تاریخ ما
گزیده‌ای از تاریخ و تمدن جهان باستان
رادیو جوان - همه اهنگ های ایرانی مجاز و غیرمجاز لس آنجلسیتلگرام بدون فیلتر - تله پلاس 24

سبک شعری جهان‌ ملک خاتون چیست؟

جهان‌ملک خاتون عمدتاً غزل می‌سرود. او در اشعار خود از چندین فرمانروا مانند مبارزالدین محمد، شاه شجاع مظفری، احمد جلایر، شاه منصور و میران شاه نام برده که سرنخی از عمر او می‌دهد.[۱۶] او با عبید زاکانی، خواجوی کرمانی و حافظ معاصر بود. او با عبید زاکانی و کمال خجندی اختلاف داشت و عبید شعر او را به‌سخره می‌گرفت. دیوان او بزرگترین دیوان شناخته‌شده از زنان شاعر دوران پیشامدرن است و شامل ۴ قصیده، یک شعر، یک مرثیه بلند، ۱۲ قطعه، ۳۵۷ رباعی و ۱۴۱۳ غزل است.
تنها ۴ نسخه خطی از دیوان او باقی است که در کتابخانه بریتانیا، کتابخانه ملی فرانسه، کاخ توپکاپی و کتابخانه دانشگاه کمبریج قرار دارند. او تحت تأثیر سعدی و شاعران زن عصر خود از جمله پادشاه خاتونو قوطلوق‌شاه خاتون (همسر اولجایتو و دختر ایرینجین) قرار داشت.
جهان اصولاً شاعری غزل‌سراست. تخلص او در شعر «جهان» است که در بیت آخر آن را به‌صورت ایهام به‌کار برده‌است
جهان‌ملک خاتون با شعر شاعران پیش از خود آشنا بوده و این آشنایی در مورد شعر سعدی وجه خاصتری می‌یابد او خود نیز به این مطلب در شعرش اشاره کرده‌است:
به‌رسم تضمین این بیت دلکش آوردم ز شعر شیخ که جانم به طبع دارد دوست
از سوی دیگر چه از جهت مضمون، یا وزن و ردیف و قافیه هم شباهت‌هایی میان شعر او و اشعار حافظ دیده می‌شود و بعید نیست که این دو در مجالس و محافل شیخ ابواسحاق با هم آشنا شده باشند و در مواردی غزلهای یکدیگر را پاسخ گفته باشند.
غزلهای جهان از نظر ساختار بیرونی و نه از نظر درونمایه فلسفی متأثر از اشعار حافظ هستند. از نظر زبانی ساده و به دور از تکلفند و در آنها آرایه‌هایی نظیر تشبیه، استعاره مصرحه، کنایه و ایهام دیده می‌شود. مهمترین ویژگی شعر جهان ملک خاتون زنانه‌بودن آن است. همچنین تضاد عقل و عشق، باور به تقدیر، عشق عهد الست و شکوائیه از نکات بارز دیوان اوست.
غزلیّات جهان، بر خلاف غزل‌های حافظ، نشان اندکی از تصوّف یا عرفان، پیدا یا پنهان، دارند و در قیاس با او و دیگر شاعر هم‌عصرش، عبید زاکانی (م. ۷۷۱ ق)، از زهد ریایی زاهدان و صوفیان کمتر انتقاد کرده‌است
نمونه شعر

غزل

تا چند چنین بی‌دل و بی‌یار توان گشتتا چند به کام دل اغیار توان گشت
عمری بشد از دست و به کامی نرسیدیمتا چند به‌ناکام پی یار توان گشت
برخیزم و ناموس و ریا ترک بگویمچند از پی ناموس چنین زار توان گشت
گویند که صبری کن و دلدار به دست آربا قوت صبر از پی دلدار توان گشت
چون نیست بقا دولت و اسباب جهان رااز بهر گلی چند پی خار توان گشت

رباعی

هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگریچندان‌که نظر می‌کنمت خوبتری
گفتم که به قاضی برمت تا دل خویشبستانم و ترسم دل قاضی ببری
ممکن است شما دوست داشته باشید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.