده و شخص موسیقی‌دان از طرف دیگر باعث می‌شود که آنچه را
درون وی می‌گذرد به وسیله سازش بیان کند. در مصاحبه‌ای از من
پرسیدند که آنچه شما می‌نوازید، چیست و با ساز خود چه می‌گویید؟
من خیلی ساده جواب دادم که من زندگی خود را روایت می‌کنم، از
کودکی تا به امروز». [۳]

مرحوم استاد پرویزخان یاحقی در بخش دیگری از گفت‌وگوی خود، باز هم
به وجود «آن» هنری در درونِ نوازنده و موسیقی‌دان و به‌طور کلی هر
هنرمند، تأکید کرده است. به‌واقع نیز چنین است؛ فراگیری اصول و
تکنیک‌ها بخشی از لازمه‌های هنرمند شدن است، اما به جز این‌ها که
حکم مقدمه را دارد، یک هنرمند برای آنکه هنرمندی اصیل و راستین و
خلاق شود، نیاز به جوهر، جنم، ویژگی یا همان آنی دارد که همه‌اش
اکتسابی هم نیست؛ ودیعه‌ای است الهی و البته که پرویز یاحقی، خود
یکی از بهترین نمونه‌ها و مثال‌های چنین ودیعه‌هایی است که خداوند
به برخی از بندگان خویش عطا می‌کند.

نابغه موسیقی ایران، در این‌باره چنین گفته است: «آیا در زمان
مولانا و سعدی و حافظ دانشکده ادبیاتی وجود داشته؟ پس چه شده که
این نوابغ به این بزرگی و به این عظمت درآمده‌اند؟ بنابراین، تصور
می کنم که این فقط یک پدیده الهی است که خداوند در اختیار یک
بنده‌اش قرار می‌دهد. غرض خودستایی نیست و خودم را نمی‌گویم. مثال
دیگری بزنم؛ استاد مرتضی محجوبی نه نُت می‌دانستند و نه به علوم
جدید موسیقی آشنا بودند، ولی یکی از بزرگ‌ترین نوازندگان و
آهنگسازان به تصدیق آنهایی که می‌شناسندش بوده‌اند. من تصور
می‌کنم مسیری را که من یا مرحوم خالدی طی کردیم، که البته تکرارش
غیرممکن است، خودش یک دانشگاه بوده است؛ بدین معنی که هفته‌ای چند
روز بزرگانی چون حسین تهرانی، ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، مرتضی
محجوبی، احمد عبادی، مرتضی نی‌داوود و بسیاری دیگر را من در بچگی
می‌دیدم و در کنار آنان بودم و شاهد گفت‌وگوها و آهنگسازی‌هایشان
بودم و اینها در درون یک بچه کوچک که عاشق موسیقی است، تأثیر
فراوان می‌گذارد و این تاثیر و این مسیر را من تصور نمی‌کنم که
برای شخص دیگری پیش بیاید، چراکه آن بزرگان به سرای باقی
شتافته‌اند. من از این دو استاد بزرگ، یعنی حسین یاحقی و ابوالحسن
صبا تأثیرپذیر بودم ولی به هنر استاد خالدی هم بسیار ارادت داشتم
و عشق می‌ورزیدم». [۴]

رمز کار پرویز یاحقی؟

رضا مهدوی، نوازنده و مدرس نامدار سنتور و منتقد و کارشناس برجسته
موسیقی ایران، در یادداشتی که در سال ۱۳۷۹ در وصف هنر والای استاد
پرویز یاحقی نوشته است، درباره سبکِ نوازندگی پرویز یاحقی تحلیلی
درخور و دقیق را به دست داده. وی نوشته است:

«شیوه نواختنِ او که این‌همه شهره آفاق شده، بیشتر یک نوع برداشت
شخصی و فردی است، نه سبک و شیوه‌ای که قابل تدریس باشد. یاحقی
شاید خودش هم نتواند نحوه نواختنش را تحلیل کند، ولی می‌داند که
چه‌طور بنوازد و در این چهل و اندی سال، هر کس خواسته ویلون بزند،
خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر لحن خاص نوازندگی او بوده است؛ اما
هیچ‌کس پرویز یاحقی نشده است. اگر قرار باشد که جمله‌پردازی‌ها،
کرشمه‌ها و شیرین‌کاری‌های نوازندگی او را معیار قرار بدهیم، به
نتیجه تعجب‌آوری برخورد می‌کنیم و آن، وجود نوازندگان جوانی است
که از او تقلید می‌کنند و گاهی از خود او هم این کارها را روان‌تر
انجام می‌دهند! ولی این واقعیت بدین معنی نیست که آنها از پرویز
یاحقی ظاهراً بهتر می‌نوازند. پس رمز کار یاحقی فقط در فوت و
فن‌هایش نیست؛ در نوع ابراز احساس و آن حال شوریده‌ای است که
محصول شخصیت او است و به خود او تعلق دارد. به یک معنی، از تمامِ
آنها که از پرویز یاحقی بهتر ساز می‌زنند، هیچ‌کدام نمی‌توانند به
خوبی او ساز بزنند! فقط یاحقی است که می‌تواند مثل یاحقی بنوازد».
[۵]

استاد صبا گفت خودت هم رهبری کن!

یکی از آثار بسیار زیبایی که روان‌شاد استاد پرویز یاحقی ساخته،
تصنیفی است در دستگاه شور با عنوان «ای امید دل من» این آهنگ در
قالب برنامه گله‌ای شماره ۱۷۲ ضبط و ثبت شده است. شعر این تصنیف
را مرحوم استاد سید اسماعیل نواب صفا سروده و خواننده بزرگ ایران‌
زمین، مرحوم استاد غلامحسین خان بنان، نیز آن را با صدای خویش
اجرا و ماندگار کرده است. استاد یاحقی درباره چگونگی اجرای این
اثر، خاطره‌ای را بیان کرده است؛ آهنگی که وی آن را در هجده سالگی
ساخته بود و بزرگان موسیقی ایران، آهنگ آن نابغه جوان را برایش
نواخته بودند:

«نوازندگان این ارکستر افرادی بودند مانند مرحوم استاد ابوالحسن
صبا، استاد حسین یاحقی، استاد حسین تهرانی و استاد مرتضی محجوبی.
در سال ۱۳۳۶ این آهنگ در برنامه گلها ضبط شد و در نهایت تأسف یک
ماه یا یک ماه و نیم بعد، استاد صبا فوت کردند.

وقتی پارتیتور را به ارکستر کوچک شماره ۲ رادیو آوردم، من آن موقع
هجده سال داشتم و نوازندگان ارکستر همچون آقای وزیری‌تبار، ازلحاظ
سنی جای پدربزرگ من بودند. وارد که شدم، رفتم خدمت استاد صبا و
دستشان را بوسیدم و پارتیتور را دادم خدمتشان و از ایشان خواستم
که ارکستر را رهبری بفرمایند. آن بزرگوار بلند شد و آرشه‌یشان را
زدند روی پوپیتر [۶] و رو به همه این نوازندگان ارکستر گفتند که
پسرم خودت آهنگ را ساختی و خودت هم رهبری کن؛ من هم می‌نشینم و
نوازندگی می‌کنم. این افتخار بسیار بزرگی برای من بود که شخصیتی
مثل استاد ابوالحسن صبا در ردیف ویلون اول بنشینند و به من بگویند
خودت ارکستر را رهبری کن، ما هم می‌زنیم». [۷]

معروف است که آثاری که یک هنرمند خلق می‌کند، همه حکم فرزندان او
را دارند و شخصِ هنرمند نمی‌تواند فرقی بین آنها قائل شود و یکی
را برتر از دیگری بداند. استاد یاحقی نیز همین دیدگاه را درباره
آهنگ‌هایی که ساخته است، داشته؛ اما نکته دیگری نیز درباره آثار
خویش بیان کرده که جالب توجه است؛ او به خاطره و حال و هوایی که
در زمان خلق آهنگ داشته است، بیشتر توجه دارد:

«یکی از آهنگ‌هایی که بسیار به آن علاقه‌مندم آهنگی است که خیلی
هم مشهور نشده، آهنگی به نام «شب مهتاب» که بسیار نوجوان بودم و
پانزده، شانزده سالم بیشتر نبود و من آن را در شبی مهتابی که در
ارتفاعی بودیم و مهتاب زیبایی بود، با ویلون زدم و آقای بیژن ترقی
شعر آن را گفت، اما خواننده‌ای که آن را اجرا کرد، نتوانست از
عهده آن بربیاید و این آهنگ همان طور باقی ماند.

آهنگ دیگری دارم که برایم بسیار عزیز است؛ آهنگی به نام «رهرو» که
در شوشتری ساخته شده و آقای منوچهر همایون‌پور آن را خوانده و من
آن را در چهارده، پانزده سالگی ساخته‌ام و بسیار برایم
خاطره‌انگیز است. آهنگ‌هایی که برایم بسیار خاطره‌انگیز است، همه
مربوط به دوران نوجوانی‌ام است و مربوط به دوران شهرتم نیست». [۸]

تمرین تا پایان عمر

پرویز یاحقی هنرمندی بود که با موسیقی زندگی می‌کرد؛ او به دور از
موسیقی برای خود حیاتی متصور نبود. عشق یاحقی و همدم سال‌ها
تنهایی‌ و انزوایش که تا لحظه مرگ او ادامه داشت، ویلونش و
نواختنِ با آن بود. شاید برخی از نوازندگانی که در ابتدای راهِ
فراگیری موسیقی به سر می‌برند، این تصور را داشته باشند که وقتی
به شهرت برسند و نامشان این‌سو و آن‌سو دهان به دهان بچرخد، دیگر
نیازی به تمرین مداوم و جدّی ندارند و می‌توانند نانِ تمرین‌ها و
تلاش‌های پیشین خود را بخورند؛ درحالی‌که چنین نیست. استاد پرویز
یاحقی که از بزرگ‌ترین موسیقی‌دانان و ویلون‌نوازانِ موسیقی ایران
است‌، نکته‌ای را درباره تمرین‌های خود بیان کرده که به‌واقع درسی
است برای نوازندگان جوان:

«من به‌طور مرتب روزی دو ساعت تمرین می‌کنم و تمرین‌ها را هم ضبط
می‌کنم و معتقدم که هنرمند به جای بالایی که رسید، البته من
ادعایی ندارم که به جای بالایی رسیده ام، آن موقع است، موقع
تمرینش. برای اینکه سنّ انسان که بالا می‌رود، قدرت فیزیکی بدن
آرام آرام پایین می‌آید و تمرین مداوم دقیقاً مال همین سنینی است
که انسان به شهرت می‌رسد و شناخته می‌شود. پس اگر قرار باشد تمرین
نکنیم، به‌سرعت پنجه‌گذاری و قدرت اجرایی افت می‌کند، به ویژه
ویلون سازی نیست که بشود از آن جدا شد». [۹]

ارجاع‌ها:

۱. «از پشت دیوارهای خاطره»؛ بیژن ترقی؛ تهران: بدرقه جاویدان؛
۱۳۸۹؛ ص ۱۳۱ و ۱۳۲.

۲. همان. ص ۱۳۲.

۳. گفت‌وگوی رادیویی لقمان ادهمی با استاد پرویز یاحقی.

۴. همان.

۵. «قصه احساس نسل‌ها در ویلون یاحقی»؛ رضا مهدوی؛ مجله مقام
موسیقایی؛ اردی‌بهشت ۱۳۸۵، شماره ۳۹؛ ص ۳۲ و ۳۳.

۶. پایه فلزی که برگه‌های نُت را روی آن می‌گذارند و جلو
نوازنده‌ها قرار می‌دهند.

۷. گفت‌وگوی رادیویی لقمان ادهمی با استاد پرویز یاحقی.

۸. همان.

۹. همان.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.