همه چیز درباره خواستگاه تاریخ قاجار
اصل و نسب قاجار
تاریخ عصر قاجار یکی از حساس ترین و شگفت انگیز ترین دوره های تاریخ ایران می باشد، زیرا این عصر، دوره گذر از جامعه سنتی به سوی مدرنیته و دوره تغییرات اساسی در زمینه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است. در این زمان رقابت های سیاسی بین دولتهای استعمارگر موجب از دست رفتن نواحی مختلف و تبدیل ایران به کشور نیمه مستعمره شد و این امر موجب تحولات سیاسی و اجتماعی گردید.
واژه قاجار مشتق از کلمه ترکی قاچ (= قاج) یا کاج از مصدر قاجمک (= گیتمک) به معنای فرار کردن و علامت “آر” اسم فاعلی آن را بیان میدارد، درپارهای اسناد واژه قاجار، به معنای 《کسی که فرار میکند یا کسی که در کوهستان می دود》 است.
برخی مورخان قاجار را از مغولان میدانند ولی هیچ سندی در این باره ارائه نمیکنند، شمیم به نقل از روضه الصفا نسب قاجار را به نوح (ع) میرساند. (شمیم ۲۰:۱۳۴۲) اعتماد السلطنه نسب قاجار را به اشکانیان میرساند. البته خود قاجار در یک داستان ساختگی نسب خود را به صفویان می رسانند که این امر فقط برای کسب مشروعیت بوده است، بر اساس این نسب سازی آقامحمدخان مدعی است، پدرش محمد حسن در اصل فرزند شاه سلطان حسین صفوی است چون شاه صفوی یکی از همسران خود را به فتح علی خان بخشیده بود، این زن از شاه حامله بود، فتحعلی خان وقتی متوجه امر شد، خواست که این مسئله را کتمان دارد و به کسی چیزی نگوید تا فرزند به دنیا بیاید. (رستم الحکما ۱۳۵۲: ۱۳۹)
در مورد اصل و نسب قاجارها حرفهای ضد و نقیضی است، با توجه به منابع، قاجارها از نژاد مغول نبودند و از ترکان غربی و بخشی از اتحادیه ترکان اوغوز بودند و در منطقه قفقاز سکونت داشتند. آنان از قرون بسیار گذشته از ترکستان به این منطقه کوچ کرده و در آنجا مستقر شدند قاجار ها از طوایف ماوراء قفقاز بودند و نژادشان به طایفه سالور میرسد. زبان آنها ترکی غربی است، آنان پیش از مغولان به ایران آمدند و با حمله مغولان حرکت آنان به جنوب ایران و سپس شام شدت گرفت.
ایل قاجار در آغاز شامل سه شعبه سلدوس (سلدوز) تنک کوت و جلایر بود )خاوری، ۱۳۸۰: ۲۰).
که از بین آنها فقط جلایر در تاریخ نقشی ایفا نموده و به ایران آمده است و در عهد حکمرانی مغولان در ساحل رود گرگان مستقر شدند. سلدوس ها اصلاً به ایران نیامدند و تنک کوت یا آونگ فوت ها به مغولان پیوستند. تنها تیره جلایر از قاجار ها بودند و به طرف جنوب قفقاز حرکت کردند و مدت ها نیز به نام جلایر معروف بودند.
یکی از روسای جلایر به نام ستراق نویان نایب حکمران مغول هلاکو و آباقا بود که از جیحون تا ری حکومت میکرد و پس از مرگ ستراق نویان در سال ۶۹۴ ق پسرش قاجار نویان به جای او نشست و اسمش را به تمام ایل خود داد. (سپهر ۱۳۵۲: ۳-۴)
با فروپاشی ایلخانان طایفه قاجار به سمت غرب و جانب سوریه، و حوالی دیاربکر مهاجرت کردند که با ظهور تیمور گورکانی و لشکرکشی او به آسیای صغیر و غلبه بر سلطان بایزید عثمانی در جنگ آنقوره، در سال ۸۰۳ ه ق هنگام بازگشت به سمرقند از راه ایران برای جلوگیری از شورش، عدهای از طوایف مقیم شام و ارمنستان و آسیای صغیر را به ایران آورد. (خورموجی، ۱۳۶۳: ۲) که بخشی از قاجار جزء این طایفه بود که بعدها آنان در خدمت حسنبیک (اوزون حسن) آق قویونلو در آمدند و از آن زمان با نواحی ایروان، گنجه و قرهباغ رابطه یافتند. احتمالاً در زمان صلح آققویونلو بوده است که قاجارها مذهب شیعه اثنی عشری را پذیرفتند. (همبلی، ۱۳۸۴: ۱۴۱)
ترکمانان و قبایل هم نژاد آنان که تا حمله تیمور فقط از جنبه نظامی مورد توجه سلاطین عصر بودند، به تدریج نقش سیاسی و فرمانروائی را اختیار کردند و در سراسر قفقازیه و دشتهای شمالی دریای خزر به ترکستان غربی و آذربایجان و آسیای صغیر و شامات و فلسطین حکومت هایی برای خود تشکیل دادند، که بعضی از آنها مانند حکومت آل عثمان قدرت یافت و به تدریج به امپراتوری مقتدری مبدل شد.
ترکمانان آق قویونلو، که در آذربایجان مدتی حکومت کردند، میتوان گفت که آنان پایه اصلی نیروی صفویه را در اوایل کار بنا نهادند و نام خود را به دستهای از ترکمانان دادند که چند قرن بعد به عنوان قاجاریه در عرصه سیاست ایران ظاهر شدند و اگر قاجاریه را نتوانیم به علت طول زمان از بازماندگان ترکمانان آق قویونلو بدانیم، باز این نکته مسلم است که قاجاریه به ترکمان بودن خود مباهات می کردند و به همین دلیل حتی پس از آنکه تاج و تخت سلطنت ایران را قبضه کردند، القاب و عناوین قویونلو و دولو را که معرف زندگانی ساده شبانی آنان در ادوار قبل از دوره فرمانروایی بوده است همچنان برای خود حفظ کردند.
ایل قاجار در صحنه سیاسی
قاجار در دوره صفویه
در مورد خاستگاه و تطور ایل قاجار اطلاعات یک دست و مقتنی وجود ندارد، معمولا مورخان دوره قاجار از وابستگان نسبی و درباره حکومت بودند و سعی میکردند اصل مطب قاجار را برتر و پیشینه آن را درخشانتر بنویسند، شاید برخی از خدماتی که آنان به اجداد شاهان قاجار نسبت دادن دور از واقعیت باشد.
ایل قاجار با توجه به خاستگاه نژادشان و نیز قرابتی که از نظر زبان و اعتقادات با صفویه دارند، از تاسیس سلسله صفویه خرسند بوده و در پیشبرد اهداف سران این حکومت کوشا بودند. قاجارها از پیروان و مریدانش حیدر صفوی بودند و در نبرد ها او را همراهی میکردند. با قدرت یابی شاه اسماعیل، قبیله قاجار در زمره حامیان او در آمد و یکی از قبایل قزلباش را تشکیل دادند و مناصب مهمی را به دست گرفتند. از علل مهم این همکاری قرابت نژادی این ایل با سلاطین اولیه صفوی و دیگر بروز اختلاف و دودستگی در میان سران ایل قاجار دانست.
با قدرت یابی شاه اسماعیل، ایل قاجار که جزء حلقه ی مریدان او قرار گرفته، در تثبیت حکومت صفوی نقش اساسی ایفا نمودند و به مناصب نظامی و سیاسی نائل شدند. به عنوان نمونه شاه قلی بیگ قاجار سفارت ایران را در باب عالی دربار عثمانی در عهد تهماسب یکم به سال ۹۶۲ ق/ ۱۵۵۵ م و ۹۷۵ ق/ ۱۵۶۸ م به عهده داشت و الله قلی بیک در سال ۱۰۰۰ ق قورچی شاه عباس بود. (منشی، ۱۳۷۷: ۴۳۹/۱). شاه تهماسب پس از فتح قندهار پیربداغ خان قاجار را که از سرکردگان سپاهش بود به حکومت آن جا منصوب کرد و گوکجه سلطان یکی دیگر از سرکردگان قاجار را به پیشکاری اسماعیل میرزا که در آن زمان در شروان حکمران بود، منصوب نمود. (جهانسوز، ۱۳۳۱: ۴۲). تهماسب در سال ۹۶۲ ق گوکجه سلطان را مأمور سرکوبی ترکمانان کرد، پنج سال بعد او فرد دیگری از قاجارها را به نام بداق سلطان قاجار را به جنگ ازبکان فرستاد، او ازبکان را تار و مار و فرمانده ازبکان را به قتل رساند.
شاه عباس یکم به تبعیت از سیاست خاص خود یعنی تجزیه ی مخالفان دولت مرکزی و ایجاد نفاق بین آنها، ایل قاجار را به سه شاخه بزرگ تقسیم کرد و هر شاخه را در یکی از ایالات مرزی ایران مستقر کرد؛ شاخه اول در گرجستان و حوالی شهر گنجه و شمال رودخانه ارس در مقابل طوایف لزگی ساکن گردانید و شاخه دوم را به نواحی مرو و شمال خراسان فرستاد تا در برابر حملات ازبکان و ترکمانان سدی باشند و شاخه سوم که مهمترین و عظیمترین شاخه سه گانه بود را در استرآباد
(گرگان) ایالات ساحلی جنوبی دریای خزر متمرکز نمود تا در برابر ترکمانان و ازبکان از این منطقه دفاع کنند. (ساروی، ۱۳۷۱: ۸)
شاخه ی اول و دومی نقش مهمی در سرنوشت کشور بازی نکردند چون شاخه ای از ایل قاجار که ساکن حوالی گنجه شده بودند بعدها به خدمت نادر در آمدند و از عوامل مهم پیشرفت کار او شدند و عنوان قاجار افشار یافتند، شاخه ی ساکن ناحیه مرو در قبایل دیگر مستحیل شدند و فقط قبایل ساکن منطقه گرگان نقش مهمی در سرنوشت ایران به عهده داشتند.
روسای ایل ساکن قبایل قاجار ساکن منطقه گرگان، در دو سوی رود گرگان و اطراف قلعه مبارک آباد ساکن شدند، آنان چراگاه های خود را به دو قسمت یوخاری باش حوضه ی علیای گرگان رود و اشاقه باش حوضه ی سفلای گرگان رود تقسیم نمودند. یوخاری باش ها به دولو به معنی شتر دار مشهور بودند و در سمت راست گرگان سکونت داشتند، اشاقه باش به قویونلو به معنی گله دار و گوسفند دار مشهور شدند. که در سمت چپ رودخانه گرگان سکنی گزیده بودند، اشاقه باش خوانده میشدند (هدایت ۱۳۸۰: (۹/۴۹- ۴۸-۴۷). هریک از دو طایفه به شش تیره تقسیم میشدند، یوخاری باش شامل دولو (دوانلو)، سپانلو، کهنه لو، خزینه دار لو،قیاخ لو و داشلو بودند و اشاقه باش شامل قویونلو، قراموسالو، زیادلو، کرلو، غزالدینلو (عضدالدین لو، عضدانلو) و شامبیانی بودند (خورموجی، ۳:۱۳۶۳). بین اشاقه باش ها و یوخاری باش ها غالباً بر سر امور مادی و اقتصادی نظیر آب، چراگاه و غیره اختلاف و نزاع بود.
بیشتر بخوانید: بهترین مراجع شناخت تاریخ قاجار
نقش فتحعلی خان در تاریخ قاجار
فتحعلی خان قاجار پسر شاه قلی خان پسر مهدی خان بن محمد از طایفه ی اشاقه باش قویونلو در اواخر حکومت شاه سلطان سلیمان صفوی در سال ۱۱۰۴ ق/ ۱۶۹۲ م در استر آباد به دنیا آمد (زرگری نژاد ۳۳:۱۳۸۵). او در زمان شاه سلطان حسین صفوی حکومت ایالت گرکان را از پادشاه وقت اخذ کرد. او در دوران حکومتش در استرآباد، یک بار مورد هجوم ناگهانی چند تن از بزرگان قاجار اشاقه باش به قلعه مبارک آباد قرار گرفت و او با دو برادرش مدتی زندانی شدند ولی سال ۱۱۲۶ ق/ ۱۷۱۴ م از زندان گریخت ولی برادرانش به قتل رسیدند.( همان: ۷۹) این حادثه در پی رقابت خانوادگی قاجار صورت گرفت و بعدها این رقابت بین دو تیره قاجار کشیده شد و از همان زمان به بعد بین دو تیره رقابت و جنگ خانوادگی آغاز شد.
فتحعلی خان پس از فرار به ترکمنهای یموث پناه برد و از آنان در فتح قلعه مبارکآباد کمک خواست و عاقبت به کمک آنان بر قلعه مبارک آباد دست یافت.
نخستین تلاش خاندان قاجار برای رسیدن به قدرت و تسلط بر ایران پس از بهبود حکومت صفوی توسط فتح علی خان بزرگ که به نیای سلاطین قاجار شهرت داشت، آغاز شد. فتحعلی خان پس از آن که توسط تهماسب دوم صفوی به یاری دعوت شد، به اندیشه قدرت افتاد.
شاه تهماسب صفوی که در سال ۱۱۳۴ ق/ ۱۷۲۲ م به ولایت عهدی رسید با محاصره اصفهان توسط محمود افغان به همراهی فتحعلی خان قاجار برای جمعآوری سپاه از راه کاشان، به قزوین گریخت. او ابتدا پس از ورود به قزوین در سال ۱۱۳۵ ق به تخت نشست و خود را جانشین شاه سلطان حسین نامید. هنوز چند روزی از جلوس او نگذشته بود، خبر یافت که افاغنه قصد حمله به قضیه را دارند، به همین علت به تبریز متواری شد و از آنجا به اردبیل و سپس به سمت تهران حرکت کرد، در این شرایط که در جستجوی سرباز سرگردان بود، فتحعلی خان را به یاری طلبید و روانه جنگ با افاغنه در ابراهیم آباد تهران کرد و خود به اشرف مازندران گریخت. گریز تهماسب دوم، فتحعلی خان را به کسب قدرت و حذف شاه صفوی ترغیب و تحریک نمود، ابتدا سعی کرد تا در شرایطی که تهماسب میرزا نیروهای اندکی را به همراه داشت و در اشرف مازندران تحت سیطره خویش در آورد، اما چون دریافت که امکان کافی برای این امر ندارد، مطیع او شد.
فتح علی خان یک بار نیز قصد حمله به اصفهان را داشت کمی سپاه و فرار تهماسب موجب دلسردی فتحعلیخان شد و با دلی رنجیده از اقدامات طهماسب به استر آباد بازگشت و با یکی از سرداران تهماسب نیز درگیر شد و دامغان را تصرف نمود مدتی پس از غلبه فتحعلی خان بر دامغان، وی با لشکری عازم اشرف مازندران شد و در آنجا با تهماسب به نبرد پرداخت و شاه به بار فروش – بابل – عقب نشست (مروی، ۱۳۷۳: ۲۸ و ۲۷ )
شاه تهماسب در بارفروش درصدد جمع آوری سپاه بود که فتحعلی خان از درگیری با شاه صفوی نادم و پشیمان گشت و به رسم چاکری، شمشیر بر گردن انداخت و قرآن به دست گرفت و اطاعت شاه را پذیرفت(لاکهارت، ۲۶۵:۱۳۸۳). شاه نیز عذر او را پذیرفت. شاه همراه فتحعلی خان به استر آباد رفت و او را به سمت وکیل الدوله و امیرالامرایی (همان: ۲۶۷) فتحعلی خان از استر آباد همراه شاه روانه تسخیر مشهد که در دست ملک محمود سیستانی بود، شد.
تهماسب دوم نیز که از فتحعلی خان بیمناک بود.نادر قلی میرزا را به خود جلب کرد، فتحعلی خان در سپاه صفوی به دام رقابت با نادر – تهماسب قلی – افتاد، علت اصلی جذب نادر توسط تهماسب، نیاز به نیروی رزمی و متحد تازه و بدبینی او نسبت به فتحعلی خان بود. با آمدن نادر فتحعلی خان موقعیت خود را از دست داد و کم کم از صحنه رقابت نظامی در سال ۱۳۳۹ ق/۱۷۲۶ م حذف و تهماسب پس از رفتن به مشهد در فرصت مناسب دستور قتل فتحعلی خان را صادر کرد. تهماسب به بهانه اینکه فتحعلی خان با دشمن – ملک محمود سیستانی – ارتباط دارد، دستور داد در ۴۲ سالگی خان قاجار را به قتل برسانند و در بقعه خواجه ربیع مشهد دفن کنند. با قتل فتحعلی خان نخستین تلاش برای رسیدن به سلطنت عقیم ماند. قتل فتحعلی خان مرگ تهماسب دوم را نیز در پی داشت چون نادرشاه با خیمه شببازی در دشت مغان زمینه عزل او را فراهم کرد و سپس در غیاب نادر، به دستور پسرش به قتل رسید.
محمد حسن خان قاجار
پس از مرگ فتحعلی خان، نادر حکومت گرگان را از دست تیره اشاقه باش خارج و به یکی از روسای یوخاری باش به نام زمان بیگ که نسبت به اشاقه باش ها کینه و نفرت زیادی داشت سپرد و او نسبت به روسای هم طایفه ی پایین دستی خود با نهایت خفت و خشونت و سختی رفتار کرد و خصوص نسبت به محمدحسن و محمدحسین خان فرزندان فتحعلی خان خشونت زیاد کرد؛ به طوری که این دو برادر به قبایل ترکمن پناهنده شدند، محمد حسین خان در جوانی مرد. محمد حسن خان که برادر بزرگتر بود، پس از مرگ نادر، به گرگان یورش برد و زمان بیگ را از شهر بیرون راند و خود قدرت را به دست گرفت (ساروی،۸:۱۳۷۱).
محمد حسن خان ۱۲ ساله نشده بود که پدرش را از دست داد او پس از شنیدن قتل پدر به دست قبچاق فرار کرد و به یکی از ترکمانان یموت پناهنده شد (خاوری، ۲۵:۱۳۸۰).
وقتی نادر در خراسان به قتل رسید و زمام امور خراسان و ایران شمالی به دست برادر زاده ی علیقلی خان معروف به عادلشاه افتاد، ایلات قاجار سر به طغیان برداشتند. محمد حسن خان رئیس ایل اشاقه باش در این کشمکش وارد شد(شمیم،۲۶:۱۳۴۲) و گاهی به نفع ابراهیم خان و زمانی به نفع عادلشاه ( هر دو از برادر زادگان نادر و مدعی تاج و تخت) در جنگ های شمال ایران شرکت کرد.
سپاهیان نادرشاه جهت تعقیب قاجارهای طغیانگر به گرگان تاخته و تعدادی از بزرگان ایل قاجار را دستگیر و مجازات کردند که از میان دستگیر شدگان فرزندان محمد حسن خان قاجار بود که محمد که بعدها موسس سلسله قاجار شد به امر عادلشاه خصی و مقطوع النسل شد (رستم الحکما،۶۱:۱۳۵۲).
با طولانی شدن اختلاف بین عادلشاه و ابراهیم خان محمد حسن خان وارد عرصه سیاسی شد و چون آن دو از میان رفتند و شاهرخ نواده نادر در خراسان در مسند سلطنت قرار گرفت و کار تجزیه ایران به منتهای خود رسید.
تاریخ قاجار در دوره زندیه
با قتل نادر و درگیری جانشینانش جنگ های داخلی دوباره در ایران آغاز شد (استرآبادی، ۳۴۸:۱۳۴۱. مروی۱۳۷۳: ۲/۴۴۷ ) این جنگ های داخلی و نزاعهای خانوادگی جزء قتل غارت و بدبختی برای مردم و ظهور مدعیان جدید و قدرت که هزینه لشکرکشی آن بر گرده ملت سنگینی میکرد، ثمری نداشت.
پس از نادر چند مدعی قدرت به جدال با هم پرداختند، احمد خان درانی به کمک طایفه ابدالی هرات و سیستان را پراز تصرف کردند و سنگ بنای استقلال افغانستان را گذاشتند. محمدحسن خان قاجار در استر آباد و مازندران، آزادخان افغان در آذربایجان مدعی پادشاهی بودند (ملکم، ۱۳۶۲: ۲/۱۱۴).
در ایران مرکزی کریم خان زند، رئیس طایفه زندیه و علی مردان خان بختیاری رئیس ایل بختیاری با به تخت نشاندن یکی از بازماندگان صفوی به نام شاه اسماعیل سوم قدرت را به دست گرفتند که وجود اختلاف بین کریم خان و علی مردان خان و دیگر متحدش ابوالفتح خان موجب شد که رقبا در نبردی تنگاتنگ قدرت را به کریمخان بسپارند (موسوی اصفهانی،۱۳۶۳ ۱۷-۱۹). کریم با از بین بردن رقبا در دام دو رقیب قدرتمند به نامهای محمد حسن خان قاجار و آزادخان خ افغان افتاد، البته رقبای کریم خان تنها با هم متحد نبودند بلکه برای حذف یکدیگر به جنگ با هم می پرداختند، این امر به نفع کریم خان زند بود.
کریم خان زند که سپاهی گری و جنگ آزمایی را در رکاب نادرشاه افشار آموخته بود در اصفهان و فارس حکومتی تشکیل داده و تلاش خود را معطوف شکسته دو حریف یعنی آزادخان افغانی که در آذربایجان و بخشی از مغرب ایران و محمد حسن خان قاجار رئیس ایل اشاقه باش که بر گرگان و مازندران حکومت میکرد نمود. کشمکش خان زند با آزادخان افغان طی سال ۱۳۶۷ قمری به شکست آزادخان منتهی شد، خان قاجار نیز سرنوشتی بهتر نیافت و در پی سلسله جنگ با خان زند در آخرین پایگاه جنگی خود در نزدیکی اشرف مازندران با سپاه زندیه به رهبری شیخ علیخان روبرو شد و شکست خورد و نومیدانه به طرف گرگان روی آورد، یکی از سران ایل یوخاری باش – محمد علیخان دولو – خان قاجار را دستگیر کرده و به قتل رساند (همان: ۸۷ ) و سرش را برای ابراز خدمتگزاری به سردار زند تسلیم کرد. خان زند “حکم کردند آن را به گلاب شسته و به مشک ناب معطر کرده، به محفل بهشت شمایل آورده، اظهار نهایت اندوه و غم افسوس و ندم فرموده، پس امر شد که سر را به استرآباد ارسال و با جسد اتصال داده، در موضعی مرغوب مدفون سازند” (همان: ۸۷)
با انتشار خبر قتل محمد حسن خان، قبایل یوخاری باش علیه اشاقه باش قیام کردند و قصر و بارگاه محمدحسن خان را آتش زدند و جمعی از افراد خانواده او را به قتل رساندند، و به نقلی با محمد خان فرزند ارشد محمد حسن خان و برادرش حسین قلی خان به قبایل ترکمن پناهنده شد (هدایت، ۱۳۸۰: ۹/۷۵) و پس از چندی برای فتح استر آباد به گرگان آمد؛ چون توفیقی نیافت و راه ترکمن صحرا نیز مسدود شد، او نیز به کریمخان پناهنده شده و《 کریمخان او را در آغوش مهربانی کشید و از روی عطوفت زبان به نوازش او گشاد و به زبان فرزندی مخاطب ساخته در کنف لطف و رعایت بینهایت خویش جای داد》(غفاری کاشانی، ۱۱۱:۱۳۶۹) و با خواهر آقامحمدخان ازدواج نمود (سایکس، ۱۳۶۸: ۲/۴۲۰). به بیان دیگر آقامحمدخان و تعدادی از برادران و خویشان، همراه با رهبران محلی دیگر توسط کریم خان به عنوان گروگان در شیراز نگهداری میشدند؛ حتی حسین قلی خان قاجار (جهانسوز) در سال ۱۱۸۲ ق و ۱۷۶۹ م حاکم دامغان شد (خاوری، ۱۳۸۰: ۱/۲۸) و عاقبت توسط ترکمانان یموت به قتل رسید،
وفات کریم خان زند، که دوره آرامش و امنیت بینظیری در مدت ده سال آخر سلطنت خود گذرانیده بود، هرج و مرج عجیبی در دستگاه حکومت زندیه ایجاد نمود، از آن میان آقامحمدخان قاجار نیز از شیراز گریخته و به برادران خود در گرگان پیوست و زمام امور گرگان را در دست گرفت تا فرصتی مناسب برای اجرای مقاصد خود به دست آورد.
آقامحمد خان قاجار در سلسله درگیری هایی که با لطفعلی خان زند که پس از کشته شدن پدرش جعفرخان در سال ۱۳۰۳ قمری زمام امور دولت زندیه را به دست گرفت و بین سالهای ۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ قمری اتفاق افتاد موفق گردید و بساط سلطنت زندیه را از ایران برچیند، آقامحمدخان پس از سه ماه اقامت در شیراز حکومت فارس را به برادرزاده خود باباخان (فتحعلیشاه) سپرد حاجی ابراهیم خان را با لقب اعتماد الدوله به وزارت خود بر گماشت و در شعبان ۱۲۰۹ قمری به تهران بازگشته و در نوروز ۱۲۱۰ ق ۱۷۹۶ م در تهران به نام پادشاه ایران تاجگذاری کرد و بدین شکل قاجاریه آغاز گردید.
منبع:
- تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی ایران از آغاز دوره ی قاجار تا انقلاب مشروطیت، دکتر سید حسن قریشی
- تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی