از «چیگین‌ها» آدمخواران دربار صفوی چه می دانید؟

مغضوبان شاه در محاصره آدمخواران!

کاخ‌های هزار تو با آداب و رسوم نامتعارف و گاه ترسناک، روی دیگر واقعیت‌های موجود در دربار سلاطین را تشکیل می‌دهد که چندان با روایت‌های تاریخی رسمی، منطبق نیست. درباره این عادت‌ها که گاه از سر دهشتناکی، بازگو کردنشان مو بر اندام انسان راست می‌کند، اطلاعات دقیقی نداریم؛ زیرا کمتر مورخی جرئت داشت از آن‌چه در پشت درهای بسته کاخ شاهان می‌گذشت، گزارشی دقیق ارائه کند؛ آن‌چه بود، با میل درباریان تنظیم می‌شد و البته در این بین، گاهی هم گزارشی از دست در می‌رفت و در لابه‌لای اوراق متون تاریخی نقش می‌بست و منتظر می‌ماند تا روزی روزگاری، پژوهشگری تیزبین، آن ها را شکار کند و پرده از رازهای مگو بردارد. روایت هولناک «چیگین‌ها» یا آدمخواران دربار صفوی نیز، در زمره همین موارد قرار می‌گیرد. شاید اگر زنده‌یاد نصرا… فلسفی، با کنار هم قرار دادن چند گزارش جزئی تاریخی، این ماجرای مخوف را در کتاب معروفش، «زندگانی شاه عباس اول» نقل نمی‌کرد و پرده از آن بر نمی‌داشت، حقیقت این ماجرا همچنان برای خوانندگان عادی متون تاریخی، مکتوم می‌ماند. هرچند، برخی از مورخان، در صحت گزارش‌های مورد استناد مرحوم فلسفی تشکیک می‌کنند و نیز، نقل‌های مبتنی بر شدت عمل شاهان صفوی در استفاده از طایفه «چیگین‌ها» را آلوده به اغراق می‌دانند، اما نمی‌توان به سادگی از کنار این روایت‌های تاریخی و مضامین آن ها گذشت.

 

زنده خواری؛ یک رسم مغولی

ظاهراً رسم پرورش چیگین‌ها و نگهداری آن ها، از دوران حاکمیت مغول در ایران باب شد و تا دوره صفویه نیز، ادامه یافت. چیگین‌ها یا گوشت خام خورها، گروهی از دژخیمان دربار شاه صفوی بودند که با اشاره او، بر سر مجرم بخت برگشته می‌ریختند و بینی و اندام او را با دندان‌هایشان جدا می‌کردند. نصرا… فلسفی با استناد به سه سند تاریخی، از جمله «خلاصهالتواریخ» نوشته قاضی احمد بن شرف‌الدین و دو نسخه خطی به نام‌های «روضه الصفویه» و «تاریخ عباسی»، وجود گروه دژخیم چیگین را محرز می‌داند. ریاست این گروه را در دوره شاه عباس یکم، فردی به نام ملک‌علی سلطان جارچی باشی بر عهده داشت؛ از افراد مورد اعتماد شاه و کسانی که شاه عباس برای آتش زدن به نفرتش نسبت به دیگران، از او استفاده می‌کرد. شاید تعجب کنید، اما جارچی‌باشی واقعاً چنین مسئولیتی داشت؛ او موظف بود در مقابل شاه عباس، افرادی را که مورد غضب وی قرار گرفته‌اند، به سخره بگیرد و با سخنانش چنان غضب شاه را برانگیزد که فرمان قتل مجرمان را با فجیع‌ترین وضع ممکن صادر کند و درست در همین مرحله بود که خدمات گروه چیگین‌‌ها، به کار شاه می‌آمد. نظیر چنین رفتاری، با حاکم «شماخی»، پس از تصرف قلعه او صورت گرفت و «اسکندر بیگ ترکمان»، به تفصیل آن را در کتاب مشهور «عالم‌آرای عباسی» آورده است؛ جارچی‌باشی با دست خود ریش‌ «شمس‌الدین‌پاشا» را کَنْد و ضمن آن، با اظهار کلماتی تحریک‌آمیز، شاه صفوی را واداشت که به شکنجه وحشیانه او و خانواده‌اش فرمان دهد و جلادان شاه، در اجرای فرمان او، چنان وحشیگری را از حد گذراندند که حتی به فرزند خردسال شمس‌الدین پاشا هم رحم نکردند.

ابزار سیاست و غضب!

نویسنده «روضهالصفویه»، چیگین‌ها را «آلت سیاست و غضب» خوانده است. او می‌نویسد: «[چیگین‌ها] گناهکاران واجب العذاب را از یکدیگر می‌ربودند و اُنف(بینی) و اُذُن(گوش) ایشان را به دندان قطع نموده، بلع می‌فرمودند و همچنین، بقیه اعضای ایشان را به دندان انفصال داده، می‌خوردند … اکثر این گروه خاص که به جهت سیاست گناهکاران منصوب بودند، مردمان قوی‌ هیکلِ کریه‌ المنظرِ طویل القامه بودند.» نگارنده «تاریخ عباسی» نیز، درباره زنده خواری چیگین‌ها، به نقل داستانی پرداخته و نوشته است: «و چون نزول باقچه واقع شد(در ماه ذی‌حجه سال ۱۰۱۰ در حوالی بلخ)، ملازمان یارمحمدمیرزا شخصی از قراولان باقی خان (امیر ازبک) آوردند و هرچه از او احوال پرسیدند، سر به زیر انداخت و جواب نداد و حرف نزد. ملازمان ملک علی سلطان جارچی باشی، حسب الحکم جهان مطاع، او را زنده خوردند[!]» با این حال به نظر می‌رسد، این روایت‌ها، بیش از آن‌که مقرون به صحت باشد، برای هراس انداختن در دل دشمنان بوده است. چنین رویکردی در دربار تمام سلاطین آن عصر و بلکه دوره‌های قبل و بعد از آن، باب بود و نماد غضب سلطان محسوب می‌شد. چنین رفتاری، درباره دیگر شاهان صفوی، همچون شاه اسماعیل یکم و سلطان محمد صفوی، پدر شاه عباس، نیز نقل شده است.

سیمای شاه عباس در تاریخ

درباره شخصیت و سیاست شاه عباس یکم، تاکنون آثار بسیاری به رشته تحریر درآمده است. بی‌تردید، دوران او را باید یکی از ادوار طلایی تاریخ ایران محسوب کرد. او توانست اوضاع آشفته کشور را، در حالی که از شرق و غرب مورد هجوم ازبک‌ها و عثمانی‌ها قرار گرفته بود، سامان بخشد. در سایه تلاش‌های او، شاخه‌های مختلف دانش و هنر، رشد کرد و بالید. با این حال، همه کسانی که در مدح او سخن گفته‌اند، منکر این حقیقت نیستند که شاه پرآوازه و قدرتمند صفوی، در کنار روحیه هنرپرور و لطیف خود، طبعی سرکش، کینه‌جو، خشن و خونخوار داشت. او در اواخر عمر، به دلیل سوءظن، فرزند و جانشینش، صفی‌میرزا را به قتل رساند و دستور شکنجه و اعدام برادرزادگان و پسرعموهایش را داد و از کشته، پُشته ساخت. شاید شاه‌عباس، چنین رویکردی را منبعث از سیاست حکومت‌داری خود می‌دانست؛ اما آن‌چه از خونریزی‌ها و سخت‌کشی‌های وی حکایت کرده‌اند، به همان اندازه شهرت یافته است که از هوشیاری و زیرکی‌اش در اداره کشور. این روش ناپسند وی، به اخلافش نیز منتقل شد و چون آن ها، هوش و درایت شاه عباس یکم را نداشتند، هم در ظلم و جنایت از وی پیشی گرفتند و هم، کشور را به ورطه نابودی کشاندند.

منبع سیمرغ

بهترین از سراسر وب

[toppbn]
ارسال یک پاسخ