((ابن عساکر)) مى گوید: ((رسول اکرم (ص ) در روز ورود به مدینه (ربیع الاول ) امر به نوشتن تاریخ فرمودند.))
((یعقوب بن سفیان )) مى گوید: ((نگارش تاریخ در اسلام از روز ورود پیامبر (ص ) به مدینه است )). ((ابن عساکر)) این قول را تائید مى کند و مى افزاید که مشهور است که ((عمر بن خطاب )) دستور نگارش تاریخ را داده است .
((سیوطى )) با ارائه سندى مى گوید: ((هنگامى که ((پیامبر)) (ص ) به نصاراى نجران نامه اى نوشتند، بر اساس تاریخ هجرى نوشتند و به ((على )) (ع ) دستور دادند که تاریخ نامه را بنویسند و ایشان هم سال پنجم هجرى را مبداء تاریخ قرار داده و نوشتند.)) و این نشان مى دهد که ((عمر بن خطاب )) در تعیین مبداء تاریخ دخالتى نداشته است .
((بخارى )) مى گوید: ((عمر پرسید تاریخ را از چه زمانى بنویسم ؟ براى این کار مهاجرین را گرد آورد. على علیه السلام به او گفت : تاریخ را از روز هجرت پیامبر (ص ) بنویس .)) در همین رابطه ((ابن عساکر)) مى نویسد: ((ابو موسى الشعرى به عمر نامه اى نوشت که نامه هاى تو تاریخ ندارد، پس تاریخ بگذار. عمر در این باره با افرادى مشورت کرد. بعضى گفتند: بر اساس بعثت پیامبر (ص ) و برخى گفتند: بر اساس وفات رسول خدا (ص ). عمر گفت : نه ، بر اساس هجرت ایشان تاریخ را مى نویسم …)).
بخارى مى گوید: ((قراردادى به دست عمر دادند که تاریخ آن ماه شعبان بود. عمر گفت : کدام شعبان ، اینکه در آنیم یا آنکه گذشته و یا آنکه هنور نیامده است ؟ سپس عمر به اصحاب پیامبر گفت : چیزى را براى مردم قرار دهید که با آن تاریخ را بدانند. بعضى از یاران گفتند: بر اساس تاریخ روم بنویسید. عمر گفت : تاریخ روم طولانى است ، زیرا آن تاریخ از عصر ذوالقرنین آغاز شده است . برخى گفتند: بر اساس تاریخ پارسیان باشد. عمر گفت : پارسیان نیز هر پادشاهى از آنان که به سلطنت مى رسد، تاریخ پیشین را فرو مى افکنند. آنگاه نظر همگى بر آن قرار گرفت که تاریخ را بر اساس ((هجرت )) که ده سال از آن زمان مى گذشت ، بنویسند. لذا بر اساس هجرت رسول اکرم ، مبداء تاریخ اسلام تعیین شد که تا این زمان باقى و استوار است .))
…از این اقاویل که بگذریم ، در این میان آنچه مهم است ، بنیان تاریخ است که بر گامهاى استوار انسان بنا نهاده شده ؛ یعنى که انسان علت غائى تاریخ است . و چنین مى نماید که تاریخ به مثابه یک کل حقیقى است که ادیان و مذاهب و عقاید و آراء بشرى علت فاعلى آن هستند، چرا که بخشى از حوادث خاستگاهى فکرى عقیدتى دارند که طبعا براى شناخت آن حوادث باید مصدر آن را شناخت و این مهم مستلزم یک کار تحلیلى است و نه نقلى .
تاریخ نقلى کارش همان نقالى است و احیانا گرفتن پندى و دادن اندرزى ! آنچه سرنوشت ساز است ، بیان تحلیلى است که البته رسالتى بس عظیم است و دانش گسترده و بصیرت و بینائى ژرفى را مى طلبد.
محمد بن عبدالله که به گفته ی خود و اطرافیانش امی و بیسواد بود چطور نامه مینوشت؟؟؟ عجب از سفسطه های اسلام خصوصااا شیعه های داستان سراااا.
خودش میگه به امام علی گفت تاریخ رو بنویس یعنی اینکه امام علی داشته می نوشته واقعا مخالفت متعصبانه و کورکورانه با اسلام یعنی این