محتکران بخوانند
همۀ ما میدانیم که احتکار چیست و محتکران کیانند؛ آن دسته از بشر
که سودِ خویش را در تنگ گرفتن ِبر مردمِ مضطر میجویند و ارزاق
عمومی و کالاهای مورد نیاز هموطنان را در روزگار سختیِ مردمان،
انبار میکنند تا بر اثرِ کمبودِ کالا، نرخ آن روز به روز و لحظه
به لحظه بالاتر رود و در نتیجۀ آن، این شیاطینِ در جلدِ آدمی
بتوانند به جای ده درصد و بیست درصد سودِ معمول و مشروع، ده
برابر، بلکه صدها برابر سود که درحقیقت عینِ ضرر است، از آنِ خود
کنند. اینان تنها در پی آنند که پول روی پول بگذراند؛ روزگاری
دینار و درهم، روزی ریال و تومان؛ و دورهای هم دلار و یورو.
البته که فرقی نمیکند واحدِ پول چه باشد و مربوط به چه زمانهای؛
مهم، جنسِ این پول است که در همۀ روزگاران، یکسان است؛ پولی از
جنسِ بیوجدانی و خداناشناسی.
پولی که اینان در طَمَعِ آن لهله میزنند، گاه از عرقِ شرم مردی
که شکستهکمر زیرِ بارِ گرانیها، با دستی خالی و چهرهای شرمسار
به خانه باز میگردد؛ به دست میآید؛ و گاه نیز از اشکِ چشمِ
مادری که در تأمین شیر خشک کودکش کاسۀ چهکنم در دست گرفته
است، حاصل میشود؛ و البته این پول همچنین میتواند از آهِ سرد
آن «مریضدارِ» درماندهای مایه گیرد که عزیزش روی تخت بیمارستان
با مرگ دست و پنجه نرم میکند و او در کوچه و خیابانهای شهر
دربهدرِ یافتنِ دارویی است برای نجات جانِ بیمار؛ و هرچه بیشتر
میگردد، کمتر مییابد.
با اینحال، دنیا چه آسان بگذرد، چه سخت، بههرروی خواهد گذشت و
مدتِ روزگارِ عمر سرانجام بهسر خواهد رسید و همۀ ما آدمیان، چه
محتکر، چه غیر محتکر، دیر یا زود بر مرکبِ چوبین یا آهنینِ تابوت
سوار خواهیم شد و رهسپارِ سرای ابدی میشویم؛ و بشارت باد محتکران
را آتشِ عذاب الهی، که پیغامبر اعظم (ص) فرموده است: «در قیامت بر
پیشانی محتکر نوشته شده است: ای کافر، جایگاهت دوزخ باد». [۱]
آنچه پیغامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) درباره احتکار
و محتکر فرمودهاند
حضرت خاتم الانبیا (ص) دربارۀ چنین محتکرانی که با در اختیار
گرفتنِ موجودی کالاها و انبار کردنِ آنها و فروششان به میزان و
نرخِ دلخواه، زندگی را بر مردم سخت و سیاه میکنند، فرمودهاند که
«المحتکرُ ملعونٌ: شخصِ محتکر، ملعون است». [۲] در ضمنِ روایت
دیگری که جناب شیخ صدوق (ره) در «علل الشرایع» از پیغامبر اکرم
(ص) نقل کرده است، حضرت رسالتپناه (ص) فرمودهاند که «محققاً اگر
خدا با بندۀ سارق ملاقات کند، بهتر است تا با محتکری که چهل روز
طعام و غذای امّتم را حبس نموده باشد». [۳]
از همین روایتِ اخیر میتوان به بارِ سنگین گناهی که اهلِ احتکار
بر دوش خویش میافزایند، بهخوبی پی برد. احتکار گناهی است که
وبالِ آن برای شخصِ محتکر، حتی از دزدیِ آشکار نیز سنگینتر
نمایانده شده است؛ و بهراستی مگر نه اینکه احتکار نیز خود، نوعی
دزدی است، با این تفاوت که احتکار نه دزدی از یک نفر، که دزدی از
یک جامعه بهشمار میآید. محتکر افزون بر آنکه با بالابردنِ
ظالمانۀ قیمتِ کالاهایی که احتکار کرده، قدرتِ خرید عموم را
میکاهد (و بدین طرز گویی دارد از جیبِ آنان پولشان را میدزدد)،
آرامشِ روانی جامعه را نیز نابود میکند و اعتماد عمومی را نیز
لکهدار میسازد؛ و چه بسیار جنایتهای خانوادگی و اجتماعی که
میتواند برآمده از همین برهمخوردگیِ آرامشِ روانی و اعتماد
عمومیِ مردمانِ یک جامعه باشد. از این رو است که حضرت رسول الله
(ص) فرمودهاند: «یُحشَرُ الحَکّارونَ و قَتَلَةُ الأنفُسِ إلی
جهنّمَ فی دَرَجَةٍ: محتکران و آدمکشان در جهنم همدرجهاند».
[۴]
اما جدای از عِقابِ خداوندی که بیتردید شخصِ محتکر را در دنیا و
آخرت خواهد گرفت، اهل حکومت و زمامدارانِ جامعه نیز نسبت به
احتکار و ایستادگی در برابرِ محتکران وظیفههایی دارند. حضرت
امیرالمؤمنین (ع) در نامه به رفاعه، یکی از کارگزارانِ خویش،
فرمودهاند که «از احتکار بازدار و آنکس را که احتکار کند، تأدیب
کن؛ و با آشکار ساختنِ آنچه احتکار شده، او را کیفر دِه». [۵] در
این فرمایشِ حضرت امیرالمؤمین (ع) بهآشکارا میتوان وظیفهای را
که حکومت دربارۀ برخورد با محتکران بر عهده دارد، دریافت: نخست
اینکه زمامداران باید با سازوکارهای مناسب، سودجویان را از احتکار
بازدارند؛ دیگر اینکه اگر کسی باوجودِ این اقداماتِ بازدارنده،
دست به احتکار زد، باید او را تأدیب کنند و با در اختیارِ مردم
نهادنِ کالاهای احتکارشدهاش، آتش به آمالِ شوم او بزنند و با
حراجِ سرمایهاش، او را سرِ جایش بنشانند.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) همچنین در نامه به جناب مالک اشتر (ره)،
ضمنِ سفارشِ وی به نیکرفتاری در حقِ پیشهوران و بازرگانان،
فرمودهاند که «در میانِ بسیاری از آنان، سختگیریِ رسوا، بُخلِ
زشت و احتکار اموال و زورگویی در داد و ستد وجود دارد؛ و این،
زیانی است برای همگان و عیبی است بر زمامداران. پس، از احتکار
بازدار، که پیامبر خدا از آن منع کرد. داد و ستدها باید آسان صورت
پذیرد و با میزان عدل انجام گیرد، با نرخهایی که به فروشنده و
خریدار ضرر نرساند؛ و هرکس که پس از منع تو دست به احتکار زد، او
را کیفر بده و بدون زیادهروی مجازات کن». [۶]
افزون بر این دو فرمایش، شاهِ مردان و شیر یزدان را سخنانی دیگر
در مذمّتِ «احتکار» است که ابوالفتح عبدالواحد بن محمد آمِدی آنها
را در کتاب ارجمند «غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُ الکَلِم» گردآورده
است. ازجملۀ آن کلمههای گهربار، این است که حضرت امیرالمؤمنین
(ع) فرمودهاند: «الإحتکارُ شیمةُ الفُجّار»، یعنی احتکار، خوی و
خصلت گناهکاران است. [۷] حضرت همچنین بیان کردهاند که «المحتکرُ
محرومٌ نعمته»، یعنی محتکر از نعمت خود محروم است، «بدین اعتبار
که خدای، عزّوجلّ، او را محروم کند و نگذارد که از آن بهره ببرد».
[۸]
وقتی امام صادق (ع) آن هزار دینار را
نپذیرفت
به جز اینکه فرد یا افرادی با جمعآوری بخشِ زیادی از موجودیِ
کالایی و در انحصار گرفتنِ آن و احتکار کردنش، موجبِ کمبودِ کالا
در بازار و بالابردنِ قیمتِ آن به دلخواهِ خویش میشوند، گاه نیز
چندین نفر که کالایی را در اختیار دارند، با هم قرار میگذارند تا
قیمت آن را بالا ببرند و از راهِ این تبانی و دستبهیکیکردنِ
رذیلانه، ناگهان کالایی به قیمتی بسیار بیشتر از آنچه باید باشد
به فروش میرسد و مردمِ بیچاره هم در این بازارِ سیاهشده چارهای
جز تن در دادن به پیامدِ این اتحادِ اهریمنی نمییابند. این رفتار
نیز که زهرِ آن را دیروزیان و امروزیان، همگی چشیدهاند، در فقه
شیعه منع شده است.
در روایتی از امام جعفر صادق (ع)، آمده است که روزی آن حضرت با
دادنِ هزار دینار به «مصادف»، غلامِ خویش، او را راهی تجارت
میکنند. مصادف با جمعی از تاجران به مصر میرود. آنان وقتی به
مصر نزدیک میشوند، کاروانی را میبینند که از مصر بیرون آمده
بوده است؛ از اهل کاروان دربارۀ ارزش و بهای کالای تجاریِ خویش که
به مصر آورده بودند، میپرسند و وقتی از نیازمندی مردم به آن کالا
باخبر میشوند، در طمعِ سودِ بیشتر، از اضطرار مردمِ مصر
سوءاستفاده میکنند و با هم قرار میگذارند که همگی کالایشان را
به دو برابر قیمتِ واقعی بفروشند. چنین میکنند و با سودی فراوان
به مدینه باز میگردند.
«وقتی که مصادف به محضر امام صادق (ع) رسید، دو کیسه که هر کدام
حاوی هزار دینار بود، جلو آن حضرت گذاشت و عرض کرد: این هزار
دینار، اصلِ مال؛ و آن یک نیز سودِ تجارت است. امام صادق (ع)
فرمودند: این سود زیادی است؛ مگر چه کردید؟ مصادف ماجرا را برای
امام (ع) نقل کرد. امام (ع) با ناراحتی و شگفتی فرمودند:
سبحانالله، تحلفونَ علی قوم مسلمین أن لا تبیعوهم إلّا ربح
الدینار دیناراً: سبحانالله! شما بر ضرر مردمِ مسلمان چنین سوگند
خوردید که متاع خود را جز به سودِ دو برابر به آنها نفروشید؟!
آنگاه فرمودند: این (هزار دینار) اصلِ مالم است که آن را
برمیدارم و نیازی به آن سود (هزار دینارِ دیگر) ندارم. سپس
افزودند: یا مصادف، مجادلة السیوف اَهون مِن طلب الحلال: ای
مصادف، پیکار با شمشیر، از به دست آوردنِ مال حلال آسانتر است».
[۹]
شاه اسماعیل صفوی و مرد محتکر
پیشتر نیز اشاره شد که برخوردِ با محتکران که بر همزنندۀ آرامش
و سامانِ جامعه هستند، از وظیفههای حکومت و زمامدارانِ جامعه به
شمار میآید. در روزگارانِ گذشته وظیفه نظارت بر بازار و نرخِ
کالاها و وضعیت عرضه آنها بر عهدۀ کارگزاری بود که او را «محتسب»
میخواندهاند. مؤلف کتابِ «آیین شهرداری» که آن را در قرن هفتم
هجری نوشته، در فصلی از کتابِ خویش که آن را به موضوع احتکار
اختصاص داده، نوشته است که «چون محتسب ببیند که کسی آذوقه را
احتکار کرده، یعنی به هنگامِ گرانی خریده و منتظر است تا بر بهای
آن بیفزاید، باید او را به فروشِ آن وادارد؛ چه، احتکار حرام است
و محتکر، ملعون. رسول خدا (ص) فرمود: هر کس طعامی را چهل روز نگاه
دارد، آنگاه بهای آن را صدقه دهد، کفّارۀ احتکارش نتواند بود.
ابنعمر از پیغمبر گرامی (ص) روایت کرد که گفت: هرکه طعامی را چهل
روز نگاه دارد، از خدا بیزار شده و خدا نیز از وی بیزار است».
[۱۰]
همواره بودهاند افرادی که میخواهند از راهی غیرمشروع به سودی
کلان دست یابند و برای رسیدن به این هدفِ خویش، حاضرند هر کاری
بکنند. درواقع این تمایلِ به دست آوردنِ سودی بیشتر، به هر قیمت،
در وجودِ آنان سبب میشود که چشم خود را بر روی بسیاری از مسایل
ببندند.
ژان باتیست تاورینه، جهانگرد فرانسوی که در عهد شاه صفی، شاه عباس
دوم و شاه سلیمان صفوی به ایران سفر کرده بوده، درباره تمایل به
احتکار گندم و امکانِ آن در روزگاری که در ایران بوده، نوشته است
که «گندمی که در اراضی دیمزار میروید و با قنوات مشروب نمیشود،
مثل گندمهای ما پُردوام است و بیشتر میتوان آن را نگاه داشت؛
برخلافِ گندمی که از قنوات مشروب میشود که بیش از هشت ماه محفوظ
نمیماند و یک قسم کِرمِ کوچکی در آن تولید میشود و گندم را
میخورد؛ و برای اینکه قدری بیشتر بتوانند نگه دارند، آردش
میکنند. لیکن میتوان گفت این عیب، یکی از محسناتِ آن شده؛ زیرا
اگر میتوانستند این گندمها را زیادتر نگاه دارند، حتماً احتکار
میکردند و در موقع کمبود به فقرا میفروختند». [۱۱]
محمد یوسف والۀ اصفهانی در کتاب «خُلد بَرین» در ذکر وقایع روزگار
شاه اسماعیل صفوی، به ماجرای سرنوشتِ یکی از محتکران نیز اشاره
کرده است. مؤلّف «خُلد بَرین» نوشته است که در زمستانِ همان سالی
که آن پادشاه نامدار با لشکری انبوه از اصفهان راهی یزد شده بود و
آن دیار را زیر فرمان خویش درآورده بود، یعنی سال نهصد و دَه
هجری، بر اثر هجومِ مردمانِ گوناگون به پایتخت، در اصفهان قحطی
روی میدهد. از سویی این را به گوشِ شاه اسماعیل رسانده بودند که
«اکثر اربابان صاحب ثروت و سامان، غلّۀ بسیار در انبار دارند که
از راهِ احتکار به بازارِ مُبایعه نمیآرند [۱۲]. لاجرم خاقان
رعیتپرور، میرغیاثالدین محمد نامی را از اربابان طلب کرده،
فرمود که چرا در این زمستان غلّۀ فراوانِ خود را که در انبار داری
به عساکرِ نصرتنشان [۱۳] و سایر مردمان نمیفروشی؟ میر بینظیر
قسم یاد نمود که در انبارِ این فقیر چندان غلّه به هم نمیرسد که
معاشِ اهل و عیالِ مرا کافی باشد! شهریارِ گردونسریر چون
میدانست که سوگندِ میر محض کذب و خطاست، به قتلِ وی فرمان داد؛ و
غازیانِ گرسنه چشم [۱۴] به شعلۀ تیزِ خشم، دود از خرمنِ حیاتِ وی
برآورده، چندان غَلّه از انبارهای وی به در آوردند که آن شدّت و
مشقّت، به سعت و راحت مبدّل گشت». [۱۵]
رفتار علیقلی خان؛ نمونهای از دوراندیشی / تنوری
در میدان
از روزگارانِ گذشته به اینسو، همپایِ حرصِ سودجویانِ خداناشناس
که در هر شرایطی تنها به منفعتِ شخصی خویش میاندیشیدهاند،
حاکمان و ناظرانِ فاسد نیز در بروز و ادامهدار شدنِ پدیدۀ شوم
احتکار، نقشی اساسی داشتهاند. اگر آنانکه مسوولیتِ نظارت بر
درستکاریِ اصناف را دارند، بر صراط حق گام بردارند و دست و دلشان
به رشوههای نقد و جنسِ و مِلکِ سودجویانِ خواهانِ احتکار نلرزد،
کمتر محتکری توان احتکارِ ارزاق عموم را خواهد داشت. همچنین اگر
در جامعهای مسئولانِ امر، بر نرخ کالاها نظارتِ استوار و مداوم و
جدّی داشته باشند، کمتر فرصتی برای دستبهیکی کردنِ اهلِ احتکار
پیش میآید تا بتوانند نرخها را بهدلخواهِ خویش هرچه بخواهند
بالا ببرند و روزگارِ مردمِ را سیاه کنند.
نمونهای از رفتارِ یک حاکم در فیصله دادن به اوضاعِ نابسامانِ
گرانی و کمبودِ ارزاقِ ناشی از قحطی و احتکار را میتوان در
رفتارِ یکی از کارگزارانِ حکومت شاه سلیمان صفوی دید. ژان شاردن،
جهانگرد فرانسوی، در سفرنامه خویش گزارشی تأمّلبرانگیز از
اوضاعِ آشفتۀ دارالسلطنۀ اصفهان در روزگار شاه صفیِ دوم یا همان
شاه سلیمان صفوی (م. ۱۱۰۶ هـ. ق.) به دست داده است؛ آنگاه که بر
اثر فزونی یافتنِ ورود مهاجران به اصفهان و نیز آفتزدگی مزارعِ
گندم در سالِ قبل، بوی قحطی در اصفهان به مشام میرسیده است. در
کنارِ این دو سبب، عاملِ دیگری نیز در بروز قحطی بسیار مؤثّر بود؛
و آن، اینکه از همان اسفندِ سال گذشته، محصولِ هنوز سبزِ مزارع
خبر از آن میداد که بهار و تابستانِ بعد، جو و گندمِ فراوانی درو
نخواهد شد. پس با همین نشانه، منفعتطلبان تا آنجا که توانسته
بودند، در فصلِ درو، گندم و جو و دیگر غلّات را در انبارهای خود
احتکار کردند تا با رسیدنِ فصلِ سرما و کمیِ غلّات، آنان بتوانند
گندم و جو و خواربار را به بالاترین قیمت به مردمِ مضطرّ قحطیزده
بفروشند.
اسفناک اینکه شاه صفی دوم نیز بیتوجه به این احوال و اخبار،
سرگرم خوشگذرانی بود. پس ناگزیر بر سرِ مردم رفت آنچه از آن
میترسیدند.
قحطی و گرانیِ ارزاق دست در دستِ سرمای سوزناک نهاد تا دمار از
روزگارِ مردمِ بیپناه و درمانده درآورد. شاردن نوشته است که
«آشفتگی کلّی وضع کشور و سوء ادارۀ اعضای حکومت و توجه آنان به
منافع شخصی نیز مزید بر علّت و گرانیِ روزافزون بود. در این دوره
نه کسی توجه به قانون داشت و نه خلافکاران بیم به دل راه
میدادند. مؤاخذه و مجازات متروک مانده بود؛ مأمورانِ دولت انجام
وظیفه نمیکردند و از قصورِ خود وحشت نداشتند. محتسب که مسوولِ
قیمتگذاری ارزاق عمومی بود، از فروشندگانِ آن کالاها رشوه
میگرفت و قیمت اجناس را به دلخواهِ آنان معیّن میکرد، از اینرو
بهای همه چیزها سه ربع گرانتر از زمانِ پادشاهی شاهِ فقید [۱۶]
شده بود». [۱۷]
آشکار است که با چنان احوالی، بهسرعت وضع جامعه به هم میریزد و
زندگانی مردم آنگونه زیر و رو میشود که از هر کوی و برزنی نالۀ
شِکوِه و فریاد اعتراض بلند خواهد شد. بدین ترتیب، سررشته امور
بهطرزی از دستِ پادشاه به دررفت که ناگزیر، «علیقلی خان»،
سردارِ کلّ قشون را مأمورِ سامان دادن به اوضاع اصفهانِ قحطی زده
کرد. علیقلی خان اما «در روزهای اولِ انتصابِ خود با عامه به
جوانمردی و مردمی و انصاف رفتار کرد؛ نه رشوه گرفت و نه بر
گنهکاران بخشید. از اینرو محتکران و گرانفروشان به وحشت
افتادند. روزی به یکی از بازرگانان معتبر ارزاق عمومی پیغام
فرستاد که باید فلان روز دویست کیسه گندم به میدانِ عمومی برد و
به قیمتِ سال گذشته به مردم بفروشد. سوداگرِ گندم به گمانِ اینکه
سردار سرِ آن دارد به دستاویزِ این فرمان، هدیه یا رشوهای بگیرد،
برای معاف شدن از اجرای این دستور، دویست تومان… برای وی
فرستاد. سردار از نیّت و کارِ تاجر سخت به خشم آمد؛ وی را احضار
کرد و چون به حضور رسید، بهتندی و تلخی بر او برآشفت و گفت: تو
میخواهی با این رشوه جان مردم را از گرانی نان به لبشان برسانی.
این گناهِ عظیم را بر تو نمیبخشم و به مکافاتِ گمانِ بدی که
دربارۀ من بردهای و بیچارگی و درماندگی مردمان شهری بزرگ را در
برابر مطامعِ پستِ خود امری حقیر شمردهای، باید دویست ضربه چوب
به پایت بزنند.
آنگاه به گماشتگانش دستور داد دویست ضربه چوب به پای او بزنند و
پس از اجرای این تنبیه، هزار اکو [۱۸] جریمه نیز از او گرفت که ده
هزار لیوِر [۱۹] آن را برای شاه فرستاد. پس آنگاه تنورِ بزرگی در
میدانِ شاه و تنور دیری در میدان عمومی نصب کرد و گفت در شهر جار
بزنند که هرکس نان را گرانتر از نرخ معیّن بفروشد، یا گندم
احتکار کند، در تنور سوخته خواهد شد. این تنور مدّتِ یک ماه تافته
بود، اما کسی در آن سوزانده نشد، زیرا هیچ کس مایل نبود بر اثرِ
سرپیچی و ناشنیده گرفتنِ فرمانِ سردار به تنور انداخته و سوخته
شود». [۲۰]
اما هوشمندی علیقلی خان همه به تهدید و مجازات منحصر نمیشد. او
نظارتِ مستمر بر بازار و نرخگزاریها را نیز در دستور کار خویش و
مأمورانِ خود قرار داده بود. شاردن گزارش داده که آن سردارِ
کاربلد، «خود به کلّیۀ انبارهای گندم و آرد اصفهان سرکشی و بازرسی
میکرد و صورتِ دقیقِ موجودی آنها را برمیداشت و به صاحبانِ آنها
اخطار میکرد که باید هرکدام هر روز به نسبتِ موجودیِ خود، مقداری
گندم یا آرد به میدان ببرند و به قیمتی که معیّن شده بفروشند و جز
به کسانی که حواله در دست دارند، ندهند. درباره جو نیز همین قاعده
برقرار شد و جنس تنها به اشخاصی تحویل میشد، که حواله داشتند.
نانواها نیز در آغاز هر هفته به قدر معیّن، نه بیشتر، جنس
میگرفتند و برای اینکه نان به همه برسد، فقط به افراد محلّۀ خود
نان میفروختند و به آنان نیز به نسبتِ افراد خانواده نان
میدادند.
سردار قیمت هر منِ شاه (معادل یازده و سه ربع لیور)، یک عباسی
معیّن کرد که معادل هجده سوپولِ رایج ما فرانسویان است. بر اثر
ابتکار علیقلی خانِ سردارِ کل، نان فراوان شد و… بدینسان غوغا
و نالههای شِکوِهآمیز مردمان خاموش شد. زیرا نانوایان مجبور
بودند به قدرِ مصرف، گندم و آرد فراهم کنند. از آن پس نشانههای
قحط و غلا یکباره از میان رفت و جز اینکه بر قیمتِ نان در هر
مَن، بیست و پنج دینار افزوده شد، از آن تنگنا اثری برجا نماند».
[۲۱]
آنان نیز خدایی دارند…
آنچه در این چند سطر آمد، اشارهای بود، آنانی را که همۀ حیات خود
را تنها در همین چند روزِ زندگی دنیا میجویند و با فراموش کردنِ
قبر و قیامت، به قول حضرت حافظ
«گوییا باور نمیدارند روز داوری / که این همه قلب و دغل در کار
داور میکنند».
و العاقلُ یکفیه الاشاره! این روایتها و حکایتها تلنگری است به
آنانی که مالِ حرامِ آلوده به لعن و نفرینِ مردمان، آنچنان
شکمهایشان را انباشته و دیدگانِ احساسشان را کور کرده که
نمیبینند دردِ مردمِ هموطن و همکیش و همنوعِ خویش را؛ دردِ
مردمان شریفی که پولی را که به صد زحمت بهدست میآورند، ناگزیرند
با بهایی بسیار گزاف خرجِ کالاهایی کنند که محتکران نرخِ
سرسامآور آنها را تعیین کردهاند؛ و البته از یاد نبریم که این
مردمِ مضطر نیز خدایی دارند؛ و بیتردید خدایاشان سخت «انتقام
گیرنده» است؛ که خود در کتابِ آسمانیش فرموده است: «والله عزیزٌ
ذو انتقامٍ». [۲۲]
ارجاعها:
۱. «میزان الحکمة»؛ محمد محمدی ریشهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی؛ قم:
دارالحدیث؛ ۱۳۸۹؛ ج ۳، ص ۱۷۱.
۲. «توحید»؛ محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)؛ ترجمه علیاکبر
میرزایی؛ قم: علویون؛ ۱۳۸۸؛ ص ۵۹۸ و ۵۹۹.
۳. «علل الشرایع»؛ محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)؛ ترجمه
محمدجواد ذهنی تهرانی؛ قم: مؤمنین؛ ۱۳۸۰؛ ج ۲، ص ۶۹۳.
۴. «میزان الحکمة»؛ محمد محمدی ریشهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی؛ قم:
دارالحدیث؛ ۱۳۸۹؛ ج ۳، ص ۱۷۱.
۵. «دانشنامه امیرالمؤمنین (ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ»؛
محمد محمدی ریشهری؛ قم: دارالحدیث؛ ۱۳۸۹؛ ج ۴، ص ۱۰۳.
۶. همان. ص ۱۰۳ و ۱۰۵.
۷. «شرح غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُ الکَلِم»؛ شارح: آقاجمال
خوانساری؛ ابوالفتح عبدالواحد بن محمد تمیمی آمِدی؛ تصحیح
میرجلالالدین محدّث ارموی؛ تهران: دانشگاه تهران؛ ۱۳۶۶؛ ج ۱، ص
۱۶۰.
۸. همان. ص ۱۲۷.
۹. «دایرة المعارف فقه مقارن»؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران؛ قم:
مدرسة الامام علی بن ابیطالب (علیهالسلام)؛ ۱۳۸۵؛ ج ۲، ص ۳۷۳.
۱۰. «آیین شهرداری»؛ محمد احمد قرشی (ابن اخوه)؛ ترجمه جعفر شعار؛
تهران: علمی و فرهنگی؛ ۱۳۶۰؛ ص ۵۰ و ۵۱.
۱۱. «ایرانیان در زمانۀ پادشاهی»؛ محمدرضا جوادی یگانه و سعیده
زادقناد؛ تهران: وزارت کشور؛ ۱۳۹۴؛ ج ۹، ص ۵۶ (به نقل از سفرنامۀ
تاورنیه؛ چاپ ۱۳۳۶؛ ص ۳۶۲.
۱۲. یعنی گندمهای خویش را احتکار کردهاند و به فروش نمیرسانند.
۱۳. منظور لشکریانِ پیروزمندِ پادشاه است.
۱۴. در اینجا منظور مردانِ جنگیِ بیباک است.
۱۵. «خُلد بَرین»؛ محمد یوسف واله اصفهانی؛ تصحیح میرهاشم محدّث؛
تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ ۱۳۷۲؛ ص ۱۵۰.
۱۶. منظور، شاه عباس دوم صفوی است.
۱۷. «سفرنامه شاردن»؛ ژان شاردن؛ ترجمه اقبال یغمایی؛ تهران: توس؛
۱۳۷۲؛ ج ۵، ص ۱۶۸۰.
۱۸. واحد پولِ نقرۀ فرانسه در آن روزگار.
۱۹. نام دیگر واحد پول فرانسه در آن عهد.
۲۰. همان. ص ۱۶۸۰ و ۱۶۸۱.
۲۱. همان. ص ۱۶۸۱.
۲۲. سوره مبارک ابراهیم، آیه ۴۷.