آقا محمد خان از کودکی تا شاهی

 کودکی آقا محمد خان

آقا محمد خان، بنیان گذار و نخستین شاه سلسله قاجار و پسر بزرگ محمد حسن خان قُوانلو بود که در سال ۱۳۵۵ ق /۱۷۴۱ م در استرآباد زاده شد (اعتماد السلطنه، ۱۳۶۷: ۳/۱۴۳۹). مادرش دختر اسکندر خان قوانلو بود( همان: ۱۳۶۰) محمدحسن‌خان بعد از پدر خود فتحعلی خان، سپهسالار تهماسب دوم صفوی که در سال ۱۱۳۸ ق/ ۱۷۲۶ م کشته شد، سیاست تیره ی قوانلو (اَشاقه باش) ایل قاجار را در استرآباد و گرگان بر عهده داشت. وی در کشمکش های ملوک الطوایفی، ادعای پادشاهی داشت و در نبرد با زندیان و آزاد خان افغان، اصفهان را گرفت و شیراز را محاصره کرد، لیکن به علت رقابت‌های درونی ایران به دست محمد علی خان، یکی از سران تیره ی دَووَلویِ قاجار (یوخاری باش) که پیوسته بر تیره ی دیگر ایل (اشاقه باش) ریاست داشتند.

نگاره ای از جوانی آقا محمد خان
نگاره ای از جوانی آقا محمد خان

در ۱۳۷۲ ق/۱۷۵۸ م کشته و سرش نزد شیخ علی خان سردار زند فرستاده شد (ملکم، ۱۳۲۷: ۲/۳۳۶). کریم خان زند با اینکه از گزند یکی از مزاحمان حکومت خود آسوده گشت، به شیوه‌ای انسانی با قاجاریان رفتار کرد و دستور داد سر محمد حسن خان را با گلاب بشویند و با احترام فراوان در زاویه ی حضرت عبدالعظیم به خاک بسپارند (موسوی اصفهانی،۸۸:۱۳۶۳)

در سال ۱۳۶۰ ق/ ۱۷۴۷ م پس از قطع نادرشاه، قاجار ها سر به شورش بر داشتند. علیقلی‌خان افشار – عادلشاه ط برادرزاده نادر توانست به هنگام سرکوبی شورش، آقامحمدخان را اسیر و سپس اخته کند ( مفتون دنبلی،۹:۱۳۵۱. کوزنتسوا،۱۵:۱۳۸۳) که این اقدام تاثیر سوئی در رفتار او گذاشت و او را فردی نابهنجار بار آورد. او پس از قتل پدرش با قدرت یابی خان زند، زمینه را برای ادامه حیات سیاسی مناسب ندید و در دامان کریم خان جایی گرفت.

 

نوجوانی

فرزندان محمد حسن خان از بیم تعقیب  سپاهیان زند به ترکمانان پناه بردند و آقامحمدخان که پس از کشته شدن پدر رئیس تیره ی قوانلو گردیده بود در منطقه خود لشکری فراهم آورد، ولی نتوانست در نبرد با حاکم نیرومند گرگان محمد حسین خان قاجار دَوَّلو (درگذشت ۱۱۷۷ ق/ ۱۷۶۳ م ) کاری از پیش ببرد و از این رو متواری گردید، لیکن محمد خان سوادکوهی حاکم مازندران که محل اختفای وی و یارانش را می دانست، او یارانش را در اشرف (بهشهر) دستگیر کرده و به تهران نزد کریم خان فرستاد. وکیل پس از دلجویی از آنان آقامحمدخان و خاندان او را دو سال در دامغان زیر نظر نگاه داشت، ولی به علت عدم اطمینان کافی به توصیه محمدحسین آنان را دوباره به تهران آورد و گروهی از جمله حسینقلی خان برادر آقامحمدخان را به قزوین تبعید کرد و دسته ی دیگر را که آقامحمدخان نیز در میان آنان بود، به شیراز گسیل داشت (خاوری، ۱۳۸۰: ۲/۲۸).

نگاره ای از محمد حسن خان
نگاره ای از محمد حسن خان

پاره‌ای از افراد برجسته ی خاندان آقامحمدخان نیز به مرور زمان خود را به شیراز رساندند و به وی پیوستند. منابع حاکی است که همه آنها در دربار زند با احترام روزگار می گذراندند (همان) و حسینقلی خان به دستور کریم خان به حکومت دامغان منصوب گردید. که پس از چندی از محل حکومت خود به مازندران و گرگان  رفت و با جمع کردن سپاهیانی از ترکمانان و قاجاریان به نام جهانسوز شاه ادعای سلطنت کرد و بارفروش (بابل) را مرکز حکومت خویش ساخت، اما در برابر لشکریان زند شکست خورد و گروه بسیاری از مردم مازندران به دستور زکی خان ( پسر عموی کریم خان زند) کشته شدند (هدایت،۲۷۶:۱۳۷۳). حسینقلی‌خان که او را 《پادشاه بی تخت و تاج》 (شمیم،۳۱:۱۳۴۲)  نامیده‌اند. در ۱۱۸۱ ق/۱۷۶۷ م توسط ترکمانان کشته شد و این امر موجب شد که برادرش آقا محمد خان برای مدتی در دربار کریم خان در شیراز تحت مراقبت شدید تری قرار گیرد.

 

 در دربار کریم خان

آقامحمدخان نزدیک به ۱۶ سال( ۱۱۷۷ – ۱۳۹۳ ق/۱۷۶۴-۱۷۷۹ م) در شیراز به سر برد (سپهر، ۱۳۷۷: ج ۱/۳۴) کریم خان با مهربانی بسیار با او رفتار می کرد وکیل به او اجازه داده بود که به شکارهای جرگه ی چند روز رَوَد و او با یکی از دو برادرش، جعفرقلی یا مهدیقلی به شکار می‌رفت. کریم خان  گاه درکارهای سیاسی با  وی رایزنی می‌کرد و با نوعی کنایه  او را “پیران ویسه” (وزیر افراسیاب) خطاب می‌کرد (سایکس، ۱۳۶۸: ۲/۴۲۰) اعتماد وکیل به او تا آنجا بود که می خواست وی را برای سرکوب کردن شورش حسینقلی خان به مازندران بفرستد.(همان) .

او حتی در مجلس کریم خان با چاقوی  فرنگی خود فرش زیر پای خود را پاره  پاره می‌کرد. وقتی اطرافیان او را منع می‌کردند می گفت: اکنون که قدرت خصومت به نوعی دیگر ندارم، اینقدر هم غنیمت است (خاوری، ۱۳۸۰: ۱/۳۳) خان قاجار  توسط خواهر(یا عمه) خود (خدیجه بیگم) که به اندرون شاهی راه یافته بود و نفوذی فراوان داشت (اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۷: ۲/۳۱۶)، از احوال درونی دربار ماجراهای سیاسی شیراز باخبر می‌شد، تا اینکه از بیماری و مرگ قریب الوقوع خانه زند آگاه گردید.

مجسمه آقا محمدخان
مجسمه آقا محمدخان

شیراز را به بهانه تفریح و گردش در خارج شهر با باز شکاری ترک نمود. هنگام برگشت در دروازه شهر شنید که کریم خان مرده است،با عجله باز را رها کرد و بعد به بهانه جستجوی باز از نظر ناپدید شده با نیرنگ و شتاب همراه دو برادرش جعفرقلی خان و مهدی قلی خان و چند تن دیگر در ۱۳ صفر ۱۳۹۳ / ۲ مارس ۱۷۷۹ م از منطقه فارس بیرون آمد و با سختی و تنگدستی خود را به اصفهان و از آنجا به دولاب تهران رساند. در اصفهان و رامین گروهی از سران قاجار و خوانین ایلات به او پیوستند (همان). در سر راه خود به مازندران یکی دو محموله ی 《مالیات و خزانه》 حکومت را که به شیراز می بردند مصادره کرد (ملکم، ۱۴۲۷: ۲/۳۳۸).

 

 به سوی قدرت

آقا محمد خان در حالی که ۳۶ تا ۳۸ سال سن داشت (همان) که به مازندران رسید. در آنجا گروهی از قاجاریان به وی پیوستند. برادرش مرتضی قلی خان که پیش از وی قدرتی در منطقه به دست آورده و خود را پادشاه خوانده بود، از ورود آقامحمدخان به گرگان جلوگیری کرد (سپهر، ۱۳۷۷: ج ۱/۳۵) کشمکش میان او و محمد خان پس از چهار سال به پیروزی آقامحمدخان منجر شد (ملکم، ۱۳۲۷: ۲/۳۳۸) مرتضی  قلی خان به روسیه گریخت و همداستان کاترین گردید. در ۱۲۰۰ ق/ ۱۷۸۵ م گیلان و مازندران و زنجان به زیر فرمان آقامحمدخان درآمد. در همان سال با مرگ علی مراد خان زند، منازع و رقیب نیرومند وی، قدرت خان بدین سوی البرز منتقل شد و لرستان و خوزستان نیز مسخر او گردید.

بساط روسها که به بهانه ی بازرگانی به سرپرستی کنت وینوویچ در شهر اشرف (بهشهر) کارخانه‌ای گشوده بودند و خواسته های سیاسی داشتند، یکسره برچیده شد. در ۱۲۰۱ ق/۱۷۸۶ م کردستان و سال بعد یزد، به قلمروی آقامحمدخان پیوست. (۱۲۰۵ ق/۱۷۸۸ م، پس از جنگ و نیرنگ با افشار های آذربایجان این خطه نیز تسخیر شد. آقامحمدخان پس از دو سال جنگ و نبرد پی گیر و تلاش برای یگانه ساختن تیره‌های قاجار، بر بیشترین ایالات ایران چیره گردید و تهران را به سبب نزدیکی به مازندران و مراتع ایل به جای ساری مرکز حکومت خویش ساخت (همان) وی در این شهر در ۱۲۰۳ ق/۱۷۸۸ م پی آنکه تاج سر نهد بر تخت شاهی نشست، ولی اعتمادالسلطنه این واقعه را در ذیل سال ۱۲۰۰ ق/۱۷۸۵ م آورده است. و همو می نویسد در ۱۲۰۴ ق/۱۷۸۹ م برادرزاده ی خویش باباخان (فتحعلی‌خان) را به ولیعهدی برگزید (اعتمادالسلطنه، ۱۳۶۷: ۳/۴۹).

 نبرد با رقیب اصلی

چنان چه ذکر شد، بلافاصله پس از مرگ کریم خان،  خاندان زند به حدی  دچار نفاق  و نقار و اختلاف شدند که اضمحلال و انقراض آن سلسله در صحنه سیاست ایران، محرز و مسلم گردید. زکی خان برادر مادری کریم خان که به قساوت و بی‌رحمی معروف بود، خود را در شیراز، پادشاه و جانشین کریم خان  اعلام کرد و کلیه فرزندان کریم خان و کلیه بزرگان زند را به قتل رساند.

پس از سه روز جنازه برادرش را به خاک سپرد و نام سلطنت را برای ابوالفتح خان پسر بزرگتر کریم خان گذاشت تا چند روز بعد برادر محمد علی خان را هم که داماد زکی خان بود با او در این عمر شریف قرار داد و خود در حقیقت زمام کارها را در دست گرفت (پیرنیا و اقبال آشتیانی،۹۴۶:۱۳۸۷) صادق خان که هنگام درگذشت کریم خان، در بصره بود، پس از اطلاع از مرگ کریم خان با شتاب عازم شیراز پایتخت آن زمان ایران شده بود تا بر جای برادر بنشیند که چون زکی خان قبلا پادشاهی خود را اعلام کرده بود و او را به شیراز راه نداده بود روانه کرمان شد و در این شهر اعلام پادشاهی کرد و کرمان را پایتخت خود قرار داد.

علی مراد خان زند، برادرزاده کریم خان، با استفاده از این وضعیت، در منطقه ای دیگر اعلام پادشاهی کرد و درصدد برانداختن  دو شاه زند بر آمد و چون صادق خان را ضعیف تر تشخیص داد به جنگ به او شتافت که در این جنگ ساده خان اسیر و کشته شد. ولی پس از این واقعه جعفرخان پسر صادق خان با علی مراد از در دوستی درآمد و نیای خود را از بین برد.

نگاره ای از علی مراد خان زند
نگاره ای از علی مراد خان زند

آقامحمدخان در نبردهای پراکنده‌ای در اصفهان در برابر علی مرادخان و جعفرخان، برادرزاده کریمخان شرکت جست، آقامحمدخان چندین بار به شیراز حمله برد، اما در برابر جعفرخان نتوانست پیروز شود و شیراز را تصرف کند، تا اینکه جعفرخان به توطئه بعضی از امرای زندیه مسموم و مقتول شد و صید مراد خان زند جای او را گرفت.

پسر رشید جعفرخان، لطفعلی خان که غالباً با وجود جوانی در رکاب پدر شمشیر می زد در این تاریخ مامور بنادر و سواحل خلیج بود چون از خبر قتل پدر آگاه شد خود را به سرعت به شیراز رساند و پایتخت را از دست صید مراد خان گرفت و توطئه کنندگان در قتل پدر را کشت و خود در سال ۱۲۳۳ ق/ ۱۷۸۹ م‌ در ۲۰ سالگی به تخت پادشاهی جلوس نمود.

آقامحمدخان در دوران زد و خورد های داخلی زندیان، شمال ایران را یکپارچه ساخت و چون از اختلاف های جانشینان کریم خان و شخصیت ایشان آگاه بود، انقراض این سلسله را در نابود کردن لطفعلی خان شجاع و بی‌آلایش، اما کم سیاست و بی تجربه می دانست. از این رو همه ی نیروهای خود را در این راه به کار انداخت. خان‌قاجار یک بار در ۱۲۰۳ ق/ ۱۷۸۸ م  در هَزار بِیضا ( ۳۰ کیلومتری شیراز) با سپاهیان زند نبرد کرد و توانست پایتخت را محاصره کند (شمیم،۳۵:۱۳۴۲)، اما نتوانست به درون آن راه یابد، سپس به تهران بازگشت.

بار دوم با نیروهای بیشتر و نظم آراسته تر وارد معرکه شد و در همان هنگام با حاج میرزا ابراهیم کلانتر که با سران زندیه اختلاف پیدا کرده بود، تماس‌های محرمانه‌ای برپا کرد و در نبرد سِمیرُم عُلّیا سپاه زندیه را شکست داد. از این رو، چون لطفعلی خان به سوی شیراز رفت و دروازه ی شهر را به روی خود بسته یافت (خاوری، ۱۳۸۰: ۱/۳۸) و پادگان‌های پایتخت را خلع سلاح  شده دید، دریافت در نبرد سیاسی نیز شکست خورده است و حاج ابراهیم کلانتر با رقیب  او عهدی استوار بسته است. در آن زمان که شهریار زند عازم دشتستان بود، خان قاجار در تعقیب لشکریان وی تا شیراز دشمن را شکست داد. بار دیگر نیز در در دشت قبله لشکریان دیگری از قاجارها را که به ۲۰۰۰۰ تن می‌رسیدند تارومار ساخت و برای فراهم آوردن آذوقه و کسب قدرت نظامی بیشتر عازم زرقان گشت.

آقامحمدخان با ۴۰۰۰۰ سپاهی عازم نبرد گردید و در “شهرک” (میان اصفهان و شیراز ) با ۵۰۰۰ تن سپاه زندی روبرو شد (شمیم، ۳۷:۱۳۴۲) در این نبرد لطفعلی خان با رشادت هرچه تمام‌تر خود را تا سراپرده ی آقامحمدخان رساند، لیکن به علت خیانت سرداران زندی و کم  تجربگی خود شکست خورد، ولی خود را از معرکه بیرون آورده به سوی کرمان رفت  آقامحمدخان پیروزمندانه به شیراز آمد و دستور داد افراد خاندان زند را اسیر کنند و همراه با استخوان های کریمخان به تهران گسیل دارند.

لطفعلی خان خود را به کرمان رساند، ولی به درون شهر راه نیافت. پس به طبس رفت و با کمک امیرحسین خان زنگویی ۳۰۰ سوار فراهم و آهنگ یزد کرد و با شکست علی نقی خان بافقی آنجا را گشود و روانه شیراز گشت.

وی در آنجا از قاجاریان به سرکردگی حاج ابراهیم کلانتر و محمدحسین قوانلو شکست خورد و نومیدانه روی به سوی طبس و نَرماشیر آورد ( اعتماد السلطنه،۱۳۷۶: ۳/۱۴۲۵ – ۱۴۱۶) او در این پهنه به تکاپو افتاد و سپاهیانی فراهم آورد و به سوی کرمان رفت ت در ۱۲۰۸ ق/ ۱۷۹۳ م شهر را گشود (خورموجی،۹:۱۳۶۳) و خود را پادشاه نامید و سکه به نام خویش زد. آقامحمدخان سراسیمه و کینه توزانه باباخان را با ۵۰۰۰ سوار و عنوان جهانبانی به سوی کرمان فرستاد و خود نیز با لشگری به دنبال او روانه شد. لطفعلی خان با مردان جنگی کمی در برابر آن ارتش نیرومند جنگید.

نگاره ابراهیم خان کلانتر
نگاره ابراهیم خان کلانتر

با این که مردم کرمان به همین ارزش اندک بیش از چهار ماه از ۱۷ ذیقعده ۱۲۰۸ تا اول ربیع الثانی ۱۲۰۹ ق/ ۱۷ ژوئن ۱۷۹۴ تا ۲۶ اکتبر ۱۷۹۴ پایداری کردند، اما زیر فشارهای نظامی آقامحمدخان و قحطی و غلا در شهر، آخرین پناهگاه زندیان فرو ریخت و لطفعلی خان آواره ی بم گردید.

آقا محمد خان در کرمان جنایات و سندگدلی را به نهایت رساند. شمار کشتگان، کور شدگان، زنان و دخترانی را که میان ارتشیان آزمند و خشمناک تقسیم شدند، چندین هزار تن برآورد کرده‌اند. ۲۰ هزار جفت چشم از مردم در آورد ( سایکس، ۱۳۶۸: ۲/۴۱۷) و حتی به هتک حرمت نوامیس مردم پرداخت (واتسن،۱۳۴۰و۵۸) و صمن هزاران ظلم و جنایتی که مرتکب شد، به سربازان خود اجازه داد که به دختران و نوامیس مردم  علناً تجاوز کنند ( باستانی پاریزی، ۲۲۶:۱۳۷۱).

لطفعلی خان در بم ناجوانمردانه گرفتار شد و او را کت بسته به کرمان آوردند. آقامحمدخان با شادی و کینه توزی خود چشمان شهریار جوان را از حدقه بیرون آورد و سپس مناره ای از کله افراد اسیر شده، در محل دستگیری لطفعلی خان بنا نمود که تا سال ۱۲۲۴ ق/ ۱۸۱۰ م ه –  برپا بود. (واتسن، ۵۸:۱۳۴۰) او لطفعلی خان زند را به تهران گسیل داشت تا اینکه در راه به دست یکی از افراد قاجار به قتل رسید و بدین سان زندیان بر افتادند.

آقامحمدخان پس از فاجعه ی کرمان، عازم قلعه ی بم شد و به جرم کمک رساندن مردم آن به لطفعلی خان شهر را گشود و مردم را قتل عام کرد و سپس به شیراز بازگشت. میرزا ابراهیم کلانتر فارس با لقب اعتماد الدوله به عنوان صدراعظم ایران برگزیده شد و حکومت فارس به باباخان تفویض گشت و در شعبان ۱۲۰۹ ق/ مارس ۱۷۹۵ م خان پیروز قاجار به تهران آمد.

جنگ داخلی مدعیان تشنه قدرت، برادرکشی و نزاع خانوادگی زندیان موجب نارضایتی مردم و استفاده رقیب از وضعیت پیش آمده شد و بساط زندیان را برچید.

گرچه حاج ابراهیم خان کلانتر، با مشاهده جنگ خانوادگی زوال زندیان  را پیش بینی کرده بود و احتمالاً برای حفظ ایران و در واقع برای حفظ موقعیت خود، با استفاده از شرایط به وجود آمده از میان دو رقیب، قاجاریه را برگزید و به ولی نعمت خود خیانت کرد و بدین طریق از سیاست دیوانسالاری ایران پیروی نمود. اقدامات و تدابیر خان قاجار نیز در این پیروزی نقش داشت. در مجموع مهم‌ترین علل سقوط زندیه و پیروزی قاجاریان عبارتند از:

– مخالفت و کشمکش های داخلی خاندان زند.

– نارضایتی عموم مردم از وضعیت به وجود آمده بعد از مرگ کریم خان.

– ضعف بنیه اقتصادی زندیان و از بین رفتن توان اقتصادی و رکود کشاورزی و تجارت به علت عدم برقراری امنیت و آرامش در جامعه.

– خیانت سرکردگان زند به لطف علی خان

– سوء تدبیر لطفعلی‌خان در اداره کشور و سپردن شیراز به حاجی ابراهیم کلانتر که مدتی بین آنان نقار و کدورتی بود.

– عدم اقدام آینده‌نگری خان زند در کرمان و انباشته نکردن گندم در انبارها با وجود فصل گرم برداشت گندم.

– شجاعت و قدرت جنگجویی خان قاجار و توان بالای او در جابجایی سریع نیرو.

–  سیاست نظامی‌گری آقامحمدخان، توجه به نظامیان و همراه کردن طوایف با خود به هر قیمت ممکن.

یادگار کریم خان زند در شهر شیراز
یادگار کریم خان زند در شهر شیراز

 

 نخستین لشکر کشی به قفقاز

آقا محمد خان پس از سرکوب مخالفین به کشتار ترکمن‌ها و قتل برادرانش از جمله جعفرقلی خان که در راه رسیدن او به قدرت بیش از همه فداکاری کرده بود، پرداخت (بامداد، ۱۳۷۱: ۱/۲۵۳) تا رقیب احتمالی خود را جانشینش را از میان بردارد، او سپس برای گسترش قلمرو خود در شمال غرب ایران و قفقاز، متوجه این ناحیه شد و در اواخر سال ۱۲۰۹ ق/ ۱۷۹۵ م از طریق اردبیل و دشت مغان، عازم  قفقاز شد و در سال ۱۲۰۹ ق/ ۱۷۹۵م برای رام کردن ابراهیم خان جوانشیر که حاکم قراباغ و در قفقاز بود، و دفع هراکلیوس (ارکلی دوم والی گرجستان) که با روس ها از در همکاری در آمده و بر پایه ی پیمان ۱۱۹۷ ق/ ۱۷۸۳ م سرپرستی آنان را پذیرفته بود، روانه  قفقاز گردید (ملکم، ۱۳۲۷: ۲/۵۴۰). با شنیدن خبر حمله آقا محمد خان، حاکم قراباغ پل ارس را ویران کرد تا سپاهیان قاجار نتوانند از آن  بگذرند، اما به فرمان آقامحمدخان در مدت دو ماه پل مرمت شد و لشکریان به آن سوی ارس رسیده اند و با تاکتیک های نظامی حساب‌شده، پیشروی در سه جبهه را آغاز کردند (سپهر،۱۳۷۷:ج ۱/۷۳ – ۷۱).

سمت راست به سوی شیروان، سمت چپ به سوی ایروان، پایتخت ارمنستان و مرکز به سوی شوشا (یا شیشه، شوشی، پناه آباد) از قراباغ. پس از یک رشته نبردهای محلی در ایروان و شوشا و شروان، شهر تفلیس گشوده شد (۱۲۰۹ ق/ ۱۷۹۵م) آقا محمد خان در اینجا نیز دست به جنایات هراسناک زد (خاوری، ۱۳۸۰ک ۱/۳۸) از جمله آن، کشتار ۱۵۰۰۰ تن، انداختن کشیشان به رود کورا، ویران کردن کلیساها، تصرف اموال مردم و ذخایر مالی و نظامی هراکلیوس و اسیر کردن ۲۵۰۰۰ مسیحی و تکرار فاجعه  ی کرمان بود (پیرنیا و اقبال آشتیانی،۹۴۶:۱۳۸۷). او بعد از فتوحات غرورآفرین خود در قفقاز به تهران بازگشت.

نقاشی عبدالله‌خان نقاش‌باشی از آقا محمدخان قاجار در کاخ سلیمانیه کرج
نقاشی عبدالله‌خان نقاش‌باشی از آقا محمدخان قاجار در کاخ سلیمانیه کرج

تاجگذاری آقامحمدخان قاجار

آقا محمد خان در رمضان ۱۲۱۰ ق/مارس ۱۷۹۶ م، نوروز ۱۳۷۵ شمسی طی مراسم باشکوهی در قصری که در محل فعلی کاخ گلستان و میدان ارک برای خود ساخته بود تاجگذاری کرد و با بستن شمشیری که از سر قبر شاه اسماعیل صفوی آورده بودند، خود را وارث و جانشین صفویه و پیشوای مذهب شیعه خواند (سایکس، ۱۳۶۸ک ۲/۴۲۵) و 《از بستن این شمشیر مفهوم بود که باید در تقویت و حمایت مذهب این طایفه به کار رود》 (ملکم، ۱۳۲۷: ۲/۵۵۴) او تهران را به عنوان پایتخت خود تعیین نمود و دو سکه به نام خود زد (اعتماد السلطنه، ۱۳۶۷: ۳/۱۴۳۲ و شریعت زاده، ۲۷۸:۱۳۹۰).

علت اصلی انتخاب تهران به عنوان پایتخت، نزدیکی این شهر به مازندران و گرگان، مرکز اصلی قدرت وی محل سکونت قبیله قاجار و نزدیکی به مراکز اقتصادی و ایالات بزرگ آن عصر بود.

تاج مسین میناکاری شده آقامحمدخان
تاج مسین میناکاری شده آقامحمدخان

 اقدامات آقامحمدخان پس از تاجگذاری

مهمترین اقدامات آقا محمد خان پس از تاجگذاری عبارتند از:

– انتخاب جانشین برای خود، با هدف حفظ انسجام درونی ایل قاجار، ایل قاجار به دو بخش مهم یوخاری باش و اشاقه باش تقسیم می‌شد. آقا محمد خان، باباخان را که از گروه اشاقه باش بودند، ملزم کرد با زنی از بزرگان یوخاری باش ازدواج کنند. با این تدبیر، انسجام درونی ایل قاجار حفظ شد.

– تاسیس یک دولت متمرکز. آقامحمدخان برای دوام حاکمیّت دولت مرکزی تلاش نمود و این تدابیر را جانشینان او پی گرفتند. آنان به جای کشتن یا ناقص کردن افراد خاندان سلطنت، از شاهزادگان برای فرمانروایی ولایات بهره بردند.

– آغاز کردن فرایند تضعیف عشایر. اقدام آقامحمدخان برای انسجام بخشیدن به ایل قاجار با کوشش برای تضعیف و در صورت امکان نابودی قدرت نظامی طایفه های دیگر همراه بود؛ زیرا، این خطر تا دوران قاجار، هر حکومت مرکزی را در ایران تهدید می‌کرد.

– پایان دادن به آشوب ها و تامین و حفظ آرامش نسبی این سیاست توسط جانشینان او در سده نوزدهم تا اندازه‌های پی گیری و سبب جان گرفتن شهرها و رونق دوباره زندگی شهری شد.

– تغییر ترکیب جمعیتی برخی شهرها با کوچاندن قبایل زند و لر و کرد به این شهرها، به عنوان نمونه پس از انقراض زندیه، طوایف زند را در نقاط مختلف ایران از جمله قم پراکنده ساخت  تا  اینکه آن ها را  زیر نظر داشته باشد و هنگام شورش به سرکوبی آنها بپردازد، او نیز دستور داد《سادات بابک را به مکان اصلی آباء و اجدادیشان بود کوچ دهد، هفتصد خانوار از طایفه عطاء اللهی را در بابک موطن داشتند. به اولگای وسیع  ری روان و حصار استوارش  ویران و چون مور مساکن و مواطن کرمان با خاک یکسان گردید》 (سپهر، ۷۰:۱۳۴۶)

اقدامات آقا محمدخان قاجار
اقدامات آقا محمدخان قاجار

 گشودن خراسان و پایان دادن به حاکمیت افشاریه

در ۱۲۱۰ ق/ ۱۷۹۵ م  همه ی مناطق کشور به جز خراسان در قلمرو آقامحمدخان قرار داشت. خان قاجار دو ماه پس از تاجگذاری در هفتم ذیقعده سال ۱۲۱۰ ق/ ۱۷۹۶ م، به بهانه ی زیارت بارگاه امام رضا (ع)، لشکریانش را آماده ی کارزار ساخت به خراسان کشید. او گروهی را از راه معمولی مشهد و گروه دیگر را از راه فیروزکوه و ساری و گرگان عازم خراسان نمود و در سر راه پس از سرکوبی ترکمانان و نافرمانان محلی و رام ساختن آنان، از راه جاجرم و اسفراین وارد سبزوار شدند و سپس به سوی مشهد روانه شد. (اعتماد السلطنه، ۱۳۶۷: ۳/۱۴۳۲).

حکام محلی خراسان که ظاهراً از نادر میرزای افشار، فرزند شاهرخ، فرمان می بردند یکی پس از دیگری وارد اردوی آقامحمدخان شدند. نادر میرزا پدر نابینایی خود را در مشهد گذاشت و از بیم و به امید استعانت از جانب پدر، به قندهار  رفته و به اولاد تیمور افغان پناه برد (خاوری، ۱۳۸۰: ۱/۴۱) و شاهرخ به همراه یکی از علمای برجسته شهر، یعنی میرزا محمد مهدی به پیشواز آقامحمدخان شتافت. (سپهر،۱۳۷۷:ج ۱/۸۰ -۷۹) خان قاجار پس از زیارت حرم امام، برای گردآوری ثروت نادری هر کس را که درباره اش گمان می برد احضار کرد و شکنجه داد.

شاهرخ گرچه زیر شکنجه های بسیاری از اندوخته‌های نادری را نشان داد، اما شکنجه ی وی  دمادم بیشتر می شد تا آنجا که دور سرش را خمیر گرفتند و بر آن سرب گداخته ریختند (سایکس،  ۱۳۶۸: ۲/۴۶۰) تا جای گوهرهای یکتای نادری و از آن میان یاقوت بزرگ اورنگ زیب را که آقامحمدخان به دنبال آن بود، نشان دهد.

نمایی از شاهرخ شاه
نمایی از شاهرخ شاه

خان پس از دستیابی به این گنجینه در حالی که در خانه خلوت روی جواهرات نادری می غلطید و لذت می برد شاهرخ کور و شکنجه دیده را با گروهی از خانواده‌اش به مازندران فرستاد که در بین راه، در دامغان درگذشت. (ملکم، ۱۳۲۷: ۲/۵۵۴). او استخوان های نادر شاه افشار را از قبرش در آورد و در کنار استخوان های کریم خان زند دفن کرد و 《شبان و روزان از آن عبور می فرمود. اکثر اوقات در هنگام عبور لگدی سخت بر آن دو موضع می نواخت》 (خاوری، ۱۳۸۰: ۱/۴۱).

آقامحمدخان بیست و سه روز در مشهد ماند (ساروی،۲۲۸:۱۳۷۱) او در این مدت افرادی را به کابل، هرات و بلخ فرستاد و خواستار تمکین حاکمانشان از حکومت مرکزی و تسلیم شهرشان شد. ولی بی آنکه به کارهای خراسان و ماوراءالنهر و مطیع ساختن حاکمان منطقه پایان دهد، روانه تهران شد چون او در این بین خبر حمله کاترین کبیر، ملکه فرمانروای مختلف در روسیه را به قفقاز شنید.

 لشکرکشی دوم به قفقاز

روس ‌ها از پیش در فکر تسخیر قفقاز بودند و از این رو با حاکمان محلی پیوندها و پیمان‌های نهان و آشکار بسته، در برخی نقاط قوای نظامی و مجهز مستقر کرده بودند. دسته ای از سپاه روس پس از عبور از جلگه ی شیروان وارد دشت مغان گشت و از رود ارس گذشت و آذربایجان را نیز زیر فشار گذاشت. سپاه دیگر پس از اشغال لنکران از راه دریا، بندر انزلی و رشت و بخشی از گیلان را به زیر سیطره ی خود درآورد. ( اعتماد السلطنه، ۱۳۶۷: ۳/۱۴۳۴) در این وضع بسیار پیچیده، آقامحمدخان در اواسط ذیقعده ۱۲۱۱ ق/ ۱۷۹۷ م با لشکری مجهز عازم آذربایجان گشت.

در این هنگام خبر درگذشت کاترین و جانشینی پسرش پل و فرمان عقب نشینی ارتش روس از سوی او رسید (ملکم، ۱۳۲۷: ۲/۵۴۴). روزهس حتی گرجستان را تخلیه نمودند.( هدایت، ۱۳۸۰: ۹/۳۳۸) با این وجود خان قاجار به طرف قفقاز حرکت نمود ابراهیم خلیل خان جوانشیر، حاکم قراباغ، دستور خراب کردن پل ارس را داد تا آقامحمدخان و سپاهیانش نتوانند وارد منطقه حکومتی او گردند. لیکن او با استفاده از مشک ها و قایق ها و به بهای به آب دادن بسیاری از لشکریان از ارس که هنگام طغیان بهاری آن بود گذشت و قلعه شوشی را گشود و بر آن شد که نواحی اشغالی را تصرف کند.

  کشته شدن آقا محمد خان

آقا محمد خان سه روز پس از ورود به قلعه ی شوشی از خطای کوچک  سه تن از فراشان خلوت خود به نام‌های صادق گرجی، خداداد اصفهانی، و عباس مازندرانی و سستی آنان در انجام کارها خشمگین شد و دستور به قتل آنان داد (خاوری، ۱۳۸۰: ۱/۴۶). صادق خان شقاقی که یکی از سرداران سپاه بود و شاید به قول پاره‌ای از مورخان در جریان توطئه بود، خواهش کرد که شب جمعه است، اجرای فرمان را به شنبه باز پس افکنند. خان قاجار فریب خورد و اجازه داد آن سه تن همچنان به کار مشغول باشند،  اما آنان از بیم جان، شبانه به خوابگاهش تاختند و با کارد و دشنه او را در ۵۶ سالگی در شب جمعه ۲۱ ذیحجه ۱۲۱۲ ق/ ۱۸ مه ۱۷۹۶ م از پا درآوردند (مفتون دنبلی،۲۵:۱۳۵۱).

درباره روز، ماه و سال قتل وی اختلاف کرده اند: شنبه ۲۱ ذیحجه ۱۲۱۲ (سپهر،۱۳۷۷: ج  ۱/۸۴) شب جمعه ۲۱ ذیحجه (نفیسی، ۱۳۸۳: ۱/۷۱ )۱۲۱۲ق شب جمعه ۱۲۱۱ ق (سایکس، ۱۳۶۸: ۲/۴۶۲) گفته شده، ولی بنا بر دلایل و قراین موجود تاریخ شنبه ۲۱ ذیحجه ۱۲۱۱ ق/ ۱۸ ژوئن ۱۷۹۷ م صحیح به نظر می‌رسد (اعتماد السلطنه،۱۳۶۷ : ۳/۱۴۳۸). کشندگان جواهراتی را که خان همواره همراه خود داشت از جمله بازوبندهای مرصع، شمشیر گوهر آگین و دریای نور و تاج ماه را برداشتند و نزد صادق خان شقاقی آوردند و به او دادند.

نعش آقامحمدخان ابتدا در شوشی به خاک سپرده شد ولی پس از استقرار فتحعلی شاه بر تخت سلطنت، حسینقلی خان عزالّدینلویِ قاجار که از بزرگان قاجاریه بود، مامور آوردن نعش از شوشی به تهران گردید (خاوری، ۱۳۸۰: ۱/۴۶). نعش  چندی در حضرت عبدالعظیم به امانت سپرده شد و سپس در ۲۶ جمادی الاول ۱۲۱۲ قمری ۱۶ دسامبر ۱۷۹۷ طی تشریفاتی خاص به نجف اشرف حمل گشت و پشت سر ضریح مطهر حضرت علی (ع) دفن گردید. (اعتماد السلطنه، ۱۳۶۷: ۳/۱۴۴۳)

پس از کشته شدن آقا محمد خان، در لشکر آشوب افتاد و میرزا ابراهیم کلانتر(اعتمادالدوله) گروهی از سپاهیان را مرخص کرد و بخشی را به سر داری حسینقلی خان قاجار برادر فتحعلی شاه، و سلیمان خان اعتضاد الدوله قاجار و نیز دسته هایی از تفنگچیان فارسی و مازندرانی را از راه اردبیل به تهران گسیل داشت. بابا خان (فتحعلی شاه )،  به دنبال با خبر شدن از مرگ عموی خود، از شیراز به پایتخت آمد و با زمینه چینی های اعتماد الدوله و سران قاجار پادشاهی خود را آغاز کرد. وی در همان اوان پس از جنگ با صادق خان شقاقی و شکست  او جواهرات سلطنتی را بازپس گرفت (همان) و قاتلان آقا محمدخان را نیز کیفر داد.

 

 شخصیت و خصایل آقامحمد خان

آقامحمدخان منهای بی رحمی هایش که برای تصاحب قدرت انجام داد، یکی از مشهورترین پادشاهان ایران در سه سده ی اخیر می باشد، اقدام به عنوان موسس سلسله و تلاش برای برگرداندن مرزهای ایران به دوره صفویه، سبب ماندگاری ایران به صورت یک کشور در چارچوب تقریبی این سرزمین شد. او توانست با خشونت و ارعاب و با قتل و کور کردن هزاران ایرانی آرامش و امنیت را به کشوری که جنگ داخلی، قحطی و کاهش جمعیت از پا درآورده بود به ارمغان بیاورد.

با توجه به خاستگاه ایلی قاجار، و درس مهمی که از شکست های پیشینیان خود در اداره امور کشور و تصاحب قدرت گرفته بود، ماهیت همکاری ایلی را درک کرد و جانشینی  برای خود انتخاب نمود که این جانشین از حاصل امتزاج دو قبیله اشاقه باش و یوخاری باش قاجار بود و با این تدبیر انسجام درونی ایل قاجار را حفظ نمود و در جهت رفع تنازعات، یکی از دختران فتحعلی خان دولّو را به ازدواج فتحعلی درآورد و شرط کرد که تاج شاهی پس از فتحعلی به عباس میرزا سومین فرزند فتحعلی شاه و بزرگترین پسری که از دختر فتحعلی خان دولّو  متولد شده بود، برسد (نادر میرزا، ۱۹۰:۱۳۵۳) ولی عباس میرزا قبل از فتحعلی شاه درگذشت و ولیعهدی به پسرش محمد میرزا که مادرش آسیا خانم نیز دختر محمد خان دولّو و نوه ی فتحعلی خان دولّو بود منتقل شد.

آقامحمدخان فردی با ویژگی و خصوصیات متضاد بود، او مردی با کفایت، کاردان و مدیر بود. او نه تنها به سرعت هرچه تمام تر ایران را گرفت و به پادشاهی اسید بر که سرزمینی را که پریشان و گرفتار ملوک الطوایف، راهزنان مسلح و گردنکشان بود،  امن کرد و جهانیان را از پیشرفت‌های خود خیره ساخت (نفیسی، ۱۳۸۳: ۱/۸۰)، او از چاپلوسی و تملق به دور بود و اجازه نمی داد در سفر به شهرها کسی به استقبال او برود یا مکاتبات دولتی را با انشای پر تکلف بنگارند، ساده زیستی و بی تکلفی او زبانزد بود.

لباس فاخر نمی پوشید و غذای لذیذ نمی‌خورد و سفره وسیعی می‌گسترد و به تجملات و تشریفات نمی‌پرداخت معمولاً در جنگ و شکار بر سر سفره ای که روی زمین می گستردند می نشست و خوراک بسیار ساده ای می خورد و همراهان نزدیکش را بر آن سفره می‌نشاند (همان: ۷۹) در طول عمر خود حرفی نزد که به آن عمل نکند تا کار به تدبیر بر می آمد دست به شمشیر نمی برد. پشتکار و جدیتی تمام داشت. بسیار خسیس مال  اندوز می بود و در فرمانروایی بی همتا بود.

آقامحمدخان، از طرفی کریه منظر، شقی، ظالم، طماع و حریص (واتسن،۵۳:۱۴۴۰) و اسیر شهوت، ثروت، ریاست، قدرت و انتقام بود (ملکم، ۱۳۲۷: ۲/۵۵۱) حقیقت دیگری که درباره وی نمی توان منکر شد این است که اگر می توانست به  فریب و خدعه کاری از پیش ببرد به زور متوسل نمی شد، حیله و تزویر او بیشتر کار را جلو می‌برد تا شجاعت و دلاوریش، حتی به نیرنگ برادرش جعفرقلی خان را به تهران آورد وقسم به قرآن خورده بود که وی را بیش از یک شب در تهران نگاه ندارد و چون او را کشتند و کشته اش را نزد او بردند دستور داد تا فورا نعش برادر را از شهر ببرند که برخلاف سوگند خود رفتار نکرده باشد ( نفیسی، ۱۳۸۳: ۱/۷۹ ).

با همه قساوت و بی رحمی و خصوصیات اخلاقی ناپسندی که به وی نسبت می‌دهند، اعتقادات مذهبی محکمی داشت و نماز و روزه و سایر فرایض دینی خود را تمام و کمال انجام می‌داد و سرداران سپاه و سربازانش در تمام لشکر کشی ها او را دیده بودند که نیمه های شب و سحرگاهان دست به دعا برداشته و گریه می‌کند. نسبت به ائمه اطهار(ع) ارادت داشت. تذهیب گنبد حضرت امام حسین و ضریح نقره نجف اشرف، مرمت آستان قدس رضوی در مشهد و تعمیر چندین مسجد در قزوین و تهران به فرمان او انجام گرفت در عین حال، چون دیگر شاهان شراب نیز می نوشید (اعتماد السلطنه،۲۵:۱۳۴۹).

سردیس آقامحمدخان قاجار
سردیس آقامحمدخان قاجار

در تحلیل شخصیت آقامحمدخان افزون بر عوامل تاریخی و اجتماعی باید وضع جسمی و روحی خاص او را نیز در نظر داشت. که در شش سالگی به فرمان علیقلی خان افشار، عادلشاه، برادرزاده ی نادر، مقطوع النسل گردید و به نام آخته خان شهرت یافت. این کار همچنین خاری در تن و جان او  خلید و او را زشت رخسار و پر آزار و دژرفتار به بار آورد. آقامحمدخان از لحاظ جسمی ضعیف علیل المزاج می نمود. با وجود ابتلا به بیماری صرع می‌کوشید کاستی‌هایش آشکار نگردد. ولی هر کس او را از دور می دید نوجوانی ۱۴ یا ۱۵ سالش می‌پنداشت. آقامحمدخان از این امر ناراحت می‌شد و بسیار بدش می آمد که کسی به چهره یا چشمانش بنگرد.

افضل الملک می نویسد:《شاه شهید آقا محمد خان به هیچ وجهی از وجوه، خوش نداشتند که در عبور و مرور کسی به سیر و زیارت ایشان آید. روزی [در قم] از بالا خیابان به طرف آستانه ی مبارکه مشرف می‌شدند و جمعی از ساکنان در جلو و عقب می‌آمدند، ناگاه زنی از بالای بام به زیارت آمد، آقامحمدخان ملتفت شد، تفنگی از تفنگدار گرفت و سینه آن زن را نشان کرد و دیگر کسی سرعت نظاره و سیر نداشت.》( افضل الملک، ۱۲۲:۱۳۸۴)

او با همه گرفتاریها، به شکار و مطالعه هم علاقمند بود شبها در کنار بستر شاهنامه می خواندند. به امور مذهبی معتقد بود. نماز و نوافل و نماز شب به جا می آورد و ادعیه،  اذکار و زیارت عاشورا می خواند. روزه می گرفت و گاه در حال اضطرار هم روزه  خویش را نمی شکست.

 

سابقه ی خانوادگی نیز در ساخت شخصیت او اثر خود را بر جای نهاده بود. آقا محمد خان فرزند ایل و مرد به جنگ و ستیز بود. به مردی شجاع، با تدبیر و کیاست بود. گرچه شمشیر زن بود، اما می کوشید از فکرش بیشتر استفاده کند. بنابر گفته ی اعتماد الدوله، صدراعظم او 《سرش کاری برای دستش باقی نمی گذاشت》 در سرکوبی دشمنان هر نیرنگی را روان می دانست و برای بقای سلطنت قاجار و مصلحت هایی که تشخیص می داد، به هیچ کس رحم نمی کرد و عزیزترین برادران و یاران و کسان خود را در این راه سر به نیست می‌کرد.

بسیار سنگدل و کینه جوی بود. جنایات او در کرمان و بم و تفلیس وحشتناک بود. گرچه پول دوست،  خسیس و آزمند بود، اما نسبت به سربازان و نظامیان و هزینه های مذهبی سختی نمی‌کرد. به ساده‌ترین پوشاک و خوراک ها بسنده می کرد و از تجمل دوری می گزید (ملکم، ۱۳۲۷: ۲/۵۵۵). برخورد و رفتارش با مردم عادی و سربازان بهتر بود تا بزرگ و گردنکشان.

آقامحمدخان روسیه را که اندیشه تسخیر ایران داشت ناکام گذاشت و به جد در راه حفظ مرزهای ایران کوشید. آقامحمدخان مانند نادر شاه و کریم خان از محبوبیت نسبی صفویان و اشتهار آنان بهره جست به همه مدعیان بر رقیبان، حتی عزیزترین برادران را از میان برداشت تا ولایتعهدی پسر برادرش بی منازع بماند. خان کوشید تا نهاد سلطنت به  گونه ی سنتی و تاریخی پا گیرد و امور دیوانی سر و سامان پیدا کند. میرزا ابراهیم کلانتر با عنوان اعتماد الدوله، پس از تسخیر شیراز همواره در کنار آقامحمدخان وظایف صدارت را برعهده داشت.

در زمان آقامحمدخان نظام ایلی توفیق بیشتری داشت. در زمان او نشانه‌هایی از دو مجلس دیده می شد. یکی مکلف به رایزنی در کارهای کشوری و انجام اصلاحات بود که بیشتر پیران و ریش‌سفیدان و کلانتران و کدخدایان در آن شرکت داشتند و دیگری و مامور کارهایی بود که جوانان و جنگاوران از سرداران نظامی از اعضای آن بودند. تصمیم گیرنده اصلی در هر دو مجلس آقامحمدخان بود که به عنوان پادشاه و شخص اول مملکت و رئیس ایل حضور می داشت.

 

 سیاست مذهبی آقا محمد خان

آقا محمد خان برای کسب مشروعیت خود نیاز به  همکاری علما داشت، چون به وضوح احساس می‌کرد که برای استحکام بخشیدن به مشروعیت متزلزل خود به عنوان جانشینان صفویه نیاز به همکاری علما دارند، ابتدا هنگام تاجگذاری دستور داد تا شمشیر شاه اسماعیل را از اردبیل آورده، آن را بر کمر بست و با این حرکت سمبلیک همچون شاه اسماعیل اعلام کرد که سلطنت و شمشیرش هر دو در خدمت تشیع می باشد.

او  فردی مذهبی بود و معمولاً در شب‌های جمعه دستور اعدام نمی‌داد، نماز و روزه اش قطع نمی‌شد، پیاده روی مشهد می رفت. می گساری را قدغن نمود و استعمال تریاک را محدود کرد و در گرماگرم لشکرکشی اش علیه لطفعلی خان زند دستور داد تا یک ضریح مطلا برای مرقد نجف ساخته شود. ( الگار، ۶۰:۱۳۵۹)

آقامحمدخان و  فتحعلی شاه برای تاسیس و حفظ سلسله خود به حمایت علما نیاز داشتند، تمایل بر این داشتند تا علما را در ایران نگه دارند و در این زمینه به گونه‌ ی زیرکانه ای مانند سلاطین صفویه رفتار کردند. (آوری، ۱۳۶۹: ۱/۶۹)

دوره حکومت آقا محمد خان قاجار از دوره‌های پر فراز و سرنوشت‌ساز تاریخ ایران می باشد. در این دوره با توجه به رویکرد پادشاهان قاجار به دین و علما، مجال مناسبی برای حضور علما در عرصه ی سیاست و فرهنگ به وجود آمد و بار دیگر فقه سیاسی شیعه مورد بحث و گفت و گو قرار گرفت، که ظهور اندیشه های کژ اندیش و ناصواب چون وهابیت و اخباریون در حضور آنان موثر بود.

حمایت آقامحمدخان از مذهب شیعه موجب شد که بین علما و امور دولت و سلطنت ارتباط برقرار گردد، ولی با وجود احترام شاه قاجار به مقدسات مذهبی و انجام فرایض دینی،  خلق و خوی سفاکی و خونریزی او موجب شد علما رغبت چندانی برای نزدیکی به او از خود نشان ندهند و نفوذ چندانی در دربار به دست نیاورند و نقش عمده ای در امور ایفا نکنند.

هنگام حمله آقامحمدخان به قم، میرزای قمی در قم حضور داشت احتمالا او در کاهش جنایات شاه در قم نقش داشته و به پیشنهاد او  و دیگر علمای وقت از قتل عام مردم چشم ‌پوشی کرده، میرزای قمی مورد احترام و توجه آقا محمد خان قاجار بود و شاه به گفته های او حرمت می‌گذاشت، نامه‌ای از میرزای قمی در ارشاد و نصیحت او که به همین مناسبت ارشاد نامه خوانده می شود در دست است (مدرسی طباطبایی،۱۳۵۳ ش ۱۱و۱۲ سال یازدهم و ش ۱ سال دوازدهم). این نامه را میرزای قمی در حدود ۵۰ سالگی سال‌های ۱۲۰۰ و ۱۲۰۱ برای آقامحمدخان نوشته، گرچه برخی محققین آن را خطاب به دفتر فتحعلی شاه می‌دانند. ( قاضی طباطبایی، ۱۳۴۸: شماره ۳، سال دوم) ولی محتوای نامه نشان می‌دهد که خطاب به آقامحمدخان است.

 

 

منبع:

  • تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی ایران از آغاز دوره ی قاجار تا انقلاب مشروطیت، دکتر سید حسن قریشی
  • تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

 

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
1 نظر
  1. محمدی می گوید

    اون ساده سبک بودن غذاش مگه مال خاجه بودنش نبود

ارسال یک پاسخ